پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 1، ص:495-487و من كلام له عليه السّلام لابنه محمّد بن الحنفيّه لمّا اعطاه الرّاية يوم الجمل:
اين سخن را على (ع) به فرزندش «محمّد بن حنفيّة» فرمود، در آن هنگام كه پرچم را در روز جنگ «جمل» به دست او سپرد.
خطبه در يك نگاه:
از روايات به خوبى استفاده مى شود كه امير مؤمنان على (ع) اصرار زيادى داشت كه در ميدان «جمل» جنگى صورت نگيرد و خون مسلمين بر صفحه آن ريخته نشود. و نيز آمده است كه در آن روز پرچم را به دست «محمد بن حنفيه» داد سپس در فاصله ميان نماز صبح تا ظهر، پيوسته آنها را دعوت به صلح و اصلاح و بازگشت به پيمان و بيعت مى كرد. و خطاب به «عايشه» كرد و فرمود: «خداوند در قرآن مجيد، تو (و ساير همسران پيامبر را) دستور داده است كه در خانه هايتان بمانيد (و آلت دست اين و آن نشويد)! تقواى الهى پيشه كن و به خانه ات باز گرد و فرمان خدا را اطاعت كن! بعد رو به «طلحه» و «زبير» كرد و فرمود: «شما همسران خود را در خانه پنهان كرده ايد، ولى همسر رسول خدا (ص) را به ميدان، در برابر همه آورده ايد! شما مردم را تحريك مى كنيد و مى گوييد ما براى خونخواهى «عثمان» اين جا آمده ايم و مى خواهيم خلافت، شورايى شود (در حالى كه مردم انتخاب خود را كرده و خود شما نيز بيعت نموده ايد)! به «زبير» فرمود: «آيا به خاطر دارى كه روزى در مدينه من و تو با هم بوديم و تو با من سخن مى گفتى و تبسّمى بر لب داشتى، پيامبر از تو پرسيد آيا على را دوست دارى؟ تو گفتى چگونه او را دوست نداشته باشم در حالى كه ميان من و او، هم خويشاوندى و هم محبّت الهى است در حدّى كه در باره ديگرى نيست! در اين جا پيامبر (ص) فرمود: تو در آينده با او پيكار خواهى كرد، در حالى كه ظالم هستى! تو گفتى پناه مى برم به خدا از چنين كارى»! باز هم على (ع) به نصيحت ادامه داد و به پيشگاه خداوند عرضه داشت: «خداوندا من بر اينان اتمام حجّت كردم و مهلتشان دادم تو شاهد و گواه باش!» سپس قرآن را گرفت و به دست «مسلم مجاشعى» داد و فرمود: «اين آيه را براى آنها بخوان: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما ...، اگر دو گروه از مؤمنان با هم پيكار كنند در ميان آنها صلح برقرار سازيد». او به لشكرگاه دشمن نزديك شد و قرآن را به دست راست گرفت و آيه را خواند. آنها حمله كردند و دست راست او را قطع نمودند. قرآن را به دست چپ داد، دست چپش را قطع كردند. با دندان گرفت او را كشتند. اين جا بود كه على (ع) فرمود: «هم اكنون پيكار كردن با اين گردنكشان براى ما گواراست»! در اين جا بود كه سخن بالا را خطاب به «محمّد بن حنفيّه» بيان فرمود.
به هر حال در اين خطبه امام (ع) رموز مهمّى از فنون جنگ و نكته هايى را كه از نظر روانى و جسمى در يك سرباز مسلمان اثر مى گذارد و او را شجاع و آماده براى پيكار مى كند، بيان مى فرمايد.
اين كلام مشتمل بر هفت جمله است: در جمله اوّل يك دستور كلّى در باره مقاومت در ميدان نبرد مى دهد و سپس در پنج جمله ديگر انگشت روى جزئيات و ريزه كاريها و امورى كه تأثير در استقامت و پيروزى دارد مى گذارد و در هفتمين و آخرين جمله، توجّه به پروردگار و توكّل بر ذات پاك او و اين كه پيروزى در هر حال از سوى اوست را مطرح مى فرمايد تا با قدرت و قوّت ايمان، مشكلات و سختيهاى جنگ قابل تحمّل شود و روحيّه نبرد در حدّ اعلى براى مبارزه با دشمن قرار گيرد.
***
همچون کوه استوار باش!
همان گونه که در بالا اشاره شد، اين خطبه نيز ناظر به جريانات جنگ «جمل» است. آن جا که امام(عليه السلام) پرچم را به دست فرزند شجاعش «محمّد بن حنفيه» مى سپارد و در عباراتى کوتاه و مؤثّر و دلنشين، قسمت مهمّى از دستورات جنگى را براى او در هفت جمله بيان مى دارد:
نخست مى فرمايد: «اگر کوه ها متزلزل شود، تو تکان مخور!» (تَزُولُ الجِبالُ وَ لا تَزُلْ).(1)
در واقع مهمترين مسأله در ميدان جنگ، مسأله استقامت و پايمردى است که رسيدن به پيروزى بدون آن غير ممکن است; و امام(عليه السلام) نيز در آغاز، روى همين مسأله انگشت مى گذارد. اين جمله مى تواند اشاره اى به مضمون حديث معروفى باشد که درباره مؤمن نقل شده است که مى فرمايد: «اَلْمُؤمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفُ; فرد با ايمان همچون کوه پابرجاست که طوفانها و تندبادها آن را تکان نمى دهد»!
در حديث ديگرى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم: «اَلْمُؤمِنُ اَشَدُّ فِى دينِهِ مِنَ الْجِبالِ الرّاسِيَةِ وَ ذلِکَ اَنَّ الْجَبَلَ قَدْ يُنْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤمِنُ لا يَقُدِرُ اَحَد عَلى اَنْ يَنْحَتَ مرنْ دينِهِ شَيْئاً; مؤمن، در دينش از کوه هاى پابرجا محکمتر است! چرا که کوه را گاهى مى تراشند، ولى از دين مؤمن چيزى کم و تراشيده نمى شود»!(2)
سپس از اين دستور کلى فراتر رفته و به جزئياتى که در اين زمينه مؤثر و کار ساز است مى پردازد; و در دوّمين جمله مى فرمايد: «دندانهايت را به هم بفشار» (عَضَّ عَلى ناجِذِکَ).
«ناجذ» گاه به معناى دندانهايى که بعد از دندان «انياب» واقع شده، تفسير گرديده و گاه به معناى دندان عقل و گاه به معناى همه دندانها و يا همه دندانهاى آسياب. و در اين جا مناسب معناى سوّم است. گفته مى شود فشار آوردن روى دندانها دو فايده دارد: نخست اين که ترس و وحشت را زايل مى کند و به همين دليل هنگامى که انسان از ترس بلرزد اگر دندانها را محکم بر هم بفشارد لرزش او ساکت يا کم مى شود و ديگر اين که استخوانهاى سر را محکم نگاه مى دارد و در برابر ضربات دشمن آسيب کمترى به آن مى رسد و شبيه اين معنا در خطبه ديگرى از «نهج البلاغه» آمده است آن جا که مى فرمايد: «وَ عَضُّوا عَلَى الاَضْراسِ فَاِنَّهُ اَنْبى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهامِّ; دندانها را روى هم فشار دهيد که اين کار تأثير شمشير را بر سر کمتر مى کند».(3)
در سوّمين جمله با تعبير بسيار زيبايى مى فرمايد: «جمجمه خويش را به خدا عاريت ده!» (اَعِرِ اللهَ جُمْجُمَتَکَ).
اشاره به اين که آماده ايثار، جانبازى و شهادت در راه خدا باش که اين آمادگى مايه شجاعت و شهامت و پايمردى است! بعضى از شارحان «نهج البلاغه» از اين جمله، پيشگويى و بشارت نسبت به سرنوشت «محمّد بن حنفيّه» در ميدان جنگ «جمل» استفاده کرده اند داير بر اين که تو از اين ميدان سالم برون خواهى آمد چرا که در مفهوم عاريت، باز پس گرفتن نهفته شده است.
در چهارمين جمله مى فرمايد: «قدمهايت را در زمين ميخکوب کن!» (تِدْ في الاَرْضِ قَدَمَکَ).
اشاره به اين که فکر عقب نشينى و فرار از ميدان هرگز در سر نپروران و در برابر دشمن ثابت قدم باش! همان گونه که قرآن مجيد به مؤمنان دستور مى دهد: (يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِذا لَقيتُمْ فِئَة فَاثْبِتُوا; اى کسانى که ايمان آورده ايد هنگامى که در ميدان نبرد با گروهى روبه رو مى شويد ثابت قدم باشيد»!(4)
تفاوت اين جمله با جمله اوّل ممکن است در اين بوده باشد که جمله اوّل عدم تزلزل در فکر و روحيه را بيان مى کند و جمله اخير عدم تزلزل ظاهرى و جسمانى و عقب نشينى نکردن را در نظر دارد.
در پنجمين جمله مى فرمايد: «نگاهت به آخر لشکر دشمن باشد!» (اَرْمِ بِبَصَرِکَ اَقْصَى الْقَوْمِ).
اين نگاه سبب مى شود که به تمام ميدان و لشکر دشمن احاطه پيدا کند و آرايش جنگى را در همه جاى ميدان زير نظر بگيرد و از کم و کيف آن آگاه شود و محاسبات تهاجمى يا دفاعى خويش را بر اساس صحيح استوار سازد.
در ششمين جمله مى فرمايد: «(بعد از آن که تمام لشکر و جوانب ميدان را در نظر گرفتى) نظرت را فرو گير!» (وَغُصَّ بَصَرک).
اين جمله، يا به معناى حقيقى آن است که خود را در ميدان، دائماً متوجّه مناطق دور دست که از تکرار نظر به آن، گاه ترس و رعبى به وجود مى آيد، مشغول نکند و تنها به اطراف خود بنگرد (توجّه داشته باشيد «غصّ بصر» به معناى بستن چشم نيست بلکه به معناى فرو انداختن و کوتاه کردن نگاه است) و يا به معناى کنايى است يعنى نسبت به کثرت نفرات و تجهيزات دشمن بى اعتنا باش و از آن چشم فروگير و با شجاعت و شهامت بر دشمن بتاز و ضربات خود را بى واهمه بر او فرود آور!
شاهد اين معنا جمله اى است که در خطبه ديگرى از نهج البلاغه آمده است آن جا که مى فرمايد: «وَغُضُّوا الاَبْصارَ فَاِنَّهُ اَرْبَطُ لِلْجَاْشِ وَ اَسْکَنُ لِلْقُلُوبِ; چشمهاى خود را فرو گيريد تا قلب شما قويتر و روح شما آرامتر باشد».(5)
در هفتمين و آخرين جمله به يک نکته بسيار مهم و اساسى که جنبه معنوى و روحانى دارد و مايه قوّت نفوس و آرامش خاطر مى باشد، اشاره مى کند و مى فرمايد: «با اين همه بدان که نصرت و پيروزى از سوى خداوند سبحان است!» (وَاَعْلَمُ اَنَ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِاللهِ سُبْحانَهُ).
اشاره به اين که آنچه گفته شد تنها اسباب و مقدّمات از نظر ظاهر به حساب مى آيد، آنچه مهم است اراده خداست که پيروزى و نصرت از آن سرچشمه مى گيرد; بر او دل ببند و به او تکيه کن و موفقيّت نهايى را از او بخواه که او بر هر چيزى قادر و تواناست و نسبت به بندگان با ايمان و مجاهد، رحيم و مهربان است! همان گونه که در قرآن مجيد نيز مى خوانيم: «وَ مَا النَّصُرُ اِلاّ مِنْ عِنْدِاللهِ الْعَزيزِ الْحَکيم; پيروزى، تنها از سوى خداوند عزيز و حکيم است».(6)
جالب اين که قرآن مجيد در آغاز اين آيه سخن از يارى فرشتگان به ميان مى آورد ولى با اين حال مى فرمايد: «تصوّر نکنيد که نصرت و پيروزى به دست فرشتگان است، بلکه تنها به دست خداوند قادر، عالم و تواناست»!
***
نکته ها:
1ـ محمّد بن حنفيّه کيست؟
او يکى از فرزندان رشيد اميرمؤمنان على(عليه السلام) است و «حنفيّه» لقب مادر اوست و اسمش «خوله» دختر يکى از مردان با شخصيّت طايفه «بنى حنيفه» است که در يکى از جنگهاى اسلامى اسير شد و مى خواستند او را بفروشند; على(عليه السلام) او را آزاد کرد و به همسرى خود درآورد. او شجاعت را از على(عليه السلام) به ارث برده بود و مى گويند گاهى زره هاى محکم را با دست پاره مى کرد و به همين دليل امام(عليه السلام) در جنگ «جمل» پرچم را به دست او سپرد و در جنگ «صفّين» جناح چپ سپاه على(عليه السلام) به دست او و «محمّد بن ابى بکر» و «هاشم مرقال» بود.
بعضى «محمّد بن حنيفيّه» را متّهم مى کنند که او بعد از امام حسين(عليه السلام) دعوى امامت داشت و يا حتّى دعوى مهدويّت! ولى مرحوم «شيخ مفيد» در اين زمينه سخن روشنى دارد، مى گويد: «محمّد حنفيّه» هرگز ادّعاى امامت نکرد و کسى را به سوى خود فرانخواند (بلکه ديگران چنين نسبت هايى به او داده اند و مدّعى امامت و يا مهدويّت او بوده اند و طايفه «کيسانيّه» جزء چنين مدّعيانى محسوب مى شوند».
«محمّد حنفيّه» در سال 81 هجرى در سنّ شصت و پنج سالگى دارفانى را وداع گفت. درباره محل دفن او اختلاف است، بعضى مى گويند در «طائف» بدرود حيات گفت و در همان جا دفن شد و بعضى مى گويند در «بقيع» به خاک سپرده شد و گاه محلّ وفات او را کوه «رَضْوى» در نزديکى مدينه دانسته اند.(7)
يکى از نشانه هاى جلالت مقام او اين است که امام حسين(عليه السلام) هنگامى که مى خواست از مدينه به سوى مکّه حرکت کند او را وصى و نماينده خود در مدينه قرارداد تا اخبار آن جا را به او برساند و وصيتنامه معروف خود را که در مقاتل آمده، به او سپرد.
2ـ مهمترين شرط پيروزى بر دشمن
از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود که اساس پيروزى در کارها صبر و استقامت و پايمردى است. قرآن سربازان پيروز که حتّى با نابرابرى فاحش نسبت به دشمن، مشمول نصرت الهى مى شوند را به همين صفت توصيف کرده، مى فرمايد: «اِنْ يَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ اِنْ يَکُنْ مِنْکُمْ مِائَة يَغْلِبُوا اَلْفاً مِنَ الَّذينَ کَفَرُوا بِاَنَّهُمْ قَوْم لا يَفْقَهُونَ; هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر غلبه مى کنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند پيروز مى گردند چرا که آنها گروهى هستند که نمى فهمند».(8)
در کلمات قصار نهج البلاغه مى خوانيم: «وَ عَلَيْکُمْ بِالصَّبْرِ فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِيمانِ کَالرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا خَيْرَ في جَسَد لا رَأسَ مَعَهُ وَ لا فى إيمان لا صَبْرَ مَعَهُ; و بر شما باد که صبر و استقامت کنيد! زيرا صبر و استقامت نسبت به ايمان، همچون سر است نسبت به بدن، تنى که سر با او نباشد فايده اى ندارد و همچنين است ايمانى که صبر و استقامت با آن نباشد»!(9)
در خطبه بالا نيز کراراً روى همين معنا تکيه شده است، گاه مى فرمايد: «اگر کوه ها تکان بخورند تو استقامت کن و از جاى تکان مخور!» و گاه مى فرمايد: «قدمهايت را بر زمين ميخکوب کن!» و بقيه جمله ها نيز در واقع شاخ و برگى براى اين معناست; زيرا دندانها را به هم فشردن، جمجمه خويش را به خدا عاريت دادن، نصرت و پيروزى را از جانب خدا دانستن، همه اينها به انسان استقامت بيشتر مى بخشد و پايدارى فزونتر مى دهد و آنچه سبب شد که مسلمانان در جنگ هاى نابرابر با دشمنان در صحنه هاى مختلف پيروز شوند همين اصل بود، اصلى که بايد در نسل کنونى نيز زنده بماند تا شاهد پيروزيهاى بيشتر بر دشمنان اسلام گردند.
* * *
پی نوشت:
1. به گفته بعضى از شارحان «نهج البلاغه» عبارت فوق از نظر معنا، يک جمله شرطيه است و در تقدير «لو زالت الجبال لا تزل» مى باشد. (شرح «ابن ميثم»، ج 1، ص 287).
2. «سفينة البحار»، ماده «امن».
3. «نهج البلاغه»، خطبه 124.
4. سوره انفال، آيه 45.
5. «نهج البلاغه»، خطبه 124.
6. سوره آل عمران ـ آيه 126.
7. رجال «مامقانى»، «سفينة البحار» و «مفتاح السّعادة» و «شرح ابن ابى الحديد».
8. سوره انفال، آيه 65.
9. کلمه 82، از کلمات قصار نهج البلاغه.