وقایع روز پانزدهم رجب

وقایع روز پانزدهم رجب

۲۰ آبان ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماع

 

اهمیت شب و روز پانزدهم رجب

نيمه رجب شب و روزش مبارك است و اعمالى دارد كه در مفاتيح الجنان مسطور است و يكى از اعمال آن روز عمل امّ داود مى باشد كه براى دفع ظلم و كشف كُرُبات و برآمدن حاجات مؤ ثر است و كيفيت آن در مفاتيح آمده و ما اصل قضيّه امّ داود را از كتاب اقبال ص ۶۵۸ و ج ۲۰ ص ۳۴۵ (قديمى) در اعمال سنين و شهور در اينجا مى آوريم.

منصور داود بن الحسن بن الحسن را گرفت و با زنجير در زندان بند كرد و داود پسر دايه امام صادق عليه‌السلام بود . مادرش مى گويد : از آن وقتى كه در عراق بود او را نديدم و از او خبرى نشنيدم به خداوند زارى مى كردم و از برادران دينى مى خواستم كه براى من دعائى كنند و من در دعاى خود اجابتى نمى ديدم . حضرت صادق مريض بود  به خدمتش براى عيادت رفتم از حالش پرسيدم و دعا كردم . فرمود: اى امّ داود، چه كرد داود ؟ عرض كردم : از من مدت طويلى جدا شده در عراق محبوس است .

حضرت فرمود : كجا هستى از دعاى استفتاح و آن دعائى است كه موقع خواندن درهاى آسمان باز مى شود حاجت خواننده مستجاب مى گردد و جزايش بهشت است . عرض كردم : آن چطور است اى فرزند راستگويان ؟  حضرت فرمود : ماه رجب نزديك است كه دعا در آن ماه مستجاب مى شود . روزهاى سيزده و چهارده و پانزده را روزه بدار و در روز پانزدهم نزديك زوال غسل كن الى آخر (در مفاتيح الجنان در اعمال نيمه رجب مكتوب است و دعا نيز در آنجا آمده).

ام داود گويد دعا رانوشتم و برگشتم در ماه رجب آنچه امام فرموده بود انجام دادم و آن شب خوابيدم .

در آخر شب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و كساني که از ملائكه و پيامبران صلوات فرستاده بودم ديدم . به من گفتند : اى ام داود مژده باد بر تو كه خداوند تو و پسرت را حفظ مى كند و پسرت را بر تو برمى گرداند . بيدار شدم منتظر بودم تا داود آمد از حالش ‍ پرسيدم . گفت  : در تنگ ترين محبس ها و زير زنجير محبوس بودم تا نيمه رجب وقتى شب شد در خواب ديدم كه زمين بر من پيچيد تو در روى حصير نمازت هستى و در اطرافت مردانى بودند كه سرشان در آسمان و پاهايشان در زمين تسبيح مى گويند . مردى زيبا و پاكيزه لباس و خوشبو، ظنّ مى كنم پيامبر اسلام باشد به من فرمود : اى پسر پير زن صالحه دعاى مادرت را خداوند مستجاب كرد بيدار شدم ديدم مأموران منصور در باب زندان ايستاده داخل زندان شدند  .امر كرد زنجير را باز كرده و به من ده هزار درهم بدهند .  به اسبى سوار شدم و با سرعت تمام به مدينه آمدم.

ام داود گويد : به حضور امام صادق مشرف شدم . حضرت فرمود : منصور امير المؤمنين عليه‌السلام را در خواب ديد كه حضرت به او فرمود فرزند مرا آزاد كن والّا تو را بر آتش مى اندازم . ديد گويا زير پايش آتش است بيدار شد و تو را آزاد نمود.

۱- وفات حضرت زينب كبرى (مشهور) ۶۲ قمرى

مرحوم يحيى عبيدلى مؤلف كتاب اخبار الزينبات متوفاى سال ۲۷۷ قمرى در ص ۱۱۶ مى نويسد:

زينب دختر على در مدينه مردم را جهت اخذ خون حسين تحريك مى كرد زماني كه عبدالله بن زبير در مكه قيام نمود و مردم را براى گرفتن خون حسين و خلع يزيد وادار كرد  اين موضوع به گوش اهل مدينه رسيد . زينب خطبه اى خواند و مردم را بر قيام عليه يزيد و اخذ خون حسين برانگيخت . عمر و بن اشدق حاكم مدينه بر يزيد جريان را نوشت و يزيد جواب داد كه بين مردم و زينب جدائى بيانداز (يعنى تبعيد كن) پس عمرو دستور داد زينب از مدينه خارج شود و هر جا بخواهد برود.زينب گفت : اگر چه خون هايمان ريخته شود خارج نمى شويم، زينب دختر عقيل و زنان بنى هاشم جمع شدند و راضى نمودند كه به بلد اَمنى برود .

در صفحه ۱۱۸ نوشته : زينب و زنانى كه مى خواستند با او بروند مهيا كرد به مصر رهسپار شوند .

در صفحه ۱۱۹ در خبرى آمده : وقتى زينب از مدينه خارج شد عده اى از زنان بنى هاشم نيز با او خارج شدند.

در صفحه ۱۲۰ آمده  : زماني كه زينب به مصر رسيد مَسلمة بن مُخلَّد و عبدالله بن حارث و ابوعميره مزنى استقبال كردند و مسلمة تسليت داد و گريست و زينب نيز گريه كرد . حاضرين از اين موضوع گريستند . زينب گفت : هذا ما وعدالرّحمن و صدق المرسلون سپس زينب را به منزلي كه در حمرا داشت برد و يازده ماه و ۱۵ روز در آنجا ماند و بعد وفات كرد مسلمه با جمعى در مسجد جامع نماز خواندند و بنا به وصيت در صندوقخانه منزل دفن نمودند.

در صفحه ۱۲۲ مى نويسد  : زينب دختر على آخر روز يكشنبه پانزده روز از رجب گذشته سال ۶۲ قمرى وفات كرد.

بعضى قائلند در شام مدفونست .  چنان كه در جلد ثانى خيران حسان اعتماد السلطنه آمده: اما تربت منور حضرت زينب باصحّ روايات در يكى از قراى شام و اينك آن مضجع مشهور و زيارتگاه است بعضى از متتبّعين اهل خبر در اين باب مى گويند : سال مُجاعه در مدينة الرسول اتفاق افتاد . عبدالله بن جعفر با عيان خود به سمت شام روانه شد تا بعد از انقضاء زمان مخمصه مراجعت نمايد . در ايام توقف در ضيعه و قريه اي كه اكنون مزار زينب سلام الله عليها آنجاست  مزاج شريف از استقامت منحرف گرديد و به آن مرض ‍ درگذشت و همانجا به خاك رفت.

در تاريخى آمده : كه در مدينه درگذشت و در آنجا به خاك سپرده شد . مخفى نماند كه اين دو قول مدركى ندارد.

حضرت زينب دختر امام على بن ابي طالب عليه‌السلام و فاطمه زهراءعليه‌السلام مى باشد . با پسر عموى خويش عبدالله بن جعفر ازدواج كرده بود و از او چهار پسر و يك دختر داشت .  به نامهاى: على - عباس - محمد - ام كلثوم - محمد - عون و اين دو در كربلا شهيد شدند و بعضى نوشته كه محمداز همسر ديگر عبدالله بود.

ناگفته نماند كه حضرت زينب يك سال از برادر عزيزش امام حسين عليه‌السلام كوچكتر بود و در ۵۷ سالگى دار فانى را وداع نمود، حالات اين بزرگوار را در كتاب مستقل نوشته ايم.

 ۲- خروج رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شِعب ابوطالب بعد از سه سال

چون مشركين ديدند مسلمانان براى خود پناهگاهى مانند حبشه دارند هر كس به آنجا مى رود آسوده مى شود و كساني كه درمكه مى مانند در پناه ابوطالب هستند و از طرفى مسلمان شدن حمزه تقويتى براى مسلمين شد   اجتماع كردند و تمام قريش بر قتل حضرت پيغمبر همدست گشتند، وقتى ابوطالب بر اين انديشه مطلع گرديد  آل هاشم و عبدالمطلب را جمع نمود و ايشان را با زن و فرزند به درّه اي كه شعب ابوطالب گويند جاى داد . اولاد عبدالمطلب را مسلمان و كافر به جهت فرمانبردارى از ابوطالب براى حفظ پيغمبر همت گماشتند  جز ابولهب كه با دشمنان ساخت.

ابوطالب با خويشاوندان خود به حفظ و حراست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرداخت و به دو سوى دره ديده بان گذاشت .    چون قريش ‍ كار را به اين منوال ديدند اجتماع كرده پيمان بستند كه با فرزندان عبدالمطلب و اولاد هاشم مدارا نكنند چيزى نفروشند و چيزى نخرند و زن ندهند و زن نگيرند با آنها مصالحه نكنند مگر اينكه پيغمبر را تحويل دهند و نامه نوشتند مهر زدند بامّ الجلاس خاله ابوجهل دادند تا نگه دارد و بعد از اين پيمان قريش بنى هاشم را در محاصره اقتصادى قرار دادند و آنها در محصور ماندند طوري كه فرياد اطفال بنى عبدالمطلب از شدت گرسنگى بلند شد . پنج نفر از مشركين پشيمان شدند . موقعي كه قريش در مسجدالحرام نشسته بودند آن پنج نفر آمدند دراين باره سخن مى گفتند كه ناگاه ابوطالب آمد و در ميان قريش بنشست ابوجهل گمان كرد ابوطالب از زحمت و رنج شعب به تنگ آمده مى خواهد محمد را تسليم كند ولى ابوطالب سخن آغاز كرد فرمود اى مردمان محمد مرا خبر داده كه آن صحيفه را موريانه خورده مگر نام خدا را، اكنون نگاه كنيد اگر راست گفته از كينه و دشمنى او دست برداريد اگر دروغ گفته من او را تسليم مى كنم آن نامه را از امّ الجلاس گرفتند ديدند همان گونه است كه پيغمبر خبر داده . مردم شرمسار شدند و مطعم بن عدى گفت ما از اين نامه بى زاريم و آنرا پاره كردند . سپس ابوطالب به شعب مراجعت كرد . روز ديگر آن پنج نفر با جمعى از قريش به شعب رفته بنى عبدالمطلب را به مكه آوردند و در خانه خود جاى دادند بدين گونه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شعب خارج شدند در حالي كه مدت سه سال بود در شعب جاى داشتند.

۳- هلاكت معاوية بن ابى سفيان صخر بن حرب بن اميه ۶۰ ق در ۸۰ يا ۷۸ سالگى

اولين حاكم از بنى اميه و مدت حكومتش ۱۹ سال و چهار ماه و پنج روز بود . نوشته اند : قبرش در باب الصغير شام است و در سال ۴۱ به حكومت رسيد.

معاويه سه پسر و سه دختر داشت:عبدالرحمن و عبدالرحيم كه هر دو در زمان حيات معاويه مردند سومى يزيد بود و سه دختر عبارتند از هند - رمله - صفيّه، زنش ميسون نام داشت و مادر معاويه هند جگر خوار بود و سبب نامگذارى اينست كه وقتى در جنگ احد وحشى حربه خود را به جناب حمزه پرتاب كرد آن بزرگوار را از پاى درآورد و بر زمين افتاد و شهيد شد وحشى به بالين حمزه آمد بدنش را بشكافت و جگرش را بيرون آورده و نزد هند زوجه ابوسفيان و مادر معاويه برد هند گرفت و خواست مقدارى بخورد جگر در دهان او چنان سخت شد كه نتوانست بالاخره از دهان انداخت . به اين جهت او را هند جگر خوار گويند.

در كشف الهاويه محلاتى ص ۲۹۸ از ترجمه فتوح اعثم كوفى ص ۲۴۳  آمده كه :  معاويه در اثناى مراجعت به شام در منزل ايوا شب به قضاى حاجت بيرون رفت . آنجا چاهى بود كه از آن آب مى كشيدند معاويه بدان چاه فرو نگريست . بخارى از آنجا بر روى او زد . بمرض لغوه (هذيان) دچار شد و سخت رنجور گرديد . به زحمت تمام به خوابگاه خود باز آمد و در رختخواب خوابيد. روز ديگر مردم فوج فوج به ديدن او مى آمدند . چون معاويه تنها ماند گريست . مروان آمد و سبب گريه را پرسيد . معاويه گفت :

مى ترسم به سبب على بن ابي طالب كه خلافت را از او گرفته ام و حجر بن عدى و اصحاب او را كشتم  خدا مرا به اين عقوبت مبتلا كرده اين همه از دوستى يزيد مى بينم اگر نه دوستى يزيد بود من راه راست ميرفتم . پس از آنجا كوچ كردند تا به شام رسيدند و مرض شدت يافت و در شب خواب هاى شوريده ميديد و از آن مى ترسيد . گاه گاه هذيان مى گفت و آب بسيار مى خورد و تشنگى او تسكين نمى يافت و هر دفعه او را بيهوشى مى آمد و چون به هوش مى آمد به آواز بلند مى گفت : مرا با تو چه كار اى حجر بن عدى مرا چه كار به تو اى عمر بن حمق اى پسر ابوطالب چرا با تو خلافت كردم الى آخر و بعدا با اين مرض ‍ درگذشت.

برخى از كارهاى معاويه در ايام خلافت

مفاسد و مآثم معاويه آن قدر نيست كه در اين چند صفحه بتوان نوشت . 

كسى كه پدرش ابوسفيان و مادرش هند جگر خوار باشد  توقع بيش از اين از او نيست .

ولى ما چند سطر از مطاعن او را فهرست وار مى نويسيم و طالبين به كتب مربوط مراجعه نمايند.

۱- آشكارا سبّ امير المؤمنين عليه‌السلام را نمود و مردم را به اين عمل مجبور مى كرد و پول هاى زياد در اين راه مى داد و هشتاد سال اين كار ادامه داشت تا اينكه عمر بن عبدالعزيز هشتمين از خلفاى بنى اميه ممنوع كرد.

۲- سبّ كردن امير المؤمنين را در قنوت و خطبه سنت قرار داد.

ابن ابى الحديد مى نويسد: جماعتى از بنى اميه به معاويه گفتند : تو به مقصود خود كه حكومت بود رسيدى . بهتر است دست از سبّ على بردارى . گفت : به خدا قسم هرگز دست برندارم تا اطفال به سبّ بزرگ شده و جوانان به سبّ على پير شوند واحدى نماند كه در فضيلت على سخنى گويد.

 ۳- مردم بى گناه را به قتل مى رساند .از جمله ک  در سال ۵۱ قمرى حجر بن عدى و اصحاب او را شهيد كرد و عمر و بن حَمِق خزاعى كه از كثرت عبادت پوست و استخوانى شده بود با رشيد هجرى به قتل رسانيد و مالك اشتر را مسموم و محمد بن ابى بكر را مقتول نمود و نوشته اند ۴۰۰۰۰ نفر از مهاجر و انصار و اولاد ايشان را به قتل رسانده، هر زنى كه اظهار دوستى با امير المؤمنين مى نمود فرمان مى داد او را به قتل مى رسانيدند، و نيز معاويه لشكر خود را در اطراف براى قتل شيعيان على عليه‌السلام فرستاد، و نذر كرده بود كه زنان قبيله ربيعه را اسير كند چون شيعيان على عليه‌السلام بودند، و براى عُمال خود نوشت : در جميع شهرها نظر كنيد .هر كس را شاهدى شهادت دهد كه او از محبّين على عليه‌السلام است نام او را از دفتر ارزاق نظر كنيد و عطائى به او ندهيد و با اين نامه نامه ديگرى فرستاد كه هر كس متّهم به دوستى على است خانه اش را خراب كرده و او را به انواع عذاب ها معذّب نمايند.

۴- ربا را حلال كرد و ربا خورد (در حالي كه به نص آيه شريفه ربا حرام است).

 ۵- نماز را در سفر تمام خواند . مثل عثمان در حالي كه بايد قصر بخواند.

۶- اذان و اقامه را در نماز عيدين احداث نمود . سپس حجاج در مدينه از اين بدعت پيروى كرد . در حالي كه اذان و اقامه در نماز عيدين مشروع نيست.

۷- جمع بين دو خواهر را فتوا به جواز داد . بعد نعمان بن بشير دليل بر حرمت آورد . سپس معاويه از فتواى خود پشيمان شد.

۸- اولين خليفه بود كه در موقع حكومتش شراب مى خريد و مى آشاميد.

۹- تلبيه را در حج ترك  کرد . به جهت دشمنى با علی عليه‌السلام كه آن حضرت مقيد به گفتن تلبيه بود.

۱۰- چون در خطبه به على عليه‌السلام سبّ مى نمود . لذا خطبه نماز عيد را مقدّم كرد تا مردم پراكنده نشوند و سبّ على را بشنوند.

۱۱- برخلاف نصّ پيامبر اسلام كه فرمود : الولد للفراش و للعاهر الحجر، معاويه عمل نمود و زياد را به خود ملحق كرد و گفت : زياد بن ابى سفيان در حالي كه پدر زياد معلوم نبود و مادرش سميّه از زنان مشهوره به زنا بود . لذا زياد را زياد بن ابيه نيز گويند.

۱۲- انگشتر را برخلاف سنت رسول الله بر دست چپ كرد.

۱۳- موقعي كه مردم به او بيعت مى كردند شرط مى نمود از على عليه‌السلام برائت جويند.

۱۴- ظلمه و اشرار را بر بلاد مسلط كرد . مثلا زياد بن ابيه را در كوفه والى قرار داد  .در تاريخ آمده : در مدت امارت خود غير از ظلم و ايذاء و سفك دماء و هدم بيوت و نهب اموال و هتك اعراض و تخريب شرع چيز ديگر نبود، سمرة بن جندب را در بصره والى كرد نوشته اند هشت هزار تن را از شمشير گذرانيد و معاويه به او گفت : آيا خوفى دارى كه كسى را بى گناه كشته باشى ؟گفت اگر دو مقابل آنچه كشتم مى كشتم هيچ خوف در من راه ندارد.

۱۵- لباس حرير مى پوشيد و در ظرف طلا آب مى خورد در حالي كه هر دو حرام است.

۱۶- گوش به غناء و انواع طرب مى داد با اينكه در اسلام حرام است.

۱۷- يزيد ملعون را وليعهد خود قرار داد و دين را پايمال كرد.

۱۸- با امام حسن عليه‌السلام نقض شروط صلح را كرد.

۱۹- مى خواست منبر پيامبر را از مدينه به شام ببرد كه آفتاب گرفت و هوا منقلب شد.

۲۰- معاويه سمرة بن جندب را طلبيد و درخواست كرد اين آيه كه در حق على عليه‌السلام بود  در حق ابن ملجم مرادى تفسير كند و من النّاس ‍ من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و اللّه رؤ ف بالعباد.

 و از او خواست اين آيه را در قدح على عليه‌السلام تفسير كند و من النّاس من يُعجبك قوله فى الحيوة الدّنيا و يُشهد الله على ما فى قلبه و هو الدّالخصام، يعنى از مردمان كسى هست كه سخن او درباره مصالح دنيا درشگفت اندازد و گواه مى گيرد خدا را بر آنچه در قلب اوست يعنى مى گويد دل و زبان من يكى است در حاليكه او ستيزنده تر است و در خصومت با اهل اسلام، به سمره گفت صد هزار درهم مى دهم قبول نكرد . گفت دويست هزار درهم مى دهم قبول نكرد . گفت چهار صد هزار درهم مى دهم سمره قبول نمود.۲۱- روز چهار شنبه نماز جمعه خواند.

۲۲- ياران معاويه با القاء او به حضرت امير المؤمنين عليه‌السلام نسبت بى نمازى مى دادند.

۲۳- معاويه عده اى را دستور داد بر عليه حضرت على عليه‌السلام جعل حديث از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كنند . مثلا: عروة بن زبير حديث كرد كه عائشه بما روايت نمود : نزد پيامبر بودم عباس و على داخل شد . حضرت پيامبر فرمود : اى عائشه انّ هذين يموتان على غير ملتى اين دو نفر بر دين من نخواهند مُرد و امثال اين اكاذيب.

۲۴- او اولين كسى بود كه نشسته خطبه نماز جمعه و نماز عيد را خواند . زيرا در اثر پرخورى بدنش چاق و شكمش بزرگ شده بود   در حالي كه واجب است خطبه ها در حال ايستاده خوانده شود.

۲۵- عمرو بن حَمِق از اصحاب باوفاى على عليه‌السلام بود و مردى زاهد و عابد از دست زياد بن ابيه فرماندار خونخوار معاويه از كوفه به موصل فرار كرد و در آنجا نماينده زياد خواست او را گرفته و به قتل رساند .عمروبه كوهى فرار كرد و وارد غار شد در غار مارى او را گزيد و از آن طرف عبدالرحمن بن ام الحكم نماينده زياد به نزديكى غار رسيد و سر عمرو را از تن جدا كرد و به نيزه زد و در شهرها برگرداند و پيش معاويه فرستاد . او اول سرى بود که در اسلام به نيزه زده شد. پس از فرار عمرو معاويه دستور داد همسر عمرو را گرفته در شام زندانى كنند . چون سر عمرو را به شام آوردند معاويه دستور داد سر را به زندان بردند و به دامن آن بانو گذاشتند.

۲۶- از همه اينها بالاتر اينكه با زهر توسط عيال حضرت امام حسن عليه‌السلام به نام جُعده آن امام را مسموم كرد و حضرت شهيد شد.

و امثال اين مطاعن در كتب فريقين آمده  طالبين مراجعه نمايند .

 ما با يك روايت اين مطلب را به پايان مى رسانيم از كتاب كاوشهاى علمى مرحوم غفارى ص ۳۱۱: او از كتاب تقوية الايمان ابن عقيل حضرمى الى از عبدالله بن عمرو بن العاص نقل مى كند كه  عبدالله گفت : روزى در خدمت پيامبر نشسته بوديم  . حضرت فرمود : الان كسى بر شما وارد مى شود كه در موقع مرگ به غير دين من و به غير ملت من از دنيا مى رود و من ترسيدم كه پدرم عمروعاص وارد شود . در اين بين ديديم كه معاويه وارد شد.

تمام رجال طريقش روات صحيح بوده و روايت از حيث سند هيچگونه ضعف ندارد.

منبع:
کتاب حوادث الایام ، سید مهدی مرعشی نجفی

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث