يابن رسول اللّه! شما كه اين قدر قدرت داريد و مى توانيد با دعا معاويه را نابود كنيد و ...، چرا اين همه ظلم هاى معاويه را تحمّل كرده و سكوت مى نماييد؟!
ارزش احترام به مومن از دیدگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
فقيرى تصميم گرفت نزد عبيد اللّه بن عباس بيايد، ولى اشتباه كرد و به حضور پيامبر (ص) آمد به خيال اينكه او عبيد اللّه است و گفت
محمد باقر - كه كودكى خردسال بود - كنار چاهى كه در وسط منزلشان قرار داشت، ايستاده بود و ناگهان كودك به داخل چاه افتاد.
روزى به همراه آن حضرت از مدينه طيّبه بيرون رفتيم، و چون به يكى از باغات در حوالى شهر مدينه رسيديم..
امام سجّاد (ع) به همراه تنى چند از دوستان و ياران خويش عازم مكّه معظّمه گرديد، در اين بين، ...
هنگامى كه اهل بيت امام حسين (ع) را به عنوان اسير وارد شهر شام كردند و در بين ايشان امام زين العابدين (ع) نيز با حالتى ناجور و دلخراش حضور داشت...
روزى تعدادى از دوستان و مخالفان حضرت حضور داشتند، كه مردى از دوستان حضرت با چهره اى غمناك و افسرده وارد شد، ...
در يكى از سال ها، يزيد فرزند معاوية بن ابى سفيان به قصد انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مكّه معظّمه گرديد و ...
امام علىّ بن الحسين ، حضرت زين العابدين (ع) بسيار به مادر خود احترام مى نمود و...
امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام پس از جريان دلخراش و دلسوز عاشورا بيش از حدّ بى تابى و گريه مى نمود.
در يكى از شب هاى سرد و بارانى حضرت را ديدم، كه مقدارى هيزم و مقدارى آرد بر پشت خود حمل نموده است و به سمتى در حركت مى باشد.
روزى حجّاج بن يوسف ثقفى كعبه الهى را تخريب كرد و مردم خاك هاى آن را جهت تبرّك بردند و...
بر اثر نيامدن باران، شهر مكه را بى آبى و خشك سالى فرا گرفته بود، آن چنان كه مردم سخت در مضيقه و تنگناى بى آبى قرار گرفته بودند...
روزى عبدالملك بن مروان مشغول طواف كعبه الهى بود و امام سجّاد (ع) نيز بدون آن كه كمترين توجّهى به عبدالملك نمايد، مشغول طواف گرديد...
پس از واقعه دلخراش كربلاء، و بعد از وقوع تحوّلاتى در حكومت بنى اميّه ، مختار ثقفى روى كار آمد.
كسانى نسبت به امور دين و مردم اولى الامر بوده؛ و فرمايشاتشان لازم الاجرا مى باشد كه از طرف خداوند به عنوان امام و خليفه معرّفى شده باشند.
يابن رسول الله! همسرت - كه از خانواده شيبانى هاست - امام على (ع) را دشنام و ناسزا مى گويد و با خوارج هم عقيده است.
امام محمّد باقر عليه السّلام حكايت نمايد: مدّتى پس از آن كه امام حسين عليه السّلام به شهادت رسيد، روزى محمّد بن حنفيّه به نزد حضرت سجّاد رفت ....
پيغمبر خدا (ص) آن قدر نماز مى خواند كه پاهاى مباركش ورم مى كرد، به قدرى روزه مى گرفت كه دهانش خشك مى گشت و مى فرمود: آيا نبايد بنده اى شكرگزار باشم.
... در آن مكان درخت خرماى خشكيده اى وجود داشت كه در اثر بى آبى و تشنگى خشك شده بود.
روزى عدّه اى از مردم حضور امام حسن مجتبى عليه السلام آمده و به حضرت گفتند: ...
در جنگ احد بعد از اینکه پیامبر جراحتهایی را از صورت و دهان برداشت، چنین دعا کردند:
پس از جريان صلح امام حسن مجتبى عليه السلام با معاويه، آن حضرت مورد ضربت شمشير قرار گرفت.
قسم به خداوند، كارى كه من انجام دادم، براى شيعه از هر عملى و از هر برنامه اى بهتر و سودمندتر بود، آيا نمى دانيد كه من امام و رهبر واجب الاطاعه شما مى باشم.
پس از شهادت جانسوز امام علىّ (ع)، عدّه اى از مردم به حضور امام حسن (ع) آمده واظهار داشتند:
روزى امام حسن مجتبى عليه السلام در يكى از باغستان هاى شهر مدينه قدم مى زد، كه ناگاه ...
امام حسين (ع) -كه كودكى خردسال بود- از منزل بيرون آمد و يك نفر يهودى او را گرفت و در منزل خود مخفى كرد...
و در اين ميان عدّه اى براى پادشاه روم گزارش دادند كه دو نفر براى يكديگر لشكركشى كرده اند و تصميم جنگ و كشتار دارند، يكى از شام و ديگرى از كوفه است.
پس او خطاب به اميرالمؤمنين علىّ عليه السلام كرد و اظهار داشت: يا اميرالمؤمنين! مى خواهم سه مسئله از شما سؤال نمايم؟