روایت امام صادق علیه السلام از موضع مهاجرین و انصار در مقابل ابوبکر

روایت امام صادق علیه السلام از موضع مهاجرین و انصار در مقابل ابوبکر

۱۱ اسفند ۱۳۹۵ 0 اهل بیت علیهم السلام

با شنیدن جریان سقیفه و بیعت مهاجرین و انصار با ابوبکر این سوال به ذهن می رسد که از بین این همه مهاجرین و انصار آیا هیچ کسی با ابوبکر مخالفت ننمود و در مقام دفاع از حق امیر المومنین علیه السلام که در حقیقت حق بشر تا روز قیامت بود بر نیامد؟

در کتاب احتجاج طبرسی امده است که این سوال را ابان بن تغلب صحابی بزرگوار امام صادق علیه السلام که از صحابی نزدیک آن حضرت بود از ان امام همام پرسیده است و امام جواب او را  به تفصیل داده است. انچه در ذیل می آید ترجمه این روایت است که از ترجمه احتجاج آقای بهراد جعفری نقل می گردد. در پایین این ترجمه نیز اصل متن احتجاج قرار داده شده است:

از أبان بن تغلب نقل شده كه به امام صادق عليه السّلام عرض كرد: فدايت شوم، از اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آيا كسى با عمل أبو بكر و نشستن او در مسند خلافت مخالفت نمود و او را انكار كرد؟ فرمود: آرى، دوازده نفر از صحابه با او مخالفت كردند، از مهاجرين:

خالد بن سعيد بن العاص، كه از بنى اميّه بود، و سلمان فارسى، و أبو ذر غفارى، و مقداد ابن اسود، و عمّار بن ياسر، و بريده اسلمى، و از انصار: أبو الهيثم بن التّيّهان، و سهل و عثمان پسران حنيف، و خزيمة بن ثابت ذو الشّهادتين، و ابىّ بن كعب، و أبو أيّوب انصارىّ.

بارى جريان مخالفت آنان بدين شرح بود كه وقتى ابو بكر از منبر پيامبر بالا رفت، اينان با يك ديگر مشورت كرده و گفتند: «او را از منبر رسول خدا پائين آوريم»، و برخى شان گفتند: «ممكن است اين كار عاقبت سوء و نتيجه خطرناكى داشته و خود را بزحمت اندازيد، خداوند مى فرمايد: «خود را با دست خويش به هلاكت ميفكنيد- بقره: 195» بهتر اين است كه همگى نزد امير المؤمنين رفته و با او مشورت كنيم و رأى و نظر او را بپذيريم.

پس همگى بعد از پذيرش اين نظر به خدمت امام على عليه السّلام رسيده و گفتند:

اى امير المؤمنين چگونه حقّى را كه تو سزاوارتر به آن بودى رها كردى؟ زيرا ما خود از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: «على با حقّ است و حقّ همراه على است، و او پيوسته با حقّ سير مى كند؛ به هر سويى كه ميل كند». ما مى خواستيم به مجلس ابو بكر رفته و او را از منبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به پايين كشيم، ولى نزد شما آمديم تا ببينيم شما چه مى فرماييد.

حضرت امير عليه السّلام فرمود:

بخدا سوگند كه اگر اين كار را كرده بوديد راهى جز جنگ نداشتيد، حال اينكه شما در تعداد و جمعيت همچون نمك در غذا، و از نظر دوام مانند سرمه چشم هستيد، و قسم بخدا كه اگر چنين نموده بوديد ديگر آنان براى من جاى هيچ حرفى باقى نگذاشته و با شمشيرهاى برهنه و آماده جنگ نزد من آمده و مى گفتند: يا بيعت كن يا تن به مرگ بسپار! و ديگر من هيچ چاره اى جز تسليم و موافقت نداشتم. و اين باز مى گردد به نصيحت پيامبر- پيش از وفات- به من كه: «اين امّت در آينده با تو حيله و غدر نموده و سفارش مرا در باره ات زير پا مى نهند، و اين را بدان كه تو نسبت به من چون هارونى نسبت به موسى، و پس از من؛ امّت هدايت شده در مثل مانند هارون و شيعيان او، و امّت گمراه نيز همچون سامرى و اتباع او خواهند بود»

عرض كردم: براى آن روز چه سفارشى به من داريد؟ فرمود: اگر يار و ياورى يافتى جهاد كن، و در غير اين صورت دست بردار و خون خود مريز تا در نهايت مظلومانه نزد من آيى. من نيز پس از وفات پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سرگرم غسل و تكفين شدم تا اينكه كار تمام شد، و در جريان اختلاف امّت بر خود عهد و پيمان بستم تا زمانى كه قرآن را جمع آورى نكردم به هيچ وجهى عباء بر دوش نگيرم و همين كردم، سپس دست فاطمه و حسن و حسين را گرفته به درب منازل اصحاب بدر و خوش سابقه برده و در باره حقّم آنان را قسم دادم و ايشان را دعوت به ياريم نمودم، ولى هيچ كس جوابم نداد مگر چهار نفر: سلمان، و عمّار، و ابو ذرّ، و مقداد، و من با بقيّه خانواده ام نيز مراوده نمودم ولى آنان تنها مرا دعوت به سكوت نمودند، زيرا از كينه اين مردم نسبت به خدا و رسول و خانواده پيامبر اكرم با خبر بودند. پس راه اين است كه همگى نزد ابو بكر رفته و آنچه از من در باره فرمايش پيامبرتان شنيديد باز گوييد كه اين كار موجب تأكيد بيشتر حجّت، و قطع عذر رساتر، و آنان را هنگام ورود به پيامبر از آن حضرت دورتر مى سازد.

پس آن گروه با شنيدن فرمايشات امير المؤمنين عليه السّلام به سوى مسجد رفته و اطراف منبر حلقه زدند، و آن روز جمعه بود، و وقتى ابو بكر به بالاى منبر رفت مهاجرين به انصار تعارف به آغاز سخن نمودند، ولى انصار گفتند: اولويّت با شماست، همچنان كه خداوند در اين آيه شما را مقدّم داشته كه: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ- التّوبة: 117.

ابان از امام صادق عليه السّلام پرسيد: اى زاده رسول خدا! مردم اين آيه را اين گونه قراءت مى كنند: لَقَدْ تابَ اللَّهُ «عَلَى النَّبِيِ » و المهاجرين و الأنصار. امام فرمود: واى بحالشان! [با اين قراءت ] چه گناهى براى پيامبر بود كه خداوند توبه آن حضرت را بپذيرد؟! بلكه پذيرش توبه از جانب خداوند بوسيله پيامبر بر امّت بود.

و نقل شده كه آن گروه زمان وفات پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله غايب بودند، و هنگامى سر رسيدند كه ابو بكر خليفه شده بود، و ايشان در آن روزگار از سرشناسان مسجد النّبىّ بودند.

پس خالد بن سعيد برخاسته و ابتداء به سخن نموده و گفت: اى ابو بكر از خدا بترس، تو خود مى دانى درست شود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آن زمان كه بنى قريظه شكست خوردند، و ما همگى خدمت پيامبر بوديم، و على بن ابى طالب در آن جنگ بسيارى از شجاعان و دليران دشمن را به هلاكت رسانيد، و رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در همان روز فرمود: يا گروه مهاجر و انصار! من شما را سفارشى مى كنم كه بايد در حفظ آن مراقبت نماييد. آگاه باشيد كه على بن أبى طالب پس از من امير و خليفه بر شماست، و خداى متعال مرا به اين امر سفارش فرموده، و اين را بدانيد كه اگر اين وصيّتم را پشت گوش انداخته و در يارى و همراهيش كوتاهى نماييد، در احكام الهى دچار اختلاف و تشتّت شده و امور دينتان متزلزل و مختل خواهد گشت، و افراد بد و شرور بر شما حاكم خواهند شد، و اين را بدانيد كه پس از من تنها اهل بيت من وارث و جانشينان امر من مى باشند، و آنان به امور مردم از همه عارف ترند. خداوندا! هر كه از آنان اطاعت و پيروى نموده و سفارش مرا در باره اشان رعايت كردند با من محشور فرما، و او را از همنشينى من كه موجب درك نور آخرت است بهره مند ساز! خداوندا! هر كه آن حقوق را ضايع نمايد او را از بهشتى كه وسعتش همچون آسمانها و زمين است محروم نما!

عمر بن خطّاب گفت: ساكت شو خالد! تو نه در خور مشورتى و نه صلاحيّت رأى و نظر دارى!

خالد گفت: خودت ساكت شو! زيرا تو از زبان ديگرى سخن مى گويى، و بخدا سوگند كه قبيله قريش نيك مى داند كه تو ميانشان در حسب از همه پست تر، و در منصب پايين تر، و در قدر و منزلت كمتر، و از همه بى نام و نشان تر، و به خدا و رسولش بى نيازتر، و در ميدان كارزار ترسوترى، و در انفاق بخيلى، و ذاتا لئيمى، و در ميان قريش عارى از هر فخر و مباهاتى، و در روز جنگ هيچ نامى از تو نيست، و تو در اين قضيّه مصداق واقعى شيطانى «آنگاه كه به آدمى گفت: كافر شو، و چون كافر شد، گفت: من از تو بيزارم، من از خداى، پروردگار جهانيان، مى ترسم. پس سرانجام آن دو اين شد كه هر دو جاودانه در آتش باشند، و اين است كيفر ستمكاران- حشر: 16- 17». با سخنان او عمر مایوس شده و خالد بن سعيد بجاى خود نشست.

سپس سلمان فارسى برخاسته و به زبان فارسى گفت: «كرديد و نكرديد»- و او پيشتر نيز از اين بيعت سرباز زده و بهمان جهت مورد ضرب و شتم واقع شده بود- اى ابو بكر هنگام پيشامدهاى مجهول به چه كسى تكيه خواهى كرد، و چون از جواب پرسشى درمانده شوى به كه پناه مى برى، و در تقدّم بر كسى كه از تو داناتر و به پيامبر نزديكتر، و به تأويل قرآن و سنّت پيامبر عالم تر است چه عذر و بهانه اى دارى؟! همو كه پيامبر در زمان حيات خود او را مقدّم داشته، و پيش از رحلت به رعايت حقّ او توصيه فرموده بود، حال اينكه شما آن فرمايش را پشت گوش انداخته و سفارشش را ترك نموده و آن پيمان را نقض كرديد، و نيز دستور آن حضرت را در اطاعت از فرماندهى اسامة بن زيد سرپيچى كرديد، و اين فرمايش پيامبر بخاطر اين بود كه از اين گونه اعمال جلوگيرى فرموده و تخلّف شما را از فرمانش روشن و ثابت نمايد، و زودا كه همه چيز بر تو روشن گردد، آن روز كه بار معاصى بر دوشت سنگينى نموده و روانه قبرت شوى، و هر آنچه مرتكب شده را با خود به زير خاك ببرى، پس بهتر است كه هر چه زودتر به راه حقّ بازگشته، و از خطاى بزرگى كه نموده اى به درگاه خداوند توبه نمايى، كه اين كار در روز تنهاييت در گور، روزى كه يارانت از تو دست مى كشند نجات بخش تر است، و با اينكه تو نيز مانند ما شنيده اى و همچون ما ديده اى، ولى با اين حال اين شنيده ها و ديده ها تو را از كارى كه مى كنى باز نداشت، امرى كه در قيام تو به آن هيچ فايده اى براى اسلام و مسلمين نياورد، از خدا بترس! از خدا بترس! و بفكر خود باش! كه هر آن كس ديگرى را [از كارى كه مى كند] ترساند؛ راه عذر را بر او بسته است، پس از آن اشخاصى مباش كه به خدا و حقّ پشت كرده و استكبار نمودند.

سپس ابو ذر- خدايش رحمت كناد- بپاخواسته و گفت: اى گروه قريش! شخص دورى را به خلافت نشانده و قرابت پيامبر را ترك نموديد، بخدا سوگند كه جماعتى از خلق عرب بخاطر همين كار از دين اسلام خارج شده و در اين دين دچار ترديد خواهند شد، و اگر خلافت را در اهل بيت پيامبرتان قرار داده بوديد هرگز نزاعى رخ نمى داد، بخدا قسم كه اين امر به مغلوب رسيد، و با اين كار ديگر هر كسى به خلافت طمع ورزيده و چشمهاى مردم متوجّه آن گشته، و براى رسيدن به آن خونهاى بسيارى ريخته خواهد شد.- [امام صادق عليه السّلام فرمود:] سخن ابو ذر صحيح بود و همان شد كه او پيش بينى مى كرد- سپس ابو ذر رضى اللَّه عنه ادامه داد: بى شك شما و مردم صالح مى دانند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خود فرمود: «خلافت پس از من از آن علىّ بن ابى طالب، و پس از او متعلّق به دو فرزند او حسن و حسين، سپس به فرزندان مطهّر نسل من مى رسد»، ولى شما فرمايش پيامبرتان را پشت سر انداخته و پيمانى كه با شما بسته بود به فراموشى سپرديد، و سر به دنياى فانى سپرده، و آخرت باقى را از ياد برديد، همان آخرتى كه طراوتش پايدار، و نعمتهايش پاينده، و اهلش بى اندوه، و ساكنانش مرگ ندارند، و شما به زندگى چند روزه حقير زايل شدنى دلبستگى پيدا كرده و بسنده نموديد. و مانند امّتهاى پيشين پس از رحلت پيامبرتان كافر شده و عهد و سفارش وى را فراموش نموده و گرفتار تغيير و تبديل و اختلاف شديد، و البتّه بزودى نتيجه بد كارتان را ديده؛ و جزاى اعمال ناشايست خود را دريافت نمائيد، و خداوند بر هيچ بنده اى ستمكار نيست.

سپس مقداد بن اسود رضى اللَّه عنه برخاسته و گفت: اى أبو بكر از ستم و تجاوز دست بردار و از خدا بترس، و از اين كار توبه كرده و در خانه ات بنشين و بر خطا و ستم خود گريه نما، و كار خلافت را به صاحب اصلى آن- كه از تو به آن سزاوارتر است- واگذار، تو خود از بيعتى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى علىّ از تو و ما و از ساير امّت گرفته باخبرى، تو را ملزم ساخت تا از اسامة بن زيد- كه از موالى او بود- اطاعت نموده و در زير پرچم او مانند ديگران به سوى مقصد حركت كنى، و با اين عمل آن رسول گرامى اشارت نمود كه امر خلافت هيچ نسبتى به تو ندارد، و نيز تو و همكارت ابن خطّاب را در غزوه ذات السّلاسل به لشكر عمرو بن عاصى ملحق ساخت كه مركز نفاق و خلاف و عدوات بود، همو كه خداوند در قرآن در باره اش اين آيه را بر پيامبر نازل فرمود كه: «همانا دشمن تو همو بى نسل و دنباله است» إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ، و در اين شأن نزول هيچ اختلافى ميان أهل علم نيست، بنا بر اين عمرو بن عاص در آن جنگ رئيس و أمير همه شماها قرار داشته و شما نيز در تحت امر و رياست او واقع شديد. و اين او بود كه حراست و حفظ لشكر را به عهده شما واگذاشت. پس حراست لشكر؛ آنهم از جانب عمرو بن عاص كجا و مرتبه خلافت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كجا؟! اى ابا بكر از خدا بترس، و اين جامه از تن بيرون نما، زيرا اين عمل به نفع دنيا و آخرت تو است، و فريب دنيا و وساوس جماعت قريش تو را به تباهى سوق ندهد، و اين را بدان كه بزودى زندگى دنيا سپرى گشته و مرجع و مصير تو به حضرت متعال است و همان جا تو را به سزاى اعمال و كارهايت برساند. و تو خود به يقين ميدانى كه علىّ بن أبى طالب شايسته تر به خلافت پس از پيامبر است، پس كار را به او واگذار، كه اين عمل به حفظ شرافت و احترامت نزديكتر، و در سبكى دوشت از بار گناه شايسته تر است! بخدا سوگند كه در خيرخواهى و نصيحت تو كوتاهى نكردم، پس آن را بپذير كه همه كارها به سوى خداوند بازگردانده مى شود.

بعد از او بريده اسلمى از جاى برخاسته و گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ! اين چه ضرر و صدمه اى است كه از باطل به حقّ رسيده! اى أبو بكر آيا گذشته را فراموش نموده يا خود را به نسيان زده اى؟! يا خواهش نفس تو وسيله خدعه و فريبت شده، و امور باطله را در خاطرت جلوه گر ساخته است؟!. آيا يادت نمى آيد كه رسول خدا در زمان حياتش ما را فرمود: علىّ بن ابى طالب را به لقب أمير المؤمنين بخوانيد؟ و نيز اين فرمايش آن حضرت در موارد بسيار كه: «علىّ؛ أمير- المؤمنين و قاتل ناكثين و مشركين و قاسطين و مارقين است»؟. پس از خدا بترس و به داد خود برس پيش از آنكه اين فرصت از تو فوت شود، و خود را از معرض هلاكت و ضلالت رها ساز، و كار خلافت را به أهل آن واگذار، و در غصب حقوق ديگران پافشارى مكن، و حال كه توان دارى از اين راه بازگرد، و اين را بدان كه من خالصانه تو را نصيحت نموده و به راه سعادت و نجات راهنمايى كردم، پس هرگز پشتيبان مجرمان و بدكاران مباش.

سپس عمّار بن ياسر برخاسته و گفت: اى معشر قريش و اى جماعت مسلمان! اگر نمى دانيد پس بدانيد كه أهل بيت پيامبرتان به كار خلافت سزاوارتر و به ارث او شايسته تر و به امور دين شما از همه مقدّم تر مى باشند، و آنان امين و حافظ حقوق أهل ايمان و خيرخواه مؤمنين هستند. پس او (أبو بكر) را امر كنيد كه حقّ را به أهل آن واگذارد پيش از آنكه اجتماع شما پريشان و مضطرب شده و تفرّق و اختلاف در ميانتان پديدار گشته و كارهاى زندگيتان رو به سستى و ضعف گرايد، و ميانتان فتنه و آشوب عظيم شده، و با هم نسازيد و اختلاف كنيد، و دشمنان در شما به طمع افتند (دست تعدّى گشوده و نه تو و نه هيچ كس را بر مسند خلافت نگذارند)، شما نيك مى دانيد كه بنى هاشم به امر خلافت از همه شما سزاوارترند، و خصوصا علىّ كه از همه به پيامبر نزديكتر، و همو ولى و سرپرست شما به عهد خدا و رسول است، و تفاوت مقام او با شما روشن است، و شما به حقيقت آن مكرّرا رسيده ايد، مانند: بستن و سدّ تمام دربهاى منازل أصحاب به مسجد بود كه تنها درب علىّ از اين دستور مستثنى شد، و نيز موضوع تزويج دخت گرامى پيامبر فاطمه بود كه جز علىّ همه خواستگاران را جواب فرمود، و نيز اين فرمايش رسول خدا كه: «من شهر علم و دانشم و علىّ باب و در آن است، پس هر كس كه خواهان علم و حكمت من است بايد كه از دروازه آن شهر كه علىّ است درآيد»، و اين را بدانيد كه همه شما در هنگام مواجهه با مشكلات احكام دين نيازمند مراجعه به او هستيد، ولى او هيچ گونه نياز و احتياجى به شما ندارد. و سابقه درخشان و نيك آن حضرت نيز نزد همه شما روشن و معلوم است و كسى را چنين مقامى نيست. پس براى چه از وى دست كشيده و به سوى ديگران تمايل و توجّه نموده، حقّ او را غصب كرديد و حيات بى بقاى دنيا را بر نعيم باقى و دائم آخرت اختيار كرديد، «ستمكاران را بد بدلى [به جاى خداوند] است- كهف: 50»، پس آنچه را كه خداوند براى وى قرار داده به او بدهيد، و مبادا از او پشت كرده و بر گرديد، و به پاشنه هاى خويش (كنايه از بازگشت به دوران جاهليّت يعنى پيش از اسلام) بر مگرديد كه زيانكار مى گرديد!!.

پس از او ابىّ بن كعب برخاسته و گفت: اى أبو بكر! حقّى را كه خداوند براى غير تو قرار داده انكار مكن، و پيش از ديگران با فرمايش و وصيّت رسول خدا در باره وصىّ و برگزيده او مخالفت منما و اعراض مكن، و حقّ را به أهل آن باز گردان تا سالم بمانى، و در گمراهى و ضلالت خود پافشارى مكن تا پشيمان گردى، و سريعا از كرده خود توبه نما تا بار گناهت سبك گردد، و خود را به اين امرى كه خدا برايت قرار نداده مخصوص مگردان كه گرفتار عقاب عمل خود گردى، و اين را بدان كه بزودى از اين حالى كه دارى جدا گشته و به سوى پروردگارت خواهى شتافت، و از آنچه كرده اى بازپرسى خواهى شد! و خداوند بر هيچ بنده اى ستمكار نيست.

سپس خزيمة بن ثابت- معروف به ذو الشّهادتين- گفت: اى مردم! آيا شما مى دانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شهادت و گواهى مرا بجاى دو نفر از أهل ايمان قبول مى نمود؟

گفتند: آرى. گفت: پس بدانيد كه من شهادت مى دهم كه خود از زبان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «أهل بيت من ميان حقّ و باطل را جدا مى سازند، و آنان ائمّه و پيشواى شمايند كه بايد به ايشان اقتدا شود»، آنچه واجب و لازم بود گفتم، و بر پيام بر جز ابلاغ و رساندن آشكار پيام نيست.

سپس أبو الهيثم بن تيّهان بپاخواسته و گفت: اى أبو بكر و من نيز شهادت مى دهم كه پيامبرمان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله چون علىّ را در غدير خمّ به مردم معرّفى فرمود؛ گروهى از انصار گفتند: منظور پيامبر از اين كار فقط براى خلافت بوده و برخى ديگر گفتند: منظور پيامبر اين بوده كه پس از وى علىّ عهده دار موالى (بردگان آزادشده) او باشد، و در اين باب بحث بالا گرفت، تا اينكه ما مردانى از خودمان را نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرستاديم تا منظور ايشان را بپرسد، پس فرمود: به ايشان بگوييد: «علىّ سرپرست همه أهل ايمان پس از من است، و او خيرخواه ترين مردم براى امّت من است»، اين بود تمام آنچه من شاهد و گواه آن بودم، پس هر كه مى خواهد ايمان بياورد و هر كه خواهد انكار نمايد، همانا روز جدايى- يا داورى- وعده گاه است!!

سپس سهل بن حنيف رضى اللَّه عنه پس از حمد و ثناى خداوند و صلوات بر محمّد و آلش گفت: اى معشر قريش گواه باشيد كه من شهادت مى دهم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را در اين مسجد ديدم كه دست علىّ را گرفته و چون به نزديك أصحاب رسيد فرمود: اى مردم، اين علىّ؛ پس از من امام و پيشواى شما است، و در حيات و مرگ وصىّ و جانشين من است، و پس از مرگ؛ اداكننده بدهكاريهاى من؛ و برآورنده وعده هايم مى باشد، و همو است نخستين فرد كه در كنار حوض با من مصافحه خواهد كرد، پس خوشا بحال كسى كه او را پيروى نموده و ياريش كند، و واى بر كسى كه از او تخلّف نموده و وى را تنها گذارد.

 و همراه او برادرش عثمان بن حنيف بپا خاسته و گفت: «از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيديم كه مى فرمود: أهل بيت من ستارگان أهل زمينند، پس بر ايشان سبقت مجوئيد و آنان را مقدّم بداريد، و پس من تنها ايشان اولياى شمايند، در اين لحظه مردى بپا خاسته گفت: اى رسول خدا، أهل بيت شما كيانند، فرمود: أهل بيت من؛ علىّ و پاكان از فرزندان اويند» و با اين كلام؛ آن حضرت همه چيز را روشن نمود. پس اى أبو بكر تو أوّل كافر به اين كلام مباش، «به خداى و پيامبر خيانت مكنيد و در امانتهاى خود خيانت مورزيد در حالى كه مى دانيد [خيانت مى كنيد].

سپس أبو أيّوب انصارى برخاسته و گفت: اى بندگان خدا، در رعايت حقّ اهل بيت پيامبرتان از غضب خداوند بپرهيزيد، و حقّى را كه خداوند بر ايشان قرار داده بخودشان واگذاريد، شما نيز همچون ديگر برادرهايمان همه آن سخنان كه ديگران از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در مجالس متعدّد و مكانهاى مختلف استماع نمودند شنيديد، و نيز بارها شنيده ايد كه آن حضرت مى فرمود: «اهل بيت من پيشوا و امامان شما پس از من مى باشند» و نيز ضمن اشاره به علىّ بن ابى طالب مى فرمود: «اين فرد امير نيكوكاران و قاتل كافران است، هر كه تنهايش گذارد مخذول است، و آنكه ياريش نمايد منصور مى باشد»، بنا بر اين از اين ظلمى كه بدو روا داشته ايد به درگاه خداوند توبه نماييد كه همو بسيار توبه پذير و رحيم است، و از او پشت نكرده و بر نگرديد و اعراض مكنيد.

حضرت امام صادق عليه السّلام فرمود: [از شنيدن اين گواهى و شهادات ] أبو بكر بسيار مضطرّ و متحيّر گرديد و مجاب شده و گفت: من والى شما شدم در صورتى كه از شما برتر و بهتر نيستم! مرا رها كنيد! مرا رها كنيد!! عمر به او گفت: اى عاجز از كلام از منبر بزير آى! تو وقتى در برابر سخنان قرشيان تاب نمى آورى چگونه خود را بر اين مقام برقرار نمودى؟! بخدا سوگند قصد داشتم تو را از اين مقام خلع نموده و سالم مولا ابى حذيفه را بجايت نصب نمايم!! سپس أبو بكر از منبر بزير آمده و همراه عمر به سمت منزل رفته و تا سه روز هيچ كس به مسجد النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله نيامد. چون روز چهارم شد ابتدا خالد بن وليد با هزار تن به خانه او شتافته و گفت: اين چه جلوس و نشستنى است! بخدا سوگند، بنى هاشم در باره خلافت به طمع افتاده اند! و در پى او سالم مولا حذيفه با هزار نفر و سپس معاذ بن جبل با هزار نفر آمدند تا كم كم تعدادشان به چهار هزار نفر رسيد، و همه به سركردگى عمر با شمشيرهاى برهنه بسوى مسجد النّبىّ حركت كرده تا بدان جا رسيدند، عمر رو به طرفداران علىّ عليه السّلام كرده و گفت: اى ياران علىّ، بخدا سوگند اگر يكى از شما مانند روز گذشته از جاى برخاسته و سخنى بگويد سخت مجازاتش مى كنيم. (او را مى كشيم) پس خالد بن سعيد بن عاص برخاسته و گفت: اى پسر صُهاك حبشيّه، آيا به شمشيرهاى خودمان تهديدمان مى كنيد يا به جمعيت خود ما را مى ترسانيد؟ بخدا سوگند شمشيرهاى ما از شما تيزتر، و تعدادمان از شما انبوهتر، و هر چند كمتر باشيم ولى حجّت خدا در ميان ما است، بخدا اگر اطاعت خدا و رسول و امامم را واجب نمى شمردم، الحال شمشير از غلاف كشيده و در راه خدا با شما تا آنجا به جهاد مى پرداختم كه امتحان عذر خود را ظاهر مى كردم.

امير المؤمنين عليه السّلام به او گفت: اى خالد بنشين، كه خداوند بر مقام تو واقف بود و تلاش تو در نزد آن حضرت مشكور و مورد تقدير است! او نيز نشست و متعاقب او سلمان فارسى رضى اللَّه عنه برخاسته گفت: اللَّه اكبر! اللَّه اكبر! بخدا سوگند كه من با همين دو گوشم از زبان مبارك رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم- و در صورت خلاف دو گوشم كر باد- كه مى فرمود:

«روزى بيايد كه برادر و پسر عموى من علىّ با جمعى از يارانش در مسجد بنشينند، كه ناگاه تعدادى از سگان اهل دوزخ بر آنان يورش آورده و قصد جان او و يارانش را كنند»، من هيچ شكّ ندارم شما همانهاييد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود!! در اينجا عمر خواست به او حمله كند كه حضرت علىّ عليه السّلام او را از لباس گرفته و بر زمين زد، سپس گفت: اى پسر صُهاك حبشيّه، اگر تقدير الهى و عهد رسول او با من نبود همين الآن بتو مى فهماندم كه كدام يك از ما دو نفر ضعيف تر و بى ياورتر است.

سپس حضرت امير عليه السّلام روى به يارانش نموده و فرمود: به خانه هايتان باز گرديد، خدا رحمتتان كند، كه بخدا سوگند هرگز به اين مسجد داخل نشدم مگر به همان شيوه كه دو برادر من موسى و هارون داخل آن شهر شدند در حالى كه اصحاب آن دو بزرگوار گفتند: «تو با خدايت برويد و بجنگيد و ما همين جا نشسته منتظريم- مائده: 24». سپس فرمود:

بخدا سوگند به مسجد جز براى نماز، يا زيارت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله، يا حلّ مسائل قضائى، داخل نخواهم شد، زيرا بر حجّتى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آن را بپاى داشته جايز نيست كه مردم را در حيرت وانهد.

در کتاب احتجاج پس از نقل این حدیث آمده است:

و از عبد اللَّه بن عبد الرّحمن نقل شده كه گفت: سپس عمر [پس از ماجراى سقيفه ] با عزمى عزم در تمام كوچه و محلّات مدينه به راه افتاده و ندا مى كرد: اهالى مدينه! آگاه باشيد كه با أبو بكر بيعت شده، پس هر چه زودتر براى بيعت با او بسويش آئيد!. پس مردم از هر سوى آمده و بيعت نمودند، در اين وقت عمر تمام افرادى كه در خانه هاشان مخفى شده بودند را به مسجد احضار نموده و وادار به بيعت مى كرد، تا اينكه چند روزى از اين جريان گذشت با گروه زيادى به درب منزل علىّ عليه السّلام رفته و او را اجبار به خروج از منزل نمود، ولى آن حضرت خوددارى فرمود. در اين وقت عمر هيزم و آتش طلبيده و گفت:

قسم به آنكه جان عمر در دست اوست يا خارج مى شود يا خانه را با هر چه در آنست به آتش كشم!. يكى از حاضرين به او گفت: در آن خانه دخت گرامى پيامبر حضرت فاطمه و فرزندان پيامبر حسن و حسين و آثار رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى باشد! و بيشتر مردم اين كار را ناپسند و مكروه داشتند.

عمر چون انكار مردم را نسبت بكار خود دريافت، گفت: شما را چه شده، منظور من ترساندن بوده نه عمل كردن به آن. و علىّ بن ابى طالب فردى را نزد ايشان فرستاد كه من سوگند خورده و عهد نموده ام تا اتمام جمع آورى قرآن عبا بر دوش نينداخته و از خانه بيرون نيايم، همان قرآنى كه شما آن را ترك نموده و فريب دنيا و بازيهايش را خورديد.

سپس حضرت فاطمه عليها السّلام به پشت درب آمده و فرمود: در تمام عمر خود هيچ قومى را نمى شناسم كه بى وفاتر و بى عاطفه تر از شماها باشند، جنازه رسول خدا را نزد ما گذاشته و سرگرم كار خود و بدست آوردن خلافت شديد، نه مشورتى با ما نموديد و نه كمترين حقّى براى ما قائل شديد، گويا شما هيچ اطّلاعى از فرمايش پيامبر در روز غدير خم نداشتيد، بخدا سوگند در همان روز آنچنان امر ولايت را محكم ساخت كه جاى هر طمع و اميدى براى شما باقى نگذاشت، ولى شما آن را رعايت نكرده و هر رابطه اى را با پيامبرتان قطع نموديد، البتّه خداوند متعال ميان ما و شما حاكم خواهد فرمود.

منبع:

الإحتجاج،  احمد بن على طبرسى، ترجمه بهراد جعفرى، ج‏1، ص: 169 تا 187
 

متن روایت:

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ؛ ج‏1 ؛ ص75

وَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ كَانَ أَحَدٌ فِي أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْكَرَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِعْلَهُ وَ جُلُوسَهُ مَجْلِسَ رَسُولِ اللَّهِ ص؟ قَالَ نَعَمْ كَانَ الَّذِي أَنْكَرَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ خَالِدُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ وَ كَانَ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ وَ مِنَ الْأَنْصَارِ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ وَ سَهْلٌ وَ عُثْمَانُ ابْنَا حُنَيْفٍ وَ خُزَيْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ وَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ فَلَمَّا صَعِدَ أَبُو بَكْرٍ الْمِنْبَرَ تَشَاوَرُوا بَيْنَهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ وَ اللَّهِ لَنَأْتِيَنَّهُ وَ لَنُنْزِلَنَّهُ عَنْ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَ آخَرُونَ مِنْهُمْ وَ اللَّهِ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ إِذاً أَعَنْتُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ «1» فَانْطَلِقُوا بِنَا إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع لِنَسْتَشِيرَهُ وَ نَسْتَطْلِعَ رَأْيَهُ فَانْطَلَقَ الْقَوْمُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَجْمَعِهِمْ فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ تَرَكْتَ حَقّاً أَنْتَ أَحَقُّ بِهِ وَ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِكَ لِأَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَمِيلُ مَعَ الْحَقِّ كَيْفَ مَا مَالَ وَ لَقَدْ هَمَمْنَا أَنْ نَصِيرَ إِلَيْهِ فَنُنْزِلَهُ عَنْ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَجِئنَاكَ لِنَسْتَشِيرَكَ وَ نَسْتَطْلِعَ رَأْيَكَ فَمَا تَأْمُرُنَا؟

فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ لَمَا كُنْتُمْ لَهُمْ إِلَّا حَرْباً وَ لَكِنَّكُمْ كَالْمِلْحِ فِي الزَّادِ وَ كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ لَأَتَيْتُمُونِي شَاهِرِينَ بِأَسْيَافِكُمْ مُسْتَعِدِّينَ لِلْحَرْبِ وَ الْقِتَالِ وَ إِذاً لَأَتَوْنِي فَقَالُوا لِي بَايِعْ وَ إِلَّا قَتَلْنَاكَ فَلَا بُدَّ لِي مِنْ أَنْ أَدْفَعَ الْقَوْمَ عَنْ نَفْسِي وَ ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوْعَزَ إِلَيَّ قَبْلَ وَفَاتِهِ وَ قَالَ لِي يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِكَ مِنْ بَعْدِي وَ تَنْقُضُ فِيكَ عَهْدِي وَ إِنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ إِنَّ الْأُمَّةَ مِنْ بَعْدِي كَهَارُونَ وَ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ السَّامِرِيِّ وَ مَنِ اتَّبَعَهُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَعْهَدُ إِلَيَّ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَقَالَ إِذَا وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَبَادِرْ إِلَيْهِمْ وَ جَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً كُفَّ يَدَكَ وَ احْقِنْ دَمَكَ حَتَّى تَلْحَقَ بِي مَظْلُوماً فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ص اشْتَغَلْتُ بِغُسْلِهِ وَ تَكْفِينِهِ وَ الْفَرَاغِ مِنْ شَأْنِهِ ثُمَّ آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي يَمِيناً أَنْ لَا أَرْتَدِيَ بِرِدَاءٍ إِلَّا لِلصَّلَاةِ حَتَّى أَجْمَعَ الْقُرْآنَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ أَخَذْتُ بِيَدِ فَاطِمَةَ وَ ابْنَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَدُرْتُ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ وَ أَهْلِ السَّابِقَةِ فَنَاشَدْتُهُمْ حَقِّي وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى نُصْرَتِي فَمَا أَجَابَنِي مِنْهُمْ إِلَّا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ- سَلْمَانُ وَ عَمَّارٌ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ لَقَدْ رَاوَدْتُ فِي ذَلِكَ بَقِيَّةَ أَهْلِ بَيْتِي فَأَبَوْا عَلَيَّ إِلَّا السُّكُوتَ لِمَا عَلِمُوا مِنْ وغارة «2» [وَغْرَةِ] صُدُورِ الْقَوْمِ وَ بُغْضِهِمْ لِلَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لِأَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ فَانْطَلِقُوا بِأَجْمَعِكُمْ إِلَى الرَّجُلِ فَعَرِّفُوهُ مَا سَمِعْتُمْ مِنْ قَوْلِ نَبِيِّكُمْ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَوْكَدَ لِلْحُجَّةِ وَ أَبْلَغَ لِلْعُذْرِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذَا وَرَدُوا عَلَيْهِ فَسَارَ الْقَوْمُ حَتَّى أَحْدَقُوا بِمِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلَمَّا صَعِدَ أَبُو بَكْرٍ الْمِنْبَرَ قَالَ الْمُهَاجِرُونَ‏

______________________________
(1) البقرة: 195.

(2) الوغر: الحقد و الضغن و العداوة و التوقد من الغيض.

 

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 76

لِلْأَنْصَارِ تَقَدَّمُوا وَ تَكَلَّمُوا فَقَالَ الْأَنْصَارُ لِلْمُهَاجِرِينَ- بَلْ تَكَلَّمُوا وَ تَقَدَّمُوا أَنْتُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَدَأَ بِكُمْ فِي الْكِتَابِ إِذْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لَقَدْ تابَ اللَّهُ‏ بِالنَّبِيِّ عَلَى الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ قَالَ أَبَانٌ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ الْعَامَّةَ لَا تَقْرَأُ كَمَا عِنْدَكَ قَالَ وَ كَيْفَ تَقْرَأُ؟ قَالَ قُلْتُ إِنَّهَا تَقْرَأُ- لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ «1» فَقَالَ وَيْلَهُمْ فَأَيُّ ذَنْبٍ كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ عَنْهُ إِنَّمَا تَابَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أُمَّتِهِ فَأَوَّلُ مَنْ تَكَلَّمَ بِهِ خَالِدُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ ثُمَّ بَاقِي الْمُهَاجِرِينَ ثُمَّ بَعْدَهُمُ الْأَنْصَارُ وَ رُوِيَ أَنَّهُمْ كَانُوا غُيَّباً عَنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدِمُوا وَ قَدْ تَوَلَّى أَبُو بَكْرٍ وَ هُمْ يَوْمَئِذٍ أَعْلَامُ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَامَ إِلَيْهِ خَالِدُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ وَ قَالَ- اتَّقِ اللَّهَ يَا أَبَا بَكْرٍ فَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ وَ نَحْنُ مُحْتَوِشُوهُ‏ «2» يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَةَ حِينَ فَتَحَ اللَّهُ لَهُ بَابَ النَّصْرِ وَ قَدْ قَتَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَوْمَئِذٍ عِدَّةً مِنْ صَنَادِيدِ رِجَالِهِمْ وَ أُولِي الْبَأْسِ وَ النَّجْدَةِ مِنْهُمْ يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ إِنِّي مُوصِيكُمْ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظُوهَا وَ مُوَدِّعُكُمْ أَمْراً فَاحْفَظُوهُ أَلَا إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُكُمْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ بِذَلِكَ أَوْصَانِي رَبِّي أَلَا وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَمْ تَحْفَظُوا فِيهِ وَصِيَّتِي وَ تُوَازِرُوهُ وَ تَنْصُرُوهُ اخْتَلَفْتُمْ فِي أَحْكَامِكُمْ وَ اضْطَرَبَ عَلَيْكُمْ أَمْرُ دِينِكُمْ وَ وَلِيَكُمْ أَشْرَارُكُمْ أَلَا وَ إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي هُمُ الْوَارِثُونَ لِأَمْرِي وَ الْعَالِمُونَ لِأَمْرِ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي اللَّهُمَّ مَنْ أَطَاعَهُمْ مِنْ أُمَّتِي وَ حَفِظَ فِيهِمْ وَصِيَّتِي فَاحْشُرْهُمْ فِي زُمْرَتِي وَ اجْعَلْ لَهُمْ نَصِيباً مِنْ مُرَافَقَتِي يُدْرِكُونَ بِهِ نُورَ الْآخِرَةِ اللَّهُمَّ وَ مَنْ أَسَاءَ خِلَافَتِي فِي أَهْلِ بَيْتِي فَاحْرَمْهُ الْجَنَّةَ الَّتِي‏ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ اسْكُتْ يَا خَالِدُ فَلَسْتَ مِنْ أَهْلِ الْمَشُورَةِ وَ لَا مَنْ يُقْتَدَى بِرَأْيِهِ فَقَالَ لَهُ خَالِدٌ بَلِ اسْكُتْ أَنْتَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ فَإِنَّكَ تَنْطِقُ عَلَى لِسَانِ غَيْرِكَ وَ ايْمُ اللَّهِ لَقَدْ عَلِمَتْ قُرَيْشٌ أَنَّكَ مِنْ أَلْأَمِهَا حَسَباً وَ أَدْنَاهَا مَنْصَباً وَ أَخَسِّهَا قَدْراً وَ أَخْمَلِهَا ذِكْراً وَ أَقَلِّهِمْ عَنَاءً عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنَّكَ لَجَبَانٌ فِي الْحُرُوبِ بَخِيلٌ بِالْمَالِ لَئِيمُ الْعُنْصُرِ مَا لَكَ فِي قُرَيْشٍ مِنْ فَخْرٍ وَ لَا فِي الْحُرُوبِ مِنْ ذِكْرٍ وَ إِنَّكَ فِي هَذَا الْأَمْرِ بِمَنْزِلَةِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ. فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ خالِدَيْنِ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ‏ «3» فَأُبْلِسَ‏ «4» عُمَرُ وَ جَلَسَ خَالِدُ بْنُ سَعِيدٍ ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ قَالَ كرديد وَ نكرديد أَيْ فَعَلْتُمْ وَ لَمْ تَفْعَلُوا وَ قَدْ كَانَ امْتَنَعَ مِنَ الْبَيْعَةِ قَبْلَ ذَلِكَ حَتَّى وُجِئَ‏ «5» عُنُقُهُ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ إِلَى مَنْ تُسْنِدُ أَمْرَكَ إِذَا نَزَلَ بِكَ مَا لَا تَعْرِفُهُ وَ إِلَى مَنْ تَفْزَعُ إِذَا سُئِلْتَ عَمَّا لَا تَعْلَمُهُ وَ مَا عُذْرُكَ فِي تَقَدُّمِكَ عَلَى مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ وَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِيلِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ وَ مَنْ قَدَّمَهُ النَّبِيُّ ص فِي حَيَاتِهِ وَ أَوْصَاكُمْ بِهِ عِنْدَ وَفَاتِهِ فَنَبَذْتُمْ قَوْلَهُ وَ تَنَاسَيْتُمْ وَصِيَّتَهُ وَ أَخْلَفْتُمُ الْوَعْدَ-

______________________________
(1) التوبة: 117.

(2) احتوشوه و احتوشوا به: احاطوا به.

(3) الحشر: 16- 17.

(4) ابلس: سكت على مضض أو خوف ..

(5) وجئ عنقه: لوي و ضرب.

 

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 77

وَ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ وَ حَلَلْتُمُ الْعَقْدَ الَّذِي كَانَ عَقَدُهُ عَلَيْكُمْ مِنَ النُّفُوذِ تَحْتَ رَايَةِ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ حَذَراً مِنْ مِثْلِ مَا أَتَيْتُمُوهُ وَ تَنْبِيهاً لِلْأُمَّةِ عَلَى عَظِيمِ مَا اجْتَرَمْتُمُوهُ مِنْ مُخَالَفَةِ أَمْرِهِ فَعَنْ قَلِيلٍ يَصْفُو لَكَ الْأَمْرُ وَ قَدْ أَثْقَلَكَ الْوِزْرُ وَ نُقِلْتَ إِلَى قَبْرِكَ وَ حَمَلْتَ مَعَكَ مَا كَسَبَتْ يَدَاكَ فَلَوْ رَاجَعْتَ الْحَقَّ مِنْ قَرِيبٍ وَ تَلَافَيْتَ نَفْسَكَ وَ تُبْتَ إِلَى اللَّهِ مِنْ عَظِيمِ مَا اجْتَرَمْتَ كَانَ ذَلِكَ أَقْرَبَ إِلَى نَجَاتِكَ يَوْمَ تَفَرَّدُ فِي حُفْرَتِكَ وَ يُسَلِّمُكَ ذَوُو نُصْرَتِكَ فَقَدْ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا وَ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا فَلَمْ يَرْدَعْكَ ذَلِكَ عَمَّا أَنْتَ مُتَشَبِّثٌ بِهِ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي لَا عُذْرَ لَكَ فِي تَقَلُّدِهِ وَ لَا حَظَّ لِلدِّينِ وَ لَا الْمُسْلِمِينَ فِي قِيَامِكَ بِهِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَقَدْ أَعْذَرَ مَنْ أَنْذَرَ وَ لَا تَكُونُ كَمَنْ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ أَصَبْتُمْ قَبَاحَةً وَ تَرَكْتُمْ قَرَابَةً وَ اللَّهِ لَيَرْتَدَّنَّ جَمَاعَةٌ مِنَ الْعَرَبِ وَ لَتَشُكَّنَّ فِي هَذَا الدِّينِ وَ لَوْ جَعَلْتُمُ الْأَمْرَ فِي أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ مَا اخْتَلَفَ عَلَيْكُمْ سَيْفَانِ وَ اللَّهِ لَقَدْ صَارَتْ لِمَنْ غَلَبَ وَ لَتَطْمَحَنَّ إِلَيْهَا عَيْنُ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا وَ لَيُسْفَكَنَّ فِي طَلَبِهَا دِمَاءٌ كَثِيرَةٌ فَكَانَ كَمَا قَالَ أَبُو ذَرٍّ ثُمَّ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ وَ عَلِمَ خِيَارُكُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ- الْأَمْرُ بَعْدِي لِعَلِيٍّ ثُمَّ لِابْنَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ لِلطَّاهِرِينَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَأَطْرَحْتُمْ قَوْلَ نَبِيِّكُمْ وَ تَنَاسَيْتُمْ مَا عَهِدَ بِهِ إِلَيْكُمْ فَأَطَعْتُمُ الدُّنْيَا الْفَانِيَةَ وَ نَسِيتُمُ الْآخِرَةَ الْبَاقِيَةَ الَّتِي لَا يَهْرَمُ شَابُّهَا وَ لَا يَزُولُ نَعِيمُهَا وَ لَا يَحْزَنُ أَهْلُهَا وَ لَا يَمُوتُ سُكَّانُهَا بِالْحَقِيرِ التَّافِهِ الْفَانِي الزَّائِلِ فَكَذَلِكَ الْأُمَمُ مِنْ قَبْلِكُمْ كَفَرَتْ بَعْدَ أَنْبِيَائِهَا وَ نَكَصَتْ عَلَى أَعْقَابِهَا «1» وَ غَيَّرَتْ وَ بَدَّلَتْ وَ اخْتَلَفَتْ فَسَاوَيْتُمُوهُمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَ عَمَّا قَلِيلٍ تَذُوقُونَ وَبَالَ أَمْرِكُمْ وَ تُجْزَوْنَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ مَا اللَّهُ‏ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ* ثُمَّ قَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ ارْجِعْ عَنْ ظُلْمِكَ وَ تُبْ إِلَى رَبِّكَ وَ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ ابْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ وَ سَلِّمِ الْأَمْرَ لِصَاحِبِهِ الَّذِي هُوَ أَوْلَى بِهِ مِنْكَ فَقَدْ عَلِمْتَ مَا عَقَدَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي عُنُقِكَ مِنْ بَيْعَتِهِ وَ أَلْزَمَكَ مِنَ النُّفُوذِ تَحْتَ رَايَةِ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ وَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ نَبَّهَ عَلَى بُطْلَانِ وُجُوبِ هَذَا الْأَمْرِ لَكَ وَ لِمَنْ عَضَدَكَ عَلَيْهِ بِضَمِّهِ لَكُمَا إِلَى عَلَمِ النِّفَاقِ وَ مَعْدِنِ الشَّنَئَانِ وَ الشِّقَاقِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ الَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ ص- إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ «2» فَلَا اخْتِلَافَ بَيْنَ أَهْلِ الْعِلْمِ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِي عَمْرٍو وَ هُوَ كَانَ أَمِيراً عَلَيْكُمَا وَ عَلَى سَائِرِ الْمُنَافِقِينَ فِي الْوَقْتِ الَّذِي أَنْفَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي غَزَاةِ ذَاتِ السَّلَاسِلِ وَ أَنَّ عَمْراً قَلَّدَكُمَا حَرَسَ عَسْكَرِهِ فَأَيْنَ الْحَرَسُ إِلَى الْخِلَافَةِ اتَّقِ اللَّهَ وَ بَادِرْ بِالاسْتِقَالَةِ قَبْلَ فَوْتِهَا فَإِنَّ ذَلِكَ أَسْلَمُ لَكَ فِي حَيَاتِكَ وَ بَعْدَ وَفَاتِكَ وَ لَا تَرْكَنْ إِلَى دُنْيَاكَ وَ لَا تَغُرَّنَّكَ قُرَيْشٌ وَ غَيْرُهَا فَعَنْ قَلِيلٍ تَضْمَحِلُّ عَنْكَ دُنْيَاكَ ثُمَّ تَصِيرُ إِلَى رَبِّكَ فَيَجْزِيكَ بِعَمَلِكَ وَ قَدْ عَلِمْتَ وَ تَيَقَّنْتَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع هُوَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ- فَسَلِّمْهُ إِلَيْهِ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ فَإِنَّهُ أَتَمُّ لِسَتْرِكَ وَ أَخَفُّ لِوِزْرِكَ فَقَدْ وَ اللَّهِ نَصَحْتُ لَكَ إِنْ قَبِلْتَ نُصْحِي‏ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ* ثُمَّ قَامَ إِلَيْهِ بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ فَقَالَ‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ مَا ذَا لَقِيَ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ يَا أَبَا بَكْرٍ أَ نَسِيتَ أَمْ تَنَاسَيْتَ وَ خَدَعْتَ أَمْ خَدَعَتْكَ نَفْسُكَ أَمْ سَوَّلَتْ لَكَ الْأَبَاطِيلُ أَ وَ لَمْ تَذْكُرْ مَا أَمَرَنَا بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ تَسْمِيَةِ عَلِيٍّ ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ النَّبِيُّ ص بَيْنَ أَظْهُرِنَا وَ قَوْلُهُ فِي عِدَّةِ أَوْقَاتٍ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَاتِلُ الْقَاسِطِينَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَدَارَكْ نَفْسَكَ قَبْلَ أَنْ لَا تُدْرِكَهَا وَ أَنْقِذْهَا مِمَّا يُهْلِكُهَا وَ ارْدُدِ الْأَمْرَ إِلَى مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْكَ-

______________________________
(1) نكصت على أعقابها، رجعت القهقري.

(2) الكوثر: 3.

 

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 78

وَ لَا تَتَمَادَ فِي اغْتِصَابِهِ وَ رَاجِعْ وَ أَنْتَ تَسْتَطِيعُ أَنْ تُرَاجِعَ فَقَدْ مَحَّضْتُكَ النُّصْحَ وَ دَلَلْتُكَ عَلَى طَرِيقِ النَّجَاةِ فَلَا تَكُونَنَ‏ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ‏ ثُمَّ قَامَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ فَقَالَ يَا مَعَاشِرَ قُرَيْشٍ وَ يَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ إِنْ كُنْتُمْ عَلِمْتُمْ وَ إِلَّا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَوْلَى بِهِ وَ أَحَقُّ بِإِرْثِهِ وَ أَقْوَمُ بِأُمُورِ الدِّينِ وَ آمَنُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَحْفَظُ لِمِلَّتِهِ وَ أَنْصَحُ لِأُمَّتِهِ فَمُرُوا صَاحِبَكُمْ فَلْيَرُدَّ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ قَبْلَ أَنْ يَضْطَرِبَ حَبْلُكُمْ وَ يَضْعُفَ أَمْرُكُمْ وَ يَظْهَرَ شَتَاتُكُمْ وَ تَعْظُمَ الْفِتْنَةُ بِكُمْ وَ تَخْتَلِفُوا فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ يَطْمَعَ فِيكُمْ عَدُوُّكُمْ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ بَنِي هَاشِمٍ أَوْلَى بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ عَلِيٌّ أَقْرَبُ مِنْكُمْ إِلَى نَبِيِّكُمْ وَ هُوَ مِنْ بَيْنِهِمْ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ فَرْقٌ ظَاهِرٌ قَدْ عَرَفْتُمُوهُ فِي حَالٍ بَعْدَ حَالٍ عِنْدَ سَدِّ النَّبِيِّ ص أَبْوَابَكُمُ الَّتِي كَانَتْ إِلَى الْمَسْجِدِ كُلَّهُا غَيْرَ بَابِهِ وَ إِيثَارِهِ إِيَّاهُ بِكَرِيمَتِهِ فَاطِمَةَ دُونَ سَائِرِ مَنْ خَطَبَهَا إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ قَوْلِهِ ص أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا- وَ إِنَّكُمْ جَمِيعاً مُضْطَرُّونَ فِيمَا أَشْكَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ أُمُورِ دِينِكُمْ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَغْنٍ عَنْ كُلِّ أَحَدٍ مِنْكُمْ إِلَى مَا لَهُ مِنَ السَّوَابِقِ الَّتِي لَيْسَتْ لِأَفْضَلِكُمْ عِنْدَ نَفْسِهِ فَمَا بَالُكُمْ تَحِيدُونَ عَنْهُ وَ تَبْتَزُّونَ عَلِيّاً حَقَّهُ وَ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا أَعْطُوهُ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ وَ لَا تَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ وَ لَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَعْقَابِكُمْ‏ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ‏ ثُمَّ قَامَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ لَا تَجْحَدْ حَقّاً جَعَلَهُ اللَّهُ لِغَيْرِكَ وَ لَا تَكُنْ أَوَّلَ مَنْ عَصَى رَسُولَ اللَّهِ ص فِي وَصِيِّهِ وَ صَفِيِّهِ وَ صَدَفَ عَنْ أَمْرِهِ- ارْدُدِ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ تَسْلَمْ وَ لَا تَتَمَادَ فِي غَيِّكَ فَتَنْدَمَ وَ بَادِرِ الْإِنَابَةَ يَخِفَّ وِزْرُكَ وَ لَا تُخَصِّصْ بِهَذَا الْأَمْرِ الَّذِي لَمْ يَجْعَلْهُ اللَّهُ لَكَ نَفْسَكَ فَتَلْقَى وَبَالَ عَمَلِكَ فَعَنْ قَلِيلٍ تُفَارِقُ مَا أَنْتَ فِيهِ وَ تَصِيرُ إِلَى رَبِّكَ فَيَسْأَلُكَ عَمَّا جَنَيْتَ‏ وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ثُمَّ قَامَ خُزَيْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَبِلَ شَهَادَتِي وَحْدِي وَ لَمْ يُرِدْ مَعِي غَيْرِي قَالُوا بَلَى قَالَ فَأَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ أَهْلُ بَيْتِي يُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ يُقْتَدَى بِهِمْ وَ قَدْ قُلْتُ مَا عَلِمْتُ‏ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ* ثُمَّ قَامَ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ فَقَالَ وَ أَنَا أَشْهَدُ عَلَى نَبِيِّنَا ص أَنَّهُ أَقَامَ عَلِيّاً يَعْنِي فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ فَقَالَتِ الْأَنْصَارُ مَا أَقَامَهُ لِلْخِلَافَةِ- وَ قَالَ بَعْضُهُمْ مَا أَقَامَهُ إِلَّا لِيَعْلَمَ النَّاسُ أَنَّهُ مَوْلَى مَنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَوْلَاهُ وَ كَثُرَ الْخَوْضُ فِي ذَلِكَ فَبَعَثْنَا رِجَالًا مِنَّا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَأَلُوهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ عَلِيٌّ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ بَعْدِي وَ أَنْصَحُ النَّاسِ لِأُمَّتِي وَ قَدْ شَهِدْتُ بِمَا حَضَرَنِي‏ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ ... إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً ثُمَّ قَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ- يَا مَعَاشِرَ قُرَيْشٍ اشْهَدُوا عَلَى أَنِّي أَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ رَأَيْتُهُ فِي هَذَا الْمَكَانِ يَعْنِي الرَّوْضَةَ وَ قَدْ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ هُوَ يَقُولُ أَيُّهَا النَّاسُ هَذَا عَلِيٌّ إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ وَصِيِّي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ وَفَاتِي وَ قَاضِي دَيْنِي وَ مُنْجِزُ وَعْدِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي عَلَى حَوْضِي فَطُوبَى لِمَنِ اتَّبَعَهُ وَ نَصَرَهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ وَ خَذَلَهُ-

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 79

وَ قَامَ مَعَهُ أَخُوهُ عُثْمَانُ بْنُ حُنَيْفٍ وَ قَالَ سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ أَهْلُ بَيْتِي نُجُومُ الْأَرْضِ فَلَا تَتَقَدَّمُوهُمْ وَ قَدِّمُوهُمْ فَهُمُ الْوُلَاةُ مِنْ بَعْدِي فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَيُّ أَهْلِ بَيْتِكَ فَقَالَ عَلِيٌّ وَ الطَّاهِرُونَ مِنْ وُلْدِهِ وَ قَدْ بَيَّنَ ص فَلَا تَكُنْ يَا أَبَا بَكْرٍ أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ‏ وَ لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏ ثُمَّ قَامَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ اتَّقُوا عِبَادَ اللَّهِ فِي أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ وَ ارْدُدُوا إِلَيْهِمْ حَقَّهُمُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَقَدْ سَمِعْتُمْ مِثْلَ مَا سَمِعَ إِخْوَانُنَا فِي مَقَامٍ بَعْدَ مَقَامٍ لِنَبِيِّنَا ص وَ مَجْلِسٍ بَعْدَ مَجْلِسٍ يَقُولُ أَهْلُ بَيْتِي أَئِمَّتُكُمْ بَعْدِي وَ يُومِئُ إِلَى عَلِيٍّ وَ يَقُولُ هَذَا أَمِيرُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْكَفَرَةِ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ فَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ ظُلْمِكُمْ إِيَّاهُ‏ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ‏ وَ لَا تَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ وَ لَا تَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُعْرِضِينَ قَالَ الصَّادِقُ ع: فَأُفْحِمَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى الْمِنْبَرِ حَتَّى لَمْ يُحِرْ جَوَاباً ثُمَّ قَالَ وُلِّيتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ أَقِيلُونِي أَقِيلُونِي فَقَالَ لَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ انْزِلْ عَنْهَا يَا لُكَعُ‏ «1» إِذَا كُنْتَ لَا تَقُومُ بِحُجَجِ قُرَيْشٍ لِمَ أَقَمْتَ نَفْسَكَ هَذَا الْمَقَامَ وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَخْلَعَكَ وَ أَجْعَلَهَا فِي سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ قَالَ فَنَزَلَ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِهِ وَ انْطَلَقَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ بَقُوا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ لَا يَدْخُلُونَ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ جَاءَهُمْ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَ مَعَهُ أَلْفُ رَجُلٍ فَقَالَ لَهُمْ مَا جُلُوسُكُمْ فَقَدْ طَمَعَ فِيهَا وَ اللَّهِ بَنُو هَاشِمٍ وَ جَاءَهُمْ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ مَعَهُ أَلْفُ رَجُلٍ وَ جَاءَهُمْ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ وَ مَعَهُ أَلْفُ رَجُلٍ فَمَا زَالَ يَجْتَمِعُ إِلَيْهِمْ رَجُلٌ رَجُلٌ حَتَّى اجْتَمَعَ أَرْبَعَةُ آلَافِ رَجُلٍ فَخَرَجُوا شَاهِرِينَ بِأَسْيَافِهِمْ يَقْدُمُهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ حَتَّى وَقَفُوا بِمَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ عُمَرُ وَ اللَّهِ يَا أَصْحَابَ عَلِيٍّ لَئِنْ ذَهَبَ مِنْكُمْ رَجُلٌ يَتَكَلَّمُ بِالَّذِي تَكَلَّمَ بِالْأَمْسِ لَنَأْخُذَنَّ الَّذِي فِيهِ عَيْنَاهُ فَقَامَ إِلَيْهِ خَالِدُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ وَ قَالَ يَا ابْنَ صُهَاكَ الْحَبَشِيَّةَ أَ بِأَسْيَافِكُمْ تُهَدِّدُونَنَا أَمْ بِجَمْعِكُمْ تُفْزِعُونَنَا؟ وَ اللَّهِ إِنَّ أَسْيَافَنَا أَحَدُّ مِنْ أَسْيَافِكُمْ وَ إِنَّا لَأَكْثَرُ مِنْكُمْ وَ إِنْ كُنَّا قَلِيلِينَ لِأَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ فِينَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنِّي أَعْلَمُ أَنَّ طَاعَةَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ إِمَامِي أَوْلَى بِي لَشَهَرْتُ سَيْفِي وَ جَاهَدْتُكُمْ فِي اللَّهِ إِلَى أَنْ أُبْلِيَ عُذْرِي فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ اجْلِسْ يَا خَالِدُ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهُ لَكَ مَقَامَكَ وَ شَكَرَ لَكَ سَعْيَكَ فَجَلَسَ وَ قَامَ إِلَيْهِ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِهَاتَيْنِ الْأُذُنَيْنِ وَ إِلَّا صَمَّتَا يَقُولُ بَيْنَمَا أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي جَالِسٌ فِي مَسْجِدِي مَعَ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذْ تَكْبِسُهُ جَمَاعَةٌ مِنْ كِلَابِ أَصْحَابِ النَّارِ يُرِيدُونَ قَتْلَهُ وَ قَتْلَ مَنْ مَعَهُ فَلَسْتُ أَشُكُّ إِلَّا وَ أَنَّكُمْ هُمْ فَهَمَّ بِهِ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَوَثَبَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ أَخَذَ بِمَجَامِعِ ثَوْبِهِ ثُمَّ جَلَدَ بِهِ الْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ صُهَاكَ‏

______________________________
(1) اللكع: اللئيم و العبد الأحمق.

 

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 80

الْحَبَشِيَّةَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ‏ وَ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ تَقَدَّمَ لَأُرِيكَ أَيُّنَا أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَوَ اللَّهِ لَا دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ إِلَّا كَمَا دَخَلَ أَخَوَايَ مُوسَى وَ هَارُونُ إِذْ قَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ‏ فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ‏ «1» وَ اللَّهِ لَا دَخَلْتُهُ إِلَّا لِزِيَارَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ لِقَضِيَّةٍ أَقْضِيهَا فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ بِحُجَّةٍ أَقَامَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يُتْرَكَ النَّاسُ فِي حَيْرَة

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ‏ ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ احْتَزَمَ بِإِزَارِهِ وَ جَعَلَ يَطُوفُ بِالْمَدِينَةِ وَ يُنَادِي أَلَا إِنَّ أَبَا بَكْرٍ قَدْ بُويِعَ لَهُ فَهَلُمُّوا إِلَى الْبَيْعَةِ فَيَنْثَالُ‏ «2» النَّاسُ يُبَايِعُونَ فَعَرَفَ أَنَّ جَمَاعَةً فِي بُيُوتٍ مُسْتَتِرُونَ فَكَانَ يَقْصِدُهُمْ فِي جَمْعٍ كَثِيرٍ وَ يَكْبِسُهُمْ وَ يُحْضِرُهُمُ الْمَسْجِدَ فَيُبَايِعُونَ حَتَّى إِذَا مَضَتْ أَيَّامٌ أَقْبَلَ فِي جَمْعٍ كَثِيرٍ إِلَى مَنْزِلِ عَلِيٍّ ع فَطَالَبَهُ بِالْخُرُوجِ فَأَبَى- فَدَعَا عُمَرُ بِحَطَبٍ وَ نَارٍ وَ قَالَ وَ الَّذِي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَيَخْرُجَنَّ أَوْ لَأُحْرِقَنَّهُ عَلَى مَا فِيهِ فَقِيلَ لَهُ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ وُلْدَ رَسُولِ اللَّهِ وَ آثَارَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِيهِ وَ أَنْكَرَ النَّاسُ ذَلِكَ مِنْ قَوْلِهِ فَلَمَّا عَرَفَ إِنْكَارَهُمْ قَالَ مَا بَالُكُمْ أَ تَرَوْنِي فَعَلْتُ ذَلِكَ؟ إِنَّمَا أَرَدْتُ التَّهْوِيلَ فَرَاسَلَهُمْ عَلِيٌّ أَنْ لَيْسَ إِلَى خُرُوجِي حِيلَةٌ لِأَنِّي فِي جَمْعِ كِتَابِ اللَّهِ الَّذِي قَدْ نَبَذْتُمُوهُ وَ أَلْهَتْكُمُ الدُّنْيَا عَنْهُ وَ قَدْ حَلَفْتُ أَنْ لَا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتِي وَ لَا أَدَعَ رِدَائِي عَلَى عَاتِقِي حَتَّى أَجْمَعَ الْقُرْآنَ‏ قَالَ وَ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ إِلَيْهِمْ فَوَقَفَتْ خَلَفَ الْبَابِ ثُمَّ قَالَتْ لَا عَهْدَ لِي بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْكُمْ تَرَكْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص جَنَازَةً بَيْنَ أَيْدِينَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَكُمْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ لَمْ تُؤَمِّرُونَا وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّاً كَأَنَّكُمْ لَمْ تَعْلَمُوا مَا قَالَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ يَوْمَئِذٍ الْوَلَاءَ لِيَقْطَعَ مِنْكُمْ بِذَلِكَ مِنْهَا الرَّجَاءَ وَ لَكِنَّكُمْ قَطَعْتُمُ الْأَسْبَابَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ نَبِيِّكُمْ وَ اللَّهُ حَسِيبٌ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة

 

 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث