ورود کاروان اسرای کربلا به مدینه

ورود کاروان اسرای کربلا به مدینه

۰۱ آذر ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام
بشير بن حذلم گفت: چون نزديك مدينه رسيديم على بن الحسين فرود آمد و فرمود: بارها بگشودند و خيمه برافراشت و زنان را فرود آورد و گفت: اى بشير خداى پدرت را رحمت كند كه شاعر بود تو نيز شعر گفتن توانى؟ گفت: آرى يا ابن رسول اللّه من نيز شاعرم. حضرت فرمود: به شهر مدينه رو و خبر مرگ ابى عبد اللّه را بگوى. بشير گفت: بر اسب خويش سوار شدم و تازان رفتم تا به مدينه رسيدم و به مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آمدم و آواز به گريه بلند كردم و اين شعر از انشاى خود گفتم:
 يا اهل يثرب لا مقام لكم بها      
 قتل الحسين فادمعى مدرار
الجسم منه بكربلاء مضرج        
 و الرّأس منه على القناة يدار
بشير گفت: گفتم اين على بن الحسين عليهما السّلام است با عمّها و خواهران پيرامون شهر شما و نزديك منازل شما فرود آمده است من فرستاده اويم سوى شما و جاى او را به شما نشان مى‏ دهم پس در مدينه هيچ زن پرده ‏نشين نماند مگر از خانه بيرون آمد زارى و شيون كنان و من نديدم مرد و زن گريان بيش از آن روز و نه روزى تلختر بر مسلمانان از آن و كنيزكى ديدم بر حسين عليه السّلام زبان گرفته بود و مى ‏گفت:
 نعى سيّدى ناع نعاه فاوجعا      
و امرضنى ناع نعاه فافجعا
  فعينى جودا بالدّموع و اسكبا    
 وجودا بدمع بعد دمعكما معا
على من دهى عرش الجليل فزعزعا      
 فاصبح هذا المجد و الدّين اجدعا
على ابن نبىّ اللّه و ابن وصيّه  
و ان كان عنّا شاحط الدّار اشسعا
يعنى: «خبر مرگ مولاى مرا داد خبر دهنده اى پس دل را به درد آورد و چون آن خبر داد مرا بيمار ساخت و اندوهگين كرد. پس اى دو ديده من اشك بريزيد و بسيار بريزيد بازهم اشك بريزيد و با هم اشك بريزيد. بر آن كسى كه مصيبت او عرش خداى بزرگ را به لرزه آورد پس اين مجد و بزرگى و دين ناقص و خوار گشتند. گريه كن بر پسر دختر پيغمبر و جانشين او. اگر چه منزل و سراى او از ما سخت دور است».
آنگاه گفت: اى خبرگزار اندوه ما را براى حسين عليه السّلام تازه كردى و زخمهايى كه التيام نيافته بود باز بكاويدى تو كيستى؟ گفتم: بشير بن حذلم مولاى من على بن الحسين عليهما السّلام مرا فرستاد و او در فلان جا با عيال و زنان ابى عبد اللّه عليه السّلام فرود آمد. پس از من جدا گشتند و پيشتر از من‏ بدان موضع روانه شدند و من اسب را زدم تا بازگردم ديدم همه جاها و راهها را گرفته ‏اند از اسب فرود آمدم و گام بر گردن مردم نهادم تا نزديك خيمه رسيدم. على بن الحسين عليهما السّلام به درون خيمه بود بيرون آمد و دستمالى در دست داشت سرشك بدان پاك مى‏ كرد و پشت سر او خادمى كرسى در دست داشت بگذاشت و آن حضرت بر آن نشست و گريه گلوى او گرفته بود و خويشتن‏دارى نمى ‏توانست و آواز مردم به گريه بلند شد و زنان و كنيزان ناله و زارى مى ‏كردند و مردم از هر طرف دلدارى و سر سلامتى مى‏ دادند و آن زمين يكباره فرياد بود پس به دست اشاره فرمود خاموش باشند جوشش آنها فرو نشست پس گفت:
 «الحمد للّه ربّ العالمين مالك يوم الدّين بارئ الخلائق اجمعين الّذي بعد فارتفع في السّماوات العلى و قرب فشهد النّجوى نحمده على عظائم الامور و فجائع الدّهور و الم الفجائع و مضاضة اللواذع و جليل الرّزء و عظيم المصائب الفاظعة الكاظّة الفادحة الجائحة ايّها القوم انّ اللّه و له الحمد ابتلانا بمصائب جليلة و ثلمة في الاسلام عظيمة قتل ابو عبد اللّه الحسين و سبى نساؤه و صبيته و داروا برأسه في البلدان من فوق عال السّنان و هذه الرّزيّة الّتى لا مثلها رزيّة ايّها النّاس فأيّ رجالات منكم تسرّون بعد قتله أم اىّ فؤاد لا تحزن من اجله ام أيّة عين منكم تحبس دمعها و تضنّ عن انهمالها فلقد بكت السّبع الشّداد لقتله و بكت البحار بامواجها و السّماوات باركانها و الارض بارجائها و الاشجار باغصانها و الحيتان و لجج البحار و الملائكة المقرّبون و اهل السّماوات اجمعون يا ايّها النّاس اىّ قلب لا ينصدع لقتله ام اىّ فؤاد لا يحنّ اليه ام اىّ سمع يسمع هذه الثّلمة الّتى ثلمت في الاسلام و لم يصمّ ايّها النّاس اصبحنا مطرودين مشرّدين مذودين و شاسعين عن الامصار كانّا اولاد ترك و كابل من غير جرم اجترمناه و لا مكروه ارتكبناه و لا ثلمة في الاسلام ثلمناها ما سمعنا بهذا في آبائنا الاوّلين ان هذا الّا اختلاق و اللّه لو انّ النّبىّ تقدّم اليهم في قتالنا كما تقدّم اليهم في الوصاية بنا لما ازدادوا على ما فعلوا بنا فانّا للّه و انّا اليه راجعون من مصيبة ما اعظمها و اوجعها و افجعها و اكظّها و افظعهما و امرّها و افدحهما فعند اللّه نحتسب فيما اصابنا و ما بلغ بنا فانّه عزيز ذو انتقام».
ترجمه: «سپاس خداى را كه پروردگار اهل جهان است و مالك روز جزا، آفريننده همه آفريدگان، آنكه بلند است و بر آسمانهاى افراشته مستولى و نزديك است چنان كه سخنان آهسته را مى‏شنود او را سپاس گوييم بر سختى‏هاى بزرگ و آسيب‏هاى روزگار و آزار مصائب دلخراش و گزش بلاهاى جانسوز و اندوه بزرگ و مصيبت عظيم رسواكننده و رنج‏آور و گران و بنياد كن.
اى مردم خداوند تبارك و تعالى و له الحمد ما را به مصائب عظيم بياموزد و رخنه بزرگ در اسلام پديد آمد ابو عبد اللّه الحسين كشته شد و زنان و فرزندان او اسير گشتند و سر او را در شهرها بر نيزه بگردانيدند اين مصيبتى است كه مانند آن هيچ مصيبت نيست؛ كدام يك از مردان شما پس از كشتن او شادى نمايد و كدام دل است كه براى او اندوهگين نشود و كدام چشم است سرشك خود را نگاهدارى تواند و از ريزش بازدارد آسمانها به آن سختى براى كشتن او بگريستند و درياها با امواج و آسمانها با اركان و زمين از همه جوانب و درختان با شاخها و ماهيان و انبوه آب درياها و فرشتگان مقرب همه و اهل آسمانها بگريستند! اى مردم كدام دل از كشتن او نشكافد و كدام قلب براى او ناله سر ندهد و كدام گوش است كه داستان اين رخنه كه در اسلام پديد آمد بشنود و كر نشود! اى مردم ما آواره شديم و رانده و دور از خانمان از وطن جدا مانده مانند بردگان ترك و كابل نه گناهى كرده بوديم و نه ناپسندى مرتكب شده يا رخنه در اسلام آورده: «ما سمعنا بهذا في آبائنا الاوّلين ان هذا الاختلاق».
به خدا قسم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اگر به جاى آن وصيتها به كشتن ما امر مى‏فرمود بيش از اين كه با ما كردند نمى‏ كردند إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ [بقره،264] چه مصيبت بزرگ و دردناك و دلخراش و سخت و رسوا و تلخ و بنياد كن است از خداى چشم داريم اجر اين مصيبت را كه به ما رسيد كه او غالب و منتقم است». 
 راوى گفت: صوحان بن صعصعة بن صوحان برخاست و زمين‏گير بود و عذر خواست از تخلّف براى رنج پاى خويش امام عليه السّلام عذر او را بپذيرفت و نيكو گمانى نمود و شكر گفت و رحمت بر پدرش فرستاد.
جزرى و ابن صبّاغ مالكى گفتند: يزيد مردى امين با خاندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از شام روانه مدينه كرد و سواران چند همراه ايشان بفرستاد.
و در اخبار الدّول گويد: اين مرد نعمان بن بشير بود با سى مرد آنها را فرستاد شبانه با آنها مى‏رفت و اهل بيت پيشتر بودند چنان كه چشم او ايشان را مى‏ديد و چون در منزل فرود مى ‏آمدند او و همراهان دورتر بار مى‏ گشودند و برگرد ايشان مانند پاسبان بودند و نعمان از حوايج ايشان مى‏ پرسيد و مهربانى مى‏ كرد تا به شهر مدينه در آمدند پس فاطمه دختر على بن ابى طالب عليه السّلام با خواهرش زينب گفت: اين مرد با ما نيكى كرد آيا بينيد كه چيزى به وى صلت دهيم؟ زينب گفت: به خدا قسم كه چيزى نداريم جز اين زيورها پس دو دست بند و دو بازو بند خويش را بيرون آورده براى نعمان فرستادند و عذر خواستند نعمان همه را بازگردانيد و گفت: اگر من خدمت شما براى دنيا كرده بودمى اين صلت پذيرفتمى و مرا كافى‏ بود اما من اين خدمت براى خدا كردم و قرابت شما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.
و زوجه حسين عليه السّلام رباب دختر امرؤ القيس مادر دخترش سكينه با او بود و با اسرا او را به شام بردند و به مدينه بازگشت اشراف قريش او را خواستند نپذيرفت و گفت: پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ديگرى را به پدر شوهرى خود نمى‏پسندم و يك سال پس از آن بزيست و زير سقف نرفت تا فرسوده گشت و از اندوه بدرود زندگانى گفت.
و بعضى گويند: يك سال در كربلا بر سر قبر شوهر بماند پس از آن به مدينه رفت و از اندوه در گذشت.
 در بعض مقاتل است كه امّ كلثوم چون روى به مدينه داشت مى‏گريست و ابياتى مى‏خواند كه از جمله آنها اين است:
مدينة جدّنا لا تقبلينا  
 فبالحسرات و الاحزان جينا
الا فاخبر رسول اللّه عنّا          
بانّا قد فجعنا في ابينا
خرجنا منك بالاهلين جمعا        
رجعنا لا رجال و لا بنينا
 و كنّا في الخروج بجمع شمل    
  رجعنا بالقطيعة خائفينا
  و مولانا الحسين لنا انيس      
  رجعنا و الحسين به رهينا
 فنحن الضائعات بلا كفيل      
 و نحن النّائحات على اخينا
  الا يا جدّنا قتلوا حسينا      
 و لم يرعوا جناب اللّه فينا
  الا يا جدّنا بلغت عدانا      
مناها و اشتفى الاعداء فينا
  لقد هتكو النّساء و حمّلوها    
 على الاقتاب قهرا اجمعينا
 مؤلف گويد: ابيات بسيار است از ترس اطاله همه آنها را نياورديم.
 راوى گفت: امّا زينب دو جانب در مسجد را به دست گرفت و فرياد زد: اى جدّاه خبر مرگ برادرم حسين را آوردم. و زينب هرگز اشكش نمى‏ ايستاد و گريه و ناله سبك نمى ‏كرد و هرگاه على بن الحسين عليهما السّلام را مى ‏ديد اندوهش تازه‏ تر مى ‏شد و غمش افزوده ‏تر مى‏ گشت.
سيّد رحمة اللّه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است كه:
امام زين العابدين عليه السّلام چهل سال بر پدرش بگريست روزها روزه بود و شبها به بندگى خداى ايستاده چون هنگام افطار مى‏ شد غلام وى خوردنى و آشاميدنى مى‏آورد و نزد او مى ‏نهاد و مى‏ گفت: اى سيد من تناول فرماى. امام مى ‏فرمود: پسر پيغمبر را گرسنه كشتند پسر پيغمبر را تشنه كشتند و چند بار تكرار مى‏ كرد و مى‏ گريست تا خوردنى خود را به سرشك خويش تر مى‏ ساخت و آب را به‏ اشك مى ‏آميخت و همچنين بود تا به رحمت حق پيوست.
مترجم گويد: گاه باشد كه اسم عدد را مجازا بر مقدارى نزديك به آن اطلاق كنند و اين از قواعد لغت و فصاحت خارج نيست؛ مثلا چيزى نزديك ده من است به تقريب گويند ده من؛ و گروهى نزديك هزار نفرند گويند هزار نفر به تقريب، مگر حشويه كه مجاز را در قرآن روا ندانند.
و بعض عوام كه از مجاز چيز ديگر مى‏ فهمند و پندارند امام عليه السّلام مجاز در كلام خويش نياورد با آنكه خدا و پيغمبر مجاز در كلام آورند چون باشد كه امام مجاز نگويد: گوييم رحلت امام زين العابدين عليه السّلام- چنان كه شيخ طوسى در كتاب تهذيب و ديگران گفته‏اند- در سال 95 بود سى و چهار سال پس از واقعه عاشورا و سى و چهار سال به چهل سال نزديك است امام جعفر صادق عليه السّلام به تقريب چهل فرمود و از آن سى و چهار خواست.
و اينكه فرمايد: آن حضرت همه روز روزه بود و همه شب به عبادت ايستاده نيز به تغليب و مجاز است؛ يعنى غالبا روزه بود چون روزه بعض ايام حرام است و بعضى مكروه و نيز صوم دهر مطلقا مرجوح است.
باز به ترجمه كلام سيد بازگرديم: يكى از موالى و بستگان آن حضرت حكايت كرد كه روزى به صحرا بيرون رفت و من در پى او رفتم او را يافتم بر سنگى درشت پيشانى نهاده است و من ناله و گريه او را مى ‏شنيدم و هزار بار گفت: «لا اله الّا اللّه حقّا حقّا لا اله الّا اللّه تعبّدا و رقّا لا اله الّا اللّه ايمانا و صدقا».
پس سر از سجده برداشت و محاسن و روى او را ديدم از سرشك ديده‏تر بود گفتم: يا سيدى وقت آن نرسيده است كه اندوه تو تمام شود و گريه تو اندك گردد؟ با من گفت: ويحك يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم پيغمبر و پيغمبرزاده بود و دوازده فرزند داشت خداوند يكى از آنها را ناپديد كرد موى سرش از اندوه سپيد شد و پشتش از غم خم گشت و ديده ‏اش از گريه نابينا شد با آنكه فرزندش در جهان زنده بود و من پدر و برادر و هفده نفر از خاندان خود را از دست دادم ديدم كشته و افتاده بودند چگونه اندوه من به آخر رسد و گريه‏ ام اندك شود؟
 شيخ ابو جعفر طوسى- رحمه اللّه- باسناده از خالد بن سدير روايت كرده است كه گفت:
امام صادق عليه السّلام را پرسيدم از مردى كه جامه خويش را بر مرگ پدر و مادر و برادر و يكى از خويشان خود بدرد فرمود: باكى نيست موسى بن عمران بر برادرش هارون عليهما السّلام جامه چاك زد و نبايد مرد بر مرگ فرزند و نه شوهر بر مرگ زن جامه بدرد امّا زن مى‏تواند بر مرگ شوهر جامه چاك كند. تا اينكه فرمود: دختران فاطمه عليها السّلام گريبان بر حسين عليه السّلام دريدند و لطمه‏ بر رخسار زدند و بر مثل حسين سزاوار است لطمه بر روى زدن و گريبان دريدن.
از دعائم الاسلام از جعفر بن محمد عليهما السّلام روايت است كه فرمود: يك سال بر حسين عليه السّلام نوحه كردند هر روز و هر شب و سه سال از آن روزى كه آن مصيبت بر آن حضرت رسيد.
مترجم گويد: دعائم الاسلام تصنيف قاضى نعمان مصرى است كه شرح حال او در ذيل قصّه شهادت زاهر مولى عمرو بن الحمق گذشت و عبارت منقول اندكى ابهام دارد.
برقى روايت كرده است كه: چون حسين عليه السّلام شهيد شد زنان بنى هاشم پلاس سياه در بر كردند و از گرما و سرما رنجى نمى ‏ديدند و على بن الحسين عليهما السّلام براى آنها طعام ماتم مى‏ ساخت.
 ثقة الاسلام كلينى- رحمه اللّه- از ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام روايت كرده است كه: چون حسين عليه السّلام كشته شد زوجه كلبيّه او يعنى رباب ماتم گرفت بر او مى ‏گريست و زنان و كنيزان با او مى‏ گريستند تا ديگر اشك در چشم آنها نماند و در آن ميان ديدند كنيزكى اشكش روان است او را بخواند و با او گفت: چون است كه در ميان ما اشك تو تنها روان مانده است؟ گفت: هرگاه كه مانده م ى‏شوم شربتى سويق مى ‏نوشم. آن زن بفرمود خوردنى ساختند و سويق‏ها آماده كردند بخورد و بياشاميد و بخورانيد و بنوشانيد و گفت: مى ‏خواهم بدين خوردن نيرو تازه كنيم بر گريستن بر حسين عليه السّلام.
و هم فرمود كه: براى آن زوجه كلبيّه چند مرغ اسفرود (باغرى‏قره) تحفه آوردند. زن گفت:
اينها چيست؟ گفتند: فلانى ارمغان فرستاده است تا در طعام ماتم حسين عليه السّلام به كار برى. گفت:
ما عروسى نداريم تا مرغ بريان خوريم اينها به چه كار ما آيند. پس بفرمود از سراى براندندشان چون بيرون رفتند ديگر كسى آنها را نديد گويى ميان آسمان و زمين پرواز كردند اثرى از آنها مشاهد نشد.
و از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه: هيچ زن هاشميه سرمه به چشم نكشيد و خضاب نكرد و از هيچ سراى هاشمى دود برنخاست تا پنج سال بگذشت و عبيد الله زياد- لعنه اللّه- كشته شد.
 از تاريخ ذهبى نقل است كه: در سال 352 روز عاشورا معزّ الدوله اهل بغداد را ملزم كرد كه مجلس سوگوارى سازند و بر حسين عليه السّلام نوحه كنند و بفرمود بازارها را بستند و پلاسهاى سياه بياويختند و هيچ آشپز خوردنى نپخت و زنان شيعى رويهاى خود را سياه كرده بيرون آمدند لطمه بر روى زنان و نوحه ‏خوانان و چند سال اين كار كرد.
و از تاريخ ابن وردى است كه: در سال سيصد و پنجاه و دو معزّ الدوله بفرمود نوحه كنند و لطمه زنند و زنان موى پريشان كنند و رويها به سياهى بيندايند بر حسين عليه السّلام، و اهل سنت از منع آن عمل فرو ماندند كه دولت در دست شيعه بود.
...
از زينب برادرزاده وى نقل است كه گفت: عمّه خود را چهل سال خدمت كردم نديدم شبى بخوابد و روزى افطار كند گفتم: آيا بر خود ترحّم نمى‏كنى؟ گفت: چه ترحّم كنم كه گردنه‏ها در پيش است و جز رستگاران از آن نگذرند.
و روايت كرده‏ اند كه: در مصر همسايه‏اى داشت يهودى زن او به حمّام مى‏رفت دخترى زمينگير داشت براى تنهايى او را به خانه نفيسه برد كه ملول نشود تا از حمام بازگردد از آب وضوى او قطراتى به آن دختر رسيد شفا يافت بالجمله چنان بود كه عروس امام جعفر صادق عليه السّلام چنان بايد.
و ابن خلّكان گويد: با شوهرش اسحاق به مصر آمد. و بعضى گويند: قدوم او به مصر در سال 193 بود و چون مردم مصر آن كرامت از وى بديدند قصد زيارت او كردند. وفاتش در سال 208 است و به اتّفاق مورّخين در مصر مدفون شد.
و گويند: شافعى بدو تبرّك مى‏جست و از او دعا مى ‏خواست و امّ كلثوم كه قبرش در قاهره است دختر قاسم بن امام صادق عليه السّلام است.
و سيّد شبلنجى اخبار سيّده نفيسه را با جماعتى از سادات اهل بيت در كتاب نور الابصار آورده است و مناسب است شيعيان به آن قبور متبرّكه توسّل جويند؛ و گاهى در موسم حج به زيارت آنها روند تا به بركت آنها مذهب تشيّع در مصر هم رواجى گيرد و مردم مصر شيعيان را ببينند و بشناسند و ندانسته تهمت‏هاى ناروا به آنها نزنند چنان كه به مناسبت قبور اهل بيت در دمشق گروهى شيعه در آنجا تجمّع كردند و به بركت آن مزارات قوّت گرفتند.
باز به ترجمه كتاب بازگرديم. از ابى ريحان بيرونى در آثار الباقيه نقل شده است كه: روز عاشورا را متبرّك مى‏شمردند تا قتل حسين عليه السّلام در آن روز اتّفاق افتاد و با آن حضرت و اصحاب او كارى كردند كه جفاكارترين مردم در هيچ امّت روا ندارد از كشتار و تشنگى و شمشير و سوختن و سر بر نيزه زدن و اسب تاختن، پس آن را شوم شمردند. اما بنى اميّه جامه نو پوشيدند و زيور كردند و سرمه كشيدند و عيد گرفتند و وليمه و مهمانيها دادند و شيرينها و طعامهاى خوش خوردند و مردم در ايّام دولت آنها بر آن رسم بودند پس از آن هم بر آن طريقه ماندند. اما شيعه نوحه و زارى مى‏ كنند و به اندوه مى‏ گريند و در مدينة السلام و غير آن از شهرهاى ديگر اظهار غم مى‏ كنند و به زيارت تربت مسعوده مى‏ روند و عامه مردم چيز نو خريدن و نو كردن متاع و كالاى خانه را در اين روز شوم دارند.

منبع: دمع السجوم / ترجمه نفس المهموم‏، شیخ عباس قمی، ترجمه علامه شعرانی، (قم: هجرت، 1381)، صص434-445.

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث