پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 2، ص: 278-258
مردم چهار گروهند:
در اين بخش از خطبه امام (عليه السلام) تحليل دقيق و جالبى درباره تقسيم دنياطلبان به چهار گروه، بيان فرموده اند. تحليل حضرت نه تنها براى آن زمان بلکه در هر عصر و زمانى صادق است.
حضرت در آغاز مى فرمايد: «و مردم چهار گروه اند; فَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَاف. گروهى از آنها کسانى هستند که اگر دست به فساد نمى زنند به خاطر اين است که روحشان ناتوان و شمشيرشان کند و مالشان اندک است; مِنْهُمْ مَنْ لاَيَمْنَعُهُ الْفَسَادَ في الاَْرْضِ إِلاَّ مَهَانَةُ نَفْسِهِ، وَ کَلاَلَةُ(1) حَدِّهِ، وَ نَضِيضُ(2) وَفْرِهِ».
به تعبير معروف، آنها آب پيدا نمى کنند وگرنه در صحنه فساد شناگران ماهرى هستند.
در واقع اينها از غم بى آلتى افسرده اند وگرنه درون وجودشان از شرّ و فساد و ظلم و تباهى مالامال است. طبيعى است که اين گونه افراد براى ظاهر ساختن آنچه در درون دارند در انتظار فرصت باشند.
بنابراين هرگز نبايد فريب ظاهر آرام و بى آزار آنها را خورد. رهبران الهى جامعه بايد هنگامى که آنها را شناسايى کردند، مراقب شان باشند و اجازه ندهند که امکاناتى در اختيار آنها قرار بگيرد، مبادا به کانونى از فساد اجتماعى مبدّل شوند. قرآن مجيد در اشاره به اين گروه مى فرمايد: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللهَ عَلَى مَا فِي قَلبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلّى سَعَى فِي الاَْرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللهُ لايُحِبُّ الْفَسادَ);
و کسانى از مردم هستند که گفتار آنان در زندگى دنيا مايه اعجاب تو شود (در ظاهر اظهار محبّت مى کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند، گواه مى گيرند. اين در حالى است که آنان سرسخت ترين دشمنانند. (نشانه آن اين است که) وقتى که به قدرتى مى رسند در فساد در زمين، مى کوشند و زراعتها و چهارپايان را نابود مى سازند و خداوند فساد را دوست ندارد.(3)
حضرت سپس به شرح صفات گروه دوم و اهداف و پايان کارشان مى پردازد و مى فرمايد:
«گروه ديگر آنانند که شمشير کشيده و فساد و شرارت خويش را آشکار ساخته و لشکر سواره و پياده خود را (براى اين منظور) گردآورى کرده اند. (وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ(4) لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجْلِهِ).
آنها باطن خود را براى ظلم و فساد آماده ساخته و دين خود را تباه کرده اند; قَدْ أَشْرَطَ(5) نَفْسَهُ، وَ أَوْبَقَ(6) دِيْنَهُ.
امّا هدفشان چيست؟ هدف آنها همان است که امام (عليه السلام) به آن اشاره فرمود:
«هدفشان، آن است که: چيزى از متاع دنيا را به چنگ آورند يا براى خود فرماندهى بر گروهى را فراهم سازند يا بر منبرى صعود کنند» (و لباس پيشوايى مردم را بر تن کنند و براى آنان خطبه هاى دروغين بخوانند); (لِحُطَام(7) يَنْتَهِزُهُ(8)، أَوْ مِقْنَب(9) يَقُودُهُ، أَوْ مِنْبَر يَفْرَعُهُ(10).
و به اين ترتيب امام (عليه السلام) در جمله هاى کوتاهى، هم به اعمال ظاهر آنها اشاره مى فرمايد و هم به فساد درونشان و هم به اهداف پست و زشتشان، در واقع اين گروه تمام تلاش و کوشش خود را به کار مى گيرند تا قارونى شوند يا فرعونى يا سامرى.
افرادى مانند آتش افروزانِ جنگ جمل و جنگ صفين، از مصاديق روشن اين گروه بودند. بعضى براى مال و بعضى براى مقام و قدرت و بعضى براى تکيه زدن بر جاى پيامبر اسلام، دست به آن همه شرّ و فساد و تباهى زدند.
سپس امام (عليه السلام) به نتيجه کار آنها اشاره فرموده مى گويد:
«چه بد تجارتى است که تو (اى انسان فاسد و طغيانگر) براى خود فراهم ساخته اى: دنيا را بهاى خويشتن مى بينى و آن را با پاداش هايى ک نزد خدا است (و پروردگارت به تو وعده داده است) معاوضه مى کنى!; «وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِکَ ثَمَناً، وَ مِمَّا لَکَ عِنْدَاللهِ عِوَضاً!»
طبيعى است که اين گروه شرور و فاسد ـ که براى رسيدن به مال و مقام دست و پا مى زنند ـ نه قانون خدا را به رسميّت مى شناسد و نه به نداى وجدان گوش فرامى دهند و نه تسليم فرمان عقلند. آنها اين سرمايه هاى گرانبها را با آن ثمن نجس و بهاى اندک مبادله مى کنند و دين و ايمان خود را، به متاع زودگذر دنيا، مى فروشند، همان گونه که قرآن، درباره امثال آنان مى فرمايد: (اُوْلئِکَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانوُا مُهْتَدينَ)(11).
آنان کسانى هستند که هدايت را به گمراهى فروخته اند و اين تجارت آنان سودى نداده و هدايت نيافته اند.
اين در حالى است که سرمايه هاى وجودى انسان، آن قدر گرانقدر و گرانبها است که اگر به چيزى جز رضاى خدا و بهشت جاويدان بفروشد، به يقين زيان کرده است، همان گونه که قرآن درباره خود مولا مى فرمايد: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللهِ وَ اللهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ)(12).
بعضى از مردم (با ايمان و فداکار، مانند على (عليه السلام) در ليلة المبيت) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
در يکى از کلمات قصار آن حضرت، مى خوانيم: «اِنَّهُ لَيْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاتَبيعُوها إِلاَّ بِها»; به يقين براى جان شما بهايى جز بهشت نيست، به کمتر از آنش نفروشيد(13).
حضرت سپس به سراغ گروه سوم ـ که همان صاحبانِ تزويرند ـ مى رود و آنها را با اوصافى دقيق و حساب شده، مشخص مى کند و مى فرمايد:
«گروه ديگرى از مردم کسانى هستند که دنيا را با کارهاى آخرت طلب مى کنند نه اين که آخرت را با عمل دنيا طلب کنند; «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الاْخِرَةِ، وَ لاَيَطْلُبُ الاْخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا».
در واقع، هدف آنها، همان هدف گروه دوم است، با اين تفاوت که آنها، حطام دنيا را با زور و ظلم به چنگ مى آورند و اينها، با تزوير و زيانکارى و فريب و خودنمايى.
گرچه هر دو گمراهند و ظالم و دنياپرست، ولى شايد حال اين گروه از پاره اى از جهات، از حال گروه نخست بدتر هم باشد; چرا که دين الهى را سرمايه دنياى خود ساختند و با اين عمل، هم دنياى مردم را ويران مى کنند و هم دينشان را.
حضرت سپس به تشبيه حالات آنها پرداخته و در پنج جمله آنها را به روشنى معرّفى کرده، مى فرمايد: «خود را متواضع جلوه مى دهند: گامها را کوتاه برمى دارند (خود را باوقار معرّفى مى کند) و دامن خود را (ظاهراً از آلودگى به دنيا) جمع مى کنند و خويشتن را به زيور امانت داران مى آرايند. (و در يک جمله) پوشش خدايى را، وسيله معصيت قرار مى دهند;
«قَدْ طَامَنَ(14) مِنْ شَخْصِهِ، وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَ شَمَّرَ(15) مِنْ ثَوْبِهِ، وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاَْمَانَةِ، وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ».
آرى، ظاهرى متواضع و آرام و باوقار و بى اعتنا به دنيا و آنچه در دنيا است دارد و خود را به شعار صالحان آراسته است و از ستّارالعيوب بودن خداوند سوء استفاده مى کند و در طريق عصيان و نافرمانيش گام برمى دارد.
ممکن است که اين گروه ظاهراً به خدا و روز رستاخيز ايمان داشته باشند، ولى به يقين ايمان به اين دو اصل مهم در اعماق وجودشان نفوذ نکرده، وگرنه چگونه ممکن است متاعى به آن گرانبهايى را به اين ثمن بخس و بهاى ناچيز مبادله کنند؟ به همين دليل، در احاديث آمده است که رياکاران در قيامت ـ که پرده ها کنار مى رود و چهره واقعى هر کس آشکار مى شود ـ به عنوان «يا کافر! يا فاجر! يا غادر! يا خاسر»! مخاطب مى شوند و به آنها گفته مى شود: «حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ فَلاخَلاصَ لَکَ الْيَومَ فَالْتَمِسْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ»; اعمالت نابود شد و اجر و پاداشت از ميان رفت و هيچ راه نجاتى امروز براى تو باقى نمانده است.
برو و پاداشت را از کسى که اعمالت را براى او انجام دادى بگير.(16)
بى شک اين گروه ـ مانند ساير گروه هاى چهارگانه ـ تنها در عصر مولا على (عليه السلام) وجود نداشتند; بلکه هميشه و در هر جامعه اى بوده و هستند و خطر آنها بر دين و دنياى مردم از همه گروه ها بيشتر است.
به همين دليل پيروان حق بايد بدقّت مراقب آنها باشند و در دام آنان نيفتند. خوشبختانه بسيارى از آنها عملا خود را رسوا مى کنند و هنگامى که بر سر دو راهى دين و دنيا قرار مى گيرند، با يک چرخش سريع به راه دنيا مى روند و از دين خدا دور مى شوند و رضاى خلق را با سخط و خشم خالق خريدارى مى کنند تا از دنياى آنان بهره اى گيرند. افکار آنها منحط و همّتشان کوتاه و روحشان آلوده و درونشان زشت و پليد و هميشه گرفتار دوگانگى شخصيت و نفاق هستند. در ادامه اين بحث امام به سراغ گروه چهارم ـ که همان «پارسايان دروغين و زاهدان ريايى» هستند ـ مى رود و مى فرمايد:
«گروه ديگر، کسانى هستند که حقارت و ناتوانى و نداشتن وسيله کافى، آنان را از رسيدن به جاه و مقام بازداشته و دستشان را از همه جا کوتاه کرده است (در حالى که از ديگر فاسدان و مفسدان چيزى کم ندارند، ولى هرگز به اين ناتوانى و ضعف درونى اعتراف نمى کنند، بلکه) خود را به زيور قناعت آراسته و به لباس زاهدان در آمده اند، در حالى که در هيچ زمان نه به هنگام شب و نه روز در سلک پارسايان راستين نبوده اند;
«وَ مِنْهُمْ مَنْ أَقْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُؤُولَةُ(17) نَفْسِهِ، وَ انقِطاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحالُ عَلَى حالِهِ، فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ، وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ، وَلَيْسَ مِنْ ذلِکَ فى مَرَاح(18) وَلاَ مَغْدًى(19)».
و به تعبير ديگر، آنها افراد بى کفايت و ضعيفى هستند که بر ناتوانى و بى کفايتى خود پرده زهد و قناعت مى افکنند و نقطه ضعف خود را به صورت نقطه قوّت نشان مى دهند، در حالى که بويى از پارسايى و قناعت نبرده و در باطن، دنياپرستانى شکست خورده اند.
البتّه اين گروه بر دو قسمند: گاه براى فريب مردم و سرپوش گذاشتن بر ضعفهاى خود به چنين لباسى درمى آيند و گاه حتّى خود را نيز فريب مى دهند و کم کم، باور مى کنند که پارسا و زاهدند، نه ضعيف و ناتوان.
واژه مراح و مغدى به گفته بسيارى از ارباب لغت و مفسران نهج البلاغه، اسم مکان است و به معناى «محل استقرار چارپايان در شب و صبح» است، ولى بعضى آن دو را، اسم زمان مى دانند و به «زمان رفت و آمد شبانه و روزانه» تفسير کرده اند. و در هر صورت، انتخاب اين واژه ها براى بيان حال آنان اشاره لطيفى به حماقت و ابلهى آنان است که ضعف ها را در نظر خود و ديگران قوّت و قدرت نشان مى دهند و دنياپرستى را در چهره زهد و پارسايى ظاهر مى کنند.
در اين که فرق ميان گروه چهارم و نخست از يک سو و گروه چهارم و سوم از سوى ديگر چيست؟ گفتوگو است. آنچه مناسب تر به نظر مى رسد، اين است که گروه نخست، دنياپرستانى هستند که به خاطر ضعف و ناتوانى و بى کفايتى در گوشه اى خزيده و به سراغ مال و جاه و مقامى نمى روند، ولى اصرار ندارند که اين ضعف و ناتوانى را به صورت نقطه قوّتى نشان دهند، در حالى که گروه چهارم، از اين ضعف و ناتوانى خود براى کسب و جاهت در جامعه بهره گيرى کرده و آن را نوعى قناعت و زهد مى شمرند و ملک آزادگى و کنج قناعت را گنجى مى دانند که براى سلاطين با شمشير ميسّر نيست.
و امّا تفاوت گروه چهارم با گروه سوم، اين است که گروه سوم از طريق رياکارى خود را به مقاماتى مى رسانند و با استفاده از تزوير به مقاصد نامشروعشان مى رسند.
به تعبير ديگر، آنچه را ظالمانِ زورمدار از حطام دنيا، با ظلم و زور به چنگ مى آورند، اينها از طريق رياکارى و فريب مردم به دست مى آورند.
دين خود را به دنيا مى فروشند و متاع دنيا را به بهاى دين فروشى به چنگ مى آورند، در حالى که گروه چهارم، به جاه و مقامى نايل نمى شوند! امّا همين اندازه دل خوش کرده اند که مردم آنها را قانع و زاهد مى پندارند.
البته گروه نخست و چهارم، هر دو در اين مشترکند که اگر ميدانى براى ظلم و فساد پيدا کنند از دو گروه ديگر، چيزى کم ندارند.
***
نکته:
اين چهار گروه خطرناک در هر جامعه اى وجود دارند:
امام (عليه السلام) در بيان چهار گروه اجتماعى در بالا، بحق داد سخن داده و پيروان راستين ولايت را از خطرات بزرگى که از ناحيه اين چهار گروه (فاسدان بى کفايت، ظالمان زورمدار، دنياپرستان رياکار و زاهدان دروغين) متوجه آنها و جامعه بشرى مى شود آگاه ساخته است و نشانه هاى هر يک را برشمرده و ويژگيهاى روحى و جسمانى آنان را ذکر فرموده تا با اين علامات آنها را بشناسند و در دام آنان گرفتار نشوند.
اين چهار گروه، از نظر تباهى درون و فساد عقيده و دلبستگى به دنيا و جاه و مقام، مشترکند. و اختلاف آنها در دامها و در فراهم بودن اسباب و مقدمات نيل به اين مقصود است.
به تعبيرى ديگر، اين چهار گروه را به دو دسته مى توان تقسيم کرد: يک دسته به مقاصد نامشروعشان مى رسند، با اين تفاوت که جمعى با زور و گروهى با تزوير و رياکارى.
ولى دسته دوم، به مقصودشان، از زخارف دنيا نائل نمى شوند، با اين تفاوت که گروهى، اين ناکامى را در چهره زهد و قناعت نشان مى دهند و دسته اى ديگر، اقدامى در اين زمينه ندارند.
اگر تاريخ را بدقّت بررسى کنيم، مى بينيم که در هر عصر و زمانى اين چهار گروه بوده و هستند، هر چند با پيشرفت جامعه بشرى شگردهاى آنها پيچيده تر و دامها فريبنده تر و نقشه هايشان مرموزتر مى شود.
با نهايت تأسّف جوامع اسلامى امروز نيز از اين حکم مستثنا نيستند و در آتش تباهى اين چهار گروه مى سوزند و ناآگاهان در دامهايشان دست و پا مى زنند و فرياد مى کشند.
اگر پيروان حق سخنان امام (عليه السلام) را در اين فراز، دقيقاً به خاطر بسپارند و در جلسات خود به تحليل دقيق آن بپردازند و آگاهيهاى لازم را به افراد پاکدلِ جامعه بدهند و براى افشا کردن توطئه هاى اين چهار گروه تلاش تبليغاتى مستمرى داشته باشند، به يقين از خطر آنها به مقدار زياد کاسته خواهد شد.
***
پی نوشت:
1 ـ «کلالة» (بر وزن ضلالة) به معناى «کُندى» است، لذا شمشير کُند را «کلول» مى گويند.
2 ـ «نضيض» به معناى «کم و ناچيز» است. به همين دليل، به آبهاى کم که گاه قطره قطره تراوش مى کند «نضيض» مى گويند.
3 ـ سوره بقره، آيه 204 ـ 205.
4 ـ «مصلت» از ماده «صلت» به معناى «بروز و ظهور چيزى» است «و سيف صلت» به معناى «شمشير کشيده و صيقل داده شده» است. و مُصلِّت به کسى مى گويند که شمشير خود را کشيده باشد.
5 ـ «اشرط» از ماده «شرط» به معناى علامت است و در عبارت بالا، بيانگر اين حقيقت است که او، خود را آماده براى فساد و هلاک کرده و گويى خود را بر اين منظور، علامت گذارى کرده است.
6 ـ «اوبق» از ماده «وبق»، به معناى «هلاکت» است. بنابراين، اَوْبَق يعنى «هلاک کرد».
7 ـ «حُطام» (بر وزن غلام) به معناى «شکسته و بى ارزش» است و اموال دنيا را به خاطر بى ارزش بودن، حطام دنيا مى گويند.
8 ـ «ينتهز» از ماده «نهز» به معناى «حرکت براى انجام کارى» است و به معناى «حرکت براى به دست آوردن غنيمتى» نيز آمده است.
9 ـ «مِقْنَب» (بر وزن محور) در اصل، به معناى «گلّه اى از اسب» آمده و در خطبه بالا به معناى گروهى از مردم است. شايد تعبير به «مقنب» اشاره به ناآگاهى و بى خبرى آن گروه است.
10 ـ «يفرع» از ماده «فرع» به معناى «قسمت بالاى هر چيزى» است. و در عبارت بالا به معناى «بالا رفتن از منبر و تکيه زدن بر محلّ ارشاد خلق» آمده است.
11 ـ سوره بقره، آيه 16.
12 ـ سوره بقره، آيه 207.
13 ـ ن، ک، ش، 456.
14 ـ طَاْمَنَ و اطمينان، از يک ماده هستند و در اصل به معناى «آرامش و سکون» است. و در عبارت بالا اشاره به وقار و تواضع صورى و ظاهرى است.
15 ـ «شَمَّر» از ماده «شمر» به معناى «جمع و جور کردن و مهيا شدن» آمده است.
16 ـ وسايل الشيعه، جلد 1، صفحه 51.
17 ـ ضوؤله به معناى «ضعف و ناتوانى» است.
18 ـ «مراح» از ماده «روح» به معناى زمان و يا مکان رفت و آمد شبانه است.
19 ـ «مغدى» از ماده «غدو» به معناى «زمان و مکانى است که صبحگاهان چارپايان از آن بيرون مى روند» و بعضى نيز گفته اند که «مغدى» به معناى «مکان حيوانات در روز» در مقابل «مراح» که بستر شبانه آنها است، مى باشد.