چهل حدیث «گهرهای علوی» علیه السلام

چهل حدیث «گهرهای علوی» علیه السلام

۲۷ دی ۱۴۰۰ 0 اهل بیت علیهم السلام

فصل اول: هستی شناسی

حدیث اول: خـداى بى هـمانند

حضرت على عليه السلام فرمود
أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا تَدْرِكُهُ الشَّواهِدُ وَ لاَ تَحْويهِ الْمَشاهِدُ وَ لا تَراهُ النَّواظِرُ وَ لا تَحْجُبُهُ السَّواتِرُ.
الدّالُ عَلىَ قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلى وُجُودِهِ وَ بِاشْتِباهِهِمْ عَلى أَنْ لاشَبَهَ لَهُ
سپاس خداوندى را كه تجربه ها او را دريافت نمى كند و در هيچ عرصه اى نمى گنجد، چشمها او را نمى بينند و پرده ها او را نمى پوشند.
با آفرينش پديدارها برقديم بودن خود دليل آورد و پديده ها را دليل هستى خود ساخت و همانندى آنها را گواه بى همانندى خود آورد.
نهج البلاغه، الخطب : 185

حدیث دوم: كتــاب هسـتى

حضرت على عليه السلام فرمود
فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، وَالنَّبَاتِ وَالشَّجَرِ، وَالْمَاءِ وَالْحَجَرِ، وَاخْتِلاَفِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَتَفَجُّرِ هذِهِ الْبِحَارِ، وَكَثْرَةِ هذِهِ الْجِبَالِ، وَطُولِ هذِهِ الْقِلاَلِ.
وَتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَالْأَلْسُنِ الُْمخْتَلِفَاتِ.فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمُقَدِّرَ، وَجَحَدَ الْمُدَبِّرَ! زَعَمُوا أَنَّهُمْ كَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ،
وَلاَ لاِخْتِلاَفِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ؛ وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيها ادَّعَوْا، وَلاَ تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا. وَهَلْ يَكُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ
خورشيد و ماه وگياه و درخت و آب و سنگ را بادقت بنـگر، و نيز آمـد و شد شب و روز را و درهم خروشيدن درياها
و انبوهى كوهها و بلنداى قله ها را و نيز كثـرث واژگان و گوناگونى زبانها را در نظر آر.
با اين همه، واى بر آنان كه تقدير گر آفرينش را انكار مى كنند و مدبر نظام هستى را ناديده مى گيرند.
اينان مى پندارند چون علفهاى هرز، كشاورزى ندارند و چهره هاى گونه گون آنان را نگارگرى نيست،
بى آنكه براى پندار خود به دليل و برهانى تكيه كنند و براى جنجال بيهوده شان پشتوانه تحقيق و پژوهشى داشته باشند.
نهج البلاغه، الخطب : 185

حدیث سوم: فلسـفه بعـثت

حضرت على عليه السلام فرمود
فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ، وَواتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِياءَهُ،لِيَسْـتَأْدُوهُمْ مِيثـاقَ فِطْـرَتِهِ،وَيُذَكِّـرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَـتِهِ،
وَيَحْتَجُّـوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْـلِيغِ،وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ،وَيُرُوهُمْ آياتِ الْمَقْـدِرَةِ
چنين بود كه ـ خداوند فرستادگانش را در ميان آنان ـ مردم برانگيخت و پيامبران خود را پى در پى به سوى آنها گسيل داشت تا:
پايبندى به ميثاق فطرت الهى را از آنان مطالبه كنند، و نعمتهاى از ياد رفته خداوندى را به يادشان آوردند، و با ابلاغ رسالت الهى حجت را بر آنان تمام كنند،
و گنجينه هاى پنهانِ خِردها را بر آشوبند و شكوفا كنند، و آيات قدرت و حكمت الهى را بر آنان بنمايانند.
نهج البلاغه ، الخطب : 1

حدیث چهارم: پـيامـبر نــور

حضرت على عليه السلام فرمود
وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ، وَالْعَلَمِ الْمَأْثُورِ، وَالْكِتابِ الْمَسْطُورِ، وَالنُّورِالسَّاطِعِ،
وَالضِّياءِ اللاَّمِعِ، وَالأَمْرِ الصَّادِعِ، إزاحَةً لِلشُّبُهاتِ، وَاحْتِجاجا بِالبَيِّناتِ، وَتَحْذِيرا بِالاْياتِ ، وَتَخْوِيفا بِالْمَثُلاَتِ
گواهى مى دهم كه محمد صلي الله عليه و آله بنده و فرستاده خـداوند اسـت كه او را بـا آئيـنى پـر آوازه و پرچـمى برافـراشـته و كـتابى نـگاشته و فـروغى درخـشان و شـعاعى تـابان
و فرمانى قاطع و برّان، گسيل داشت. تا شبهه ها را بزدايد و با حقايق روشنگر برهان آورد و با آيات الهى هشدار دهد و با ياد آورى سنـّت هاى تـاريخ مـردم را بيـم دهـد.
نهج البلاغه، الخطب: 2

حدیث پنجم: هـمگام با ولايـت

حضرت على عليه السلام فرمود
انْظُـرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّـكُمْفَالْزَمُـوا سَمْتَهُمْ، وَاتَّبِعُـوا أَثَرَهُمْ،فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى، وَلَنْ يُعيدُوكُمْ فِيرَدًى،
فَإِنْ لَبَـدُوا فَالْبُدُوا، وَإِنْ نَهَضُـوا فـَانْهَضُـوا.وَلاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَلاَ تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا
خاندان پيامبرتان را به دقت بـنگريد و خود را به همسويى با آنان ملزم كنيد و گام بـه گام از آنان پـيروى كنـيد،
زيـرا كه آنان هرگز از راه هدايت بيرونتان نمى كنند و ديگر بار به پرتگاه جاهليت شما را نمى افكنند.
پس اگر نشستند، همراه آنان بنشينيد و اگر برخاستند با نهضـتشان هماهنگ شويد، نه بر آنان پيشى گيريد كه به گمراهى درافتيد و نه از آنان واپس مـانيد كه هـلاك شـويد.
نهج البلاغه ، الخطب : 96.

حدیث ششم: سخـنگوى صـادق

حضرت على عليه السلام فرمود
وَاعْلَمُوا أَنَّ هذاالْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لاَيَغُشُّ، وَالْهادِيالَّذِيلاَيُضِلُّ، وَالُْمحَدِّثُ الَّذِيلاَيَكْذِبُ.
وَمـا جالَسَ هذَا الْقُرْآنَ أَحـَدٌ إِلاَّ قامَ عَنْهُ بِزِيادَةٍ أَوْ نُقْصـانٍ: زِيادَةٍ فِيهُدًى، أَوْ نُقْصانٍ مِنْ عَمًى
و نيز بدانيد اين قرآن تنها ناصحى است كه نصيحت خود را به خيانت نمى آلايد، و تنها هدايتگرى است كه هرگز بگمراهى نمى كشاند و تنها سخنگويى است كه هيچگاه دروغ نمى گويد.
كسى با قرآن هم نشين نشد مگر اينكه با فزونى و كاستى برخاست، فزونى هدايت و كاستى در كور دلى و ناآگاهى.
نهج البلاغه، الخطب : 174

حدیث هفتم: سيـنه ‏هاى سيـنايى

حضرت على عليه السلام فرمود
إِنَّ أَمْـرَنا صَعْبٌ مُسْتَـصْعَبٌ،لاَ يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللّه ُ قَلْبَهُ لِلاْءِيمانِ،وَلاَ يَعْي حَدِيثَنا إِلاَّ صُدُورٌ أَمِينَةٌ، وَأَحْلاَمٌ رَزِينَةٌ
- تبعيت و همراهى با ما و ـ پيام و امر ما دشـوار و پيچيده است، بر دوش كشيدن اين بار سنگين را كسى نتـواند مگر آن بنـده اى كه خداوند قلب او را براى ايمـان آزمـوده باشد.
چـه اينكه جـز سينه هاى امـانتدار و انديشـه هاى اسـتوار، ژرفـاى گـفتار و حـديث مــا را در نيابنـد.
غرر الحكم 1 : 235 و تصنيفه، ص 116

حدیث هشتم: دنـياى ديـن

حضرت على عليه السلام فرمود
إِنَّ الدُّنْيا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَها،وَدارُ عافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْها،وَدارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها،وَدارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِها.
مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللّه ِ،وَمُصَلَّى مَلاَئِكَةِ اللّه ِ،وَمَهْبِطُ وَحْيِ اللّه ِ،وَمَتْجَرُ أَوْلِياءِ اللّه ِ.
بى گمان دنيا براى راستان سراى راستىو براى دنياشناسان سراى عافيتو براى توشه گيران سراى بى نيازىو براى پند پذيران سراى پند و اندرز است.
دنيا مسجد دوستان خداو نمازخانه فرشتگان اوو جايگاه فرود وحىو بازار اولياء خداوند است.
نهج البلاغه ، الكلمات : 132

حدیث نهم: دنـيا در دو نـگاه

حضرت على عليه السلام فرمود
وَإِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى،لاَ يُبْصِرُ مِمَّا وَراءَها شَيْئا،وَالْبَصِيرُ يَنْفُذُها بَصَرُهُ،وَيَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَراءَها.
فَالْبَصِيرُ مِنْها شاخِصٌ، وَالْأَعْمَى إِلَيْها شاخِصٌ.وَالْبَصِيرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ، وَالْأَعْمَى لَها مُتَزَوِّدٌ.
دنيا، نگاه كور دلان را بن بستى است كه فراسويش هيچ نمى بينند، و چشمان داراى بصيرت از دنياگذشته، سراى هستى را در آن سوى دنيا مى يابد.چنين است كه بينايان از دنيا
ـ و با توشه اى كه از آن گرفته اند ـ رخت سفر مى بندند و كوردلان به دنيا چشم دوخته اند، اهل بينش از دنيا و كور دل براى دنيا توشه مى گيرد.
نهج البلاغه ، الخطب : 131

حدیث دهم: تـمرين و مسـابـقه

حضرت على عليه السلام فرمود
فَإِنَّ الدُّنْيـا أَدْبَرَتْ، وَآذَنَـتْ بِوَدَاعٍ،وَإِنَّ الاْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَأَشْرَفَتْ بِاطِّلاَعٍ،
أَلاَ وَإِنَّ الْيَوْمَ المِضْمَارَ، وَغَدا السِّبَاقَ،وَالسَّبَـقَةُ الْجَنـَّةُ، وَالْغايَةُ النّـارُ.
اينك دنيا روى گردانده است و وداع مى كند و آخرت روى آورده است و طلايه هاى آن نمايان شده است. هشدار!
كه امروز زمان تمرين و آزمايش است و فردا هنگام مسابقه، مسابقه اى كه بردش بهشت است و باخت آن، آتش.
نهج البلاغه ، الخطب : 28

فصل دوم: انسان شناسى

حدیث یازدهم: عـقل و ديـن

حضرت على عليه السلام فرمود

مَنِ اْستَحْكَمَتْ لى فيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَيْرِ،إحْتَمَلْتُهُ عَلَيْها وَ اغْتَفَرْتُ فَقـْدَ ما سِواها،وَ لا أَغْتَفِرُ فَقْـدَ عَقْلٍ وَلا دِينٍ،
لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةِ الْأَمْنِ،فَلا يَتَهَنَّأُ بَحَياةٍ مَعَ مَخافَةٍ،وَ فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَياةِ وَ لا يُقاسُ إِلاّ بِالْأَمْواتِ.

هر كه خصلتى از خصال نيك را به كار بندد و آن را در خود ملكه نمايد او را با همان عادت پسنديده مى پذيرم و از اتصاف به خصلت هاى نيك ديگر چشم مى پوشم،
اما هيچگاه نداشتن عقل و دين را نمى بخشم،زيرا نداشتن دين يعنى نداشتن امنيت و آسايش،و زندگى در سايه ترس و نگرانى گوارا نيست.
چه اينكه نداشتن عقل بمعناى نداشتن خود زندگى است و حيات بدون عقل تنها به زندگى مردگان مى ماند.
الكافى 1: 31 ح 30

حدیث دوازدهم: مــلاك ديـندارى

حضرت على عليه السلام فرمود
شَيئانِ هُما مِلاكُ الدّينِ:أَلصِّـدْقُ وَ الْيَـقـينُ
مــلاك و مـيزان ديـندارىراستى و باور آگاهانه ـ يقين ـ است
غررالحكم 1: 449 فصل 42 ح 16.

حدیث سیزدهم: بـندگى و آزادى

حضرت على عليه السلام فرمود
إِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّه َ رَغْبـَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التـُّجَّارِ،وَإِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّه َ رَهْبـَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ،
وَإِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّه َ شُكْرا فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ
گروهى خداوند را به سوداى ثواب و پاداش بندگى مى كنند، كه نيايشى سودا گرانه است و گروهى ديگر از ترس كيفر و عذاب تن به بندگى مى دهند، كه بندگى بردگان است
و گروهى ديگر خداى را به انگيزه سپاس و ستايش مى پرستند و اين عبادت آزادگان است.
نهج البلاغه ، الكلمات : 239.

حدیث چهاردهم: خـودســازى

حضرت على عليه السلام فرمود
عِبادَاللّه ِ، إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبادِاللّه ِ إِلَيْهِ عَبْدا أَعانَهُ اللّه ُ عَلَى نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَتَجَلْبَبَ الْخَوْفَ...
وَصارَ مِنْ مَفاتيحِ أَبْوابِ الْهُدَى، وَمَغالِيقِ أَبْوابِ الرَّدَى... قَدْ أَمْكَنَ الْكِتابَ مِنْ زِمامِهِ،
فَهُوَ قائِدُهُ وَإِمامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَيَنْزِلُ حَيْثُ كانَ مَنْزِلُهُ.
اى بندگان خدا بى گمان محبوب ترين بندگان در پيشگاه خداوند، كسى است كه خدا او را در نبرد با نفس خويش يارى كرده است.
او حزن ـ دورى از خداى خود ـ را جامه زيرين و ترس از ـ عذاب ـ او را جامه زبرين خود نموده و ...
خود به تنهايى كليد همه درهاى هدايت و قفل همه درهاى هلاكت و سقوط گرديده است.
قرآن را رهبر و پيشواى خود قرار داده و زمام خود را به او سپرده است، هر جا كه قرآن منزل كند او نيز فرود آيد و هر جا كه قرآن، برگزيند او نيز منزل كند
نهج البلاغه ، الخطب : 86

حدیث پانزدهم: ديـن بـاوران

حضرت على عليه السلام فرمود
الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ، وَحُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ،أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْرا، وَأَذَلُّ شَيْءٍ نَفْسا.يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ، وَيَشْنَأُ السُّمْعَةَ.طَوِيلٌ غَمُّهُ،
بَعِيدٌ هَمُّهُ،كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ.شَكُورٌ صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ،سَهْلُ الْخَلِيقَةِ،
لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ!نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ، وَهُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.
چهره مؤمن شاد و دل او گريان است،گستره سينه او از هر پهنه اى وسيع تر و خود او از همه متواضع تر است، برترى را خوش ندارد و آوازه و اشتهار را زشت مى شمرد،
غمش طولانى و اندوهش ژرف و سكوتش بسيار و وقتش مشغول به كار است.پرسپاس و پرشكيب و فرورفته در انديشه است و نسبت به اظهار گرفتارى هاى خود براى ديگران بخل مى ورزد،
نرمخو و انعطاف پذير است و با آنكه جانى با صلابت تر از سنگ خارا دارد در رفتارش از بندگان نيز خاكسارتر است.
نهج البلاغه، الكلمات: 333

حدیث شانزدهم: بـاربرى و دانشـورى

رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود
اعـْقِلُوا الْخـَبَرَ إِذا سَمِعْتُـمُوهُعَقْـلَ رِعايـَةٍ لاَ عَقْـلَ رِوايـَةٍ ،فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ، وَرُعَاتَهُ قَلِيلٌ.
چون خبرى را شنيديد ـ همانند ژرف انديشان و نه چون ظاهر بينان ـ ژرف در آن بينديشيد و تنها به شنيده خود بسنده نكنيد زيرا كه روايت گران دانش بسيارند و رعايت كنندگانش اندك.
نهج البلاغه، الكلمات: 98

حدیث هفدهم: دانشـمندان ديـن

حضرت على عليه السلام فرمود
الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَهِ اللّه ِ،وَلَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللّه ِ، وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِاللّه ِ.
فقيه كامل كسى است كه نه مردم را از رحمت خداوند دلسرد كند و نه از مهر و لطفش نوميد سازد و نه از مكر خداوندى ايمنشان سازد.
نهج البلاغه ، الكلمات : 90

حدیث هجدهم: تعــهد آزادانـه

حضرت على عليه السلام فرمود
عِبادَ اللّه ِ! زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا،وَحـاسِبُوها مِـنْ قَبْـلِ أَنْ تُحـاسَبُوا،
وَتَنـَفَّسُوا قَبْـلَ ضِيـقِ الْخِنـاقِ،وَانْقادُوا قـَبْلَ عُنـْفِ السِّياقِ
اى بندگان خدا! پيش از آنكه سنجيده شويد خويشتن را بسنجيد و پيش از آنكه به حسابتان رسيدگى شود حساب خود را تسويه كنيد،
پيش از آنكه گلويتان بسته شود و نفس به شماره افتد تنفس كنيد و قبل از آنكه شما را به زور برانند خود، به راه افتيد.
نهج البلاغه ، الخطب : 89

حدیث نوزدهم: فرصـت‏هاى طـلايى

حضرت على عليه السلام فرمود
قُرِنَتِ الْهَيـْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَالْحـَياءُ بِالْحِرْمانِ،وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ.
هيبت و ترس، قرين ناكامى و شرم و حياء، زمينه ساز محروميت است و فرصتها چونان ابر در گذرند پس فرصتهاى نيك را دريابيد.
[ ابّهت بعضى از كارها و شرم از اشتغال به برخى كارها فرصت ها را از دست مى گيرد و موجب ناكامى و محروميت مى شود.]
نهج البلاغه ، الكلمات : 20

حدیث بیستم: ســبكبـالان

حضرت على عليه السلام فرمود
فَإِنَّ الْغَايَةَ أَمَامَكُمْ، وَإِنَّ وَرَاءَكُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ.تَخَفـَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا يُنـْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ.
پايان راه فرا روى شماست و قيامت از پشت سر، شما را به پيش مى راند. سبكبار شويد تا به پيشتازان بپيونديد،
چرا كه اولين هاى اين كاروان، آخرين نفرهايش را انتظار مى برد.
نهج البلاغه ، الخطب: 21

فصل سوم: وظيفه شناسى

حدیث بیست و یکم: حــق و بـاطل

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود
إنَّ الْحارِثَ بْنَ حَوْطٍ أتاهُ فَقالَ: أتَراني أَظُنُّ أصْحابَ الْجَمَلِ كانُوا عَلى ضَلالَةٍ؟ فَقالَ عليه السلام:ياحارِثُ،إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ
فَحِرْتَ!إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ،وَلَمْ تَعْرِفِ الْباطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتاهُ. [نهج البلاغه، الكلمات: 262.] وَ فى رِوايَةٍ:
فَقالَ عليه السلام:يا حارِثُ إِنَّهُ مَلْبُوسٌ عَلَيْكَ وَ إِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِالنّاسِ وَلكِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ مَنْ أَتاهُ
آورده اند حارث بن حوط ـ در حادثه جمل ـ به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: آيا از نظر شما من بايد اصحاب جمل را گمراه بدانم؟ حضرت فرمود:
اى حارث! تو جز پيش پاى خود را نمى بينى و از بالا به مسائل نمى نگرى و در نتيجه به حيرت افتاده اى.تو حق را را نشناخته اى تا اهلش را بازشناسى، باطل را نيز نمى شناسى،
تا هر كه را كه به آن روى كرد، بشناسى.و در روايت ديگر آمده است كه حضرت فرمود:اى حارث! مسائل بر تو مشتبه شده است و بى گمان اشخاص نمى توانند ملاك و معيار حق و باطل باشند،
بلكه اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى، و نيز اول باطل را بشناس تا هر كه را كه به سوى آن گام نهاد بازشـناسى.
تاريخ اليعقوبى 2 : 210

حدیث بیست و دوم: گسـتره حـق و تـكليف

حضرت على عليه السلام فرمود
:... فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْياءِ فِيالتَّواصُفِ،وَ أَضْيَقـُهـا فِيالتـَّنـاصُـفِلاَ يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ،وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَـرَى لَهُ.
حق، مقوله ويژه اى است كه به هنگام سخن و توصيف، گسترده ترين واژه و مفهوم
ولى در عمل و ملاحظه انصاف ـ مفهومى دقيق و ـ تنگنايى بى همانند است،
زيرا هرگاه بسود كسى جارى شود به ضرر او نيز به كار رود و اگر به ضرر كسى اجرا شود به سود او نيز جريان مى يابد.
[ حق خواهى تعهدآور است، زيرا كسى به حق خود مى رسد كه در برابر حقوق ديگران متعهد و پايبند باشد.]
نهج البلاغه ، الخطب : 216

حدیث بیست و سوم: سـياست فـراگير

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيدند كه از داد و دهش كدام ارزشمندتر است؟ حضرت عليه السلام فرمود:
أيُّهُما أَفْضَلُ: أَلْعَدْلُ، أوِ الْجُودُ؟ فَقالَ عليه السلام :الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَواضِعَها،
وَالْجُودُ يُخْرِجُها مِنْ جِهَتِها،وَالْعـَـدْلُ سـائِسٌ عـامٌّ،وَالْجـُودُ عارِضٌ خاصٌّ،فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُما وَأَفْضَلُهُما.
عدل و داد همه چيز را در جايگاه خود مى نهد ـ امور را در مجراى خود جارى مى كند ـ در حالى كه جود و بخشش، كار را از مسير طبيعى خود بيرون مى برد.
عدل، سياستى فراگير و، جود عارضه اى استثنايى است. در نتيجه: عدل برتر و بهتر از جود است.دهش وجود امور را از جهت طبيعى خود بيرون مى برد.
عدل، سياسيى فراگير وجود، عارضه اى استثنايى است در نتيجه: عدل، اشرف و افضل از جود است.
نهج البلاغه ، الكلمات : 431

حدیث بیست و چهارم: فلسـفه انقـلاب

حضرت على عليه السلام فرمود
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كانَ مِنَّا مُنافَسَةً فِي سُلْطانٍ، وَلاَ الِْتماسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعالِمَ مِنْ دِينِكَ،
وَنُظْهِرَ الاْءِصْلاَحَ فِي بِلاَدِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ، وَتُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ
بـارخـدايا تو خود خوب مى دانى كه تلاش و كوشش ما براى كشمكش قدرت و فزون خواهى ثروت و ... نبود و انگيزه اى جـز بارگشت شعائر دين تو
و ايجاد اصلاح در سرزمين هاى تو نبوده است، تا بندگان مظلومت، امنيت و آسـايش يـابند و حدود و حقوق به تعطيل كشيده شده ات به اجرا در آيند.
نهج البلاغه ، الخطب : 129

حدیث بیست و پنجم: مشـروعيت حـكومت

حضرت على عليه السلام فرمود
أَما وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْلاَ حُضُورُ الْحاضِرِ، وَقِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِالنَّاصِرِ، وَما أَخَذَاللّه ُ عَلَى الْعُلَماءِ أَلاَّ يُقارُّوا
عَلَى كِظَّةِ ظالِمٍ، وَلاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلَى غارِبِها، وَلَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَأْسِ أَوَّلِها.
بهوش باشيد! سوگند به آفريدگارى كه دانه را شكافت و به جنبنده ها جان بخشيد اگر: حضور انبوه مردم در صحنه نبود و اگر وجود اين همه ياران، حجت را تمام نمى كرد
و اگر نبود آن تعهدى كه خدا از دانشمندان گرفته است تا در برابر شكمبارگى سمتگر و گرسنكى مظلوم بى تفاوت نمانند،
مهار شتر خلافت را بر كوهانش مى افكندم و آخرين شتر اين كاروان را به كاسه اولين آن سيراب مى كردم.
نهج البلاغه، الخطب : 3

حدیث بیست و ششم: آزادى بــيان

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در ضمن سخنرانى خود فرمود
وَلاَتَظُنُّوابِيَاسْتِثْقالاً فِيحَقٍّ قِيلَ لِي،وَلاَالِْتماسَ إِعْظامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَـنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقالَ لَهُ أَوِالْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ،
كانَ الْعَمَلُ بِهِما أَثْقَلَ عَلَيْهِ فَلاَتَكُفُّواعَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ،...فَإِنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ؛ يَمْلِكُ مِنَّا ما لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنا...
و چنين مپنداريد كه اگر با من سخن حقى گفته شود مرا گران مى آيد و نيز گمان مبريد كه من خواهان بزرگداشت خويش ـ تملق ـ هستم
زيرا آن كه از شنيدن حق و يا از پيشنهاد عدالت احساس سنگينى كند، عمل به آن دو، برايش سنگين تر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق و ارائه نظر عدل دريغ نكنيد...
واقعيت اين است كه من و شما همگى بندگان پروردگارى هستيم كه جز او خدايى نيست و او بيش از آنچه ما نسبت به خود مالكيم بر ما تملك دارد.
نهج البلاغه، الخطب : 216.

حدیث بیست و هفتم: كارگـزاران حـكومت

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به يكى از كارگزارانش نوشت
وَإِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَلكِنَّهُ فِيعُنُقِكَ أَمَانَةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ.
لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتاتَ فِي رَعِيَّةٍ، وَلاَ تُخاطِرَ إِلاَّ بِوَثِيقَةٍ
بى گمان كارى كه به تو سپرده شده است، لقمه اى چرب نيست، بلكه بار امانتى برگردن تو است كه در حـفظ آن بـايد در برابر ما فوق خودت پاسخگو باشى.
تو را نرسد كه درباره مـردم، خود سرانه تصـميم بـگيرى و يا بدون مجـوز و پشتوانه اطمينان بخشى به كارهاى خطير اقدام كنى.
نهج البلاغه ، الكتب : 5

حدیث بیست و هشتم: مشـاركت و مشـورت

حضرت على عليه السلام فرمود
وَ قــالَ علي عليه السلام: مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ وَ مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ،وَمَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَكَها فِي عُقُولِها.
هركس كه فرمانروايى يابد خود را بر ديگران ترجيح دهـد و هركه خودكامگى پيشه كند در گرداب نابودى درافـتد و هركه با مردم مشورت كند در انديشه آنان شركت جـويد.
نهج البلاغه ، الكلمات : 152 / آيتى

حدیث بیست و نهم: مسـؤوليت اجتـماعى

حضرت على عليه السلام فرمود
وَما أَعْمالُ الْبِرِّ كُلُّها وَالْجِهادُ فِي سَبِيلِ اللّه ِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنَفْـثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ.
وَإِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لاَ يُقَرِّبانِ مِنْ أَجَلٍ، وَلاَ يَنْقُصانِ مِنْ رِزْقٍ، وَأَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمامٍ جائِرٍ.
تمامى كارهاى نيك و حتى جهاد در راه خدا در مقايسه با امر بمعروف و نهى از منكر چيزى نيست مگر در حـدِّ دمـيدن انسـان در برابر دريـاى خروشـان.
و نـيز ـ معلوم است كه ـ امر بمعروف و نهى از منكر نه در نزديك نمودنِ مرگ انسان تأثير دارد و نه در كاستنِ روزى مؤثر است.
و بالاترين مرتبه اين كار ـ امر بمعروف و نهى از منكر ـ شعار عدالتخواهى در برابر رهـبرى ستم پيشه است.
نهج البلاغه ، الكلمات : 373

حدیث سی ام: استـقامت تا نـهايت

حضرت على عليه السلام فرمود
الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهايَةَ النِّهايَةَ،وَالاِسْتِقامَةَ الاْءِسْتِقامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ،وَالْوَرَعَ الْوَرَعَ!
إِنَّ لَكُمْ نِهايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهايَتِكُمْ،وَإِنَّ لَكُمْ عَلَما فَاهْتَدُوا بِعَلَمِكُمْ،وَإِنَّ لِلاْءِسْلاَمِ غَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى غَايَتِهِ.
عمل، عمل! پس از آن: عاقبت، عاقبت! و نيز: استقامت، استقامت! و سپس : صبر، صبر!
و: پارسايى، پارسايى!بى گمان هر يك از شما را نهايت و هدفى معين است،
پس راه خود به آخر بريد. و بى ترديد براى شما پرچم و نشانى است، به دنبال پرچم خويش هدايت جوييد،
اسلام را نيز غايت و هدفى است، شما بايد به سوى آن هدف نهايى به پيش رويد.
نهج البلاغه ، الخطب : 174.

فصل چهارم: آفت شناسى

حدیث سی و یکم: آفـت و عـافـيت

حضرت على عليه السلام فرمود
إِنَّ مِنَ الْبَلاءِ الْفاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذلِكَ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ ذلِكَ مَرَضُ الْقَلْبِ .
وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةُ الْمالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ صِحَّةُ الْبَدَنَ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ تَقْوىَ الْقَلْبِ.
بى گمان فقر و تنگدستى، نوعى بلاست و سخت تر از تنگدستى، بيمارى تن است و بدتر از آن، بيمارى قلب است.
چه اينكه گشايش مادى نوعى نعمت است و بالاتر از ثروت مادى، تندرستى و بهتر از آن، تقواى قلبى است.
الامالى للطوسى : 146 ح 240.

حدیث سی و دوم: آغـاز انحـراف

حضرت على عليه السلام فرمود
أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتانِ: اتِّباعُ الْهَوَى، وَطُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّباعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الاْخِرَةَ
اى مردم، دو چيز است كه بيش از هر موضوع ديگر از گرفتارى شما به آنها نگران و بيمناكم: يكى تبعيت از هوى و هوس و ديگر
آرزوى دور و دراز، زيرا پيروى از هوسها مانع ـ اجرا و عمل به ـ حق مى شود و آرزوهاى دراز، آخرت را به فراموشى مى سپارد.
نهج البلاغه ، الخطب : 42

حدیث سی و سوم: رفـاه و غـفلت

حضرت على عليه السلام فرمود:
وَ اللّه ُ مُسْتَأْدِيـكُمْ شُكْرَهُ وَ مُوَرِّثـُكُمْ أَمْرَهُ، وَمُمْهِلُكُمْ فِي مِضْمارٍ مَحْدُودٍ، لِتَتَنازَعُوا سَبَقَهُ، فَشُدُّوا عُقَدَ الْمَآزِرِ،
وَاطْوُوا فُضُولَ الْخَواصِرِ، وَلاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَوَلِيمَةٌ. ما أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزائِمِ الْيَوْمِ، وَأَمْحَى الظُّلَمَ لِتَذاكِيرِ الْهِمَمِ!
خداى تبارك و تعالى اداى شكر خويش را از شما طلبيده است و وارث امر خود قرارتان داده است.
او شما را در ميدان زندگى فرصت تمرين و آزمايش داده است تا از يكديگر گوى سبقت برباييد،
پس كمر بندها را محكم ببنديد شكم ها را از طعامِ افزون تهى نگه داريد، بدانيد كه هرگز عزمِ استوار با سور چرانى قابل جمع نيست! چه بسيار خواب شبانه،
كه اراده هاى روز را درهم مى شكند و چه بسيار سياهى ها و تاريكى ها ـ ى گونه گون ـ كه برياد آورى و توجه به اهداف پرده مى پوشد.
نهج البلاغه ، الخطب : 238

حدیث سی و چهارم: جـفاى جـاهـليت

حضرت على عليه السلام فرمود:
لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ،وَلْيَرْأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغِيرِكُمْ؛وَلاَ تَكُونُوا كَجُفاةِ الْجـاهِلِيـَّةِ:لاَ فِي الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ،
وَلاَ عَنِ اللّه ِ يَعْقِلُونَ؛كَقَيْضِ بَيْضٍ فِي إِداحٍ يَكُونُ كَسْرُها وِزْرا،وَيُخْرِجُ حِضانُها شَرّا.
مى بايد كوچكترانتان از بزرگترانتان الگو گيرند و بزرگتران نيز با كوچكتران مهربان باشند.
و هم چون جفاپيشگان جاهليت نباشيد كه نه در دين ژرف مى نگرند و نه از خداوند انديشه اى درست دارند،
چونان تخمى مرموز در لانه مرغان، كه شكستنش و بال است و اگر بماند چه بسا از درونش شرى برون آيد.

حدیث سی و پنجم: مــرز آزادى

حضرت على عليه السلام فرمود:
إِنَّ اللّه َ افْتَرَضَ عَلَيْكُمُ فَرائِضَ، فَلاَ تُضَيِّعُوها؛وَحَدَّ لَكُمْ حُدُودا، فَلاَ تَعْتَدُوها؛
وَنَهاكُمْ عَنْ أَشْياءَ، فَلاَ تَنْتَهِكُوها؛وَسَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْياءَ وَلَمْ يَدَعْها نِسْيانا، فـَلاَتَتَكـَلَّـفُوها
خداى بزرگ فريضه هايى را بر شما واجب شمرده است، پس تباهشان مسازيد و مرزهايى تعيين كرده است، از آن حدود پا فراتر مگذاريد
و شما را از امورى نهى كرده است، حرمت اين حريمها را نشكيند، در مواردى نيز سكوت كرده است كه
بى گمان از روى فراموشى آنها را واننهاده است پس خود را ـ با كاوش بيهوده در مورد آنها ـ به رنج و زحمت ميندازيد.
نهج البلاغه، الكلمات: 106.

حدیث سی و ششم: گذشته چراغ راه آینده

حضرت على عليه السلام فرمود
إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاَتِ حـَجَزَتْهُ التـَّقْوى عَنْ تَقَحُّـمِ الشـُّبَهاتِ.
بى گمان كسى كه حوادث عبرت آموز تاريخ، بازتاب هاى هشدار دهنده خود را فرا رويش نهاده باشد،
پرهيزكارى ـ حاصل از تجربه هاى تلخ ـ او را از فرو افتادن در امواج فتنه ها و شبهات بازخواهد داشت.

نهج البلاغه ، الخطب : 16

حدیث سی و هفتم : فتــنه شـناسى

حضرت على عليه السلام فرمود
إِنَّ الْفِتَنَ إِذا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ؛ يُنْكَرْنَ مُقْبِلاَتٍ، وَيُعْرَفْنَ مُدْبِراتٍ، يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّياحِ، يُصِبْنَ بَلَدا وَيُخْطِئْنَ بَلَدا.
بى گمان، فتنه ها چون روى مى آورند فضا را به شبهه مى الآيند (فضا را مشتبه مى كنند) و چون پشت مى كنند، آگاهى مى بخشند.
بهنگام روى آوردن ـ در آغاز ـ ناشناخته اند، امـا به گاه رفتن ـ و بروز آثـار ـ شناخته مى شوند هجومشان
گردبادى كور را مى ماند كه به شهرى فرود مى آيند و شهرى ديگر را ناديده مى گـيرند.
نهج البلاغه ، الخطب : 92

حدیث سی و هشتم: سـرچشـمه آلـودگى

حضرت على عليه السلام فرمود:
ذَوُوا العُيُوبِ يُحِبُّونَ إِشاعَةَ مَعايِبِ النّاسِلِيَتـَّسِعَ لَهُمُ الْعـُذْرُ فى مـَعايِبِهِمْ.
رسوايانِ آلوده، پخش و شيوع عيبهاى مردم را دوست دارند تا براى بدنامى هاى خود زمينه عذرتراشى داشته باشند.
غرر الحكم 1: 407 فصل 32 ح 37.

حدیث سی و نهم: سـرآغـاز انحـطاط

حضرت على عليه السلام فرمود
يُسْتـَدَلُّ عَلَى الاَْ?ْبارٍ بِـأَرْبَعٍ: بِسُوءِ التَّدْبيرِوَ قُبْحِ التَّبْذيِر وَ قِلَّةِ الاَْ?ْتبِارِ وَ كَثْرَةِ الاَْ?ْتِرارِ.
چـهار چيز نشانه انحـطاط و ارتجـاع است: تدبـير و مديريـت بـد، ولخرجى هاى زشت و ناپسـند،
از حـوادث روزگار كم عبرت گرفـتن و غـرور و فريب دنـيا را فـراوان خوردن.
غررالحكم 2، فصل 88 ح 4 .

حدیث سی و چهلم: عـوامل سـقوط دولتـها

حضرت على عليه السلام فرمود:
يُسـْتَدَلُّ عـَلَى إِدْبـارِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ:تَضْيِيعِ الْأُصُولِ وَ التَّمَسُّكِ بِالْفـُرُوعِوَ تـَقْديمِ الْأَراذِلَ وَ تَأْخيرِ الْأَفاضِلِ.
چهار چيز نشانه سقوط و انحطاط دولت هاست:تباه ساختن ريشه ها و دست يازيدن به شاخ و برگهاو پيش انداختن فرومايگان و پس راندن فرزانگان.
غرر الحكم 2 فصل 88 ح 12 .
 

مجموعه چهل حدیث موضوعی

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث