شعر زبان حال زینب درعصر عاشورا
۰۴ آبان ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامکه ای پشت و پناه و یار زینب
انیس و مونس و غمخوار زینب
چه شد کزما بریدی آشنائی
زما ای شه چرا کردی جدائی؟
چرا ای سر تو دور از پیکری تو
چرا پر خاک و پر خاکستری تو
ترا گر تشنه سر از تن بریدند
مرا از کین ز سر معجر کشیدند
تو اندر کربلا با جسم عریان
شدی گر پای مال سم اسبان
مرا شعر لعین بر پشت و شانه
زند کعب سنان و تازیانه
بتو گر ساربان جور و جفا کرد
دو دست نازنینت را جدا کرد
به بین بازوی من اندر طناب است
بحال من دل دشمن کباب است
تر ای سر محاسن غرق خون است
مرا درد غم و محنت فزون است
چرا درد و محن افزون نباشد
چرا گیسوی من پر خون نباشد
منبع: ریاحین الشریعه،شیخ ذبیح الله محلاتی، دارالکتب الاسلامیه ،ص140.