پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 7، ص: 563-558
برنامه روزانه پرهيزکاران
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به برنامه روزانه پرهيزکاران مى پردازد (در برابر بخش گذشته که برنامه شبانه آنها را تشريح مى کرد) و در آغاز به پنج وصف از اوصاف آنها اشاره مى کند و مى فرمايد:
«پرهيزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نيکوکارانى با تقوا هستند. ترس و خوف (در برابر مسئوليتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبه هاى تير، تراشيده و لاغر ساخته، آن گونه که بينندگان (ناآگاه) آنها را بيمار مى پندارند در حالى که هيچ بيمارى در وجودشان نيست و گوينده (بى خبر وغافل) مى گويند: آنها افکارشان به هم ريخته و بيمار دل اند، در حالى که انديشه اى بس بزرگ با فکر آنان آميخته است (انديشه مسئوليت در برابر فرمانهاى الهى)»; (وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ(1) الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ(2) يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض; وَ يَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا(3) وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ!).
اوصاف پنج گانه اى که امام(عليه السلام) در برنامه روزانه پرهيزکاران بيان فرمود، نشانه روشنى بر اين حقيقت است که پرهيزکارى مورد نظر، هرگز پرهيزگارى منفى و جداى از جامعه نيست، بلکه پرهيزگارى توأم با علم و دانش، مديريت و مسئوليت پذيرى و نيکوکارى و زندگى در دل جامعه است.
«حلماء» از ماده «حلم» به گفته راغب در اصل به معناى خويشتن دارى به هنگام غصب است و از آنجا که اين حالت از عقل و خرد سرچشمه مى گيرد، اين واژه (حلم) گاه به معناى عقل و خرد نيز به کار مى رود، لذا «حليم» هم به افراد بردبار و خويشتن دار مى گويند و هم به افراد عالم و دانشمند.
علماى اخلاق گفته اند که صفت «حلم» حد وسط در ميان دو صفت رذيله است; يکى تن به ذلت دادن و ديگرى افراط در غضب.
به هر حال اين صفت در برخورد با جاهلان و بى خردان غالباً ظاهر مى شود، شخص حليم تا آنجا که سبب سوء استفاده نشود در برابر آنان ملايمت و مدارا به خرج مى دهد، شايد به راه آيند و دست از خيره سرى بردارند.
تعبير به «علماء» منحصر به عالمانى نيست که علوم رسمى را خوانده اند، بلکه شامل افراد آگاهى مى شود که داراى معرفت بالا و قدرت درک حقايق اند.
تعبير به «قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ» تنها مقصودش اين نيست که پرهيزگاران از خوف مسئوليتها لاغر اندامند، بلکه آنها بر اثر اين خوف فعاليت قوى تر و قاطع ترى در راه انجام وظيفه دارند، زيرا وقتى چوبه تير را مى تراشند براى خوردن به هدف، پرواز بهتر و نوک تيزترى دارد.
تعبير به اينکه «ناظران آنها را بيمار مى پندارند» اشاره به اين است که همواره عالمان بردبار و پرهيزگاران نيکوکار ـ در چشم افراد ساده لوح، انسان هاى غير قاطع با مديريت ضعيف محسوب مى شوند، به همين دليل مى بينيم غالب پيامبران از سوى امت هاى نادان به جهل و جنون متّهم شدند به خصوص اين که آنها همرنگ جماعت نيستند و آن کس که هم رنگ جماعت نباشند از نظر جاهلان سند رسوايى خود را امضا کرده و چنين کسى که نان به نرخ روز نمى خورد، عاقل نيست.
قرآن مجيد درباره پيشگامان در خيرات مى گويد : «(وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا اتَوا وَّ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ); آنها کسانى هستند که نهايت کوشش را در انجام طاعات به خرج مى دهند و با اين حال دلهايشان هراسان است از اينکه به سوى پروردگارشان باز مى گردند».(4)
در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد در ذيل اين آيه شريفه از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است که سؤال کردند : آيا منظور از آيه کسانى هستند که معصيت مى کنند و از گناه خود مى ترسند؟ فرمود : نه! «بَلِ الرَّجُلُ يَصُومُ وَ يَتَصَدَّقُ وَ يَخافُ أنْ لا يَقْبَلَ مِنْهُ; منظور کسى است که روزه مى گيرد و در راه خدا انفاق مى کنند و در عين حال از اين بيم دارد که از او پذيرفته نشود».(5)
سپس امام(عليه السلام) به ذکر همت عالى پرهيزکاران مى پردازد و مى فرمايد: «از اعمال اندک، خشنود نمى شوند، و اعمال فراوان خود را زياد نمى شمارند، بلکه پيوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند (هر چند عبادات و طاعات و کارهاى مهم اجتماعى فراوانى کرده باشند و به همين دليل) از اعمال خود نگرانند (مبادا حق خدا و خلق را ادا نکرده باشند)»; (لاَ يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ، وَ لاَ يَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِيرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ(6)).
علوّ همت آنها و معرفت بالايشان به آنها اجازه نمى دهد که به اعمال کم راضى شوند و يا اعمال فراوان را بسيار ببينند برخلاف کوته فکران مغرور که به اندک عملى چنان از خود راضى مى شوند که گويى برترين خلق خدايند.
گذشته از اين، آنها داراى صفت برجسته انتقاد از خويشتن اند که غالب افراد از آن گريزانند نه انتقاد ديگران را مى پذيرند و به طريق اولى نه از خود انتقاد مى کنند و کارى را که سبب تکامل و پيشرفت انسان است رها مى سازند.
آنها پيوسته از اين بيم دارند که حق نعمت خدا را ادا نکرده باشند و راه و رسم عبوديت پروردگار را ترک گفته باشند و در برابر خلق خدا مسئول باشند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، «اعمال» در اينجا را تنها به عبادات تفسير کرده اند و روايات مربوط به عبادات فراوان پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و اميرمؤمنان(عليه السلام) و امام سجاد(عليه السلام) را در اينجا آورده اند. درست است که عبادت يکى از وظايف مهم بندگان است; ولى هيچ دليلى نداريم که واژه «اعمال» که در بالا آمده منحصر به عبادت باشد و مسئوليتهاى اجتماعى را شامل نشود.
پيشوايان بزرگ ما با اعمال فوق العاده وسيع و گسترده و پاکى که داشتند، باز در برابر پروردگار اظهار انفعال مى کردند. امام سجاد(عليه السلام) در دعاى ابوحمزه عرض مى کند: «وَ ما قَدْرُ أعْمالِنا فى جَنْبِ نِعَمِکَ وَ کَيْفَ نَسْتَکْثِرُ أعْمالا نُقابِلُ بِها کَرَمَکَ; اعمال ما در برابر نعمتهاى عظيم تو چه ارزشى دارد و چگونه در برابر کرم تو اعمال خود را زياد بشمريم؟!»
در کتاب الغارات از بعضى ياران اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده که به او عرض کرد: چقدر در راه خدا صدقه مى دهى و انفاق مى کنى؟! آيا دست نگه نمى دارى؟ فرمود: «لَوْ أعْلَمُ أَنَّ اللهَ قَبِلَ مِنّى فَرْضاً واحِداً لأمْسَکْتُ وَ لکنّى وَاللهِ ما أدْرى أقَبِلَ اللهُ مِنّى شَيْئاً أمْ لا؟; اگر مى دانستم خداوند يکى از اينها را از من قبول کرده دست نگه مى داشتم; ولى به خدا سوگند نمى دانم آيا چيزى را از من قبول کرده يا نه؟».(7)
اين در واقع درسى است براى عموم مردم که به اعمال خويش، مغرور نشوند، هر چند زياد باشد، زيرا مسئله اخلاص بسيار مشکل و پيچيده است.
در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «ثَلاثٌ قاصِماتُ الظَّهْرِ; رَجُلُ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِىَ ذُنُوبَهُ وَ أعْجَبَ بِرَأْيِهِ; سه چيز پشت انسان را مى شکند; کسى که اعمال خود را بسيار ببيند و گناهان خود را به فراموشى بسپارد و فکر خود را بسيار بپسندند (و افکار ديگران را به هيچ انگارد)».(8)
آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه همان مسئله انتقاد از خويشتن به نکته زيباى ديگرى اشاره مى کند، مى فرمايد : «هر گاه يکى از آنها را مدح و ستايش کنند. از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد : من از ديگران نسبت به خود آگاهترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاهتر است. بارالها! مرا به سبب نيکيهايى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش»; (إِذَا زُکِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي، وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِي بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لي مَا لاَ يَعْلَمُونَ!).
مى دانيم يکى از موانع راه پيشرفت در درگاه خدا و در جامعه بشرى، مدح مداحان و تملق متملقان است که بسيارى از سران جهان را به خطا افکنده و گمراه ساخته است. پرهيزکاران پيوسته از ستايش ستايشگران بيمناکند، نکند سبب غرور و عجب آنها گردد و مورد مؤاخذه پروردگار واقع شوند. در عين حال از خدا مى خواهند که برتر از ستايش آنها باشند و اگر خطا و گناه مخفيانه اى دارند، خدا آنها را ببخشد.
***
آنها نقّادان عمل خويشند
در حالى که برنامه شبانه پرهيزگاران، خودسازى در سايه نيايش و عبادت و راز و نياز با خداست، روزانه آنها برنامه اى کاملا مردمى و اجتماعى دارند; تکيه بر علم و حلم و نيکوکارى و خوف در برابر انجام مسؤوليت ها دليل روشنى بر اين معناست.
عالم اند و با علم خود جامعه را هدايت مى کنند.
حليم اند و در مقابل تعصّب و لجاجت و ندانم کارى هاى افراد جاهل صبر مى کنند.
نيکوکارند و به اندازه توان خود به نيازمندان خدمت مى کنند.
خائف اند و نسبت به انجام مسئوليتها سختگير; خوف آنها خوفى است مثبت که انگيزه کار بهتر و بيشتر است; نه خوف منفى که سبب گوشه گيرى و ترک فعاليت است، لذا مى فرمايد: خوف، آنها را ضعيف نکرده، بلکه کارآمدتر ساخته است، همچون چوبه تيرى که آن را مى تراشند و آماده براى هدف گيرى مى کنند.
از ويژگيهاى آنها اين است که مانند دنياپرستان نان را به نرخ روز نمى خورند و همچون فرصت طلبان براى رسيدن به اهداف مادى با هر کس در هر شرايطى سازش ندارند و به همين دليل از ديدگاه اين گروه، افراد کم عقل، محسوب مى شوند، بالاخره آنها نقّادان اعمال خويشند و پيش از آنکه مردم اعمال آنها را زير ذرّه بين نقد بگذارند خودشان در اين راه پيشگامند.
به يقين چنين افرادى هستند که مى توانند جامعه بشرى را از ظلم و ستم، نجات دهند و حق را به حق دار برسانند.
***
پی نوشت:
1. «براهم» از ريشه «برى» بر وزن «سعى» به معناى تراشيدن قلم يا تير و يا هر چوبى است و در محل کلام به معناى لاغر ساختن است.
2. «قداح» جمع «قدح» بر وزن «قشر» به معناى چوبه تير است. پيش از آن که آن را بتراشند و به پيکان نهند.
3. «خولطوا» از «خلط» به معناى مخلوط کردن گرفته شده و در اينجا به معناى درهم ريخته شدن فکر است که در تعبيرات عوامانه مى گويند : فلان کس قاطى کرده است.
4. مؤمنون، آيه 60 .
5. شرح ابن ابى الحديد جلد 10، صفحه 146 .
6. «مشفقون» از «اشفاق» به معناى علاقه آميخته با ترس است; يعنى کسى به ديگرى علاقه دارد و درباره بروز حوادثى نسبت به او بيمناک است.
7. الغارات، جلد 1، صفحه 90 .
8. وسائل الشيعة، جلد 1، صفحه 73، ابواب مقدمات العبادات، باب 22، حديث 6 .