پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 4، ص: 353-249
و من خطبة له عليه السلام و فيها يصف اللَّه تعالى ثمّ يبيّن فضل الرّسول الكريم و أهل بيته ثمّ يعظ النّاس.
امام عليه السلام در اين خطبه صفات خداوند، سپس فضيلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت گرامى آن حضرت را بيان كرده، آنگاه مردم را موعظه مى كند.
خطبه در يك نگاه:
اين خطبه عمدتاً بر چهار محور دور مى زند: نخست، بيان بخشى از صفات خداوند متعال است. سپس، اشاره اى به آفرينش انبيا از صُلب آدم عليه السلام مى كند. در محور سوم، اشاره اى به پيدايش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از نسل پاكان و نيكان مى كند و بخشى از فضايل و اوصاف برجسته آن حضرت را شرح مى دهد و عترت گرامى او را مى ستايد. و در آخرين محور، اندرزهاى مؤثّر و بيدارگر در عبارت هاى كوتاهى به مخاطبان مى دهد.
هيچ فکرى به اوج معرفتش نمى رسد!
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه - مانند بسيارى از خطبه هاى ديگر - نخست به مدح و ثناى پروردگار مى پردازد، تا بهترين آغاز براى سخن باشد و دلها را آماده براى سخنان آينده کند. در اين چند جمله، چهار وصف از اوصاف الهى را بيان مى فرمايد که در حقيقت به يک وصف باز مى گردد (و شبيه آن در نخستين خطبه نهج البلاغه در آغاز جلد اوّل اين کتاب گذشت.) مى فرمايد: «پربرکت است خداوندى که افکار بلند، به اوج معرفت او راه نمى يابد و گمان زيرکان به مقام والايش نمى رسد». (فَتَبَارَکَ اللهُ الَّذِي لاَ يَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَ لاَ يَنَالُهُ حَدْسُ الْفِطَنِ).
«خداوندى که آغازى است که نهايت ندارد تا به آن رسد و آخرى ندارد تا پايانى براى او باشد و سپرى شود». (الأَوَّلُ الَّذِي لاَ غَايَةَ لَهُ فَيَنْتَهِىَ، وَ لاَ آخِرَ لَهُ فَيَنْقَضِيَ).
تمام اين اوصاف چهارگانه، اشاره به نامحدود بودن ذات او در هر جهت مى کند; ذاتى که از نظر عظمت و علم و قدرت و آغاز و انجام نامحدود است: نه در فکر محدود انسانها مى گنجد و نه با گمانه زنى هاى زيرکان درک مى شود، نه اوّلى دارد، نه آخرى، نه هدفى براى ذات او است و نه غايتى; چرا که کمال مطلق است و هستى نامحدود و بى پايان.
در عين حال، اين اوصاف چهارگانه از زاويه هاى مختلفى به اين حقيقت مى نگرد: در جمله اوّل، سخن از اين است که افکار بلند انسانى و اراده هاى قوى و نيرومند هر اندازه تلاش و کوشش کند و مقدّمه چينى نمايد، به کنه معرفت او نمى رسد!
ولى در جمله دوم، اشاره به حدس و گمان و انتقال هاى دفعى و سريع فکرى مى کند که در بسيارى از مسائل زندگى ممکن است راه گشا باشد; مى فرمايد: حدس زيرکان نيز در اينجا کارآيى ندارد!
در جمله سوم، اشاره به اين مى کند که خداوند بر خلاف موجودات امکانيّه - که هدف و مقصدى براى وجود آنهاست و هنگامى که به آن رسيدند و رسالت وجود خويش را ايفا کردند، پايان مى گيرند - نيست; در واقع، چيزى در بيرون هستىِ بى پايان او وجود ندارد، تا به آن برسد.
و در آخرين جمله، اشاره به اين مى کند که او آخرى است که هرگز به پايان نمى رسد. به تعبير ديگر: او آغاز و انجام هستى است، امّا نه آغازى که روزى به پايان رسد و نه انجامى که روزى سپرى شود; زيرا، اين اوصاف در او به معناى نامتناهى بودن و ازليّت و ابديّت است.
ممکن است معناى اخير در بدو نظر چنين نباشد; ولى با توجّه به جمله قبل و جمله اى مشابه آن در نهج البلاغه، مانند خطبه 85، آنچه گفتيم بسيار نزديک به نظر مى رسد.
به هر حال، افکار محدود انسانها هرگز به کنه هستى آن کمال مطلق نمى رسد و معرفت ما از ذات پاک و صفات او، تنها يک معرفت اجمالى است که هر قدر روح انسان پاکتر و انديشه، قوى تر گردد، اين معرفت اجمالى رو به کمال مى رود; هر چند هيچ گاه به معرفت تفصيلى نخواهند رسيد.(1)
***
پی نوشت:
1. سند خطبه: نويسنده مصادر نهج البلاغه معتقد است آنچه در اينجا آمده بخشى از خطبه مشهورى است كه آغاز آن: أَلْحَمْدُللَّهِ الْوَاحِدِ الأَحَدِ الْمُنْفَرِدِ ... بوده است كه مرحوم كلينى در كتاب كافى بعد از آن كه بخشى از اين خطبه را در مورد توحيد نقل كرده چنين مى گويد: اين خطبه از خطبه هاى مشهورى است كه در ميان مردم دست به دست مى گشت (كافى، جلد اوّل، صفحه 136). مرحوم صدوق مى افزايد: به فرموده امام صادق عليه السلام اين خطبه را اميرمؤمنان على عليه السلام هنگامى بيان كرد كه مى خواست براى دومين بار مسلمانان را براى جنگ با معاويه آماده كند. (توحيد صدوق، صفحه 41، باب التوحيد و نفى التشبيه، حديث 3). ابن عبدربّه مالكى نيز در كتاب عقد الفريد آن را در جلد چهارم با كمى تفاوت تحت عنوان خطبته الغّراء آورده است. نويسنده مصادر بعد از نقل مطالب بالا مى گويد: مطابق روايت ابن عبدربّه سخنى از اهل بيت در اين خطبه نيامده است؛ شايد دست امانتدارى! آن را حذف نموده، آن گونه كه خطبه شقشقيّه را از كتاب عقد الفريد حذف كرده است؛ در حالى كه ثابت كرديم خطبه شقشقيّه در عقد الفريد وجود داشته. به هر حال، (بسيارى از) كسانى كه اين خطبه را نقل كرده اند قبل از سيّد رضى مى زيسته اند.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 185).