ادب حضرت موسی علیه السلام در دعا

ادب حضرت موسی علیه السلام در دعا

۲۹ آذر ۱۳۹۵ 0 معارف
 
 از جمله ادعیه حضرت موسی دعائی است که پس از مراجعت به قوم خود و مواجه شدن با گوساله پرست شدن آنان کرده، و خدای تعالی داستانش را چنین نقل فرموده:
والقی الالواح و اخذ براس اخیه یجره الیه قال ابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی فلا تشمت بی الاعداء و لا تجعلنی مع القوم الظالمین (1)
موسی (علیه السلام) وقتی چنین دید بر حال برادرش رقت خورد و تنها به جان او و خودش دعا کرد تا او و خودش را از مردم ستمگر ممتاز سازد و قرآن کریم آن دعا را چنین نقل می کند:
قال رب اغفر لی و لاخی و ادخلنا فی رحمتک و انت ارحم الراحمین (2)
و این امتیاز (به اینکه خداوند آن دو را در رحمت خود داخل کند) را نخواست مگر برای اینکه می دانست که بزودی غضب الهی ستمگران را خواهد گرفت، چنان که پروردگار هم بعد از این آیه می فرماید:
ان الذین اتخذواالعجل سینالهم غضب من ربهم و ذله فی الحیوه الدنیا(3)
معلوم می شود که آن جناب در این دعای خود چه وجوهی از ادب را به کار برده. و نیز از جمله ادعیه آن جناب نفرینی است که به قوم خود کرده، وقتی که به آنها دستور داد به ارض مقدسه در آیند و آنها گفتند:
یا موسی انا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون(4)
و آن نفرین را قرآن کریم چنین نقل کرده:
قال رب انی لا املک الا نفسی و اخی فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین(5)
ادب جمیلی در این دعا به کار برده، زیرا غرضش این بوده که از اینکه بعد از آن مخالفتهای شنیع و آن نافرمانیهای زننده باز هم به آنان دستوری دهد و امر پروردگارشان را به آنها تبلیغ نماید عذر آورد و استعفا نماید و لیکن این غرض را صریحا بیان نکرد بلکه از آن کنایه آورد به اینکه: پروردگارا من مالک جز خودم و برادرم نیستم یعنی کسی که دستور مرا به کار ببندد و مرا اطاعت کند جز خودم و برادرم کسی نیست و قوم من نافرمانیم را بجائی رسانده اند که دیگر امید خیری از ایشان ندارم از این رو اجازه می خواهم که دیگر با آنان روبرو نشوم و به آنها دستوری ندهم و آنان را به کارهائی که مصلحت اجتماعی شان در آنست ارشاد نکنم.
و اما اینکه مالکیت خودش و برادرش را به خود نسبت داد غرضش از مالکیت، ملک اطاعت بود و گرنه اگر مقصودش ملکیت تکوینی بود البته آنرا به خود نسبت نمی داد و اگر هم ملکیت تکوینی چیزی را به خود نسبت می داد قطعا اشاره به این معنا می کرد که حقیقت ملکیت از آن خداست و او اگر چیزی را مالک است خدایش تملیک کرده، پس از آنکه یاس خود را از قوم خود و پیشنهاد امساک از تبلیغ را عرضه خدای تعالی داشت خودش راه چاره ای پیشنهاد نکرد بلکه امر را محول به پروردگار کرد و گفت: به هر طریقی که مصلحت است میان من و مردم فاسق جدائی انداز.
 
پی نوشت:
1- سوره اعراف /150
2- سوره اعراف/ 151
3- سوره اعراف/152
4- سوره مائده /24
5- سوره مائده /25
 
 
منبع:
داستانهای قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان ، حسین فعال عراقی، جلد 2

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث