پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 1، ص: 467-459
و من خطبة له عليه السّلام يذمّ فيها اتباع الشّيطان:
خطبه اى از آن حضرت كه در آن پيروان شيطان را مذمّت مى كند:
پيروان شيطان!
اين «خطبه» در عين فشردگى و کوتاهى، ترسيم دقيقى از پيروان «شيطان» و چگونگى نفوذ او در آنها و سپس آثار و پيامدهاى مرگبار آن را نشان مى دهد و توضيح مى دهد از چه راه «شيطان» وارد وجود انسانها مى شود و غافلان را در دام خويش گرفتار مى سازد; سپس چگونه آنها را در هر مسيرى که مى خواهد به کار مى گيرد; و در حقيقت هشدارى است به همه رهروان حق که بايد دقيقاً مراقب نفوذ تدريجى «شيطان» در وجودشان باشند و هنگامى که کمترين آثار اين نفوذ آشکار شد به مبارزه برخيزند.
گرچه اين خطبه از کسانى سخن مى گويد که مانند «طلحه» و «زبير» يا «معاويه» و لشکريان «شام» يا «خوارج نهروان» در گذشته در دام شيطان گرفتار شدند، ولى واضح است که منحصر به آنها نيست; بلکه يک بيان کلّى براى همه کسانى است که طعمه شيطان مى شوند.
* * *
در اين «خطبه» نفوذ شيطان در پيروان خود در چند مرحله دقيقاً بيان شده است و امام(عليه السلام) آن را با ظرافت و فصاحت و بلاغت ويژه خود در لابه لاى تشبيهات زيبا و گويا به بهترين وجهى شرح مى دهد به گونه اى که بهتر از آن تصوّر نمى شود.
در نخستين مرحله به اين حقيقت اشاره مى فرمايد که: نفوذ شيطان در وجود هر انسانى اختيارى است نه اجبارى. اين انسانها هستند که به او چراغ سبز نشان مى دهند و جواز ورودش را در کشور وجود خويش صادر مى کنند، مى فرمايد: «(اين زشت سيرتان) شيطان را ملاک و اساس کار خود قرار دادند» (اِتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لاَمْرِهمْ مِلاکاً) «ملاک» از ماده «مِلک» به معناى اساس و پايه چيزى است. مثلا گفته مى شود قلب ملاک تن است يعنى قوام و اساس آن را تشکيل مى دهد.
اين همان چيزى است که در قرآن مجيد به روشنى به آن اشاره شده، مى فرمايد: «اِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلطان عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَکَّلُونَ اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ; او بر کسانى که ايمان دارند و بر پروردگارشان توکّل مى کنند تسلّطى ندارد; تسلّط او تنها بر کسانى است که او را به سرپرستى خود برگزيده اند و کسانى که به وسيله او شرک مى ورزند (و به فرمانهايش به جاى فرمان خدا گردن مى نهند)».(1)
بنابراين، کلام مزبور همانند آيات قرآن، پاسخى است به کسانى که در مورد سلطه شيطان بر بنى آدم خرده مى گيرند که چگونه خداوند اين موجود خطرناک را بر نوع انسان مسلّط ساخته و در عين حال از آنها مى خواهد پيروى شيطان نکنند. اين سخن مى گويد: شيطان از ديوار و پشت بام وارد نمى شود، بلکه در مى زند هرکس در را به روى او گشود، وارد خانه دلش مى شود و آن کس که در را نگشايد، باز مى گردد.
درست است که او به هنگام در زدن اصرار مى ورزد و پافشارى مى کند، ولى در برابر او فرشتگان الهى نيز هشدار مى دهند و امدادگرى مى کنند.
در مرحله دوّم مى فرمايد: «(بعد از اين انتخابى که از سوى گمراهان انجام مى شود، شيطان نيز انتخابى مى کند و آن اين که) آنها را به عنوان دامها (يا شريکان) خويش برگزيده است» (وَاَتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراکاً).(2)
سپس در همين مرحله، به توضيح جمله سربسته فوق پرداخته، مى فرمايد: «او در درون سينه هاى آنها تخمگذارى کرد، سپس آن را مبدّل به جوجه نمود» (فَباضَ وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ).(3)
در اين تشبيه جالب امام(عليه السلام)، سينه هاى شيطان صفتان را آشيانه «ابليس» و محل تخمگذارى او معرفى مى کند و به دنبال آن مى افزايد: «اين جوجه هاى شيطانى از درون سينه هاى آنها خارج شده، در دامانشان حرکت کرد و پرورش يافت» (وَدَبَّ وَ دَرَجَ في حُجُورِهِمْ).
بعضى از «شارحان نهج البلاغه» تصريح کرده اند که (دَبَّ) از ماده «دبيب» به معناى حرکت ضعيف و (دَرَجَ) حرکتى قويتر از آن است شبيه به حرکتهاى مختصر کودکان در دامان مادر و آغوش پدر است.
تعبير به (دَرَجَ) ممکن است اشاره به اين حقيقت نيز باشد که پرورش افکار و خوهاى شيطانى، در انسان معمولا به صورت ناگهانى نيست; بلکه به طور تدريجى صورت مى گيرد. همان گونه که در پنج مورد از آيات قرآن مجيد از آن تعبير به «خُطُواتِ الشَّيْطانِ; گامهاى شيطان» شده است و مؤمنان را از آن بر حذر داشته که به خوبى نشان مى دهد شيطان گام به گام انسان را به پرتگاه کفر و ضلالت و فساد مى کشاند.(4)
سپس به بيان مرحله سوّم اين نفوذ خطرناک پرداخته، مى فرمايد: «کارشان به جايى رسيد که شيطان با چشم آنها نگاه کرد و با زبانش سخن گفت» (فَنَظَرَ بِأَعيُنِهِمْ، وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ).
يعنى سرانجام اين تخم شيطانى که مبدّل به جوجه شده بود و پرورش يافت و قوى شد، تبديل به شيطانى مى شود متّحد با آنها، يعنى در تمام اعضاى آنها نفوذ مى کند به طورى که صاحب شخصيت دوگانه اى مى شوند. از يک نظر انسانند و از يک نظر شيطان، ظاهرشان شبيه انسانهاست، امّا باطنشان شيطانى است. چشم و گوش و زبان و دست و پاى آنها همه به فرمان شيطان است و طبيعى است که همه چيز را به رنگ شيطانى مى بينند و گوششان آماده شنيدن نغمه هاى شيطان است.
در چهارمين مرحله، به نتيجه نهايى اين سير انحرافى تدريجى پرداخته، مى فرمايد: هنگامى که به اين جا رسيدند، شيطان «آنها را بر مرکب لغزشها و گناهان سوار کرد (مرکبى که آنها را به سوى انواع معاصى کبيره و کفر و ضلالت مى کشاند); و سخنان فاسد و هزل و باطل را در نظر آنان زينت بخشيد» (فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمْ الْخَطَل).(5)
اين سخن شبيه همان چيزى است که امام(عليه السلام) در کلام نورانى ديگرى مى فرمايد: «اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْل شُمُس حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها; اگاه باشيد گناهان و خطاها همچون مرکبهاى سرکش و لجام گسيخته اند که گناهکاران، بر آن سوار مى شوند»!(6)
در پنجمين و آخرين مرحله، مى فرمايد: «اعمال آنها اعمال کسى است که شيطان او را در سلطه خود شريک ساخته و سخنان باطل را بر زبان او نهاده است» (فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّيْطانُ فى سُلطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلى لِسانِهِ).(7)
اشاره به اين که اعمال آنها به خوبى گواهى مى دهد که «شيطان» در آنها نفوذ کرده و به راهى که مى خواهد مى برد. سخنانشان سخنان شيطانى و نگاه هاى آنها نگاه هاى شيطانى، و در مجموع اعمال آنها ردّ پاى شيطان به خوبى ديده مى شود و در واقع امام(عليه السلام) مى خواهد در اين مرحله طريق شناخت اين گونه اشخاص را که همان اعمال شيطانى است نشان دهد.
گرچه در کتب معروف شرح نهج البلاغه و اسانيد آن چيزى به دست نيامد که نشان دهد امام(عليه السلام) در اين خطبه ناظر به چه اشخاصى است و درباره چه گروهى سخن مى گويد، ولى به نظر مى رسد که افرادى مانند «طلحه و زبير» و همراهان آنها و لشکريان «معاويه» و فرماندهان آنها و «خوارج» و همفکران آنان مورد توجّه حضرت در اين گفتار بوده اند; امّا مسلّم است که اين بيان بسيار دقيق و پر محتوا اختصاص به آنها ندارد و تمام کسانى را که در مسير «شيطان» گام بر مى دارند و تحت نفوذ او هستند شامل مى شود.
***
نکته:
برنامه ريزى شياطين!
بحث درباره «شيطان» بسيار طولانى و گسترده است. فلسفه آفرينش «شيطان»، چگونگى نفوذ «شيطان» در انسانها، طول عمر شيطان، داستان شيطان و آدم(عليه السلام)، لشکريان شيطان، شياطين جنّى و انسى، علامت نفوذ «شيطان» در انسان و مانند اينها; ولى بديهى است که شرح همه اين مسائل در اين مختصر نمى گنجد. تنها بايد به اشاراتى که بتواند روشنايى اى بر اين بحثها بيندازد و با مسير خطبه بالا هماهنگ باشد قناعت کنيم.
از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود که «شيطان» از آغاز به صورت يک موجود «شرير» آفريده نشده بود; بلکه موجود پاکى بود که در صفوف «فرشتگان» جاى داشت (هر چند فرشته نبود).
ولى حبّ ذات افراطى و خودخواهى و تکبّر سبب شد که از فرمان خدا نسبت به سجده بر «آدم»(عليه السلام) سرباز زند و نه تنها مرتکب معصيت شود بلکه علم و حکمت خدا را نيز به زير سؤال برد و اين دستور را غير حکيمانه بشمرد و به وادى ضلالت و کفر فرو غلطد.
او از خداوند تقاضاى باقيماندن تا قيامت را کرد و خدا نيز تقاضاى او را نسبت به زنده ماندن تا وقت معلوم قبول فرمود و اين به خاطر آن بود که بندگانش را به وسيله او و لشکريانش بيازمايد، يا به تعبيرى ديگر همان گونه که وجود شهوات در درون نفس آدمى و مقاومت عقل و ايمان در برابر نيروهاى مخالف، سبب قوّت و قدرت انسان در مسير اطاعت فرمان خدا مى شود; همچنين وسوسه هاى «شيطان» از برون و مقاومت سرسختانه انسان در برابر او سبب تکامل او مى گردد; چرا که هميشه وجود دشمن، عامل حرکت و تحصيل قدرت و قوّت و پيشرفت و تکامل است.
اما اين بدان معنا نيست که «شيطان» نفوذ اجبارى در انسانها داشته باشد; بلکه انسانها هستند که به او اجازه وسوسه را مى دهند. قرآن مجيد با صراحت مى گويد: «اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَکَ عَلَيْهِمْ سُلْطان; تو بر بندگان من سلطه ندارى».(8) و در جاى ديگر مى فرمايد: «اِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطان عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَکَّلُونَ; او بر کسانى که ايمان دارند و بر پروردگارشان توکّل مى کنند تسلّطى ندارد»(9) و نيز از قول خود شيطان اين نکته را با صراحت نقل مى کند که در روز قيامت به پيروان خود مى گويد: «وَ ما کانَ لى عَلَيْکُمْ مِنْ سُلْطان اِلاّ اَنْ دَعَوتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا اَنْفُسَکُمْ; من بر شما تسلّطى نداشتم جز اين که دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد; پس مرا ملامت نکنيد، خويشتن را ملامت کنيد»!(10)
اين نکته نيز حائز اهميّت است که خداوند براى خنثى کردن وسوسه هاى شياطين، لشکريان و جنودى آفريده است که از جمله آنان عقل و خرد و فطرت و وجدان و پيامبران الهى و فرشتگان خدايند که حافظان اهل ايمان و نگه دارندگان آنها در برابر وسوسه هاى شياطين مى باشند. هرکس خود را در خط آنها قرار دهد حمايتش مى کنند و وسوسه هاى شيطان را از او دور مى سازند و هرکس خود را در خط شياطين قرار دهد و اصرار و لجاجت ورزد، دست از حمايتش بر مى دارند.
اين نکته نيز شايان دقّت است که «شيطان» سعى دارد در اعماق جان انسان نفوذ کرده و از آن جا تأثير بر اعمال او بگذارد همان گونه که در خطبه بالا به آن اشاره شده بود که گويى در درون سينه ها تخمگذارى کرده و جوجه هاى خود را پرورش مى دهد; سپس آن را در دامان خود انسان بزرگتر مى کند تا آن جا که با وجود او متّحد مى شود; چشم و گوش و زبان و دست و پا، رنگ «شيطانى» به خود مى گيرد و آثار «شيطانى» از خود بروز مى دهد.
در کلمات «اميرمؤمنان على»(عليه السلام) در «غرر الحکم» آمده است: «اِحْذَرُوا عَدُوّاً نَفَذَ فِى الصُّدُورِ خَفيّاً وَ نَفَثَ فِى الآذانِ نَجيّاً; از آن دشمنى بپرهيزيد که در سينه ها مخفيانه نفوذ مى کند و در گوشها آهسته فوت مى کند»!
شبيه اين معنا ـ با کمى تفاوت ـ در خطبه 83 «نهج البلاغه» نيز آمده است.
در خطبه 121 نيز مى خوانيم: «اِنَّ الشَّيْطانَ يُسَنّى لَکُمْ طُرُقَهُ وَ يُريدُ اَنْ يَحُلَّ لَکُمْ دينَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً; شيطان راه هاى خويش را براى شما آسان جلوه مى دهد و مى خواهد پيمانهاى الهى دين شما را گره گره بگشايد».
به هر حال هدف از ايراد خطبه فوق و مانند آن هشدارى است به همه انسانها که مراقب اين دشمن بزرگ که عداوت خود را از آن زمان که آدم آفريده شد با او و فرزندانش اعلام نمود، باشند; و با توکّل بر لطف بى پايان خداوند و استمداد از عقل و فطرت و وجدان و الهام گرفتن از ارشادهاى پيامبران الهى و استمداد از «فرشتگان» پروردگار، خود را از حوزه نفوذ «شيطان» دور دارند.
آخرين نکته اى که لازم مى دانيم در اين اشاره کوتاه ذکر کنيم اين است که طبق صريح بعضى از آيات قرآن، شياطين منحصر به «ابليس» و لشکر پنهانى او نيستند; بلکه گروهى از انسانها نيز شيطان ناميده شده اند. چرا که کار آنها عيناً همان کار شياطين است: «وَ کَذلِک جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الاِنْس وَ الْجِنِّ يُوحى بَعضُهُمْ اِلى بَعض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً; اين چنين در برابر هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم که به طور سرّى سخنان فريبنده و بى اساس را براى اغفال مردم ـ به يکديگر مى گفتند».(11)
آرى بايد مراقب وسوسه هاى همه آنها بود.
***
پی نوشت:
1. سوره نحل، آيات 99 و 100.
2. «اشراک» هم جمع «شريک» است و هم جمع «شرک» (بر وزن نمک) به معناى دام و هر دو معناى در عبارت فوق متحمل است و شارحان «نهج البلاغه» هر کدام يکى از آنها را برگزيده اند و گاه هر دو را.
3. اين جمله با «فاء تفريع» شروع شده که نشا مى دهد شرح جمله سربسته پيش است.
4. سوره بقره، آيات 168 و 208 ـ سوره انعام، آيه 142 ـ سوره نور، آيه 21.
5. اين تفسير بنابر اين است که «حرف باء» در «بهم» براى تعديه باشد ولى اگر «باء» را به معناى «استعانت» تفسير کنيم، مفهوم جمله اين مى شود که شيطان به کمک آنها خودش بر مرکب خطا و لغزش سوار مى شود; ولى با توجّه به جمله «وَزَيَّنَ لَهُمْ الْخَطَلَ» و فاء تفريع فَرَکِبَ تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد. (دقّت کنيد).
6. خطبه 16 نهج البلاغه.
7. کلمه «فعلَ...» منصوب است به عنوان مفعول مطلق براى فعل محذوفى و در تقدير «فعلوا ذلک فعلَ...» مى باشد و نيز مى تواند مفعول مطلق باشد براى قدر جامع بين جمله هاى قبل (نظر ـ نطق ـ رکب و زيّن) و مفهوم جمله اين مى شود که افعال اينها افعال کسى است که «شيطان» آنها را در کار خود شريک ساخته است.
8. سوره اسراء، آيه 65.
9. سوره نحل، آيه 99.
10. سوره ابراهيم، آيه 22.
11. سوره انعام، آيه 112.