شرح دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان از جواد محدثی
۲۴ خرداد ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع
أَللّـهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ صَيِّرْ اُمُورى فيهِ مِنَ الْعُسْرِ اِلَى الْيُسْرِ
وَ اقْبَلْ مَعاذيرى وَ حُطَّ عَنّىِ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ يـا رَؤُفـاً بِعِـبادِهِ الصّـالِحـينَ.
فرازهای این دعا عبارت است از:
در كمين لحظه هاى نورانى
سعدى گفته است:
«شبها اگر همه «قدر» بودى، شبِ قدر، بى قدر بودى.»[1]
پس، برقى مى جهد، خورشيدى مى تابد، چهره افقِ دلها و انديشه ها، روشن مى شود، و جلوه الهى، يك لحظه، بر «زمان» مى تابد.
بايد آن «لحظه نورانى» را درك كرد. لحظه اى كه داراى فضيلت بسيار است. شبى كه از هزار ماه برتر است، «ليلة القدر»ى كه در اثر انتباه، هشيارى، بصيرت، خودآگاهى، زمان آگاهى و...بسيار سرنوشت ساز است و سرنوشت و مقدّرات مردم، در شب قدر، معيّن و معلوم مى گردد.
مگر اقبال، چندبار به در خانه انسان مى آيد؟
مگر در سال، چند شب قدر و سرنوشت آفرين داريم؟!
مگر چه قدر فرصت طلايى و استثنايى فراهم مى شود كه خدا تصميم مى گيرد كه رحمت عام و كرم گسترده خود را شامل حال بندگان كند؟!
شبى كه فرشتگان، فوج فوج، از آسمان فرود مى آيند، و حامل رحمت الهى و بركات آسمانى و خيرات فراوان و فيض هاى سرشارند، شبى كه قلب ماه رمضان است.[2]
حيف است كه ماه رمضان بگذرد، و بى بهره بمانى و در ماه رمضان، از فيض شب قدر، محروم باشى.
حيف اگر در شب قدر، «قدر» خود نشناسى...
شب قدر، مشعلى است فراراه. طوفانهايى هم مى وزد.
اين چراغ افروخته در رهگذر باد، اگر مورد غفلت قرار گيرد، برقش خاموش مى شود و آن «لحظه نورانى» كه در كمينش بودى، گم مى شود و باز در ظلمت هاى «گناه» و «خودپرستى» و «روزمرّگى» و «غفلت» و «نفس امّاره» و... ـ ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ ـ
امّا اگر چشم بصيرت دل را به روى آن نورانيت «ليله القدر» گشوده باشى، شبت، روشن تر از روز خواهد شد و لحظه هاى ساكتت، گوياى هزاران نجواى عاشقانه...
فقط «تنبّه» لازم است و بيدار دلى و هشيارى!
به قول خواجه عبداللّه انصارى: ـ در مقالات ـ
«تجلّى حق، ناگاه آيد، امّا...بر دل آگاه آيد.»
به فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
«شَهرُ رَمَضان سَيِّدُ الشُّهُورِ وَلَيلَةُ القَدرِ سَيِّدَةُ اللَّيالى.»[3]
ماه رمضان سرور ماههاست و شب قدر، سرور شب ها.
هركه آيين سرورى و سالارى و قرب خدا جويد نبايد غافلانه عمر بگذراند.
براى درك فضيلت ليلة القدر، بصيرت و هشيارى و مراقبت لازم است، تا به فضلهاى اين ايّام و ليالى دست يافت. توفيق براى «توبه»، خود يكى از بزرگترين فضيلتهاى اين ماه مقدّس است.
گذار از «مشكلات» به «آسانيها»
اين خواسته دوّم ماست:
رسيدن از «عُسر»، به «يُسر»، از «شدّت» به «فرج»، از «مشكلات» به «آسانيها».
و اين كار خداست كه پس از تحمّل سختيها، مؤمن را به راحت و آسايش برساند، و پس از گذراندن ايام «محنت»، به روزگار «نعمت» برساند، و در دل «شدايد»، برايش فرجى بيافريند. و جريان كلّى سير و صيرورت و «شدن» مسلمان و كارهايش را، رو به آسانى و نجات قرار دهد.
و...البتّه كه قدر «يسر» را، سختى كشيده مى داند.
و...«قدرعافيت، كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد».
و قدر سلامتى را كسى مى شناسد كه مدّتى رنج بيمارى و انزواى بيمارستان و درد و تب و غم و اندوه را به جان خريده باشد.
فَإنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً، اِنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً...»[4]
آرى...هرجا كه گنج هست، رنج هست، و آنجا كه درّ شاهوار است، نهنگ مردمخوار است...
«قبول عذر و ريزش گناه»
گناه، بار سنگينى است به دوش گنهكار.
«وِزر»، همان بار سنگين گناه است.
«ذنب»، دنباله ها و پيامدهاى اعمال سوء و عواقب معصيت است.
آنچه بال پروازمان را مى شكند و پاى حركتمان را باز مى دارد و توان عروج و صعود را از ما مى گيرد، اين بارهاى سنگين است.
آنكه زير اين بار مانده، توفيق عمل صالح كمتر مى يابد.
آنكه گنهكار است، احساس سنگينى و درماندگى مى كند.
معصيتكار، پاى خود را به «زمين» بسته مى بيند.
يك زنجيرى است، يك زندانى و گرفتار است...
تا توبه نكند، سبكبال نمى شود.
تا عذرخواهى نكند، دلش آرام و سبك نمى شود.
تا به خطا اعتراف نكند، وجدانش آسوده نمى گردد.
تا وزرها و گناهانش بخشوده نشود، قلبش به «اطمينان» نمى رسد.
«نفس مطمئنه» از آن كسى است كه رضاى خدا را جلب كرده باشد.
پس چه بايد كرد؟ چه بايد گفت؟ چه بايد خواست؟
در دعاى امروز مى گوييم:
پروردگار!... عذرها و پوزش هاى مرا بپذير، و گناهانم و بارهاى سنگين و بال گردنم را فرو ريز، آنگونه كه برگهاى زرد پاييزى از درخت ريخته، سبكبال مى شود،
آنچنانكه شاخه ها و شاخكهاى يك نهال و درخت، زده مى شود، تا بهتر رشد كند،
مثل باغى و باغچه اى كه علف هرزه هاى آن را وجين كنند،
توبه ما و توبه پذيرى خدا اينگونه است.
زمينه رشد را زياد مى كند و عوامل مانع رشد و حركت و پويايى را مى زدايد و گِل و لاى ها را از چهره جان مى شويد.
طهارت توبه، اينگونه پاك مى كند.
خدا مهربان است و به بندگانش، رأفت و لطف دارد. دوست دارد كه به درگاهش روى آورده و از او حاجت بخواهند، مى خواهد به هر بهانه اى، گناهان عباد صالح خويش را، از نامه اعمال بزدايد.
خدا پاك است و پاكى بندگان را طالب است.
خواجه عبداللّه گويد:
«الهى...اگر مجرمم، مسلمانم. اگر گنهكارم، پشيمانم.
اگر عقابم خواهى، مطيع فرمانم و اگر رحمت فرمايى، مستحقّ آنم.
«الهى...اگر تو مرا به «جرم» من بگيرى، من تو را به «كَرَم» تو بگيرم.
كرم تو، از جرم من بيش است.
الهى...فرمودى كريمم، اميد ما بر آن تمام است. و چون گفتى رحيمم، نوميدى بر ما حرام.
«الهى...اگر توبه به بى گناهى است، پس در اين جهان، «تائب» كيست؟!
و اگر به پشيمانى است، پس در جهان، «عاصى» كيست؟!...»
[1] ـ گلستان، باب هشتم.
[2] ـ امام صادق عليه السلام: قلبُ شهرِ رمضانَ ليلةُ القدر شهراللّه ، ص 404.
[3] ـ شهراللّه ، ص 35.
[4] ـ انشراح، آيه 4 و 5.
منبع : سيناي نياز ؛ جواد محدثي