جامعه شناسی نهضت عاشورا

جامعه شناسی نهضت عاشورا

۲۳ آبان ۱۳۹۴ 0

 

با نگاهی هرچند سطحی و گذرا به تاریخ زندگی اجتماعی انسان می­توان دریافت که جوامع انسانی در حال حرکت و دگرگونی بوده و پیوسته شاهد تغییر و تحوّل در خود، اعضا، محیط و ... می­باشند. به تعبیر جامعه شناسان: جامعه­ی بدون وقفه، نیروهای درونی و بیرونی که ماهیّت، جهت و سرنوشت آن را تغییر می­دهد، ایجاد کرده و پذیرای آن­ها شده و آن­ها را تحمل می­کند. تمام جوامع چه به صورت ناگهانی و چه به گونه­ای آرام یا محسوس، هر روز تغییراتی را به خود می­بینند.([1])

بنابراین اصل تغییر، ذهن جامعه شناسان را به خود مشغول نمی­سازد؛ زیرا به اعتقاد آن­ها عوامل ضروری و حیاتی که در هر جامعه­ای وجود دارند، به دنبال خود، دگرگونی­هایی در پی خواهند داشت. پس با توجّه به آن­که تغییر ناگهانی یک جامعه در تمام ابعاد امری استثنایی است؛ آنچه ذهن جامعه شناسان را به خود معطوف می­کند این است که چه چیزی تغییر می­کند؛ و آیا این تغییر در عناصر ساختی، فرهنگ، الگو، ارزش­ یا ایدئولوژی رخ داده است؟ به طور کلی جامعه شناسان سعی دارند که بدانند این تغییرات چگونه انجام می­گیرد تا عوامل، کارگزاران، مشوّقان و تحریک کنندگان دگرگونی­ها را شناسایی و نیز مخالفان و آنانی که در برابر تغییرات مقاومت می­کنند را مشخّص نمایند.

بی­تردید جامعه نبوی در پایگاه جامعه­ای نوبنیاد، همانند سایر جوامع شاهد دگرگونی­هایی بود و در حیات اجتماعی خود، تغییراتی را تجربه کرد. از این جهت، حسّاسیتی وجود ندارد؛ ولی آنچه قابل توجه می­باشد سمت و سوی این تغییرات است؛ چه این­که براساس شواهد و اسناد تاریخی، سیر و جهت این دگرگونی­ها پس از وجود مبارک و حیات بخش رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) سیری نزولی داشت و جامعه­ای که با عنایت خداوند و همّت رسول اعظم(صلّی الله علیه و آله) و سرداری حضرت علی(علیه السلام) و همراهی مهاجرین و انصار بر پایه­ی ارزش­های الهی و معنوی شکل گرفت، پس از چند صباحی از عروج ملکوتی نگین خلقت، راه سقوط را پیش گرفت و وضعیّت به گونه­ای تغییر کرد که اگر روزی مردم هنگام وضوی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) پروانه­وار گرد وجود نورانی­اش حلقه می­زدند و برای تبرّک جستن به قطره­های آب وضوی آن حضرت گوی سبقت را می­ربودند، این بار نیز گرد هم آمده و از هم سبقت می­گرفتند؛ ولی برای دشمنی و عداوت با میوه­ی باغ نبوّت حسین­بن علی(علیه السلام). اتّفاق­های به ظاهر کوچک قبلی، فجایع بزرگ بعدی را کم­کم زمینه سازی و توجیه نمود. و این ساختار انحراف، آجر به آجر بالا آمد؛ در واقع ساختمان پیش ساخته­ای نبود که ناگهان نصب شده باشد و مردم صبح از خواب بیدار شوند و ببینند که حکومت صدر اسلام، به حکومت یزید تبدیل شده است، بلکه اتّفاق­هایی پیش چشم مردم می­افتاد ­که یک روز متوجه شدند این اسلام آن اسلام محمّدی نیست و این حکومت، آن حکومت و این مردم، آن مردم نیستند. فرهنگ و منطق ابوسفیان آرام آرام زیر پوست جامعه­ی محمّدی خزید و معادله­ی نبرد محمّد(صلّی الله علیه و آله) ـ ابوسفیان به معادله­ی نبرد یزید ـ حسین(علیه السلام) تبدیل شد و چنان جابه­جایی صورت گرفت که موقعیّت فرزندان پیامبر(صلّی الله علیه و آله) و ابوسفیان در حکومت، کاملاً عوض شد؛ یعنی یزید سزاوار حکومت و حسین­بن علی(علیه السلام) قانون شکن و فتنه جو خوانده شد.

نکته­ی اساسی و مهم همین­جا است که چرا شهر اسلامی، جامعه­ی دینی و حکومت دینی این مقدار منحط گردید. و این سؤال همیشه پرسیدنی است که در این چند دهه به تدریج بر سر افکار عمومی چه آمد؟؛ زیرا محال بود که کسی چون یزید پس از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) در رأس حکومت اسلامی بنشیند.

ما در این مجال با طرح این سؤال که: چه دگرگونی­ها و تغییراتی در جامعه­ی نبوی رخ داد که امّت محمّد(صلّی الله علیه و آله) به جای مراجعه به اهل بیت(علیهم السلام) و حلقه زدن به دور خاندان وحی و عصمت، آن­ها را در محاصره­ی مرگبار خود قرار دادند؟، در پی جواب آن به دنبال عاملان و کارگزاران این تغییرات انحرافی هستیم.

بررسی رخدادها

حادثه­ی عظیم عاشورا یکی از مهم­ترین تحولات سیاسی اجتماعی تاریخ بشریّت و یکی از رویدادهای بی­نظیر در تداوم خطّ رسالت پیامبران الهی است که باید به درستی تجزیه و تحلیل گردد؛ بررسی هرچه بهتر نهضت عاشورا بدان گونه که چهره­ی واقعی قیام ترسیم گردد، لزوماً ما را به مباحث تاریخی، روان­شناسی فرد و جامعه، مطالعات فعل و انفعالات و تحوّلات جامعه بشری، جامعه شناسی و ... مربوط می­سازد. یادآوری تحوّلات سیاسی، اجتماعی دوران پس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله) همواره درس آموز و عبرت انگیز است و برای جامعه­ی امروز بیش از گذشته مورد نیاز می­باشد؛ چرا که حوادث روز به روز شکل پیچیده­تری به خود می­گیرد که گاه ساختار عوامل پیدایش را بر هم می­زند و حتی سعی بر فراموشی آن دارد. گاهی حادثه­ها لحظه­ای اتفاق می­افتد و در زمان بسیار کوتاهی اثرات خود را در ابعاد وسیع منتشر می­سازد، امّا برخی پدیده­های مهمّ به گونه­ای واقع می­گردند که باید ریشه­ها و علل آن­ها را در ده­ها سال قبل جست و جو کرد. نهضت عاشورا از کامل­ترین نمونه­های این گونه حوادث است؛ چرا که حکیمانه نیست اگر کسی تصوّر کند بذر اصلی این حادثه­ی عظیم تنها در مدّت چند روز یا چند ماه از ابتدای زمام داری یزید کاشته شد و رشد کرد و بارور گردید، بلکه باید برای جست و جوی سبب­های اصلی این واقعه­ی بی­نظیر و به دست آوردن هدف­های عالی و مقدّس امام حسین­بن علی(علیه السلام) و اطّلاع یافتن از شرایط و موقعیّت خاص اجتماع آن دوره­ی اسلامی سال­ها به عقب بازگشت و حوادث اجتماعی را در آن سال­ها با صبر حوصله­ی خاص مورد مطالعه قرار داد.

نخستین گام انحراف

مرکز ثقل هر جامعه، فرهنگ آن است. به تعبیر جامعه شناسان و دانشمندان علوم اجتماعی، فرهنگ هر جامعه به مثابه­ی هوایی است که هیچ جامعه­ای بدون آن توان ادامه­ی حیات ندارد؛ طبعاً نقطه­ی آغازین تغییر در جامعه را باید دگرگونی در فرهنگ آن دانست و بدیهی است که اگر گروهی بخواهند جامعه­ای را به دلخواه خود تغییر دهند، فرهنگ و به ویژه ارزش­ها و باورهای آن را نشانه می­گیرند؛ زیرا فرهنگ، مجموعه­ای از ارزش­ها، باورها و ... می­باشد که افراد به عنوان اعضای گروه یا جامعه آن­ها را کسب می­کنند.([2]) حال که نقطه­ی آغاز تغییر و انحراف در جامعه، فرهنگ می­باشد و ریشه­ی تغییرات فرهنگی نیز دگرگونی ارزش­هاست؛ باید مهم­ترین عامل و کارگزار تغییرات فرهنگی را جست و جو کرد؛ چرا که نقش کارگزاران در تغییر ساختار اجتماعی و فرهنگی، نقش برجسته و قابل ملاحظه­ای است؛ از آن جهت که کنش­ها و تصمیم­های آنان سرنوشت جوامع را مشخّص می­سازد. نقش دولت از سایر عوامل تأثیر گذار در تغییرات اجتماعی برجسته­تر است؛ زیرا خط مشی­ها و اهداف کلی دولت­ها می­تواند باعث ایجاد تغییرات وسیع در سطح جامعه در زمینه­های متفاوتی نظیر هنجارها، ارزش­ها، گرایش­ها و باور داشت­ها گردد.([3])

این سخن بدان معنا نیست که می­خواهیم در زمینه­ی انحرافات جامعه­ی اسلامی تنها دولت­مردان را مقصّر بدانیم، بلکه منظور ما اشاره به یک نکته اساسی جامعه شناسی است: هیأت حاکمه و امّت در یکدیگر تأثیر متقابل و دوری دارند، افکار و رفتار و گفتار هر یک در دیگری مؤثّر است. روح کلّی جامعه در هیأت حاکمه به طور کامل­تر و شدیدتر مجسّم می­شود. در همین حال هیأت حاکمه که فکر مجسّم و تشدید یافته­ی جامعه است، هرچه از روحیّات و اخلاق ریشه­دار جامعه را که در کمون است با کارهای خود به منصّه­ی بروز و ظهور می­رساند و بدین ترتیب با آن­که این دو دسته، عمیقاً از یک روح کلّی برخوردارند، ولی حکومت، با سیطره­ی خود، تمام آن­چه مقتضای طبع روحی اوست بروز می­دهد و چون نیرومندتر است، جامعه را در جهت اخلاقی کامل خود رشد می­دهد.([4])

براین اساس جریان سقیفه به عنوان نخستین گام و اصحاب سقیفه مهم­ترین عاملان و کارگزاران، در جهت تغییر و انحراف ارزش­ها هستند. همان­هایی که پس از عروج ملکوتی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) به جای حضور در خانه­ی حضرت علی(علیه السلام) و تجدید بیعت با ایشان که منصوب خدا و رسولش بود، در سقیفه­ی بنی ساعده گرد آمدند و دستار حکومت و حاکمیّت جامعه­ی نبوی را طوعاً و کره در اختیار گرفتند؛ زیرا به خوبی می­دانستند که تغییر ارزش­ها بدون تسلّط اجتماعی ـ که ساز و کارش حکومت است ـ میسّر نخواهد بود. تغییرات، جامعه نبوی را تا آن­جا در نوردید که پس از نیم قرن، مردمی که خود را امّت محمّد(صلّی الله علیه و آله) می­نامیدند، در سرزمین کربلا دست به جنایتی زدند که زمین و آسمان در عزای مصیبت آن تا قیامت مویه کنان­اند. به اعتقاد ما ریشه­ی این دگرگونی و تحوّل را باید در سقیفه جست و جو کرد. به تعبیر مهیار دیلمی:

فیوم السّقیفه بابن النّبی طرق یومک فی کربلا

و غصب أبیک علی حقّه واحک حسن ان تقتلا([5])

ای فرزند رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) این سقیفه بود که راه کربلای تو را هموار کرد و آن­گاه که حقّ پدرت علی را غصب کردند، کشته شدنت خوب جلوه کرد.

اصحاب سقیفه در جایگاه کارگزاران و عاملان اجتماعی با بهره­گیری از حکومت توانستند ارزش­های الهی و معنوی جامعه­ی نبوی را تغییر دهند و ارزش­های دوران جاهلیت را جایگزین آن کنند که واقعه­ی تلخ و جان گداز کربلا پیامدی از آن تغییر بود.

آثار انتخاب نادرست

چون بشر موجودی ناشناخته است و انسان­ها شناخت کافی از یکدیگر ندارند، اگر از رهنمودهای وحی الهی بهره نگیرند و با روش­های بشری و با قرار دادن ملاک­های نادرست به انتخاب امام جامعه رو بیاورند، هرگز موفّق نخواهند بود؛ چرا که حکومت به دست افراد ناشایست می­افتد و ارزش­های الهی و نبوی تغییر می­یابد و ارزش­های جاهلی جایگزین می­گردد. بدیهی است که ارزش­های جاهلی، رفتار جاهلی به دنبال خواهد داشت و انواع مفاسد اجتماعی دامن­گیر جوامع بشری خواهد شد. برای تبیین واقعیّت مذکور ابتدا بار دیگر لازم است ارزش­ها را تعریف و سپس رابطه­ی آن را با هنجار یا رفتار بیان کنیم. ارزش­ها در نگاه جامعه شناسان عبارت است از: آن باورها و عقاید ریشه داری که گروه اجتماعی هنگام مواجهه با سؤال درباره­ی خوبی­ها، بدی­ها، برتری­ها و کمال مطلوب به آن رجوع می­کنند.([6])

البتّه مراد از ارزش­ها در رویکرد جامعه شناختی، ارزش­هایی هستند که به وسیله غالب افراد جامعه پذیرفته شده باشند. این ارزش­ها می­تواند دینی یا اجتماعی باشد. فرق این دو در منشأ پیدایش آن­ها است؛ به این معنا که ارزش دینی بر وحی و ارزش اجتماعی بر مقبولیّت عامّه مبتنی است. اگرچه ارزش اجتماعی آن­گاه که در وحی ریشه داشته باشد، می­تواند دینی هم باشد.([7])

با توجّه به تعریف، ارزش­ها هدایت کننده­ی هنجارها و رفتار افراد در جامعه هستند و از این رو هرگونه تغییر در آن، تغییر در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت و اساساً بدون شناخت آن­ها افراد جامعه دچار سرگردانی در هنجار خواهند شد.

به خوبی می­دانیم که نقش اهل بیت(علیهم السلام) در جامعه­ی نبوی، آشنا ساختن مردم با ارزش­های الهی و هدایت جامعه به سوی کمال مطلوب می­باشد تا آنان دچار سرگردانی در هنجار نشوند. اگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم، می­بینیم که پس از انتخاب نادرست در جریان سقیفه که بر مبنای تعصّبات جاهلی و ... بود، به تدریج حکومت به دست کسانی افتاد که به هر دلیلی جاهلاً یا عامد باعث شدند جامعه در جهت ضدّ ارزش­ها و رفتارهای جاهلی قبل از اسلام پیش برود. تا جایی که امام حسین(علیه السلام) در یکی از خطبه­های خود می­فرماید: فقد نزل بنا من الأمر ما قد نزل و انّ الدّنیا قد تغیّرت و ...؛([8]) بر ما همان فرود آمد که می­بینید؛ به راستی اوضاع زمان دگرگون شده، زشتی­ها آشکار و نیکی­ها و فضیلت­ها از محیط ما رخت بربسته. از ارزش­های انسانی چیزی جز اندکی به مانند قطره­های مانده در ته ظرف آب، نمانده است. مردم در زندگی ننگین و ذلّت باری به سر می­برند که نه به حق عمل می­شود و نه از باطل روی­گردانی می­گردد و ....

تبعیض و نابرابری­های اجتماعی

آن هنگام که جامعه­ی عرب، همه­ی افتخار و سربلندی را در مقام، ثروت و مکنت، جنگ و آدم کشی، نسب و خویشاوندی، قبیله و قومیّت می­دید؛ پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) مأموریتی آسمانی یافت و با کلام نورانی: ...إنّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ أتْقیکُم...([9])، رسم جاهلی را بر هم زد، ملاک­های زمینی را فرو ریخت و بانگ الهی برآورد که در نگاه ایزدی و مرام محمّدی، عزّت و افتخار، فقط و فقط در پرهیزگاری نهفته است. در این جامعه بود که دیگر بلال حبشی چوب پوست رنگین خود را نمی­خورد و سلمان فارسی به جرم عجم بودن، تحقیر نمی­شد و پیامبر با صراحت می­فرمود: هیچ عربی بر غیر عرب برتری ندارد؛ مگر به پرهیزگاری،([10]) امّا صد افسوس که پس از رحلت پیامبر(صلّی الله علیه و آله) عطر دل انگیز و هوش ربای تقوا مداری در تاریکی تبعیض قومی و نژادی رنگ باخت. در این میدان نابرابری­ها، معرکه گردان کسی جز خلیفه­ی دوّم نبود. او بر خلاف نصّ صریح قرآن و سنّت نبوی، سیاست تبعیض نژادی دوران جاهلیّت را زنده نمود و در سایه­ی این سیاست بود که جامعه­ی نو بنیاد نبوی دچار اختلاف طبقاتی گردید. عُمر در پرداخت اموال به مسلمانان، قانون مساوات عصر پیامبر را نقض کرد. او سابقین در اسلام را بر مسلمانان دیگر، مهاجرین از قریش را بر غیر قریش، مهاجرین را بر همه­ی انصار و عرب را بر عجم و غیر برده را بر بردگان ترجیح و برتری داد.([11]) خلیفه نه تنها در تقسیم اموال و فرصت­های اجتماعی، عرب را بر غیر عرب ترجیح می­داد، بلکه آنان را نیز تحقیر می­کرد. وی فتوا داد که هر کس همسایه­اش نبطی عجم است و به قیمت آن نیاز داشته باشد، او را بفروشد.([12]) از میان این نابرابری­های اجتماعی، بعضی از منافقین و مشرکین سابقه دار، مورد احترام قرار گرفتند و کم کم روی کار آمدند؛ با این­که او تظاهر به مبارزه با فساد می­کرد. او به مغیرهبن شعبه که در برابر علی(علیه السلام) ایستاد و به اهل بیت(علیهم السلام) جسارت نمود و از دشمنان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) بود، احترام می­گذاشت. مغیره، بهترین یار و یاور عمر بود و در کودتای او نقش داشت.([13]) در زمان عمر، معاویه فرماندار شام شد و خلیفه نسبت به کارهای او ساکت بود و با او با مهربانی برخورد می­کرد و به او لقب کسرای عرب پادشاه عرب داد و در ملاقات­ها این واژه­ را بر زبان می­آورد.([14]) و بالاخره عثمان را که از بنی امیّه بود با نقشه­ی شورای شش نفره به قدرت رساند که شاید بتوان این عمل او را بزرگ­ترین گام او در جهت انحراف جامعه دانست.

تاراج بیت المال

در فرهنگ ناب محمّدی، هیچ چیز خطرناک­تر از برتر دانستن مال و منال دنیا به شرافت­های انسانی نیست. اگر این روحیه در جامعه­ای رشد و ترویج شود، معنویّت و خداگرایی از بین خواهد رفت. اگر حبّ دنیا در جان بشر ریشه کند، راه ارتکاب هرگونه خطایی را هموار می­سازد و دوستدار دنیا دست به هر خطایی خواهد زد؛ زیرا به فرموده­ی پیامبر: حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئه؛([15]) دوست داشتن دنیا سرآمد هر خطایی است.

پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) با آموزه­های الهی، جامعه­ای را که پیوسته در جنگ و خون­ریزی بود و همه­ی همّت خویش را صرف زیاده خواهی و دنیا طلبی کرده بود به جایی رساند که در آن جامعه­ی نوبنیاد، انصار اموال خود را به مهاجر می­بخشید و از این کار لذّت می­برد و به شکرانه­ی آن به آستان ربوبی سر می­سایید؛ ولی افسوس که این روند پس از وجود نازنین آن یگانه، هر روز رنگ باخت تا آن­جا که حکومت در اختیار عثمان قرار گرفت. در زمان او دنیا گرایی به اوج خود رسید به گونه­ای که همه­ی تلاش او و خویشانش، دنیا و انباشت ثروت شد.([16]) و این حقیقتی تلخ بود که حضرت علی(علیه السلام) با زبان پردرد و سینه­ی پر آلام بیان ­فرمود: ... تا آن که سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود، و خویشاوندان پدری او از بنی امیّه به پاخاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه­ای که به جان گیاه بهاری بیفتد، عثمان آن­قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او بر مردم را برانگیخت، و شکم بارگی او نابودش ساخت.([17])

پس از پایان یافتن حکومت بیست و پنج ساله­ی اصحاب سقیفه، اندک آگاهی در مردم پیدا شد و آنان را به سوی حضرت علی(علیه السلام) کشاند و برای اوّلین بار پس از رسول خدا به شکلی معقول به گزینش خلیفه روی آوردند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) با همه­ی بی میلی که تابع انحراف جامعه­ی اسلامی از مسیر اصلی بود، پذیرای خلافت گردید و بر آن شد تا راهی صحیح و اصولی پیش گیرد. ایشان اصول هدایت، اصلاح، امر به معروف و نهی از منکر، عدالت گستری و انسان سازی را که از شؤون امامت بود، به کار بست تا شاید آب رفته را به جوی بازگرداند، امّا متأسفانه آن­هایی که کام خویش را با این شهد تلخ می­یافتند با افروختن آتش فتنه به نقض عهد پرداختند و ستم پیشه کردند و امام را در سه جبهه­ی اصحاب جمل، صفّین و نهروان به رویارویی عظیم کشاندند و تلاش علمی و عملی امام و حرکت اصلاحی ایشان را برای برگرداندن مسیر ارتجاعی جامعه و انقلاب به سوی اسلام اصیل با مشکلات فراوانی رو به رو گرداندند. در این بین فتنه­های بنی امیه که به برکت خلفای پیشین جانی دوباره در جهت تغییرات ارزشی گرفته بود، نقش به سزایی داشت و علی(علیه السلام) همواره فتنه­ی امویان را خطرناک­تر از همه­ی فتنه­ها می­دانست: ... فِتنَة بَنِی أمیّةَ فإنَّها فِتْنَةُ عَمْیَاءُ مُظْلِمَةٌ.([18])

بنی امیّه به عنوان تداوم و بقایای حزب جاهلیّت و ابوسفیان می­باشند؛ زیرا خاستگاه این قومیّت، بازگشت به آن دوران دارد. ابوسفیان سردمدار احزاب مخالف رسول­الله(صلّی الله علیه و آله) در زمان ایشان بود و در بسیاری از جنگ­ها علیه مسلمانان نقش داشت. در سه جنگ بزرگ بدر، احد و احزاب، جبهه­ی مقابل رسول­الله(صلّی الله علیه و آله) از قبایل عرب به رهبری ابوسفیان در نبرد شرکت کردند و این جنگ به همین علّت، جنگ احزاب نامیده شد.([19])

جعل احادیث

یکی از محورهای فرهنگ سازی بنی امیّه، تبلیغ فضایل نداشته­ی آنان بود که اقوال فراوانی را به صورت جعلی به پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله) نسبت دادند تا از بنی امیّه، گروه و جریان صاحب فضایل، عدالت خواه و شایسته­ی رهبری بسازند. قلم به دستان و سخن گویان مزدور بنی امیّه مانند کعب الاحبار که در زمان خلفای پیشین جان گرفته بود، از فضیلت پیاز عکّه گرفته تا سران بنی امیّه، حدیث، جعل و منتشر ساختند. انگیزه­ی معاویه از این فرهنگ سازی، و چهره سازی مثبت برای آل ابوسفیان، مصداق سازی برای جانشینی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) بود. آنان می­خواستند با کتمان ده­ها حدیث درباره­ی فضیلت عترت پیامبر و شأن نزول آیات فراوان درباره­ی آنان، که زبان به زبان در میان امّت مسلمان در گردش بود؛ مصادیق واقعی عترت را در هاله­ی ابهام فرو برند؛ و به جای آنان فرزندان ابوسفیان را معرّفی کنند تا تصاحب منصب­های اجرایی پیامبر(صلّی الله علیه و آله)، مانند رهبری جامعه، بر آنان آسان گردد. به دیگر سخن، همان انگیزه­ای که در بیان شایستگی­ های اهل بیت(علیهم السلام) دنبال می­شود و آنان را برترین انسان­ها و خویشان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) معرّفی می­کند و نگاه­ها را به سوی آنان معطوف می­دارد و حتّی دوستی مردم با اهل بیت(علیهم السلام) را مزد رسالت قلمداد می­کند: ... قُل لاَّ أسْئَلُکُم عَلَیْهِ أجْراً إلاّ الْمَوَدَّة فِی القُربی...([20])، را بنی­امیّه در فرهنگ سازی و مصداق آفرینی دنبال می­کردند. آنان از آل ابوسفیان، چهره­ای ساختند که: مردم شام، خویشانی نزدیک­تر از بنی امّیه به رسول خدا نمی­شناختند.([21])

تهاجم فرهنگی

همانا نور وجود فرزندان رسول­الله(صلی الله علیه و آله) و فضایل آنان در جامعه، هرگونه تاریکی جاهلیّت را از بین می­برد. آن­جا که پرتو هدایت نبوی و ولایت علوی بتابد، جای جلوه­گری گمراهی شب پرستان نیست.

تلاش معاویه در جهت از بین بردن ارزش­های الهی بود؛ از این رو به کارگزاران خود دستور داد که کسی نباید احادیث رسول­الله(صلی الله علیه و آله) را در مورد مناقب و فضایل علی(علیه السلام) نقل کند: هرکس چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند، خون او هدر و مالش حرمت ندارد و از حوزه­ی حفاظت حکومت بیرون خواهد بود.([22]) تهاجم تبلیغاتی برای مخدوش جلوه دادن چهره­ی تابناک عترت پیامبر(صلّی الله علیه و آله) به اوج خود رسید تا آن­جا که مردم شام، حضرت علی(علیه السلام) را مسلمان نمی­دانستند و زمانی که شنیدند حضرت در محراب نماز مضروب شده است، با تعجّب ­پرسیدند: مگر علی نماز هم می­خواند؟! هزاران سخن گوی جیره خوار بر فراز هفتاد هزار منبر، حضرت علی(علیه السلام) را سبّ و نفرین می­کردند. خطیبان نمازهای جمعه و جماعات، خطبه­ی بدون لعن بر علی(علیه السلام) را باطل می­دانستند. پیامدهای تهاجم تبلیغی بنی امیّه کم کم چهره­ی تابناک اهل بیت(علیهم السلام)، را در نزد مردم آن­گونه وارونه کرد که می­پنداشتند امام حسین(علیه السلام) بر امام خود ـ خلیفه­ی اموی ـ خروج کرده و اتّحاد مسلمین را بر هم زده است؛ از این­رو امام را مورد سرزنش قرار می­دادند و صف آرایی در مقابل حضرت را تقرّب الهی می­پنداشتند، چنان که امام باقر(علیه السلام) می­فرماید: سی­هزار نفر جمع شده بودند که جدّ ما حضرت حسین(علیه السلام) را بکشند، و کلّ یتقرّب إلی الله بدمه، هر یک با کشتن او به خدا تقرّب می­جستند. چون می­گفتند: یزید خلیفه­ی پیامبر است و حسین­بن علی بر او خروج کرده و باید با او جنگید.([23])

اگر تهاجمات فرهنگی تداوم می­یافت و چند قرن در میان امّت اسلام، چهره­ی اهل بیت(علیهم السلام) این گونه معرّفی می­شد، چه پیامدهایی را به دنبال داشت؟ آیا از عترت و قرآن چیزی باقی می­ماند؟! پاسخ روشن می­سازد که یکی از علل و اهداف قیام امام حسین(علیه السلام) در برخورد با فرهنگ سازی بنی امیّه، افکندن پرده­ی نفاق و آشکار ساختن چهره­ی واقعی آنان و نیز معرّفی چهره­ی تابناک عترت بود. امام در پی قیام خویش با گفتار و سخنرانی­های خود، چهره­ی واقعی آنان را آشکار نمود و جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) را به مردم یادآوری کرد و سرانجام واقعه­ی نینوا و جان بازی­های اصیل­ترین انسان­های عصر خویش، توانست مسیر را عوض کند و نفوذ معنوی و اعتبار روحانی عمیقی برای اهل بیت(علیهم السلام) در جامعه ایجاد گرداند به گونه­ای که هر چه از تاریخ کربلا بیشتر گذشت، قشرهای بیشتری را در جامعه به خود جذب نمود و این محبوبیّت، آرام آرام تا آن­جا بالا گرفت که با برملا ساختن ماهیّت اصلی بنی امیّه، کاخ بیدادگران از بیخ و بن درآمد.([24])

اقتصاد جامعه

سرمایه­های کلان، همواره با سیاست و حکومت داری تعامل تنگاتنگ داشته است. افراد فرصت ساز، همواره سیاست و قدرت را وسیله­ی دست یابی به ثروت­های کلان قرار داده و از سوی دیگر، ثروت­ها را در راه فراهم آوردن بسترهای حکومت داری و جذب آرا و نظر مردم با شیوه­ها و حیله­های گوناگون هزینه کرده­اند.

ثروت اندوزی اعراب در جریان فتوحات، یکی از آسیب­ها و مشکلاتی بود که هر قوم فاتحی ممکن بود گرفتار آن گردد، ولی آن­چه بدیهی به نظر می­رسد؛ این است که این ثروت اندوزی در پی خود، گرایش به تجمّل، عیش و نوش، سستی و بسیاری مشکلات و آسیب­های دیگر را به ارمغان می­آورد و این عوامل می­تواند دلایل عمده­ای بر سقوط و انحراف هر قوم فاتحی باشد؛ بنابراین در اندک زمانی در کنار خانه­های ویران، خانه­های مجلّل در سرزمین­های فتح شده، مثل کوفه و بصره ساخته شد.([25])

در زمان بنی امیّه به علّت حاکمیّت قوم برتری طلب آنان، نابرابری عمیقی در فرآیند ساختار اقتصادی جامعه پدیدار شد.

پس بی­تردید، تعدیل سرمایه، توزیع سرمایه­های عمومی و تعدیل بهره­مندی از ثروت­های ملّی که برآیند آن، استقرار عدالت اقتصادی است؛ می­تواند یکی دیگر از علّت­های قیام حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) باشد.

نتیجه ­ی عبرت آموز:

باید از این واقعه­ی تلخ در تاریخ اسلام درست عبرت گرفت. جاهلیّت، یک مرحله­ی تاریخی یا یک حادثه­ی اتّفاقی نیست که در ظرف زمانی و مکانی خودش به وجود آید و پس از سپری شدن ماه­ها و سال­ها و یا با گذر از سرزمینی به سرزمین دیگر، به سینه­ی تاریخ سپرده شود و یا در موزه­های آثار باستانی قرار گیرد؛ بلکه یک حالت اجتماعی قابل تکرار است. آفتی که در اثر عوامل ویژه­ی خود ممکن است هرجامعه­ای را در هر سطح علمی و فرهنگی که باشد، آلوده نماید و حضور جاهلیّت در میدان زندگی به معنای رخت بر بستن فرهنگ خدامحوری است.

اکنون که ارزش­های الهی و معنوی به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی و با تلاش امام و شهیدان در جامعه حاکم و نور هدایتش، چراغ راه شده است، باید از آن­ها محافظت کرد و در مقابل دگرگونی و رنگ باختن آن­ها در جامعه بی­تفاوت نبود. باید تلاش شود همیشه امور حکومت در دست افراد دین باور قرار گیرد که به ارزش­های الهی و حاکمیّت آن در جامعه علاقه­مندند و در جهت حفظ آن کوشا باشند.

باید هوشیار بود که اگر در این امر سستی گردد و راه تساهل پیش گرفته شود، بار دیگر سرها بر نیزه می­رود و اسارت­ها در پیش خواهد بود. این بار این تن نیست که در بند قرار می­گیرد، بلکه انسانیّت و کرامت انسانی به زنجیر اسارت گرفتار می­شود.

پی ­نوشت:

[1]. گی روشه، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، ص 15.

[2]. جان ب تامپسون، ایدئولوژی و فرهنگ مدرن، ترجمه­ی مسعود اوحدی، ص 37.

[3]. دفلور ملوین، مبانی جامعه شناسی، اقتباس حمید خضر نجات، ص 243.

[4]. محمّد جواد حجّتی کرمانی، حسین­بن علی حماسه­ی تاریخ، ص 81 .

[5] . علاّمه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 4، ص 249.

[6] . بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی، ترجمه و اقتباس غلام عبّاس توسّلی و رضا فاضل، ص 77.

[7]. شمس الله مریجی، واقعه­ی کرب و بلا، ص 40.

[8] . ابن طاووس، لهوف، ترجمه­ی علی­رضا رجالی، ص 69 .

[9]. الحجرات 49 : 13.

[10]. عبدالحسین امینی، الغدیر، ترجمه­ی اکبر ثبوت، ج 6 ، ص 188.

[11]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8 ، ص 111.

[12]. فضل­بن شاذان نیشابوری، ایضاح، ص 488.

[13]. احمدبن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه­ی محمدّ ابراهیم آیتی، ج 2، ص 107.

[14]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 85 .

[15]. علاّمه محمّد باقر مجلسی(قدّس سرّه)، بحارالانوار، ج 14، ص 311، ح 11.

[16]. شمس الله مریجی، واقعه­ی کرب و بلا، ص 58 و 59 خلاصه.

[17]. محمّد دشتی، ترجمه­ی نهج البلاغه، خطبه­ی 3، ص 47.

[18]. محمّد دشتی، ترجمه­ی نهج البلاغه، خطبه­ی 93، ص 175.

[19]. سیّدجعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 86 .

[20]. الشوری 42 : 23.

[21]. ابوالحسن علی­بن حسن مسعودی، مروّج الذّهب، ترجمه­ی ابوالقاسم پاینده، ج 3، ص 44.

[22]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 44.

[23]. مرتضی مطهری(قدّس سرّه)، حق و باطل، ص 53 .

[24]. شهید عبدالکریم هاشمی نژاد، درسی که حسین به انسان­ها آموخت، ص 156 و 157 خلاصه.

[25]. احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه­ی دکتر محمّد توکّلی، ج 2، ص 197.

منبع: نامه جامعه - بهمن 1385، شماره 29

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث