نماز، سبب رساندن انسان به رحمت حق‏

نماز، سبب رساندن انسان به رحمت حق‏

۱۳ اسفند ۱۳۹۳ 0

منبع: حسین انصاريان، نماز الهى وشيطانى، انتشارات دارالعرفان‏، قم‏، 1389، چاپ اول‏، صص 3-10

حقايقى كه در قرآن كريم بيان شده است، در صورتى كه انسان آن‏ها را در وجود خودش به كمال برساند و حقيقت را تبديل به حقيقت جامع‏ كند، بدون شك با به كمال رساندن حقايق و جامع نمودن حقيقت، به رحمت وجود مقدّس حضرت حق خواهد رسيد.

من دو نمونه از اين حقايق بيان شده قرآن كريم را برايتان مى گويم. خود شما هم تصديق خواهيد فرمود كه جز با كمال رساندن اين حقايق، يا با جامع نمودن حق، دسترسى به رحمت پروردگار ميسّر نخواهد بود. در آغاز سخنم، حقيقتى را عرض مى ‏كنم كه به عنوان حكمى از احكام شرعيه پروردگار مطرح است. نماز در قرآن، در نزديك به صد و سه آيه، و از ابتداى آن تا آخرين جزءاش هم مطرح است و به طور يقين، سبب رساندن انسان به رحمت حق است، امّا شما در قرآن مجيد ملاحظه مى‏ كنيد كه پروردگار نماز را در خيمه حيات نمازگزار به صورت يك واقعيت بيان نمى‏ كند و به هر نمازى نظر ندارد.

امضاى وجود مباركش كه عبارت است از پذيرش و قبولى او، كنار هر نمازى نمى ‏آيد.
در واقع، براى او اين نماز ابزار و وسيله‏ اى بوده كه با به كارگيرى آن، به شهواتش، به اهداف پليدش و به نيت‏هاى باطلش برسد. البته، اين نماز، راه رسيدن به رحمت خدا نيست. اين نماز، نمازى است ناقص و داراى عيب؛ نمازى است كه يك صورت دارد، ولى كاملًا بى ‏سيرت است؛ يك جسم مرده است كه جان در او دميده نشده است؛ علتش هم اين است كه نمازگزارش يا منافق است، يا مشرك، و يا رياكار، و يا به تعبير قرآن كريم، «عَن صَلَاتِهِمْ‏ سَاهُونَ‏» (2) است. بنابراين، او هنرى را كه بتواند با آن نماز كاملى براى خود بسازد، فراهم نكرده است. آنچه او ساخته، يك هيولا است؛ يك چيز زشتى است؛ يك چيز نابابى است كه نظر مقدس پروردگار بزرگ عالم، به اين هيولا و به اين موجود بدشكلِ پرعيبِ ناقص جلب نمى ‏شود؛ علتش هم خود نمازگزار است؛ چون نمى‏ گويد: «فَوَيْلٌ لِلْصَلَوهِ‏»، بلكه مى‏ گويد: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ‏» (3)  در قرآن مجيد مى ‏بينيد، حمله شديدى به نمازگزارنى شده است. شدت اين حمله، از كاربرد كلمه «ويل» درباره آن‏ها معلوم‏ مى‏ گردد، وقتى كه قرآن مى گويد: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ‏.» (1) معلوم مى‏ شود كه اين نمازگزار در وجود خود نماز را كامل نكرده و در نتيجه، يك حقيقت جامعى را به پيشگاه مقدس حضرت حق ارائه نكرده است، بلكه آمده، پيكره‏اى از نماز ساخته كه اصلًا اين پيكره، زيبايى ندارد؛ جان ندارد؛ شكل معنوى ندارد؛ صورت معنوى ندارد.

حضرت حق مى گويد: من موادى را به تو داده‏ ام كه عبارت‏ اند از: تكبيره ‏الاحرام، حمد، سوره، ركوع، سجود، تشهّد و تعداد ركعات، و تو بايد اين عناصر را با معرفت، با نيت خالص، با عشق به بندگى، با عشق به مولا و با عشق به جلب رضايت او، تبديل به يك صورت و يك سيرت كامل بكنى تا بشود اين عمل را منِ خداوند به عنوان نماز بپذيرم؛ ولى اگر مكلّف عيب و نقص داشت؛ آلوده‏ به شرك بود؛ آلوده به نفاق بود؛ آلوده به ريا بود؛ در عمل آلوده به اغراض شهوانى و مالى بود، ديگر قلمى ندارد كه سيرت و صورت اين نماز را كامل بكند و قابل عرضه به پيشگاه من كند؛ يعنى يك غير نقاش آمده، نمازى را نقاشى كرده و به جاى اين كه نقشى زيبا بسازد، يك هيولا ساخته است؛ ديو كشيده است و اسمش را نماز گذاشته.

در مشهد يك نفر مى‏ گفت؛ البته، با گريه هم مى‏ گفت و چقدر هم من بدم مى‏ آيد آن را نقل كنم: شبى در عالم رؤيا، جوانى را ديدم كه نسبتاً و نه به طور كامل، زيبا بود، امّا دو شاخ، مثل دو شاخ گاو، بر روى كله ‏اش بود. كه خيلى من را بهت‏ زده كرد. اين همه زيبايى و طراوات، و اين تناسب اندام، چرا روى كله اين جوان، دو شاخ است؟ آخر، داشتن شاخ، متعلّق به انسان نيست، بلكه متعلّق به حيوانات شاخ‏دار است. به او گفتم، حيف از آن زيبايى، و اين دو شاخ! جوان گفت: والله اين شاخ‏ها متعلّق به من نيست، متعلّق به تو است كه بر روى كله من گذاشتى. من نماز تو هستم و امشب در نماز مغربت اين عيب‏ها را داشتى، و آن عيب‏ها، اين شاخى است كه با چشمت دارى مى ‏بينى. فكر مى ‏كنى خدا من را با اين دو شاخ چند بخرد؟ معلوم است، هيچى.
 
منى كه مى‏ خواهم وارد نماز بشوم، با همه وجود دارم در نماز وارد مى ‏شوم. بدن تنهايم كه وارد نماز نمى شود. البته، بدن هم خون هست؛ گوشت هست؛ پوست هست؛ قلب هست؛ نفس هست؛ روح هست و همه هم بايد رو به قبله باشد، نه اين كه بدنم رو به قبله باشد، جانم پشت به قبله؛ بدنم رو به خدا و دلم پشت به پروردگار. آمدم وارد نماز شدم، اما در درونم، حسد، كبر، غرور، بخل و ريا كه از همه حيوانات بدترند و با آب هيچ دريايى پاك نمى ‏شوند، در من دارند موج مى‏ زنند. بعد، من اين نماز را تحويل خدا مى ‏دهم. در شكل اين نماز، حيوانات مختلفى هست. نفسِ نجس هست؛ مال حرامِ خورده شده در خونم هست، و همه اين‏ها به عملم منتقل مى‏ شود. اين عمل نمى‏ تواند راه به سوى رحمت خدا باشد.

آيا شما كه به دنبال يك نقاشى كامل مى‏ گرديد، مى ‏توانيد قلم را به يك بى ‏سوادى كه تا حالا قلم نقاشى دست نگرفته، بدهيد و از او بخواهيد در يك صفحه پرقيمت، منظره‏ اى براى‏تان بكشد كه وقتى آن را مى‏ بينيد، لذت ببريد و خستگى ‏تان بيرون رود؟ آيا توقّع داريد كه چنين كسى اين منظره را بكشد؟ خواهيد گفت، نه.

پس به خدا حق مى ‏دهيم كه در قرآن كريم، با استخدام شديدترين كلمه، كلمه «ويل‏»، به نمازگزار حمله بكند، نه به نماز، كه چرا نماز را ضايع كرده ‏اى: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ ‏». (4) خود عناصر نماز كه پاك بوده و از پيشگاه مقدّس حق نازل شده است؛ «الله اكبر»، من الله است؛ حمد كه اولين سوره قرآن است، من الله مى ‏باشد؛ ذكر ركوع، من الله است؛ تعداد ركعات، من الله است. اين عناصر را كه به صورت رنگ‏هاى مختلف است و قلمش هم من هستم، به دست من‏ دادند و گفتند بيا وارد كار شو و اين عناصر را با معرفت، با اخلاص، با عشق با همت، با همديگر، كنار هم بچين تا آن نمازت قابل قبول از كار در بيايد.

روايات عجيبى هم در اين زمينه به دنبال آيات قرآن هست كه بعضى نمازها از مقام اول رد نمى ‏شود و بعضى نمازها از مقام دوم، و بعضى نمازها تا مقام چهارم مى رود، جلوى برنده را مى‏ گيرند و مى ‏گويند، آن را برگردانيد و بر سر صاحبش بزنيد. بعضى نمازها از مقام پنجم رد نمى ‏شوند. بعضى نمازها جهش‏وار از همه مقامات رد مى ‏شوند و به قبولى پروردگار عالم مى‏ رسند، و بعد، خداوند به ملائكه مى‏ گويد، آن روز كه گفتيد، اين موجود را خلق نكن، حالا ببينيد، من به اين بنده‏ ام مباهات مى ‏كنم و با افتخار به شما مى ‏گويم كه من در كل زمين كه پر از فساد و شهوات است، چنين رفيق‏هايى هم دارم. حمله به خود نماز نيست.
باز هم‏ دقت بفرماييد، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (5)، حمله به نمازگزار است. خود نماز كه حمله ندارد. عناصرش كه حمله ‏اى ندارد؛ الله اكبرش، حمدش، ركوعش، سجده ‏اش و تشهّدش، كه حمله ندارد. خداوند به آنى كه بى ‏هنرانه وارد نقاشى نماز شده، دارد حمله مى‏ كند كه چرا زمانى كه هنوز نقّاش واقعى نشده‏ اى، دارى نقش مى ‏زنى؟ چرا نماز را با جهل مى‏ خوانى؟ چرا نماز را با كسالت مى‏ خوانى؟ «وَ لَايَأْتُونَ الصَّلَاهَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَى ‏». (6)
 
اين سخن خداوند كه گوياى تنفّر از نماز خواندن درحالت كسالت است، به اين معنا مى‏ باشد كه: وقتى سست، كسل و بى‏ حاليد و خوشتان نمى ‏آيد، من را عبادت نكنيد و من نمى‏ خواهم در چنين حالتى به نماز من نزديك شويد؛ براى اين كه در اين حالت، آن را ضايع مى‏ كنيد و مى ‏رويد، و اصلًا نمى‏ خواهم در چنين حالتى جلويم بيايد.

پی نوشت ها:

(1). سوره ماعون، آیه 4.
(2). سوره ماعون، آیه 5.
(3). سوره ماعون، آیه 4.
(4). سوره مريم، آیه 5.
(5). سوره ماعون، آیه 4.
(6). سوره توبه، آیه 54 - (منافقان) نماز نمى‏خوانند مگر اين كه كسل هستند.
 
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث