فروغ گنبد زرد تو رشک خورشید است/ که در سپهراجابت چراغ امید است
زمین چشم تماشا شد امام عسگری آمد بهشت آرزوها شد امام عسگری آمد
آن كه در هر نفسى معجز عيسى مى كرد مرده را با دم جانبخش خود احيا مى كرد
سلام ما به شهیدی! که عشق، زنده از اوست کسی که خون خدایش دویده در رگ و پوست
نقطه خط اولين پرگار خاتم آخر آفرينش كار
عیدها باشد مبارک ویژه در ماه صیام چونکه طالع میشود در نیمه اش ماه تمام
اين زمين پربلا را نام دشت كربلاست اى دل بيدرد! آه آسمان سوزت كجاست؟
زمين و آسمان اى شيعه در حزن و غمست امشب همه اوضاع عالم زين مصيبت درهمست امشب
بزم ما را نبود زيب و فري بهتر از اين نيست ما بيخبران را خبري بهتر از اين
با زهر کينه کشتند امام عسکري را از نو خزان نمودند گلزار حيدري را
ز آن طشت پر ز لخت جگر در مقابلش پيدا بود كه زهر چه كرده است با دلش
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همی باَبی اَنتَ و اُمّی
پيوسته، نواى يا حسينست مرا دارم همه چيز، تا حسينست مرا
من آن پروانه عشقم که بي بال و پرم کردند چو شمع از آتش زهر ستم خاکسترم کردند
پيکرش مسموم از زهر جفا گرديده بود طاير جانش دگر از تن رها گرديده بود
غم دل با که بگويم که مرا ياري نيست اين همه درد مرا هست و پرستاري نيست
امشب شب ولادت شاهي ز اولياست (ع) امشب شب کرامت سلطان دين رضاست (ع)
بي نام و نشانيم يا ضامن آهو بي شوکت و شأنيم يا ضامن آهو
پناهگاه همه بى پناه و جا اينجاست مطاف و قبلهگه هر شه و گدا اينجاست
گر فاطمه ز حالت صادق خبر شود از گريه هاي نيمه شبش خاک تر شود
تا صورت پيوند جهان بود، علىّ بود تا نقش زمين بود و زمان بود، علىّ بود
على آن شير خدا، شاه عرب الفتى داشته با اين دل شب
نور چشم مصطفى و مرتضى شمع جمع انبياء و اوليا
صداى بال ملايك ز دور مى آيد مسافرى مگر از شهر نور مى آيد؟
گيتى امروز گلستان باشد غيرت گلشن جنان باشد
شب میلاد سلطان جهان است شب فیض خدای مهربان است
چون زد ايزد خيمه هفت آسمان را آفريد اقليم پيدا و نهان را
ز شوق، اهل نظر میدوند بر در و بام زكات حُسن ستانند تا ز ماه صيام
طلعت جان آفرين پرده ز رخ برگرفت معنى «اللَّه نور» صورت ديگر گرفت
دل در هواي آينه ي جام فاطمه ست مست مدام كوثر اكرام فاطمه ست