شهادت امام حسن علیه السلام

شهادت امام حسن علیه السلام

۰۱ تیر ۱۳۹۴ 0

وجود امام حسن بر معاويه گران می آمد و در راه رسيدن فرزندش يزيد به قدرت پس از او، مانعى بشمار می رفت او بيم آن داشت كه بميرد و امام حسن همچنان زنده باشد لذا همچنانكه پيش از اين نيز گفتيم زمينه را براى رها شدن از وى و سربه ‏نيست كردن او، آماده می كرد در اين زمينه انديشه بسيار كرد و همه گونه شيوه‏ هاى جنايت و خيانتى را كه در راه رسيدن به قدرت و حكومتش بكار می برد از نظر گذراند و در اين رابطه وسيله ‏اى دردناكتر و در عين حال كم ‏دردسرتر از عسل سمى كه بارها پيش از آن با دشمنان و رقيبانش تجربه كرده بود، نيافت

 سابقه استفاده از سم برای کشتن مخالفان 

مالک اشتر

او اين شيوه را با مالك اشتر كه عازم مصر بود و از سوى على (ع) به كارگزارى آنجا منصوب شده بود، بكار برده بود و پيش از رسيدن به آن با عسل سمى، او را كشت و از دستش نجات يافت

عبد الرحمن بن خالد بن وليد

سالهاى اندكى بعد نيز كه آوازه عبد الرحمن بن خالد بن وليد بلندى می گرفت و محبوبيت زيادى پيدا كرده بود و بسى بيش از فرزندش يزيد، متشخص و با رفتارى موزون و شايسته بود از بيم آنكه مبادا در بلاد شام كسى پيدا شود كه او را بر فرزندش ترجيح دهد، سم به خوردش داد و او را كشت.

 سعد بن ابى وقاص
وجود سعد بن ابى وقاص كه يكى از شش تن كسانى بود كه عمر بن الخطاب آنان را كانديدا خلافت كرده بود- نيز بر وى گران می آمد. مسلمانان هرگز او را با يزيد مقايسه نمی كردند و يزيد را بر وى تقديم نمی داشتند لذا همچنانكه در شرح نهج البلاغه و جاهاى ديگر آمده كسى را به سراغش فرستاد و با سم، او را كشت.
شارح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد) می گويد: معاويه هنگامى كه می خواست‏ براى پسرش پس از خود، بيعت بگيرد وجود امام حسن بن على و سعد بن ابى وقاص از هر كس ديگر و مانع ديگرى، دشوارتر بود لذا سمى را سراغ آنها فرستاد و هر دو به فاصله چند روز و پس از ده سالى كه از رسيدنش به قدرت می گذشت، مردند «1».

درخواست معاویه از پادشاه روم برای تهیه سم 

عسل سمى، يكى از لشكريانش بشمار می آمد و معروف است كه هميشه می گفت:
خداى را سربازانى از عسل است. وقتى نوبت به امام حسن رسيد از پادشاه روم سم كشنده ‏اى خواست كه سريع التأثير باشد. پادشاه روم در خواستش را نپذيرفت و طى نامه ‏اى به او نوشت كه دين ما اجازه نمی دهد كه در كشتن كسى كه با ما نجنگيده است، كمكى كنيم معاويه پاسخش داد كسى كه می خواهم او را بكشم فرزند همان كسى است كه در سرزمين «تهامه» مدعى شده بود و اينكه پسرش نيز مدعى ملك پدرى خويش شده است و اكنون می خواهم او را با سم بكشم تا بلاد و عباد از وجودش راحت شوند و آنگاه بود كه خواسته ‏اش را بر آورده كرد.

مشارکت همسر امام حسن علیه السلام در دادن سم به ایشان 

معاويه موفق شد جعده (دختر اشعث بن قيس) همسر امام حسن را بفريبد و به او وعده داد تا اگر سم را به خورد او دهد و از آن هلاك گردد وى را به عقد ازدواج پسرش يزيد درآورد و صد هزار درهم به وى بدهد. جعدة با اين كار موافقت كرد و سم را در غذايش گذارد و با خوردن آن، جگر امام را پاره پاره كرد.

و در شرح نهج البلاغة و «تذكرة الخواص» به نقل از عمران بن اسحاق آمده است كه او می گويد: به اتفاق حسن و حسين در خانه بودم امام حسن به آبريزگاه رفت وقتى بيرون آمد گفت: بارها، سم خورده ‏ام و هيچ وقت مثل اين بار نبوده است. پاره ‏اى از جگرم را پس انداختم و خود با چوبى كه بدست داشتم آن را زير و رو كردم امام حسين (ع) به او گفت: برادر چه كسى آن را به تو خوراند؟ گفت: از او چه می خواهى؟ می خواهى او را بكشى. اگر واقعا خواستى باشد كه خداوند انتقامش كارى‏تر از انتقام تست و اگر او نباشد فكر نمی كنم بتوانم در اين باره نظرى بدهم.

ابن الجوزى در تذكره خود می افزايد كه امام، بى‏ تابى می كرد و سخت به گريه افتاده بود امام حسين (ع) به او گفت: برادر اينهمه بى ‏تابى براى چيست؟ و چرا اين چنين گريه می كنى در حالى كه تو نزد رسول خدا، پدرت على، عمويت جعفر و فاطمه و خديجه خواهى رفت و جدت به تو گفته است كه تو سرور جوانان بهشتى هستى و سابقه درخشانى نيز دارى تو بيست و پنج بار پياده‏
به حج رفته ‏اى و دو بار همه دارايى خود را در راه خدا، تقسيم كرده ‏اى و چه‏ ها و چه‏ ها كرده ‏اى و به برشمردن كارهاى نيك او و آنچه را كه براى خدا و خير مردم انجام داده بود، پرداخت امام حسن (ع) به او گفت:

من رهسپار بدبختى بزرگ و وحشت بزرگى هستم كه تا كنون مطلقا بدان پاى نگذارده بودم نمی دانم رهسپار جهنم هستم تا به خود تسليت گويم يا به بهشت می روم تا تبريك گويم.

و در روايت ديگرى، وقتى حضرت مشرف به مرگ شد گفت: رختخوابم را به حياط خانه بريد به حياط بردند در آنجا سرش را رو به آسمان گرفت و فرمود:

پروردگارا من جانم را كه عزيزترين چيزها براى من است به تو واگذار می كنم پروردگارا بر ناخوشيم رحم كن و تنهاييم را در قبر، مونس باش.

و از امام زين العابدين (ع) نقل شده كه اشعث دستش را در خون امير المؤمنين آلوده و دخترش جعدة امام حسن (ع) را مسموم كرد و پسرش محمد بن الاشعث شريك خون امام حسين شد.

بعد از شهادت امام حسن علیه السلام:

وقتى امام حسن وفات يافت جعده از معاويه خواست تا به وعده ‏اش عمل كند او نيز پول را به او داد ولى زير بار اين نرفت كه با پسرش ازدواج كند و به او گفت: ما زندگى و جان يزيد را دوست داريم و می ترسيم همان كارى را كه با فرزند رسول خدا كردى با او نيز بكنى. بعد از امام حسن مردى از آل طلحة با او ازدواج كرد و فرزندانى برايش آورد و وقتى ميان فرزندانش و فرزندان قريش نزاعى در می گرفت و درگيرى لفظى پيش می آمد به آنها می گفتند: اى فرزندان مسموم‏ كننده همسران.

امتناع  عایشه از دفن امام حسن علیه السلام نزد جد بزرگوارشان:

وقتى امام حسن وفات يافت امام حسين (ع) عهده ‏دار كارهايش شد و او را بيرون برد تا در كنار جدش رسول خدا، به خاك بسپارد در اين گاه، عايشه به اتفاق بنى اميه بيرون شد و گفت: حسن نبايد در كنار جدش مدفون شود مگر اينكه سرم برود. نزديك بود ميان دو طرف درگيرى پيش آيد عايشه سوار بر قاطرى خاكسترى رنگ بود قاسم بن- محمد بن ابى بكر به او گفت: اى عمه ما هنوز از روز شتر سرخ [اشاره به جنگ جمل كه در آن عايشه سوار بر شتر سرخ رنگى بود] رهايى نيافته ‏ايم آيا می خواهى روز قاطر خاكسترى را بوجود آورى؟ و يكى ديگر از حاضران به او گفت: روزى بر شتر و روزى ديگر بر قاطر اى ام المؤمنين سوار بر اشتر شدى، سوار بر قاطر شدى و اگر بازهم زنده باشى (لا بد) سوار بر فيل هم خواهى شد و در حالى كه يك نهم از يك هشتم به تو تعلق می گيرد همه چيز را از آن خود ساختى.و هنگامى كه درگيرى شدت پيدا كرد امام حسين، از آن كار صرفنظر كرد و امام حسن را در بقيع در كنار قبر مادرش فاطمه زهرا، بخاك سپرد.

به روایت دیگر

و در برخى روايات آمده كه بنى اميه و يارانشان، مشايعت كنندگان را با نيزه مورد حمله قرار دادند و نيزه به جنازه، اصابت كرد ولى امام حسين بنا به وصيت امام حسن، به هيچ‏يك از هاشمى، اجازه مقابله به مثل نداد.

اشعاری از امام حسین علیه السلام در فراق برادر

وقتى از كار دفن او فراغت پيدا كرد بر سر قبرش ايستاد و اين ابيات را بخواند:

چه خاكى بر سر كنم و چگونه آرام يابم

حال آنكه گونه‏ ات خاك ‏آلود است و تو خود برهنه هستى.

من تا آنگاه كه پرندگان جنگل به خواندن بپردازند

و شاخه‏ ها در باغ، سبز باشند بر تو گريه خواهم كرد.

غريب است و سر تا سر حجاز، احاطه‏ اش كرده ‏اند

ولى هر كسى كه به زير خاك می رود غريب است.

توصیف امام حسن علیه السلام از زبان ابوحنیفه :

و برادرش محمد بن الحنفيه با پسرش بر قبرش ايستاد و گفت:

اى ابا محمد خدايت ترا رحمت كند كه زندگى با عزتى داشتى و اينك آرام يافته ‏اى چه خوش آن روحى كه در بدن تو، بسر كرد و چه خوش آن بدنى كه كفنت آن را دربرگرفته است و چگونه چنين نباشد كه تو كشته راه حق و هم پيمان پرهيزگاران و پنجمين تن از اصحاب كسا هستى و در آغوش اسلام، پرورش يافتى و از پستان ايمان سيراب شدى و سوابق والا و هدفهاى بزرگى دارى پس درود خداى بر تو باد كه زنده و مرده، نيكو بوده‏ اى.

بعد از شهادت امام حسن علیه السلام:

امام حسن چهل و شش يا چهل و هشت سال عمر كرد مردم از مردن وى يكه خوردند و يقين كردند كه معاويه ديگر از هيچ كس، بيمى نخواهد داشت و حساب نخواهد برد و يكى از ايشان گفت: با مرگ حسن بن على، مردم خوار شدند.

انعکاس این خبر در بصره:

طى دو شبانه روز، خبر وفات او به بصره رسيد. الجارود بن ابى سيرة در اين باره می گويد:

- اگر خبر شرى بود طى يك شبانه روز می رسيد و اگر خير بود اين فاصله را در دو شبانه روز طى می كرد.
- چنانچه شر نخواسته باشد با مصيبتى به سراغمان آيد مصيبت بزرگ به شتاب به سوى ما آمده است.
عبد اللّه بن سلمة خبر مرگ او را در بصره به زياد رساند. الحكم بن ابى العاص الثقفى‏ بيرون شد و خبر مرگش را به اطلاع مردم رساند؛ مردم به گريه افتادند. أبو بكرة در آن روز مريض بود و صداى شيون و گريه را شنيد زنش، قيسة دختر سخام الثقفى به او گفت حسن مرد و خداى را شكر كه مردم از دست او راحت شدند در پاسخش گفت: ساكت شو لعنت بر تو باد خداوند او را از شر بسيارى نجات داده است و مردم با مرگ او خير بسيارى را از دست داده ‏اند و خداى حسن را رحمت كند.

انعکاس این خبر در کاخ معاویه:

ابن جرير طبرى و ديگران از عبد اللّه بن عباس نقل كرده اند كه او گفته است: بخدا كه من در مسجد بودم كه معاويه در الخضراء (كاخ معاويه) تكبير گفت و همه اهل الخضراء نيز در پى او تكبير گفتند و سپس حاضران در مسجد نيز بر اثر تكبير ساكنان كاخ، تكبير گفتند. در اين حال فاختة دختر قرضة از پنجره سر بيرون آورد و به معاويه گفت خداى ترا شاد كند اى امير المؤمنين چه خبرى به تو رسيده است؟ گفت: خبر مرگ حسن بن على. گفت: انا للّه و انا اليه راجعون؛ سپس گريه كرد و گفت: سرور مسلمانان و فرزند دختر رسول خدا مرد. معاويه گفت: او چنين است و شايستگى گريه كردن را دارد. 

واکنش عبد الله بن عباس:

وقتى خبر به عبد اللّه بن عباس رسيد بر معاويه وارد شد معاويه از او با اين سخن استقبال كرد كه: آيا خبر يافته‏ اى اى ابن عباس كه حسن، مرده است؟ پاسخش داد:آيا براى همين مطلب، تكبير گفتى؟ گفت: آرى. گفت بخدا كه مرگ او، اجل ترا به عقب نخواهد انداخت و قبر او، قبر ترا گشاده ‏تر نخواهد كرد مصيبتى كه اينك با مرگ او بر ما وارد شده به ميزان مصيبتى است كه با فقدان سرور پيامبران و امام پرهيزگاران و پيامبر خداى جهانيان و نيز سرور اوصياء، گريبانگير ما گرديد و خداى آن مصيبت را جبران كرد و آن درد و ناراحتى را، پايان بخشيد. معاويه گفت: اى ابن عباس خداى لعنتت كند كه هر وقت با تو سخن گفتم مرا محكوم كرده‏ اى.
وفات امام در بيست و پنجم ربيع اول از سال پنجاه هجرى بوده كه روايتهاى ديگرى هم در اين مورد وجود دارد.

پی نوشت:

 (1) نگاه كنيد به جلد 4 صفحه 17 شرح نهج البلاغة.

منبع: زندگانى دوازده امام عليهم السلام / نويسنده: هاشم معروف الحسنى / مترجم محمد مقدس‏،  تهران‏:امير كبير،1382،ج1،صص505-515

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث