شعر آقاسی درباره کربلا
۰۵ آذر ۱۳۹۴ 0 كربلا گفتم كران را گوش نيست
ورنه از غم بلبلى خاموش نيست
بلبلان چهچهه ز ماتم مى زنند
روز و شب از كربلا دم مى زنند
هر نظر بر غنچه اى تر مى كنند
يادى از غوغاى اصغر مى كنند
گفت بابا بى برادر مانده اى؟
بى كس و بىيار و ياور مانده اى؟
گر تو تنهايى بگو من كيستم
اصغرم اما نه، اصغر نيستم
خيز و اسماعيل را آماده كن
سجده ى شكرى بر اين سجاده كن
اى پدر حرف مرا در گوش گير
خيز و اين قنداقه در آغوش گير
خيز و با تعجيل مي دانم ببر
بر سر نعش شهيدانم ببر
تشنه ام اما نه بر آب فرات
آب مى خواهم ولى آب حيات
آب در دست كمان دشمن است
تير آن نامرد احياء من است
آتش اقيانوس را آواز داد
آخرين ققنوس را پرواز داد
خون اصغر آسمان را سير كرد
خواب زينب را چه خوش تعبير كرد(1)
منابع:
(1)- شب شعر عاشورا؛ به ص 17 و 18.
(2) دانشنامه ى شعر عاشورايى انقلاب حسينى در شعر شاعران عرب و عجم، مرضيه محمدزاده، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج2،صص1534،1535