هدف آفرينش:
امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه (بخش بيستم) به چند نکته مهم درباره هدف آفرينش انسان و حقيقت دنيا و زندگى در آن و موقعيت انسان در برابر مرگ اشاره مى کند که هر يک هشدارى به فرزند خود و به همه کسانى است که اين وصيّت نامه را مى خوانند.
نخست مى فرمايد: «(پسرم) بدان تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا (در اين جهان)، براى مرگ نه براى زندگى (در اين دنيا)»; (وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلآْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْيَا وَلِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ وَلِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَيَاةِ).
از ديدگاه اسلام و اديان آسمان، هدف آفرينش انسان، زندگى در دنيا نيست، بلکه دنيا گذرگاهى به سوى آخرت و بازار تجارتى براى برگرفتن زاد و توشه است; سرانجام زندگىِ دنيا فناست و هيچ کس حتى پيامبران الهى را بقايى نيست.
درباره هدف آفرينش انسان، تعبيرات مختلفى در آيات و روايات آمده; قرآن مجيد در سوره ذاريات مى گويد: (وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ)(1). بر اساس اين آيه هدف از آفرينش انسان، بندگى خداست.
در آيه دوم از سوره ملک مى فرمايد: «(الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً); آن کس که مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد که کدام يک از شما بهتر عمل مى کند».
روشن است که آزمايش الهى، براى حسن عمل و عبوديت براى تهذيب نفوس است و نتيجه همه اينها زندگى سعادت بخش آخرت است و به اين ترتيب همه اهداف به يکى بازمى گردد.
آن گاه به نکته دوم يعنى حقيقت دنيا و موقعيت آن اشاره کرده مى فرمايد: «تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرايى که بايد زاد و توشه از آن برگيرى و راه آخرتِ توست»; (وَأَنَّکَ فِي قُلْعَة(2) وَدَارِ بُلْغَة(3)، وَطَرِيق إِلَى الاْخِرَةِ).
امام(عليه السلام) در اينجا هم هدف آفرينش انسان را بيان مى کند و هم ماهيت زندگى دنيا را; هدف آفرينش; زندگى سعادت بخش در سراى آخرت است نه زيستن در دنيا و به همين دليل سرانجام زندگى دنيا فناست نه بقا و به تعبير قرآن: «(وَإِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوانُ); و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است».(4) اين معنا در بسيارى از آيات ديگر قرآن منعکس است.
اما اينکه حضرت دنيا را جايگاه «قُلْعة» (محلى که از آن بايد کوچ کرد) و سراى «بلغة» (محلى که بايد از آن زاد و توشه برگرفت) معرفى مى فرمايد اين نکته نيز در آيات قرآن مجيد منعکس است. آياتى همچون (إِنَّکَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَّيِّتُونَ)(5)، (کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْت)(6)، (کُلُّ مَنْ عَلَيْها فان)(7) همگى ناظر به همين معناست و آيه شريفه (وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوَى)(8) نيز اشاره به «دار بلغة» است.
هرگاه نگاه ما به دنيا و آخرت آن گونه باشد که امام(عليه السلام) در اينجا بيان فرموده، چهره زندگى ما عوض خواهد شد و ديگر اثرى از حرص و آز، آرزوهاى دور و دراز، تکالب و نزاع با اهل دنيا براى چيره شدن بر اموال بيشتر، و بخل و ثروت اندوزى وجود نخواهد داشت، بلکه همه چيز براى خدا و در راه خدا و در طريق جلب رضاى او براى سعادت جاويدان آخرت خواهد بود.
امام(عليه السلام) در سومين نکته مى فرمايد: «و (بدان) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پيوسته در تعقيب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرار کننده از آن نجات نمى يابد و هرکس را او در جستجويش باشد از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت»; (وَأَنَّکَ طَرِيدُ(9) الْمَوْتِ الَّذِي لاَ يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَلاَ يَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَلاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ).
تعبير به «طريد» يعنى شخصى که در تعقيب او هستند يا شکارى که صياد به دنبال او مى دود تعبير بسيار جالبى است، گويى از آغاز عمر صياد مرگ در تعقيب انسان است; گاه در کودکى گاه در جوانى و گاه در پيرى او را شکار خواهد کرد و هيچ کس از دست اين صياد نمى تواند فرار کند و همان گونه که قرآن مى فرمايد: «(أَيْنَما تَکُونُوا يُدْرِکْکُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِى بُرُوج مُشَيَّدَة); هرجا باشيد مرگ شما را در مى يابد، هرچند در برج هاى محکم باشيد».(10) در جاى ديگر مى فرمايد: «(قُلْ لَنْ يَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ); بگو: «اگر از مرگ يا کشته شدن فرار کنيد، سودى به حال شما نخواهد داشت».(11)
آرى انسان در هر چيز شک کند، در اين معنا نمى تواند ترديدى به خود راه دهد که روزى بايد از اين جهان رخت بربندد، روزى که نه تاريخش معلوم است و نه ساعت و دقيقه آن، ممکن است دور باشد و شايد بسيار نزديک; فردا يا امروز؟ قابل توجّه اينکه هيچ استثنايى در اين قانون نيست. زورمندان، قوى پيکران، صاحبان ثروت و قدرت و طبيبان حاذق و حتى انبيا و اوليا. قرآن مجيد خطاب به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى گويد: «(إِنَّکَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ); تو مى ميرى و آنها نيز خواهند مرد».(12)
آن گاه امام(عليه السلام) به نکته مهمى اشاره مى کند که آخرين هشدار در اين بخش از وصيّت نامه اوست مى فرمايد: «بنابراين از اين بترس که مرگ زمانى تو را بگيرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پيش از فرا رسيدن مرگ با خويشتن گفتگو مى کردى که توبه کنى; ولى مرگ ميان تو و توبه حايل مى شود و اينجاست که تو خويشتن را به هلاکت افکنده اى»; (فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِکَکَ وَأَنْتَ عَلَى حَال سَيِّئَة، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَکَ بَيْنَ ذَلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ).
امام(عليه السلام) در اين هشدار، فرزندش را به اين حقيقت توجّه مى دهد که تاريخ مرگ در هر حال مبهم و ناپيداست و گاه انسان گرفتار گناهى مى شود و تصميم مى گيرد لحظه اى بعد آن را با آب توبه از صفحه نامه اعمالش بشويد; ولى مرگ ناگهان فرا مى رسد و اين فرصت را از او مى گيرد. همه ما در زندگى خود ديده يا شنيده ايم افرادى را که تصميم به انجام کارهاى خوب يا بدى داشتند ناگهان در همان لحظه از ادامه کار و رسيدن به مقصود باز ماندند.
در همين ايام که مشغول شرح اين وصيّت نامه هستيم خبرى در رسانه ها پخش شد که براى يکى از دانشمندان معروف در محيط ما بزرگداشتى گرفته بودند و گروهى در آن مجلس شرکت داشتند و او با نشاط و خوشحالى در انتظار دريافت لوحه تقدير بود که ناگهان در همان جا دست تقدير او را گرفت و ناگاه گرفتار ايست قلبى شد و همه چيز پايان يافت.(13)
در حديث معروف مفضل مى خوانيم که امام صادق(عليه السلام) خطاب به مفضل فرمود: اگر سؤال کنى چرا خداوند مدت حيات انسان را مستور داشته و در هر ساعتى که مشغول انجام گناه و ارتکاب معاصى است، ممکن است مرگش فرا رسد، در پاسخ مى گوييم: حکمت آن اين است که با اينکه انسان تاريخ مرگ خود را نمى داند باز هم هر زمان به سراغ گناه مى رود، اگر تاريخ آن را مى دانست و اميد به طول بقاى خود داشت بيشتر پرده درى مى کرد، بنابراين انتظار مرگ در هر حال براى او از اطمينان به بقا بهتر است و اگر اين انتظار در گروهى از مردم اثر نکند در گروه ديگر به يقين مؤثر خواهد بود; دست از گناه مى کشند و به سراغ اعمال صالح مى روند و از اموال نفيس خود براى انفاق به فقرا و مساکين بهره مى گيرند.(14)
***
دنياى فريبکار:
امام(عليه السلام) در ادامه وصيّت نامه اش به فرزند خود هشدار مى دهد و تأکيد مى کند که به ياد مرگ و آماده استقبال از آن باشد.
نخست مى فرمايد: «پسرم بسيار به ياد مرگ باش و به ياد آنچه به سوى آن مى روى و پس از مرگ در آن قرار مى گيرى به گونه اى که هرگاه مرگ به سراغ تو آيد تو خود را (از هر نظر) آماده ساخته و دامن همت را در برابر آن به کمر بسته باشى. نکند ناگهان بر تو وارد شود و مغلوبت سازد»; (يَا بُنَيَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ، وَذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَتُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ، حَتَّى يَأْتِيَکَ وَقَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ(15)، وَشَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ(16)، وَلاَ يَأْتِيَکَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَکَ(17)).
اين واقعيّتى روشن است که غالب مردم از آن غافل اند. همه مى دانند براى عمر انسان تاريخ معينى در ظاهر تعيين نشده و هر لحظه و هر زمان بر اثر حوادث بيرونى، فردى يا جمعى يا حوادث درونى (بيمارى هاى ناگهانى) ممکن است انسان از دنيا چشم بپوشد و بسيارند کسانى که اين حقيقت را مى دانند و مى بينند و از آن غافل مى شوند. گاه در لحظاتى که در مجالس يادبود عزيزان از دست رفته شرکت مى کنند، به فکر فرو مى روند و شايد تصميماتى جهت آمادگى براى اين سفر مى گيرند; ولى از مجلس که خارج شدند به دست فراموشى سپرده مى شود.
امام(عليه السلام) در اينجا تأکيد مى فرمايد که اين واقعيّت عينى و قطعى را فراموش مکن و براى استقبال از مرگ آماده باش و از آن بترس که غافلگير شوى و بدون آمادگى چشم از جهان فرو بندى.
در خطبه 114 در کلام ديگرى از امام(عليه السلام) نيز خوانديم: «فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَخَافُوا بَغْتَةَ الاَْجَلِ; به انجام اعمال صالح مبادرت ورزيد و از فرارسيدن ناگهانى پايان عمر بترسيد.»
در ديوان منسوب به امير مؤمنان على(عليه السلام) نيز اشعار پر معنايى در اين زمينه آمده است از جمله:
يا مَنْ بِدُنْياهُ اشْتَغَلَ *** قَدْ غَرَّهُ طُولُ الاَْمَلِ
اَلْمَوْتُ يَأْتِي بَغْتَةً *** وَالْقَبْرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ
«اى کسى که سرگرم دنيايى و آروزهاى دراز تو را فريفته، بدان مرگ ناگهان فرا مى رسد و قبر نگهدارنده اعمال توست».
***
پی نوشت:1 . ذاريات، آيه 56.
2 . «قُلعَة» معانى زيادى دارد: به انسان ضعيف و کسى که نمى تواند خود را روى زين اسب نگه دارد و اموالى که دوام و بقايى ندارد و همچنين سرايى که بايد از آن نقل مکان کرد «قُلعة» مى گويند. در عبارت بالا معناى اخير منظور است. اين واژه از ريشه قلع گرفته شده است.
3 . «بُلْغة» به معناى زاد و توشه اى است که انسان به وسيله آن به مقصد مى رسد. از ريشه «بلوغ» و «بلاغ» گرفته شده، زيرا چنان زاد و توشه اى انسان را به مقصد مى رساند.
4 . عنکبوت، آيه 64.
5 . زمر، آيه 30.
6 . عنکبوت، آيه 57.
7 . الرحمن، آيه 26.
8 . بقره، آيه 197.
9 . «طريد» به معناى «مطرود» يا صيدى است که صياد به دنبال آن مى دود. از ريشه «طرد» به معناى راندن گرفته شده است.
10 . نساء، آيه 78.
11 . احزاب، آيه 16.
12 . زمر، آيه 30.
13 . مرحوم آقاى دکتر باقر آيت الله زاده شيرازى استاد پيش کسوت رشته مرمت و معمارى، از نظر اعتقادات دينى مرد برجسته اى بود که به هنگام سخنرانى در همان مجلس سخن خود را با اين آيه شريفه شروع کرد: (إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا) (کهف، آيه 30).
14 . بحارالانوار، ج 3، ص 84، (با تلخيص و نقل به معنا).
15 . «حذر» به معناى پرهيز کردن و مراقبت در برابر خطرات است.
16 . «ازر» در اصل از «اِزار» به معناى لباس، مخصوصاً لباسى که بند آن به کمر بسته مى شود، گرفته شده و به همين مناسبت به قوت و قدرت اطلاق مى گردد.
16 . «يبهر» از ريشه «بهر» بر وزن «بَحر» به معناى غلبه کردن و مبهوت ساختن گرفته شده است.