کشیش پرسید: «ده بز و بیست خر و سی اسب و چهل گاو و شصت شتر و هفتاد بگیر و ببند چیست؟» اگر این قضیه را حل کنید، من به حقانیت شما اعتراف و اقرار می نمایم. ...
آن زمانی که در سامراء در محضر استاد بزرگ میرزای شیرازی مشرف بودم خداوند این پسر را به من داد. مادرش بی شیر بود ناچار گرفتن دایه و مرضعه برای او شدیم. ...
سلطان علما را جمع کرد و سرآمد آن مجلس ملامحسن فیض بود. ملا محسن فیض به آن سفیر گفت: مگر سلطان شما عالمی نداشت تا به نزد ما بفرستد که مثل تو عوامی را فرستاده ..
گویند روزی در اصفهان، شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء وجهی را بین فقراء تقسیم نمود و پس از اتمام آن به نماز ایستاد، یکی از فقرا خبردار شد و بین دو نماز وارد شد ...