ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم)، ج 2، صفحه 796-786
فصل دوّم در تمجيد حق تعالى به اعتبار آفرينش آدم، و گزينش او، و عطا كردن نعمت كامل به وى و در مقابل عصيان آدم و گناهكارى او مى باشد. و در عوض خداوند متعال گناهكارى آدم را با اخراج از بهشت كيفر داد و از باب رحمت و فضل توبه اش را پذيرفت، او را به زمين فرو فرستاد و ذرّيه او را به انتخابشان به رسالت و نبوّت گرامى داشت، و سپس روزى و مدّت زندگى را ميان فرزندان او مختلف و كم و زياد تقسيم و آنها را بدين صورت مبتلا ساخته و امتحان كرد.
آنچه فوقا بر شمرديم محتواى كلام امام (ع) كه فرمود: «چون كه زمين را آماده كرد... انبياء را پياپى براى هدايت مبعوث فرمود...» بايد دانست كه بحث در باره قصّه آدم (ع) در خطبه اوّل بطور كامل انجام پذيرفته: و قصد تكرار نيست جز اين كه در اين عبارت امام فوايدى است كه ذيلا بدان اشاره مى كنيم.
فايده اوّل: كلام حضرت كه فرمود «مهّد ارضه» يا به اين معناست كه زمين را گسترده و هموار قرار داد چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً».
و يا معناى سخن امام (ع) اين است كه زمين را گاهواره قرار داد چنان كه حق تعالى فرموده است: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً».
اگر معناى اوّل را در نظر بگيريم مفهوم كلام اين خواهد شد: پس از آن كه خداوند زمين را هموار و دشت قرار داد بگونه اى كه بندگان بتوانند، زمين را مورد تصرف قرار دهند، برخيزند و بنشينند و در آن كشاورزى و ديگر تصرّفات را انجام داده و منافعى داشته باشند، امر خداوند بر خلقت آدم تعلّق گرفت.
و اگر معناى دوم را براى سخن حضرت در نظر بگيريم لفظ «مهد» استعاره خواهد بود، از باب تشبيه كردن به گاهواره كودكان در استراحت و آسايش و خواب بدين توضيح كه زمين جايگاه راحت آدميان قرار گرفت.
فايده دوّم: كلام امام (ع) «و أنفذ أمره» مى باشد، يعنى در ايجاد مخلوقات و به كمال رساندن آنها، امرش را نافذ و مؤثّر گردانيد. تماميّت عالم و كمال يافتن آن به اين بود كه خداوند نوع انسان را كه مركز دايره وجود است برگزيد و به او فرمان هستى يافتن را صادر كرد.
فايده سوّم: عبارت امام (ع) اين است كه: «خيرة من خلقه» آدم را از ميان مخلوقات خويش برگزيد. كلمه «خيرة» بعنوان حال. يا مصدر يعنى مفعول مطلق منصوب آورده شده است. دليل اين كه آدم (ع) منتخب خداوند بود، آيه شريفه و كلام حق تعالى است كه مى فرمايد:«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ». و اين آيه: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا».
دليل گرامى داشتن انسان دو چيز است بقرار زير:
1- ابو يزيد بسطامى گفته است، انواع كرامت خداوند بر انسان نامتناهى است.
چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» اين بيان اجمالى كلام ابو يزيد بود امّا تفصيل مطلب بشرح ذيل است.
الف: خداوند سبحانه تعالى هر ساعتى بر افرادى كه بر حق متعال توكّل كنند باران كفايت مى بارد، چنان كه خود مى فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».
ب: خداوند، هر ساعتى بر فرمانبرداران باران دوستى مى بارد. چنان كه حق تعالى خود مى فرمايد: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا».
ج: خداوند بر كوشش كنندگان باران هدايت مى بارد چنان كه مى فرمايد: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا».
د: خداوند بر شكرگزاران باران فزونى را جارى كرده است، حق تعالى در اين باره مى فرمايد: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ...».
ه: خداوند بر كسانى كه به ياد حق باشند باران بصيرت و بينش مى بارد.
سبحانه تعالى مى فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ».
2- گرامى داشتن خداوند آدم و فرزندانش را يا به لحاظ احوال داخلى و يا خارجى آنهاست، و به لحاظ احوال داخلى هم يا مربوط به امور جسمانى و يا جز آن مى باشد و اگر به لحاظ امور جسمانى انسان مورد تكريم قرار گرفته باشد، امورى خواهند بود كه ذيلا بيان مى شود.
اوّل: صورت زيباى آدم و فرزندان او چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: «اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ...».
دوّم: قامت زيبا و اندام معتدل آدم و ذريّه اش، در اين باره خداوند مى فرمايد:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» زيبائى اندام انسان به اين دليل است كه شيئى هر گاه بلندى و ارتفاع بيشترى پيدا كند در نوع خود زيبا و ارجمندتر به نظر مى رسد، چنان كه بلندترين درخت زيباترين آنهاست.
3- خداوند انسان را به اين دليل تكريم كرد كه بلند شدن، نشستن، به پشت و رو خوابيدن و استراحت كردن را برايش ميسور گردانيد. توضيح كلام اين است كه حق متعال تركيب وجودى مخلوقات خود را به چهار نوع و صنف قرار داد.
الف: بعضى مانند حيوانات، گويا پيوسته در حال قيام ايستاده اند.
ب: برخى مانند حيوانات گويا مدام در حال ركوع اند.
ج: گروهى همچون خزندگان كه بر شكم راه مى روند گويا مدام در سجده اند.
د: دسته اى مانند كوهها همواره در حال قعوداند.
امّا خداوند متعال انسان را چنان آفريده است كه تمام هيأتهاى فوق الذكر را مى تواند داشته باشد. و به او تمكّن بخشيده است تا حالات گوناگون و مختلفى را بپذيرد و در اين باره مى فرمايد:«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ». امّا احوال غير بدنى كه خداوند انسان را بدانها مورد تكريم قرار داده است عبارتند از:
1- روحى كه جايگاه آگاهى يافتن به اشرف موجودات و مبدأ وجود يعنى حق تعالى مى باشد. چنان كه خداوند در اين مورد فرموده است:«وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ» پروردگار جهانيان با اضافه كردن روح خود به آدم او را كرامت و شرافت بخشيد. و با همين شرافت و بزرگوارى او را از ديگر موجودات اين جهان متمايز گردانيد.
2- عقل و شرافت عقل از جهاتى است: اوّل: روايت شده است: كه خداوند متعال به داود (ع) وحى فرستاد و به او فرمود: «هرگاه عاقلى را ديدى خدمت گزار او باش» دوم: گفته پيامبر اسلام (ص) كه در توصيف عقل فرموده است: اوّل چيزى كه خداوند آفريد عقل بود. و سپس به عقل فرمود روى آور، روى آورد، و فرمود بازگرد بازگشت. آن گاه حق تعالى فرمود: بعزّت و جلال خودم سوگند هيچ مخلوقى را از تو گرامى تر نسبت بخود نيافريده ام، بوسيله تو ديگران را مؤاخذه مى كنم بخشش مى نمايم و يا ثواب و كيفر مى دهم.
چيزى كه بايد در باره عقل دانست اين است كه براى عقل آغاز و نهايتى است و هر دو مرحله عقل ناميده مى شود. مرحله نخستين و ابتدايى عقل نيرويى است كه آماده مى گردد تا علوم كلّى و ضرورى را فرا گيرد، چنان كه در كودك اين قوّه وجود دارد، و سخن پيامبر (ص) نيز به اين مرحله اشاره داشت.
مرحله دوّم عقل «بالمستفاد» است و توصيه پيامبر (ص) خطاب به امير مؤمنان به اين مرحله از عقل اشاره دارد كه فرمود: هرگاه مردم به آفريدگار خود به انواع نيكى تقرّب جويند تو اى على با خردمندى و عقلت نزديكى بخدا را بجوى، كه بدين سبب از لحاظ درجه و مرتبه در نزد مردم دنيا و نزد خداوند در آخرت بر ديگران سبقت خواهى گرفت.
مرتبه سوّم، علم و حكمت كه نتيجه عقل و خرد مى باشد. چنان كه خداوند متعال فرموده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ» و باز مى فرمايد:«يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ» حكمت را خداوند حيات و نور ناميده است. چنان كه خود مى فرمايد: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ».
گرامى داشتى كه بيرون از وجود انسان قرار دارد نيز بر چند وجه است. بتوضيح زير:
1- مخلوقات ديگر را خداوند براى سود و منفعت انسان آفريده و فرموده است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» و باز فرموده است: «وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً». خداوند زمين را فرش و آسمانها را بسان سقفى نگاهبان شما مقرّر فرمود و آنچه از زمين مى رويد رزق و روزى شما قرار داد. و ابرهاى پر باران را، براى بارورى گياهان به نقاط مختلفى فرستاد. چنان كه حق تعالى خود مى فرمايد: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ».
و باز پروردگار انسان را با آفرينش خورشيد و ماه ستارگان گرامى داشته و در اين باره چنين فرموده است:«وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ» و باز فرموده است: «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» و فرموده است: «وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ».
و با آفريدن چهارپايان بسود انسان وى را گرامى داشت، و بوسيله آنها غذا پوشاك آسايش، تجملات و زيبايى و خوشى انسان را تأمين كرد و در اين باره چنين فرمود: «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ... وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ».
2- از كرامتهايى كه خارج از وجود انسان براى انسان مقرر گرديده، روايتى است كه از امير مؤمنان (ع) در تفسير اين كلام خداوند متعال «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ» روايت شده. امام (ع) فرمود: آن كرامت، دعوت به بهشت مى باشد. چنان كه خداوند مى فرمايد: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ».
3- خداوند انسان را بدليل انتخاب دلهاى آنها به معرفت و زبانشان بشهادت و بدنهايشان بخدمت خويش گرامى داشت، و از جهت ملزم بودن به انجام تكليف و بعثت أنبياء از ميان آنها مشرفّشان گردانيد و اين حقيقت را چنين بيان داشت: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ».
پس از گرامى داشتن انسان خداوند، آدم و پيامبرانى كه از ذريّه او پديد آمدند، در نزد خود از بهترين بندگان قرار داد، و آنها را به نبوّت و رسالت برگزيد، چنان كه خود مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ».
و باز از ميان انبياء پيامبران أولوا العزم را بر ديگران برترى داد و در اين باره فرمود:«فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» و باز بعضى از انبياء أولو العزم را بر بعضى ديگر برترى داد و بترتيب ابراهيم، موسى، عيسى و حضرت محمد (ص) را بر همگان فضيلت بخشيد چنان كه مى فرمايد:«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ، مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ».
سپس حضرت محمّد (ص) را بر تمام انبياء أولو العزم اولويّت بخشيد و در فضيلت آن بزرگوار فرمود: «وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً» و او را پايان انبياء و ختم كمال پيامبران قرار داد و فرمود: «وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ».
فايده چهارم: چهارمين فايده اى كه در اين بخش از كلام امام (ع) وجود دارد اين است كه فرمود: «و جعله اوّل جبلّته» از اين عبارت چنين به نظر مى رسد كه آدم (ع) اوّلين موجود از نوع انسان بوده است كه پا در عرصه وجود نهاده و اين كه معناى جمله: «و المخاطرة بمنزلته» يعنى مستحق قرب و نزديكى بخداوند گرديد. و اين كه فرمود: «موافاة لسابق علمه» اشاره به اين است كه تحقّق وجود آدم بر قلم قدرت و قضاى حتمى الهى گذشته بود و گريزى از ايجاد نبود.
فايده پنجم: قوله عليه السلام: «فاهبطه بعد التّوبة» آدم (ع) را پس از پذيرفتن توبه اش بر زمين هبوط داد. بعضى گفته اند منظور از «آدم» نفوس نوع بشر است و پيش از اين ثابت شد كه نفوس بشرى امرى حادث است.
نظر ديگر اين است كه مقصود از آدم شخص اوّل از نوع انسان است.
توبه قبل از هبوط توبه اى است كه فرزندان معصيت كار آدم در آينده از گناهان خود خواهند كرد و توبه بالقوّه آنها بالفعل براى خداوند معلوم است، توبه آنها پيش از سقوط كامل نفسانيشان از درجه عرفان و توجّه عميق به آباد كردن زمين و سرگرم شدن به كشاورزى و ايجاد نسل مى باشد.
پيامبران (ع) از مباحات صرف نظر كرده و بمستحبّات مى پرداختند و اهمّ كار انبيا عبادت و مطالعه انوار كبريايى حق بود، و غفلت از خدا را گناه دانستند.
و بازگشت از غفلت را توبه مى شمردند. چنان كه پيامبر (ص) مى فرمايد: بنا بر اين، روزى هفتاد مرتبه از خداوند طلب آمرزش مى كنم. آنچه از آن استغفار مى كنند نيست مگر مشغول شدن فكرشان به امور دنيايى و آبادى آن، سرگرمى به امور دنيا، انسان را از خلوت كردن با خدا و كسب انوار قدسيّه اش باز مى دارد.
فايده ششم: قوله عليه السلام: «و ليقيم الحجّة به على عباده...» منظور از كسانى كه آدم (ع) حجّت بر آنها قرار گرفت، يا اولاد و فرزندان حضرت آدم بودند، كه در زمان آدم (ع) زندگى مى كردند، چه روايت شده است كه داراى چهل فرزند شد آن گاه از دنيا رفت و يا كسانى هستند كه پس از وفات حضرت آدم شريعت و سنّت آن بزرگوار به آنها ابلاغ شد. زيرا خداوند متعال احكامى از قبيل، حرمت مردار، خون و گوشت خوك را بر آدم نازل كرده بود كه (اين دستورات) با حروف معجم و در بيست و يك ورق تنظيم شده بود و اين اولين كتاب دنياست. تمام زبانها را خداوند بر مبناى اين حروف بجريان انداخته است.
فايده هفتم: قوله عليه السلام: «و لم يخلهم بعد ان قبضه ممّا يؤكد عليهم حجة ربوبيّته» يعنى حجّت پروردگارى او بر عليه منكرين در چگونگى آفرينش آدم اقامه شده است و آنچه بتوان بر صفت پروردگار در رابطه با خلقت آدم استدلال كرد. چنان كه حق تعالى در اين باره مى فرمايد: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
در اين موضوع آيات ديگرى نيز در قرآن آمده است. بعثت انبيا تأكيد كننده همان دلائلى است كه افراد غافل را بدان تذكّر دهند، و بشر را بر وجود چنان دلايل روشن حق نمائى آگاه سازند، و به وسيله كتابهاى آسمانى و سنّتهاى شرعى كه از نزد حق تعالى نزول يافته است رابطه عرفانى ميان خلق و خالق برقرار كنند.
قوله عليه السلام: «بلغ المقطع عذره و نذره» پيامبر اسلام (ص) حجت خدا را بر خلق تمام و بهانه عدم ابلاغ فرامين الهى به مردم را از ميان برد و نهايت بيم و انذار را به انجام رساند. مقصود از: مقطع كلّ شي ء، نهايت هر چيزى است.