وقایع روز هجدهم  ذی الحجه

وقایع روز هجدهم ذی الحجه

۰۷ آذر ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماع

1- عيد غدير خم

خمّ صحرائيست كه بين مكه و مدينه در جحفه و بعضى گويند ۳ ميل از جُحفه دور است.

در سال دهم هجرت حجة الوداع واقع شد چون اعلام قصد حجة الوداع پيامبر كتبا و قولا به بلاد مسلمين رسيد جماعت كثيره از هر طرف حاضر شدند و در خدمت حضرت به مكه مشرف گشتند . در مراجعت در صحراى خم جبرئيل نازل و سلام خداوند را با تاكيد شديد در نصب خلافت امير المؤمنين با اين آيه شريفه آورد: يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه يعصمك من النّاس (مائده ۷۱) اى رسول به مردم برسان آنچه فرستاده شده به تو از طرف پروردگارت (يعنى خلافت امير المؤمنين را) و اگر نكنى تبليغ رسالت نكرده اى و خدا تو را از شرّ مردم نگاه مى دارد.

پيامبر از منافقان خائف بود از عداوتي كه با على داشتند . حق تعالى ضمان فقط رسول خدا رااز شر ايشان كرد و تاكيد شديد در تبليغ اين رسالت در همان محل نمود تا آن جماعت به شهرهايشان متفرق نشده بشنوند و اتمام حجت شود.

پيامبر در غدير خم نزول نمود و مسلمين را امر به توقف فرمود تا عقب ماندگان برسند . منادى نداكرد و متقدمين برگشتند.

به امر حضرت از سنگها يا از جهاز شترها منبرى ترتيب دادند . آن بزرگوار بالاى آن تشريف برد و على را با خود بالا برده در جانب راست نگه داشت . بنا به بعضى تواريخ ۱۲۵۰۰۰ نفر جمعيت بودند .  حضرت خطبه اى بيان فرمود كه در كتاب احتجاج طبرسى ص ۳۰ مسطور است واولش الحمد لله الذى علافى توحده و دنى فى تفرده مى باشد.

حضرت از وفات خود خبر داد و فرمود : انّى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسّكتم به لن تضلّوا كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى فانهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض در ميان شما دو امانت سنگين يا نفيس مى گذارم . مادامي كه به آن دو چنگ زده اى گمراه نخواهيد شد و آن دو قرآن و عترت من است كه از يكديگر جدا نشوند تا نزديك آب كوثر بر من وارد شوند.

ضمن خطبه با صداى بلند ندا فرمود : آيا من اولى به نفس شما نيستم ؟ عرض ‍ كردند : بلى . حضرت فرمود : من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه  هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست خدايا دوست دار دوست على را و دشمن بدار دشمن على را . بعد از اتمام خطبه آيه شريفه نازل شد  اليوم اكملت دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا امروز دين شما راكامل كردم و نعمتم را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين جاودان شما پذيرفتم.

ناگفته نماند حديث الثقلين را بزرگان علماء مذاهب مختلفه اسلامى در گذشته و نزديك در كتب خود اعم از صحاح و سنن و مسانيد و تفاسير و سير خود ضبط كرده اند . مثلا صحيح مسلم در جزء هفتم ص ۱۲۲ و سنن ترمذى در جزء دوم ص ۳۰۷ و در عقد الفريد ابن عبدريّه در جزء دوم ص ‍ ۳۴۶ و غيرها.

در كتاب سياسة الحسينيه ربيعى ص ۱۸۰ آمده است که : رسول خدا در روز هيجدهم ذى الحجة در غدير خم بعد از اتمام خطبه به ابوذر فرمود که اذان ظهر بگويد . ابوذر در اذان پس از گفتن شهادت به رسالت گفت اشهد انّ عليا ولى اللّه عده اى اعتراض نمودند و به شكايت نزد پيامبر اكرم رفتند و عرض كردند ابوذر در اذان بدعت گذاشت . زيرا دو مرتبه شهادت به ولايت داد . حضرت فرمود : ابوذر خطا نكرده است . چون من امروز همان مطلب را ثابت مى كردم.

در ارشاد ص ۹۲ آمده است که : پس حضرت نماز ظهر را خواند و به خيمه مراجعت نمود و فرمود : خيمه اى براى على عليه‌السلام در برابر خيمه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برپا كنند . حضرت علی عليه‌السلام در آن خيمه نشست . پيامبر فرمود : مسلمانان فوج فوج خدمت على عليه‌السلام رسيده تهنيت و مباركباد گويند و به امارت مؤمنين سلام دهند  .يعنى بگويند : السلام عليك يا اميرالمؤمنين   حتى به زنان خود و زنان مؤمنين دستود داد داخل خيمه على عليه‌السلام شوند و بگويند : السّلام عليك يا امير المؤمنين.

ناگفته نماند كه پيامبر اسلام دو بار حج كرد يكى قبل از هجرت و يكى بعد از هجرت . بعضى نوشته اند چهار يا سه بار عمره كرده است .

    دربشارة المصطفى ص ۱۴۴  آمده است که: زماني كه روز قيامت شد  پلى روى جهنم نصب مى شود . از آن پل كسى نمى تواند عبور كند مگر جوازى نوشته باشد كه در آن قائل به ولايت على بن ابيطالب باشد. خداوند فرموده وقفوهم انّهم مسؤ لون يعنى آنها را نگه داريد از ولايت على عليه‌السلام سؤ ال خواهد شد.

  درثواب الاعمال ص ۱۷۱ آمده است که:حسن بن راشد مى گويد : به امام صادق عرض كردند : براى مؤمنين غير از عيد فطر و اضحى و جمعه عيد ديگرى هست؟ حضرت فرمود آنها را عيدى است بزرگتر از اينها و آن روزيست كه اميرالمؤمنين در آن به خلافت و سرورى مسلمين از جانب خدا نصب شد . پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيمان ولايت اورا بر گردن مردان و زنان در غدير خم ممكن ساخت . عرض كردم : آن چه روزيست از ايام هفته؟ فرمود روزها مي گردد و مختلف مى شود . سپس فرمود : روز هيجدهم از ماه ذيحجة الحرام است . سپس ‍ فرمود:

عبادت در آن روز برابر است با عبادت هشتاد  ماه و سزاوار است كه در آن روز بسيار ياد خدا كرده و درود بر پيامبر فرستاده شود و شخص به خانواده اش ‍ در طعام توسعه دهد.

امير المؤمنين كيست ؟

سئل الصّادق عليه‌السلام عن القآئم عليه‌السلام يسلّم عليه بامرة المؤمنين قال عليه‌السلام لا ذاك اسم سمّى اللّه به اميرالمؤمنين عليه‌السلام لم يسم به احد قبله و لا يتسمّى به بعده الّا كافر قال جعلت فداك كيف يسلّم عليه قال يقولون السّلام عليك يا بقيّة اللّه.

از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است که : لم يتسمّ باسم امير المؤمنين غير على عليه‌السلام الا مفتر كذّاب (سفينة البحار ج ۱ ص ۲۹).

يعنى از حضرت صادق عليه‌السلام راجع به قائم سئوال كردند آيا مى توان به ايشان اين طور سلام كرد السّلام عليك يا امير المؤمنين  ؟ حضرت فرمودند : اين اسمى است كه خدا على را ناميده كه قبل از او كسى به اين نام ناميده نشده و بعد از اين نيز ناميده نخواهد شد مگر كافر، عرض كردم فدايت شوم چطور براى امام زمان سلام كرده مى شود ؟ فرمود : مى گويند : السّلام عليك يا بقية اللّه.

از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است که غير از على عليه‌السلام با نام امير المؤمنين كسى ناميده نشده است.

 2-  تشريع اذان

قبل از جعل اذان مسلمانان با نداى الصّلوة جامعة به مسجد حاضر مى شدند.

 درمن لا يحضره الفقيه ج ۱ ص ۱۸۳آمده است که:امام صادق عليه‌السلام فرمود : هنگامى كه جبرئيل اذان را آورد  سر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر دامان على عليه‌السلام بود . جبرئيل اذان و اقامه را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعليم داد . هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سر خود را برداشت  واز على عليه‌السلام پرسيد : آيا صداى اذان جبرئيل را شنيدى ؟عرض كرد : آرى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بار ديگر سوال نمود  : آن را حفظ كردى ؟عرض كرد : آرى . فرمود : بلال را حاضر كن و به او تعليم ده .على عليه‌السلام اذان را به بلال تعليم داد.

  اول كسى كه در اسلام اذان گفت  بلال بن رياح بود كه مادرش جمانه نام داشت و در بدر و احد و خندق و ساير مشاهد با حضرت رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.  كنيتش ابوعبدالله و در سال ۱۸ يا ۲۰ در شام به طاعون وفات كرد و در باب صغير مدفون شد و قبرش مزار است.

درفقيه ج ۱ ص ۱۸۴ آمده است که : ابوبصير از يكى از صادقين روايت مى كند که : حضرت فرمود : بلال عبد صالح بود . گفت : بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای كسى اذان نمى گويم . پس حىّ على خيرالعمل از اذان ترك شد.

دربهجة الآمال ج ۲ ص ۴۲۶ آمده است که : بلال با ابوبكر بيعت نكرد و عمر گفت : جزاى ابوبكر اينست كه تو را خريد و از غلامى آزاد نمود ؟ بلال گفت : اگر براى خدا آزاد كرده است پس مرا براى خدا رها كند و اگر براى چيز ديگر آزاد كرده پس من اينجا هستم  اما بيعت نمى كنم . عمر گفت : پدرت بميرد نزد ما مباش به شام برو و او به شام رفت و در آنجا درگذشت و در باب صغير دفن شد.

در بهجة الآمال ج ۲ ص ۴۲۳ آمده است که: بلال شبى رسول خدا را درخواب ديد كه آن حضرت از اينكه بلال او را زيارت نمى كند گلايه مند بود بلال براى زيارت قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه آمد  .خود را روى قبر پيامبر انداخت و به خاك قبر مى ماليد.

در ص ۴۲۶ همان كتاب آمده ا ست که : روزى فاطمه سلام الله علیها فرمود : دلم مى خواهد يك بار ديگر اذان بلال را بشنوم . اين سخن به بلال رسيد اذان را شروع كرد .  وقتى  که بلال اللّه اكبر را گفت : فاطمه پدر بزرگوار و زندگانى او را به ياد آورد و گريه نمود. وقتى به جمله اشهد انّ محمدا رسول اللّه رسيد فاطمه صيحه كشيد و بيهوش شد . مردم گفتند : اى بلال اذان را قطع كن كه دختر پيامبر از دنيا رفت و مردم خيال كردند كه فاطمه درگذشت . بلال اذان را قطع نمود .  بعد فاطمه به هوش آمد و درخواست نمود بلال اذان را تمام كند ولى بلال خوددارى كرد وعرض نمود :

مى ترسم جان شما به خطر افتد . به اين جهت فاطمه او را معذور داشت.

در اذان مدّ صوت پسنديده است:

امام صادق عليه‌السلام فرمود : اذا اذنت فلا تخفينّ صوتك فانّ اللّه يا جرك مدّ صوتك، وقتى كه اذان مى گوئى صدايت را مخفى مدار زيرا خداوند متعال به جهت مدّ صوتت به تو جزا مى دهد.

3 - وفات يا شهادت (به سمّ) شيخ على بن عبدالعالى كركى ملقب به علائى و محقق ثانى در سال۹۴۰ قمری  در نجف

جلالت اين مرحوم در علم و فضل و كثرت تحقيق و متانت بالاتر از آنست كه در اين مختصر ذكر شود .

معظم له آثار نفيسه دارد  . از جمله: جامع المقاصد فى شرح القواعد - رساله جعفريّه - صيغ العقود و الايقاعات - شرح شرايع - شرح الفيّه - حاشيه ارشاد و غيرها كه بيشتر از بيست كتاب مى باشد.

4- وفات خواجه نصيرالدين طوسى

افضل الحكماء و المتكلمين استاد من تاءخّر و من تقدّم  محقق بى نظير محمد بن الحسن الطوسى مشهور به خواجه نصير الدين طوسى در۱۱ جمادى الاولى سال۵۹۷ قمری در طوس به دنيا آمد و در همانجا نشو و نما كرد و مشغول تحصيل علوم معقول شد و نابغه زمان گشت و وزارت هلاكوخان را قبول نمود .  به اين وسيله مغول خونخوار را تحت نفوذ خود درآورد تا آنجا كه توانست در احياى مذهب اثناعشرى اهتمام به كار برد و با زحمات طاقت فرساى آن روز تلّ بلندى كه درشمال غربى مراغه واقع است رصدخانه را ترتيب داد . هزار افسوس از آن رو كه كمترين مدت رصد سى سال است در شانزدهمين سال تاءسيس رصدخانه در سال ۶۷۲ قمری در بغداد آخر روز دوشنبه هيجدهم ذيحجة الحرام وفات يافت . پسر بزرگ خواجه بعد از وفات پدر و سپس برادر كوچكش عهده دار تكميل رصد شد ولى كم كم رصد خانه متروك گرديد تا در اين زمان فقط اسمى از آن مانده است .

به موجب وصيت جنازه مرحوم را از بغداد به كاظمين نقل داده خواستند در سمت پائين پاى آن دو بزرگوار قبر حفر كنند . ديدند قبرى آماده وحاضر  است و روی آن نوشته شده است که : هذا قبر قد ادّخره الناصر باللّه العبّاسى لنفسه . معلوم شد كه سى و چهارمين خليفه عباسى براى خود تهيه كرده بود  لكن نصيب او  نشد . خواجه را در آن دفن نمودند و در روى قبرش نوشتند و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد.

می گويند که : وقت وفات پرسيدند اجازه مى نمائى جنازه ات را به نجف الاشرف انتقال دهيم ؟ فرمود : من خجالت مى كشم از حضرت موسى بن جعفر كه وصيت كنم مرا از كاظمين بيرون ببريد.

قطب الدين اشكورى فرموده است كه : خواجه فاضل محققى بود كه گردنهاى افاضل از مخالف و موافق به جهت درك مطالب معقوله و منقوله او نزد او ذليل شده و جبهه هاى فحول به جهت اخذ مسائل فروعيه و اصوليّه بر آستان او خاضع شده بود.

مرحوم آثار نفيسى از خود به يادگار گذاشته است . از جمله: تجريد الاعتقاد - تذكرة فى الهيئة - تحرير اقليدسى - اثبات واجب الوجود - آداب متعلّمين - رساله اسطرلاب - اخلاق ناصرى - شرح الاشارات - الامامة - تهافت الفلاسفه - الجبر و الاختيار و غيرها كه قريب به ۷۸ كتاب است.

5- فرقه ضالّه وهابيّه قتل عام در كربلا نمودند.

اول كسي كه تخم اين بدعت را كاشت احمد بن تيميه حنبلى بود كه در اواخر قرن هفتم هجرت خروج نمود و فقهاء آن زمان به فساد عقيده او حكم كردند.والى مصر او را زندانى و در سال ۷۲۸ قمرى در زندان مراكش درگذشت پس از سه قرن محمد بن عبدالوهاب اين تخم را آبيارى كرد و بدعتهاى ابن تيميه را زنده نمود.محمد بن عبدالوهاب بن سليمان التميمى از اعراب باديه نجد در سال ۱۱۱۱ قمری متولد شد و در بصره مقيم بود كه در نزد شيخ محمد بصيرى تحصيل علم آموخت .  پس از چندى به اصفهان آمد و در احكام شرع تغييراتى داد و ازمذهب سنى و شيعه تبرى نمود ومذهب جديدى اختراع كرد . سپس ‍ از اصفهان به نجد آمد و اين عقايد فاسده را در ميان ايلات و عشاير اعراب نشر نمود . جمع كثيرى بر سر خود جمع كرد و از جمله عقايد او تحريم تذهيب و تزيين روضات متبركه و منصب قبه و تحريم احتفال به اموات حتى انبياء و ائمه عليه‌السلام بود.

شيخ عبدالعزيز نامى از مشايخ نجد كه خيال سرورى داشت و حنبلى مذهب بود ابن وهّاب به او تقرب جست . شيخ عقايد او را پسنديد و مصنفات او را در بلاد نجد شيوع داد . تابعين محمد بن عبدالوهاب را وهّابى گويند و محمد در سال ۱۲۰۶ قمرى وفات كرد عبدالعزيز بعد از مدتى با جمعى به تسخير حرمين روى آورد خزائن مدينه را غارت كرد و اموال مردم را به غارت برد پس از آن به خيال هدم قبّه منوره نجف الاشرف پرداخت و اين امر مهم را به پسرش مسعود موكول كرد . مسعود دو بار به قصد هدم قبر مبارك على عليه‌السلام به نجف تاخت ولى از استحكام قلعه و اجتماع عرب خزاعى شيعه كارى نتوانستند بكنند . سپس مسعود از طرف عبدالعزيز مأمور تاراج كربلاى معلّى شد . روز عيد غدير خمّ در سال ۱۲۱۶ قمری كه اغلب مردم كربلا به نجف مشرف شده بودند با دوازده هزار نفر سوار به كربلا وارد شدند و در عرض ۶ ساعت نزديك به شش هزار نفر را به قتل رسانيدند . از جمله عبدالصمد همدانى مؤلف بحرالمعارف و به قصد قتل آقا سيد على صاحب شرح كبير معروف به رياض افتادند . سيد اهل و عيال و اموال خود را به مواضع ديگر نقل داده بود و خودش با يك طفل شيرخوار در يكى از خانه هاى فوقانى كه از براى هيزم تهيه گشته بود در زير سبدى پنهان شد و آنها داخل آشپزخانه شده تفتيش كردند و كسى  را  نيافتند . خداوند سيد و بچه شيرخوار را از شر ايشان حفظ نمود.

وهابيّون به جرئت خود افزودند و ضريح حضرت اباعبدالله را شكستند و صندوق منوّر را از جاى بركندند . تمام آلات زر و سيم و جواهر رنگين حرم را به يغما بردند و به جهت مزيد توهين هاون قهوه را طرف بالاى سر مقدس ‍ گذاشتند و قهوه خرد كردند و از چوب صندوق مطهّر قهوه را پختند و مقربان سعود آشاميدند.

6 -ولادت شيخ بزرگوار مرتضى انصارى در دزفول درسال ۱۲۱۴ قمرى

در سال ۱۲۸۱ قمری در ۱۸ جمادى الثانيه در ۶۷ سالگى وفات نمود.

7- كشته شدن عثمان بن عفان درسال ۳۵ قمری

در ايام خلافت عثمان چيزهائى ظاهر شد كه بر مردم گران آمد از جمله زدن عمار و بذل مال بسيار از بنى اميه و تبعيد ابوذر به ربذه.

لذا قريب به هزار نفر از مصريان به مدينه آمدند و همچنين از بصره و كوفه و جمعى از مهاجر و انصار جمع شدند و به عثمان اعتراض كردند از جمله گفتند:  چرا عبدالله بن سرح را كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خون او را هدر كرده بود والى مصر كردى و چرا كتاب خدا را سوزاندى و چرا حكم بن ابى العاص را كه پيامبر از مدينه طرد كرده بود به مدينه آوردى ووو. روز جمعه عثمان به منبر رفت  و مردم شوريدند و به سر او ريختند.  عثمان غشّ كرد و به زمين افتاد سپس او را به منزلش بردند.بعد راى مسلمين بر اين قرار گرفت كه عبدالله بن ابى سرح را از مصر عزل كند و جناب محمد بن ابى بكر را والى مصر نمايد .عثمان قبول كرد و محمد با جمعى از مهاجر و انصار به جانب مصر روانه شدند . در بين راه قاصدى ديدند كه از مدينه به تعجيل به طرف مصر مى رود و تفتيش نمودند . نامه اى به مهر عثمان يافتند كه در آن نوشته شده بود : اى عبدالله درحكومت خود ثابت هستى و سخن محمد بن ابى بكر را قبول نكن و او را غفلتا به قتل برسان.محمد با مهاجر و انصار به مدينه برگشت و صحابه را جمع نمود نامه را نشان داد مردم به قاصد عثمان دشنام دادند و اهل مصر و مهاجر و انصار جمع شدند و باب خانه عثمان را سوزاندند مروان بن حكم و سعد بن عاص و مغيره و عبدالله بن عبدالرحمن و ساير اقارب عثمان با پانصد مرد مشغول قتال با آن جماعت شدند، بالاخره جمعى از عثمانيان كشته شد آن روز را يوم الدار گويند.محمد بن ابى بكر داخل خانه گرديد و ريش عثمان را گرفت و خواست ضربتى بزند اقدام نكرد و كنانة بن بشر عمودى بر فرق عثمان زد و سودان بن عمران شمشيرى به وى زد و عمرو بن حمق بروى سينه عثمان نشست او را طعن زد تا از دنيا رفت . سه روز بدنش به روى زمين ماند سپس در مدينه درحشّ كوكب كه مقبره يهوديان بود بدون غسل و نماز در شب با لباسى كه كشته شده بود دفن كردند.

در تاريخ آمده است که :  جنازه عثمان را بر مزبله انداختند  و سه روز همانطور ماند  . بعد از ۳ روز در حش كوكب خارج از بقيع دفن نمودند وقتى معاويه به امارت رسيد امر كرد ديوار را خراب كردند و داخل بقيع نمودند و دستور داد مردم مُردگان خود را حول قبر عثمان دفن كنند تا به مقابر مسلمين در بقيع برسد. موقع فوت در سن ۸۱ يا ۸۸ بود و مدت حكومت ۱۱ سال و يازده ماه و ده يا ۱۷ روز بعضى ۱۲ سال نوشته اند و مادرش اروى دختر كريزبن ربيعه بود.عثمان هشت زن داشت به نامهاى: فاخته - فاطمه - امّ البنين دختر عيينه - رمله - ام عمرو - رقيّه و ام كلثوم دختران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ۱۱ پسر ۶ دختر يا ۸ پسر و ۹ دختر داشت.

ناگفته نماند كه عثمان اول با رقيه ازدواج كرد . چندين مرتبه آن مخدره را زده بود و او به پدر بزرگوارش شكايت نمود دفعه چهارم على عليه‌ السلام را فرستاد و فرمود : شمشير بردار برو به خانه عثمان و رقيّه را بياور و اگر عثمان مانع شد او را به قتل برسان.حضرت على عليه‌السلام رقيه را آورد پشت آن مخدره مجروح شده بود  .حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود قتلك قتله اللّه.روز چهارم جناب رقيه از دنيا رفت، بعد با ام كلثوم ازدواج كرد در سال ۷ يا ۹ از دنيا رفت و اولادى نداشت.

ناگفته نماند بعضى نوشته اند كه : رقيّه و ام كلثوم دختران پيامبر و خديجه نبودند . بلكه دختران هاله خواهر خديجه بودند پدر آنها از بنى مخذوم بود و چون از دنيا رفت و هاله فقير و بى شوهر مانده بود خديجه آن دو دختر را تكفّل نمود و هاله از دنيا رفت و خديجه آن دو دختر را تكفّل نمود چنانكه در جلد ۶ بحار ص ۷۲۰ نقل فرموده است.

در تتمة المنتهى ص ۷ آمده است که : روزي كه عثمان از دنيا رفت نزد خازن او از مالش ‍ ۱۵۰ هزار دينار و هزار هزار درهم بود و قيمت ضياع او كه در وادى القرى و حنين بود صد هزار دينار به شمار رفته  و اسب بسيار و شتر بى شمار از او باقى ماند و در ايام حيات او عده اى به سبب عطاياى او مالدار شدند . از جمله : زبير بن عوام - عبدالله بن عوف - سعد بن ابى وقّاص - زيد بن ثابت و هم عثمان به اقارب خود از بنى اميه مال بسيار بخشش كرد .

واقدى نوشته  است که :ابوموسى اشعرى مال بسيارى از بصره به عثمان فرستاد . عثمان تمام آن مال را ميان اهل و اولاد خود با كاسه قسمت كرد.عمال عثمان در مصر عبدالله بن ابى سرح و در شام معاويه و در بصره عبدالله بن عامر و در كوفه وليد بن عقبه كه به كثرت فسق و فجور معروف بود به حدى كه با حالت مستى برای نماز صبح به مسجد آمد و چهار ركعت خواند و گفت اگر مى خواهيد زيادتر كنم.

برخى از كارهاى عثمان در زمان خلافت

۱- عثمان وليد بن عقبه را امارت كوفه داد كه شارب الخمر بود. يك روز وليد مست به مسجد آمد و نماز صبح را چهار ركعت خواند . اهل كوفه به عثمان شكايت كردند.عثمان وليد را با دو نفر شاهد به مدينه طلبيد و به شاهدين گفت : شما ديديد كه وليد شرب خمر مى كند ؟ گفتند : نديديم ولى خمر قى كرد و ريشش آلوده به خمر شد . شاهدَين را حدّ زد. حضرت على عليه‌السلام مطلع شد . به عثمان فرمود : تو حدود الهى را ترك كردى شاهد را به جاى فاسق حد زدى . عثمان وليد را حد زد و از حكومت كوفه عزل نمود.

۲- عبدالله بن مسعود يكى از اخصّ اصحاب پيامبر بود موقعي كه از عراق با كاروان مى آمد از ربذه مى گذشتند و ابوذر در ربذه از دنيا رفت . زن و غلامش ‍ با او بودند.  به عبدالله و دوستانش اطلاع دادند آمدند و ابوذر را دفن كردند . عثمان چهل تازيانه به عبدالله زد به جهت دفن ابوذرّ.

۳- بنى اميّه را متولى برممالك كرد.

۴- عبدالله بن مسعود چون به فسق و ظلم عثمان شهادت مى داد .  ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه نوشته است كه : عثمان عبدالله را آن قدر زد كه بعضی ازاستخوان سينه اش شكست  .در بعض روايات آمده است که :  ابن زمعه را دستور داد او زد.

۷- در سال ۳۰ عثمان تمام مصاحف را از شهرها طلبيد و مصحفى كه ابوبكر به جهت خود نوشته بودوبعد به دست عمر بن خطاب رسيد و بعد به دست حفصه بود آن را گرفت به زيد بن ثابت داد و گفت : از روى اين مصحف بنويسد و باقى مصاحف را سوزاند.

بعضى نوشته اند كه همه را جمع كرد بر قرائت زيد بن ثابت و ساير مصاحف را سوزاند.

۸- براى خود بناى عالى و شيك در مدينه بنا كرد و درهاى چوبى قيمتى ترتيب داد.

۹- در سال ۳۴ اصحاب پيامبر قبايح اعمال عثمان را بر ورقه اى نوشتند و آن را به عمار بن ياسر و عده اى دادند كه نزد عثمان ببرند، عمار آورد و به عثمان داد چند سطر از آن را خواند به غضب آمد و امر كرد غلامانش دست و پاى عمار را كشيدند و عثمان با پاى خُفّ دار از اسافل او آن قدر زد كه مرض فتق عارض شد و بى هوش گشت  و نماز ظهرين و مغربين از عمّار فوت گرديد.

۱۰- مى نويسند  که : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون مى خواست خطبه نماز جمعه را ايراد نمايد بلال ره در كنار درب مسجد اذان مى گفت و پس از خطبه اقامه گفته و نماز برپا مى كردند و درخلافت ابوبكر و عمر كار به اين طريق بود ولى درزمان عثمان مردم بسيار شدند دستور داد بالاى خانه او كه در بازار بود اذان ديگرى پيش از اذان معمولى بگويند و اين اذان را ثانى و گاها ثالث گويند و بدعت است چون زائد بر روش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود . زيرا بعدا ايجاد شده  است .ثالث گفته اند به اعتبار اينكه اقامه بر آنها منضم شده يا با اذان صبح اذان سوم مى شود (نقل از بحار جلد ۸۹ ص ۱۵۰)

ولى محققين از علماء شيعه مى نويسند که :الاذان المنهى عنه هو الاذان بعد نزوله مضافا الى الاذان عند الزوال يعنى اذاني كه نهى شده اذانيست كه خطيب بعد از نزول از منبر علاوه از اذان قبلى اذان ديگرى گفته شود (فرموده ابن ادريس). يعنى اول اذان ظهر گفته مى شود بعد خطيب خطبه را ايراد مى كند بعد از اتمام خطبه اقامه گفته نماز را برپا مى كنند . اگر بعد از پائين آمدن خطيب از منبر اذان داده شود اين اذان بدعت است كه اذان ثانى و يا ثالث به اعتبار اينكه يكى اذان صبح و ديگرى اذان ظهر و ديگرى اذان قبل از اقامه است يا با اقامه اذان سوم گويند كه به اقامه اذان گفتن معروف است.

در معتبر آمده است که :الاذان الثانى بدعة و بعض اصحابنا يسميه الثالث لانّ النّبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرع للصّلاة اذانا و اقامة فالزيادة ثالث و سمّيناه ثانيا لانه يقع عقيب الاذان الاوّل و مابعده يكون اقامة (جواهر ج ۱۱ ص ۳۰۴)

۱۱- باز در سال ۳۴ عثمان مال زيادى به بنى اميه بذل نمود . خصوصا به مروان و حارث بن حكم و زيد بن ثابت،. ابوذرّ شنيد و به آواز بلند قرائت كرد والّذين يكنزون الذّهب و الفضّة و لا ينفقوفى سبيل اللّه فبشرهم بعذاب اليم . به عثمان رساندند كه ابوذر به تو عيب مى كند . عثمان كسى فرستاد كه ابوذر اين كارها را مكن . ابوذر گفت : عثمان مرا از قرائت قرآن نهى مى كند.

۱۲- ابوذرّ را تبعيد كرد: ابوذرّ به خلافكاريهاى عثمان اعتراض مى كرد .  در سال ۳۴ عثمان دستور داد مروان ابوذرّ و عيالش ام ذَرّ را بربذه تبعيد كند و بعد از چند روز ابوذر در ربذه مرض شد و از دنيا رفت.

۱۳- دو خطبه نماز عيد فطر و قربان بعد از نماز عيدين است ولى عثمان آنها را مقدم كرد برخلاف سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۱۴- به احكام الهى جاهل بود: مثلا زنى با شوهرش مجامعت كرد . بعد از شش ماه زائيدن به عثمان رساندند امر كرد زن را رجم كنند على عليه‌السلام نزد عثمان رفت فرمود : خداوند مى فرمايد: حمله و فصاله ثلاثون شهرا، يعنى مدت حمل و زمان بازگرفتن او از شير سى ماه است، و در آيه ديگر مى فرمايد و فصاله فى عامين يعنى مدّت باز گرفتن او از شير ۲ سال است پس اقل مدت حمل ۶ ماه است.عثمان به جهالت خود پى برد و كسى فرستاد كه رجم نكنند در حالي كه رجم كرده بودند و زن بى چاره كشته شده بود.

 در كامل بهائى ج ۲ ص ۱۱۸ آمده است که : بعد از قتل عثمان سال ۳۵ قمری مردم در مسجد رسول خدا حاضر شدندوگفتند : معلوم است كه عثمان چه ظلم هائى كرده  است . صلاح آنست كه امامت و خلافت را به على دهيم كه مستحق آنست و او صالح و عالم و عابد و در اول هم اين كار حق او بود.عمار و ابن تيهان و رفاعه و مالك و ابوايوب و غيرهم گفتند : ما از كلام شما بر نمی گرديم و به اتفاق به در خانه على رفتند وازدحام نمودند و على از اين كار ناراحت بود زيرا غدر طلحه و زبير را مى دانست مردم گفتند اگر بيعت را قبول كنى فبها و الّا ترا هم مثل عثمان مى كنيم اول كسيكه بيعت كرد طلحه و زبير بود على رو به طلحه و زبير كرد و فرمود مرا ترك كنيد  وغير از من را بخواهيد . من از شما بيعت نمى گيرم زيرا از شر شما ايمن نيستم  .آخر الامر همه صحابه و اهل مدينه از جان و دل بيعت كردند . ازدحام مردم چنان بود كه نزديك شد مردم هلاك شوند حضرت فرمود : صلاح در آنست كه به مسجد رويم تا مردم بدانند و به بيعت رغبت كنند  .در مسجد مهاجر و انصار بر على بيعت كردند مگر چهار نفر: عبدالله بن عمر - سعيد بن ابى وقاص - حسان بن ثابت - اسامة بن زيد.حضرت خطبه بليغ ايراد فرمود و مردم را به اطاعت خدا و رسول خدا و اطاعت خود دعوت كرد. فرمود : برای شما معلوم است كه اين كار از آن من بود كه به ظلم از دست من گرفتند و از منبر به پائين آمد و ولات را در شهر كه از طرف عثمان بودند معزول نمود مگر ابوموسى اشعرى را.حضرت مدت چهار سال و نه ماه و چند روزى حكومت كرد.

منبع:
کتاب حوادث الایام ، سید مهدی مرعشی نجفی
 
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث