پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج7، ص: 456-454
از سرگذشت پيشينيان عبرت بگيريد
امام(عليه السلام) در اين بخش و چند بخش آينده، مخاطبان خود را به مطالعه در احوال پيشينيان دعوت مى کند عوامل ضعف و قدرت آنها را بر مى شمرد و اسباب پيروزى و شکست را در جاى جاى زندگى آنان به مخاطبان خود نشان مى دهد، تا از تجارب آنان بهره گيرند و در پرتو هدايتهاى تاريخ، راه صحيح زندگى را پيدا کنند. اين نوع آموزش (آموزش از طريق مطالعه تاريخ پيشينيان) چيزى است که قرآن مجيد در اکثر سوره ها بر آن تأکيد مى کند و بسيار مؤثر و تکان دهنده است.
مى فرمايد: «کيفرهايى که بر اثر سوء افعال و اعمال ناپسند بر امتهاى پيشين وارد شد برحذر باشيد، حالات آنها را در خوبى و بدى به ياد آريد و بترسيد از اينکه شما مانند آنان آنان باشيد»; (وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالاُْمَمِ قَبْلَکُمْ مِنَ الْمَثُلاَتِ بِسُوءِ الاَْفْعَالِ، وَ ذَمِيمِ الاَْعْمَالِ. فَتَذَکَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ، وَ احْذَرُوا أَنْ تَکُونُوا أَمْثَالَهُمْ).
در اين جمله امام(عليه السلام) به سرنوشت اقوامى، همچون قوم عاد، ثمود و قوم نوح و قوم لوط و سرنوشت فرعونها و نمرودها عذابهايى که بر اثر اعمال زشتشان بر سر آنها فرو آمد اشاره مى کند و همه را از مبتلا شدن به چنان سرنوشتى برحذر مى دارد.
تعبير به «سُوءِ الاَْفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الاَْعْمَالِ» ممکن است تأکيد بر روى يک معنا باشد و آن کارهاى زشت و ناپسند است. اين احتمال نيز وجود دارد که «سوء افعال» اشاره به اعمال گناه آلوده باشد و «ذميم اعمال» ناظر به کارهاى ناپسند، هر چند به مرحله گناه نيز گناه نيز نرسد; مانند غفلت از جان محرومان و ترک انصاف و جود و بخشش و ايثار که مورد نکوهش عقل و خرد است.
آن گاه بعد از بيان اين اجمال به تفصيل مى پردازد، همان روشى که قرآن مجيد، کراراً از آن براى بيان مسائل مهم استفاده مى کند، مى فرمايد: «هرگاه به تفاوت دو حال آنها (پيروزى و شکست) بينديشيد به سراغ امورى برويد که موجب عزّت و اقتدار آنان شد; دشمنان را از آنها دور کرد; عافيت و سلامت را براى آنان گسترش داد; نعمتها مطيعشان شد و کرامت و شخصيت، رشته خود را به آنان پيوست»; (فَإِذَا تَفَکَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ، فَالْزَمُوا کُلَّ أَمْر لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ، وَ زَاحَتِ الاَْعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ، وَ مُدَّتِ الْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ، وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ، وَ وَصَلَتِ الْکَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ).
سپس امام، عواملى را که باعث فراهم شدن اين امور پنجگانه (عزّت، شکست دشمن، عافيت، نعمت و کرامت) شد به اين صورت بيان مى فرمايد: «(اين امور عبارتند از) پرهيز از تفرقه و پراکندگى، تأکيد بر الفت و اتحاد، تشويق يکديگر به آن و سفارش نمودن به انجام آن است»; (مِنَ الاِْجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ، وَ اللُّزُومِ لِلاُْلْفَةِ، وَ التَّحَاضِّ عَلَيْهَا، وَ التَّوَاصِي بِهَا).
اين عوامل چهارگانه گرچه همه به مسئله اتحاد و وحدت باز مى گردد; ولى هر يک از تعبيرات ناظر به نکته اى است; اجتناب از فرقه ناظر به نفى عوامل تفرقه است و لزوم الفت، ناظر به اثبات عوامل وحدت است. «تحاض» اشاره به تشويق است (احتمالا تشويقهاى عملى) و «تواصى» اشاره به سفارش کردن از طريق بيان است. و همه اينها در مسير اتحاد صفوف و يکدلى است.
سپس امام(عليه السلام) به جنبه منفى اين مسئله; يعنى تفرقه و عوامل آن مى پردازد و با تعبيرى پر معنا به آنها هشدار مى دهد که از عوامل اختلاف به شدت بپرهيزند، مى فرمايد: «از هر کارى که ستون فقرات آنها را در هم شکست و قدرتشان را سست کرد اجتناب کنيد»; (وَ اجْتَنِبُوا کُلَّ أَمْر کَسَرَ فِقْرَتَهُمْ(1)، وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ(2)).
در ادامه اين سخن بعد از ذکر اين اصل کلى، انگشت بر عوامل خاص آن مى گذارد و مى فرمايد: «(عوامل اختلاف آنها) از کينه هاى درونى، بدخواهى، پشت به هم کردن و دست از يارى هم برداشتن بود»; (مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ، وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ، وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ، وَ تَخَاذُلِ الاَْيْدِي).
اين چهار عامل، عوامل اصلى اختلافند که بعضى جنبه باطنى دارد; مانند کينه هايى که در سينه ها پنهان است و حسادت و بخل، و بعضى جنبه ظاهرى دارد; مانند پشت به يکديگر کردن و در برابر حوادث برادران و دوستان و مؤمنان را تنها گذاشتن. آرى! اين امور در هر قوم و ملتى پيدا شود پشتشان را مى شکند و قدرتشان را مى گيرد.
***
پی نوشت:
1. «فقره» به معناى مهره پشت است که جمع آن «فقرات» است و به منزله ستونى است که پشت انسان را نگه مى دارد و به او اجازه خم و راست شدن مى دهد.
2. «منّه» به معناى قوّت است و «منّت» بر وزن «عزّت» به معناى نعمت بزرگ است که موجب قدرت و قوت مى شود و به گفته راغب در مفردات در اصل از «منّ» که واحد وزن است گرفته شده است.