داستان توبه کنندگان: عابد گنهكار

داستان توبه کنندگان: عابد گنهكار

۰۸ تیر ۱۳۹۴ 0 معارف
 
در كتاب اثنى عشريه و همچنين در كلمه طيبه مرحوم حاجى نورى رضوان اللّه تعالى عليه است شيخ شوشترى رضوان اللّه تعالى عليه هم در ضمن مواعظش نقل فرموده :
عابدى هفتاد سال خدا را عبادت كرده بود، يكروز زن زيبائى در خانه اش را مى كوبد و در خواست ميكند كه شب را در خانه اش ‍جا بدهد. عابد اول خود دارى كرد ولى زن اصرار زيادى ميكند عابد چون جمال و زيبائى او را ديد فريفته مى شود، آرى چون ديده بديد دل در آن آميز. آن زن زانيه دل عابد را برد و بالاخره عابد بخانه زن منتقل مى شود و دارائيش را تقديم آن زن هرجائى مى كند.
يك هفته گذشت در ظرف اين مدت يكباره عبادتهايش را رهاكرد، معلوم مى شود همان هفتاد سال عبادتش هم روح نداشته ، صورت بوده ولى جان نداشته ، پس از گذشت يك هفته يك مرتبه بهوش آمد كجا بودى و كجا آمدى . درچه صعودى بودى و چگونه سقوط كردى اگر مرگت در اين حالت برسد كجا مى روى و باكى محشور مى گردى ؟ لطف حق به فريادش رسيد هفتاد سال بظاهر رو به خدا آورده هرچند حقيقت هم در كار نبود امّا خدا او را بخودش واگذار نكرد يك مرتبه لرزيد و گريست و توبه كنان و پشيمان و ناراحت بسر زنان از جاى حركت كرد برود، زن گفت كجا چى شده ؟
گفت : هفتاد سال عبادتم را بياد آوردم كه در خانه حق بودم و حال مى بينم از درگاه او دور شدم واى ... حركت كرد برود زن گفت : تو را به خدائى كه مى پرستى اگر رفتى توبه كنى دعا كن خدا به من هم توفيق توبه بدهد. عابد بيرون آمد جائى سراغ نداشت مستقيم به مسجد آمد تا شب را در آنجا بماند.
ده كور در مسجد جا داشتند يكى از همسايگان هر شب ده گرده نان براى آنها مى فرستاد عابد هم كنارى نشست ده گرده نان را آوردند و جلو كورها گذاشتند و رفتند. عابد چون گرسنه بود نان يكى از آنها را برداشت ، كور دست دراز كرد نان را نيافت ناله و فرياد برآورد، كى نان مرا برداشته امشب من از گرسنگى چه كنم ؟
اينجا عابد به نفس خود گفت تو گريزپائى اگر از گرسنگى هم بميرى سزاوار هستى تا اين كور بى نان بماند، فورا نان را پيش كور گذاشت ، آن شب آخر عمر عابد گنهكار بود، هنگام جان گرفتنش ملائكه حيران شدند كدام دسته جان او را بگيرند آيا ملائكه اى كه ماءمور عذاب هستند يا ملائكه رحمت .
ندا رسيد اعمال او را بسنجيد، هفتاد سال عبادت و يك هفته معصيتش را سنجيدند، ديدند معصيتش مى چربد، اينجا رحمت خدا به فريادش رسيد يا من سبقت رحمته غضبه اى خدائيكه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته ، ندا رسيد: دزديدن گرده نان را با شرمسارى كه پس از آن پيدا كرد را بسنجيد. اينجا حساب فضل است ديدند سنگينتر در آمد.
آرى همان لحظه شرمسارى و توبه و پشيمانى نزد خدا ارزش داشت همان صرفنظر كردن از گرده نان و پس دادن به كور به فريادش رسيد و با حسن عافبت جانش را گرفتند.
ندارم من به غير از تو اميدى
زمن بگدر گنه ديدى نديدى
شود گر بحر رحمت در تلاطم
نمايد صاحب خود را گنه كم
تو غفّار الذّنوبى و توستار
منم مجرم منم عبد گنه كار
ندانستم اگر كردم گناهى
توآگاهى زحال من الهى
به غير از درگه لطف تويارب
كجا روآورم در اين دل شب
به جزباب تو درها جمله بسته
گدائى بر در عفوت نشسته
به اسم اعظمت اى حىّ يكتا
ببخشايم ببخشايم ببشخا
كسى يارب چوتو بخشش ندارد
تن من طاقت آتش ندارد.

منبع: قصص التوابین؛داستان توبه کنندگان،علی میر خلف زاده

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث