شعر چهارده قرن است ...
۰۵ آذر ۱۳۹۴ 0باز مى گردم به كار خويشتن
گريه نوش و شرمسار خويشتن
باز مى گردم ببينم عشق چيست
شيعه تر، شوريده تر در عشق كيست؟
ناگهان هر واژه اى تب مى كند
يادى از اندوه «زينب» مىكند
يال خون آلود اسبى بىسوار
مى وزد بر خاكهاى سوگوار
مى زند بر سينه، مىپوشد سياه
خاك گودال بلند قتلگاه
از نگاه پير و غيرتمند من
قطره قطره مى چكد لبخند من
چشمه چشمه اشك و ماتم مى شوم
كربلا در كربلا غم مىشوم
مى شوم پر از سكوتى ارجمند
مى سرايم با زبانى سربلند
اى «حسين» اى ماه قربانى شده
صبح سكرانگيز توفانى شده
اى تمام شهر در سوگت سياه
آبهاى نهر در سوگت سياه
اى سر خورشيد روى دامنت
شعله شعله زخم در پيراهنت
اى درختان پيش رويت سر به زير
هفت اقيانوس در چشمت اسير
جز تو كس در عاشقى استاد نيست
تشنه كام هر چه باداباد نيست
جز تو كس فرياد بيدارى نشد
تشنه ى از خويشتن جارى نشد
غصّه ها پشت مرا خم مىكنند
گريه ها عمر مرا كم مىكنند
آه از آن ساعت كه در آن دشت پير
ذو الجناحى بود و زينى سر به زير
آفتاب از صدر زين افتاد بود
آسمان روى زمين افتاده بود
هيچ كس خورشيد را يارى نكرد
هيچ كس از گل طرفدارى نكرد
جمله ى سرها گريبانى شدند
دشمن آن نوح توفانى شدند
آسمان در پيش چشمش سنگ شد
بهر ديدارش خدا دلتنگ شد
تو نه از زنگى، نه از رومى حسين!
چارده قرن است مظلومى حسين!
شاعر: محمودرضا اکرامی
منبع: دانشنامه ى شعر عاشورايى انقلاب حسينى در شعر شاعران عرب و عجم، مرضيه محمدزاده، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج2،صص1538-1539.