پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 4، ص: 125-118
در ادامه اين سخن، ضمن چهار جمله، توصيف کاملى از وضع اين فرشتگان بزرگ و والاقدر مى کند. مى فرمايد: «اشتغال به عبادت پروردگار، تمام وجود آنها را پر کرده و حقيقت ايمان، ميان آنان و معرفت او پيوند داده و يقين به پروردگار آنها را تا سر حدّ عشق به او پيش برده و (به همين دليل) به خاطر علاقه اى که به آنچه نزد خداست دارند به چيزى که نزد غير اوست نمى انديشند».
(قَدْ اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ، وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الإِيِمَانِ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الإِيقَانُ بِهِ إِلى الْوَلَهِ(1) إِليْهِ، وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلى مَا عِنْدَ غَيْرِهِ).
اين تعبيرات چهارگانه به يقين با يکديگر در ارتباطند; اشتغال به عبادتِ پروردگار، سبب تقويت ايمان هر چه بيشتر مى شود و قوّت ايمان، سرانجام به عشق منتهى مى گردد و هنگامى که عشق او وجود انسان، يا فرشته را پر کند، به غير او نمى انديشد و جز آنچه نزد اوست نمى طلبد.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) چنين نقل مى کند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشَقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا، وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ، وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ، وَ تَفَرَّغَ لَهَا; فَهُوَ لايُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنيَا عَلَى عُسْر، أَمْ عَلَى يُسْر; برترين مردم کسى است که عاشق عبادت و بندگى باشد و آن را در آغوش گيرد و با قلبش آن را دوست داشته باشد و با تمام جسد آن را لمس کند و يکباره به آن پردازد; چنين کسى اعتنايى به وضع دنياى خود ندارد که آيا در زحمت است يا راحت».(2)
ناگفته پيداست که نه عبادت فرشتگان آنها را از مأموريت هايشان در تدبير جهان - به امر خدا - باز مى دارد و نه عبادت اولياء الله آنها را از تدبير دين و دنيا و وظائف فردى و اجتماعى مانع مى شود. چرا که آنها همه اينها را به عشق او بجا مى آورند و در مسير اطاعت فرمان اوست.
***
صفات والاى فرشتگان
در اين بخش از خطبه امام(عليه السلام) به شرح بيشترى از صفات فرشتگان و مقام معرفت و عشق آنان به پروردگار و مراتب عبادت و خشوع و خضوع آنها مى پردازد و در واقع به طور عمده به سه وصف از اوصاف آنها که به شکل هاى مختلف و تعبيرات بسيار زيبا بيان شده، اشاره مى کند: نخست مقام والاى معرفت فرشتگان است که گويى همواره مست معارف و عشق و محبّت او هستند; و سپس اطاعت مستمر که زاييده اين معرفت است; و سرانجام عدم ملال و کلال و خستگى و دلسردى و عُجب در استمرار اين اطاعت هميشگى.
آرى! آنها کانونى هستند از علم و معرفت و عشق و محبّت; و سرمشقى از عبادت و اطاعت مستمر و خستگى ناپذير.
گويى امام(عليه السلام) با اين سخنان مردم را به پيوستن به آنان و سرمشق گرفتن از آنها دعوت مى کند که چگونه راه و رسم معرفت و حضور و خلوص و بندگى مستمر را در پيش گيرند.
مى فرمايد: «آنها شيرينى معرفتش را چشيده و از جام محبّتش سيراب شده اند، و (در عين حال) خوف او در اعماق جانشان جايگزين شده است». (قَدْ ذَاقُوا حَلاَوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بِالْکَأْسِ الرَّوِيَّةِ(3) مِنْ مَحَبَّتِهِ، وَ تَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَيْدَاءِ(4) قُلُوبِهِمْ وَ شِيجَةُ(5) خِيفَتِهِ).
تعبير به: «چشيدن شيرينى معرفت و سيراب شدن از جام سرشار محبت» نشان مى دهد که معرفت وعشق پروردگار را با تمام وجود خود درک کرده اند و در اعماق هستى آنها نفوذ کرده; و تعبير به «تَمَکَّنَتْ...» نشان مى دهد که خوف پروردگار نيز در اعماق دلهاى آنها ريشه دوانده و اين خوف و رجا تمام نيروهايشان را در مسير اطاعت پروردگار به کار انداخته است; چرا که محبّت و اميدوارىِ بى خوف، انسان را به غفلت و غرور وا مى دارد و خوفِ بدونِ اميدوارى و محبّت، او را به نااميدى و يأس و سکون مى کشاند.
به همين دليل، به دنبال اين اوصاف مى فرمايد: «لذا قامتشان از کثرت اطاعت و عبادت خم شده است». (فَحَنَوْا(6) بِطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهمْ).
اشاره به اينکه آنها دائماً در برابر پروردگار کمال خضوع و تسليم را دارند.
«ولى با اين حال، رغبت فراوان آنها به عبادت او، حال تضرّع و نشاط آنها را از بين نبرده است (و هرگز ملال و کلالى به آنها دست نمى دهد)». (وَ لَمْ يُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ).
نه همچون افراد بى معرفت و تهى از عشق و محبّت و خوف و رجاء، که با اندک عبادتى خسته و دلسرد و بى ميل و رغبت مى شوند!
سپس در ادامه اين سخن به نکته مهم ديگرى پرداخته، مى فرمايد: «مقام برجسته آنان (نزد پروردگار) طوق خشوع را از گردنشان باز نکرده و خودبينى و عُجب، آنها را فرا نگرفته است، تا اعمال گذشته خود را بسيار بشمرند! (و در خود فرو روند) و خضوع و کوچکى در برابر ذات با عظمتش، جائى براى بزرگ شمردن حسنات خود باقى نگذارده است».
(وَ لاَ أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِيمُ الزُّلْفَةِ(7) رِبَقَ(8) خُشُوعِهمْ، وَ لَمْ يَتَوَلَّهُمْ الإِعْجَابُ فَيَسْتَکْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ وَ لاَ تَرَکَتْ لَهُمُ اسْتِکَانَةُ(9) الإِجْلاَلِ نَصِيباً فِي تَعْظِيمِ حَسَنَاتِهمْ).
نکته لطيفى که در اين سخن نهفته شده است و بعضى از شارحان نهج البلاغه به آن اشاره کرده اند اين است که آنهايى که به سلاطين و شاهان و شخصيتهاى انسانى - که ظاهراً بزرگ و با عظمتند - نزديک مى شوند به زودى در مى يابند که آنها هر قدر ظاهراً بزرگ و قدرتمند باشند، قدرتشان محدود و پايان پذير است و نزديکان آنها مى توانند روزى به همان قدرت يا بيش از آن برسند. همين معنا سبب مى شود که از خضوع و تواضع و طاعت آنها به سرعت کاسته شود و اگر در ظاهر مجبور به تعظيم باشند، در باطن عظمتى براى آنها قائل نيستند.
ولى فرشتگان هر قدر در مسير قُرب پروردگار پيش مى روند جلوه هاى تازه اى از عظمت بى پايان او را مى بينند و از اوصاف جمال وجلالش چهره هاى جديدى مى نگرند; به همين دليل، روز به روز بر عشق و خضوع و خشوع آنها افزوده مى شود و جايى براى اعجاب و بزرگ شمردن حسنات توسّط آنان باقى نمى گذارد، بلکه همواره خود را در اين راه مقصّرتر مى بينند.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، از اين حقيقت پرده بر مى دارد که فرشتگان الهى هرگز از عبادت پروردگار خسته نمى شوند و سُستى در آنها راه نمى يابد و هيچ مانعى آنان را از ادامه اين راه باز نمى دارد، بلکه همواره با شوق و شعف و با عشق و اراده و تصميم به کار خويش ادامه مى دهند; همان گونه که انسان ها از تنفّس کردن و استفاده از هواى آزاد در تمام عمرشان - اگر هزاران سال هم ادامه يابد - خسته نخواهند شد. در بيان اين مطلب، امام(عليه السلام) هشت جمله زيبا بيان فرموده که اين مسأله را از زواياى مختلف مورد توجّه قرار مى دهد.
نخست مى فرمايد: «با آن که پيوسته مشغول عبادتند فتور و سُستى به آنها دست نمى دهد». (وَ لَمْ تَجْرِ الْفَتَرَاتُ فِيهِمْ عَلَى طُولِ دُؤُبِهِمْ).(10)
همان گونه که قرآن مجيد در توصيف فرشتگان مى فرمايد: «يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ لاَيَفْتَرَوُنَ; پيوسته در طول شب و روز تسبيح خدا مى گويند و فتور و سُستى به آنها دست نمى دهد.»(11)
در جمله دوم مى فرمايد: «و (ادامه اين کار) از رغبتشان نکاسته تا از اميد به پروردگار خود روى برتابند». (وَلَمْ تَغِضْ(12) رَغَبَاتُهُمْ فَيُخَالِفُوا عَنْ رَجَاءِ رَبِّهِمْ).
چرا که شوق و عشق آنها به کمال، دائمى است و علم آنها به عظمت پروردگار همواره رو به افزايش است. بنابراين، دليلى ندارد که از عبادت او غافل شوند، يا از اميد آنان چيزى کاسته گردد.
در سومين جمله مى افزايد: «مناجات هاى طولانى، زبان آنان را خشک و ناتوان نساخته». (وَ لَمْ تَجِفَّ لِطُولِ الْمُناجَاةِ أَسَلاَتُ(13) أَلْسِنَتِهِمْ).
البتّه فرشتگان، دهان و زبانى همچون ما ندارند که بر اثر کثرت ذکر و مناجات، رطوبت آن کم شود و به خشکى گرايد; بلکه اين تعبير کنايه لطيفى است از عدم ضعف و سُستى و خستگى آنها در مقام تسبيح و نيايش پروردگار!
در چهارمين جمله مى فرمايد: «اشتغال به غير خداوند آنها را تحت سلطه خود نياورده، تا نداى بلند آنان را (در مقام تضرّع و تسبيح) کوتاه سازد!» (وَ لاَ مَلَکَتْهُمُ الأَشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ(14) الْجُؤَارِ(15) إِلَيْهِ أَصْوَاتُهُمْ).
در حقيقت آنها جز عبادت و اطاعت و بندگى کار ديگرى ندارند و اين کار جزو ذات، وجود و عشق و ايمان آنها است و هرگز چنين امرى نمى تواند خستگى و ملال بيافريند! همان گونه که يک قلب سالم از ادامه کار به مدّت هفتاد سال نيز احساس خستگى نمى کند و افراد سالم، اصلا وجود قلب را در درون سينه خود احساس نمى کنند.
در پنجمين جمله مى افزايد: «و در مقام عبادت و بندگى، همچنان دوش به دوش ايستاده اند». (وَ لَمْ تَخْتَلِفْ فِي مَقَاوِمِ(16) الطَّاعَةِ مَنَاکِبُهُمْ).
در ششمين جمله مى فرمايد: «راحت طلبى، آنان را به کوتاهى در انجام فرمانش وا نداشته». (وَ لَمْ يَثْنُوا(17) إلَى رَاحَةِ التَّقْصِيرِ فِي أَمْرِهِ رَقَابَهُمْ).
همچنان گردن ها را برافراشته و آماده اطاعت فرمانند.
و بالاخره در هفتمين و هشتمين جمله چنين مى فرمايد: «کودنى غفلت ها بر تلاش و عزم راسخ آنها چيره نمى شود و تيرهاى فريب شهوات، همت هاى آنها را هدف قرار نمى دهد». (وَ لاَ تَعْدُو عَلَى عَزِيمَةِ جِدِّهِم بَلاَدَةُ الْغَفَلاَتِ، وَ لاَ تَنْتَضِلُ(18) فِي هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ).
اساساً وجود آنها کانون شهوت و غفلت نيست که گرفتار اين سرنوشت خطرناک شوند و ايمان و عشقشان به پروردگار آنقدر قوى و نيرومند است که هرگز در طريق طاعت، خسته نمى شوند.
***
نکته:
انسان ها و فرشتگان:
در يک جمع بندى کوتاه، هدف امام(عليه السلام) اين است که حال فرشتگان الهى را در طريق طاعت و بندگى مشخّص کند و با تعبيراتى آميخته با کنايات و تشبيهاتى توأم با انواع تعبيرات زيبا و دقيق، ابعاد اين موضوع را نشان دهد و در واقع درسى براى همه انسان ها باشد که اگر انسان به مقام قرب الهى راه يابد و حلاوت معرفت او را با ذائقه جان بچشد و از جام عشق او سيراب گردد هرگز در مسير بندگى و طاعت پروردگار، احساس خستگى نمى کند بلکه هر چه پيش تر مى رود جدّى تر و مصمّم تر مى شود و شتاب بيشترى به خود مى گيرد. به گفته شاعر:
ما در پياله عکس رخ يار ديده ايم اى بى خبر ز لذّت شُرب مدام ما!
هرگز نميرد آن که دلش زنده شده به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما! در حالات پيشوايان بزرگ و رهبران طريق هدايت نيز، نکته هايى مى بينيم که به خوبى نشان مى دهد که انسان ها نيز مى توانند در اين جهات همانند فرشتگان باشند، بلکه بر آنها پيشى گيرند! چرا که اگر فرشتگان داراى چنين صفاتى هستند از شهوت و غفلت و هوا و هوس هاى نفسانى دورند; اگر انسان چنين گردد به يقين بر آنها برترى دارد.
درباره امام زين العابدين على بن الحسين(عليه السلام) مى خوانيم چهل سال چنان شب زنده دار بود که نماز صبح را با وضوى نماز مغرب به جا مى آورد: «إِنَّهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صَلَّى أَرْبَعين سَنَةً صَلاَةَ الصُّبْحِ بِوُضُوءِ الْمَغْرِبِ».(19)
در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم که درباره عبادات امام على(عليه السلام) فرمود: «مَا أَطَاقَ أَحَدٌ عَمَلَهُ وَ إِنْ کَانَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ لِيَنْظُرُ فِي الْکِتَابِ مِنْ کُتُبِ عَلِىٍّ فَيَضْرِبُ بِهِ الأَرْضَ وَ يَقُولُ مَنْ يُطيقُ هذا؟; هيچ کس توانايى انجام عبادات على(عليه السلام) را ندارد (پدرم) علىّ بن الحسين(عليه السلام) در بعضى از کتابهاى على(عليه السلام) (که شرح عبادات او در آن بود) نظر مى کرد و ناگهان کتاب را بر زمين مى گذاشت و مى فرمود چه کس توان چنين عبادتى دارد؟!».(20)
***
پی نوشت:
1. «وَلَه» به معناى متحيّر شدن از شدّت اندوه است تا آنجا که گاه بى قرار شود و عقل را از دست بدهد; سپس به عشق هاى سوزانى که آرامش و قرار از انسان مى گيرند نيز، اطلاق شده است.
2. کافى، جلد دوم، صفحه 83، باب العباده، حديث 3.
3. «رَويّه» از مادّه «رىّ» (بر وزن طىّ) به معناى سيراب شدن است و «کأس رويّه» کنايه از ظرف پُرى است که شخص را کاملا سيراب مى کند.
4. «سُويداء» تصغير «سوداء» به معناى سياهى است و «سويداء» اشاره به نقطه کوچکى در قلب است که به اعتقاد گذشتگان، مرکز قلب را تشکيل مى داد.
5. «وشيجه» از مادّه «وَشْج» (بر وزن پشم) به معناى به هم پيچيدن و مشبّک شدن آمده است و طنابى را که به هم مى پيچند و به صورت تور در مى آورند «وشيج» مى گويند و به ريشه هاى درختان و مانند آن که درهم پيچيده است «وشيجه» گفته مى شود در جمله بالا اشاره به خوف خداست که به دلهاى فرشتگان مى پيچد و آن را احاطه مى کند.
6. «حَنَوْا» از مادّه «حَنو» (بر وزن حذف) به معناى پيچيدن و منحنى کردن است.
7. «زُلْفه» از مادّه «زَلف» (بر وزن ضعف) به معناى نزديک شدن است و «زُلفه» و «زُلفى» به معناى مقام و منزلت و قرب است.
8. «رِبَق» جمع «رِبْقه» به معناى طنابى است که در آن حلقه هايى وجود دارد که حيوانات را با آن مى بندند. سپس به رابطه محکم چيزى با چيز ديگر اطلاق شده و درجمله بالا به همين معنا آمده است.
9. «إسْتکانه» از مادّه «سُکون» است و در اين گونه موارد به معناى خضوع و تواضع مى آيد. (بعضى آن را از باب افتعال و از مادّه «سکون» مى دانند و بعضى از باب استفعال از مادّه کون; که آن هم به معناى قرار کردن در مکانى توأم با خضوع و خشوع است).
10. «دُؤوب» مصدر است و به معناى مداومت و استمرار و تلاش و کوشش، تا سر حدّ خستگى آمده است.
11. سوره انبياء، آيه 20.
12. «تَغِض» از مادّه «غَيْض» به معناى کم شدن و فروکش کردن چيزى است و در جمله بالا اشاره «لَمْ تَغِضْ» به فروکش نکردن علاقه فرشتگان در امر اطاعت و عبادت پروردگار است.
13. «أسلات» جمع «أَسَله» به معناى نوک زبان است و در جمله بالا در مورد کسى گفته مى شود که از ادامه ذکر يا بيان چيزى خسته نمى شود و زبانش خشک نمى گردد.
14. «هَمْس» (بر وزن لمس) به گفته «راغب» در «مفردات» به معناى صداى آهسته و پنهان است.
15. «جُؤار» به معناى صداى بلند است و در جمله بالا اشاره به اين است که صداى فرشتگان بر اثر ادامه مناجات پروردگار هرگز به خاموشى نمى گرايد.
16. «مَقاوم»; شارحان نهج البلاغه غالباً «مَقاوم» را جمع «مَقام» گرفته اند که در اينجا به معناى صفوف است. هر چند در منابع لغت چنين جمعى را نيافتيم.
17. «يَثْنوا» از مادّه «ثَنْى» (بر وزن سنگ) به معناى تا کردن و دولا کردن است و اگر به مدح کردن، ثنا خوانى گفته مى شود به خاطر آن است که صفات برجسته کسى را يکى بعد از ديگرى مى شمرند.
18. «تَنْتضل» از مادّه «نضال» به معناى تير انداختن است.
19. روضة المتقين، جلد 13، صفحه 264.
20. موسوعة الامام على بن ابى طالب، جلد 9، صفحه 202. همين معنا با شرح بيشترى در بحارالانوار، جلد 46، صفحه 75 آمده است.