پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج3، ص: 22
و من كلام له عليه السّلام: لمّا خُوّف مِن الْغِيْلَة.
اين سخن را هنگامى ايراد فرمود كه امام را تهديد به قتل و ترور كردند.
چرا از مرگ بترسم؟!
در شأنِ ورودِ اين سخن، چنين نوشته اند که: «يارانش کراراً حضرت را از سوء نيّت «ابن ملجم» خبر داده اند و قراين و نشانه هايى نيز بر نيّت سوء او، آشکار گشت; حتّى به گفته بعضى، روزى امام(عليه السلام) مشغول خطبه خواندن بود و «ابن ملجم» در برابر منبر نشسته بود که اين سخن را آهسته بر زبان جارى کرد: «وَ اللّهِ لاَُرِيحَنَّهُمْ مِنْکَ; به خدا سوگند! مردم را از دست تو آسوده مى کنم» آنهايى که اين سخن را از او شنيدند بعد از پايان خطبه او را دستگير کرده نزد امام آوردند، امام فرمود: «او را رها کنيد!» و سپس گفتار مورد بحث را بيان فرمود(1).»
آرى امام(عليه السلام) چنين فرمود: «من از سوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادث حفظ مى کند، و هنگامى که اجلم فرا رسد اين سپر الهى از من دور مى شود، و مرا تسليم حوادث مى کند، در آن هنگام نه تير خطا مى رود و نه زخم بهبودى مى يابد (ولى امروز وحشتى ندارم)» (وَ إِنَّ عَلَىَّ مِنَ اللّهِ جُنَّةً حَصِينَةً، فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي انْفَرَجَتْ عَنّي وَ أَسْلَمَتْنِي; فَحِينَئِذ لاَيَطِيشُ(2) السَّهْمُ(3) وَ لاَيَبْرَأُ(4) الْکَلْمُ(5)).
اين تعبير، اشاره به يک واقعيت است و آن اينکه تا اجلِ نهايى انسان فرا نرسد از دنيا نمى رود; بنابراين تعيين اجل از سوى خداوند، به اين مفهوم است که اراده او بر اين قرار گرفته که فلان کس، تا فلان زمان باقى بماند و بى شک هيچ چيز در برابر اراده حقّ مقاومت نخواهد کرد. لذا مسأله اجل الهى را مى توان يک سپر محکم در برابر حوادث دانست. شبيه همين معنا کراراً در «نهج البلاغه» در کلمات قصار آمده است; در يک جا مى فرمايد: «إنَّ الأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ; سرآمدِ زندگى (که از سوى خدا تعيين شده) سپر محکمى است!(6)».
و در جاى ديگر مى فرمايد: «کَفَى بِالاَْجَلِ حَارِساً; سرآمدِ قطعىِ زندگى، براى پاسدارى انسان کافى است (يعنى تا عمر به پايان نرسد هيچ حادثه اى او را از پاى در نمى آورد)(7)»
بلکه اين معنا را از آيه يازده سوره «رعد» نيز مى توان استفاده کرد، آنجا که مى فرمايد: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ; براى انسان مأمورانى هستند پى در پى، که از پيش رو و از پشت سر، او را از حوادث مختلف حفظ مى کنند».
در تفسير اين آيه، حديثى از امام باقر(عليه السلام) به اين مضمون نقل شده است: «يَقُولُ: بِأَمْرِ اللّهِ مِنْ أَنْ يَقَعَ فِي رَکِيٍّ أَوْ يَقَعَ عَلَيْهِ حَائِطٌ أَوْ يُصِيبَهُ شَىْءٌ حَتَّى إِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلُّوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ يَدْفَعُونَهُ إِلَى الْمَقَادِيرِ وَ هُمَا مَلَکَانِ يَحْفَظَانِهِ بِاللَّيْلِ وَ مَلَکَانِ بِالنَّهَارِ يَتَعَاقَبَانِهِ; مى فرمايد: به فرمان خدا، انسان (حفظ مى شود) از اينکه در جايى سقوط کند، يا ديوارى بر او بيفتد، يا حادثه ديگرى براى او پيش آيد، تا زمانى که اجل حتمى فرا رسد; در اين هنگام آن فرشتگان کنار مى روند و او را تسليم حوادث مى کنند; آنها دو فرشته اند که مأمور حفظ انسان در شب مى باشند و دو فرشته ديگر که در روز او را حفظ مى کنند و بطور متناوب جايگزين يکديگر مى شوند»(8).
در اينجا سؤالى پيش مى آيد که اگر مطلب چنين است، پس لازم نيست ما خود را در برابر خطرات حفظ کنيم و پيشگيرى لازم را در برابر سيل و زلزله و بيمارى و حوادث رانندگى بنماييم; بلکه مجاز هستيم بى پروا پيش برويم و از هيچ چيز نترسيم؟!
در پاسخ به اين سؤال بايد توجّه کرد که اجل و سرآمدِ عمر انسان، بر دوگونه است: «اجل حتمى» و «اجل غير حتمى». «اجل حتمى» سرآمدى است که به هيچ وجه راه بازگشت براى آن نيست مثل اينکه قلب انسان حداکثر قدرت ضربانش -در حاليکه کاملاً هم سالم باشد- فلان مقدار است; هنگامى که آن عدد کامل شد قلب خواه ناخواه از کار مى ايستد، درست مانند ساعتى که باطرى آن تمام شده باشد.
امّا «اجل غير حتمى» سرآمدى است که قابل اجتناب است آن نيز بر دوگونه است; بخشى از آن در اختيار انسان است که مى تواند با رعايت موازين عقلايى از آن پرهيز کند، مانند: پوشيدن «زره» در تن و گذاشتن «کلاه خُود» بر سر و گرفتن «سپر» به دست در ميدان جنگ; که بى شک جلوى بسيارى از مرگ و ميرها را مى گيرد.
پرهيز از اين گونه امور، به عهده خود انسان گذارده شده است و اوست که در برابر اين حوادث، مسئول و تعيين کننده است.
بخش ديگرى از سرآمدها، غير قطعى است، که معمولاً از اختيار انسان بيرون است; مانند: بخشى از حوادث رانندگى و يا مسأله پيش بينى نشده اى در مورد سقوط در چاه، يا ريزش کوه و مانند آن. اينجاست که فرشتگان و مأموران الهى، تا اجل حتمى او فرا نرسيده باشد او را در برابر اين حوادث حفظ مى کنند و هنگامى که اجل حتمى او فرا رسيد او را به دست حادثه مى سپارند و رهايش مى کنند.
البتّه اين بخش را نيز مى توان به دو گروه تقسيم کرد: مشروط و غير مشروط; مشروط آن مواردى است که، پاسدارى فرشتگانِ حافظِ انسانها، مشروط به انجام کارى از قبيل دادن صدقه، دعا کردن، صله رحم و انجام کارهاى نيک مى باشد; و قسم ديگر آن است که، حتّى بدون اين شرط، مأمور محافظت او در اين قسمت هستند.
خلاصه اينکه اجل حتمى تخلّف ناپذير است; و اجل مشروط يا معلَّق قابل تغيير مى باشد، گاه به وسيله تدبير و احتياط خود انسانها و گاه به وسيله انجام اعمال نيکى همچون صله رحم و صدقه در راه خدا و گاه به وسيله فرشتگانى که مأمور حفظ انسان در برابر خطرات غير حتمى هستند.
از اينجا روشن مى شود که آياتى مانند: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَيَسْتَقْدِمُونَ; هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن عقب مى افتند و نه ساعتى بر آن پيشى مى گيرند»(9) و آيه شريفه: «وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُها; خداوند هرگز مرگ کسى را که اجلش فرا رسيده به تأخير نمى اندازد»(10) با آياتى مانند: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ...» که قبلاً به آن اشاره کرديم منافات ندارد و همچنين با روايات فراوانى که مى گويد: صدقه و صله رحم، اجل انسان را به تأخير مى اندازد، مخالف نيست و در واقع جمع بين همه آيات و روايات با توجّه به اقسام سه گانه يا چهارگانه اجل، که در بالا اشاره شد، روشن مى شود(11). (12)
***
پی نوشت:
1. «مصادر نهج البلاغه» جلد 2، صفحه 42-43; مرحوم «ابن ميثم» در «شرح نهج البلاغه» خود نيز اين مطلب را آورده است (جلد 2، صفحه 157).
2. «يَطيش» از مادّه «طَيْش» (بر وزن عيش) به معناى کم عقلى است و هنگامى که تير خطا کند، اين واژه درباره آن به کار مى رود; گويى تير غير عاقلانه عمل کرده است. برخى نيز آن را به معناى وسيعترى يعنى: هر گونه سبکى تفسير کرده اند، خواه در تير باشد يا در عقل يا غير آن. (کتاب العين و مقاييس اللغة و لسان العرب)
3. «سَهْم» در اصل به معناى چوبه تير است و از آنجا که گاهى براى تعيين کردن بهره افراد به وسيله قرعه کشى از چوبه هاى تير استفاده مى کردند، واژه «سهم» به بهره افراد اطلاق شده است و «مساهمه» به معناى قرعه کشى آمده، زيرا به هنگام قرعه کشى نامها را بر چوبه هاى تير مى نوشتند و با هم مخلوط مى کردند، سپس يک چوبه تير از آن بيرون مى آوردند و به نام هر کس اصابت مى کرد مشمول قرعه مى شد.
4. «يَبْرَأُ» از مادّه «بُرْء» (بر وزن قُرْب) به معناى بهبود يافتن از بيمارى است و «بَرْء» (بر وزن نرم) به معناى آفرينش است و از اين جهت به خداوند «باري» مى گويند.
5. «کَلْم» (بر وزن نظم) در اصل به معناى زخم و جراحت است و از آنجا که سخن در دلها اثر مى گذارد به آن «کلام» مى گويند.
6. کلمات قصار، کلمه 202.
7. کلمات قصار، کلمه 306.
8. تفسير برهان، جلد2، صفحه 283.
9. سوره اعراف، آيه 34.
10. سوره منافقون، آيه 11.
11. شرح بيشتر درباره اقسام اجل در «تفسير نمونه» جلد 18، صفحه 207 به بعد در ذيل آيه 11 سوره فاطر، آمده است.
12. سند خطبه: بخش اوّل اين سخن را «ابن كثير» در «البداية و النهاية» از كتاب «ابى داود» نقل كرده و «ابى داود» كسى است كه حدود صد و سى سال قبل از «سيّد رضى» دار فانى را وداع گفت و بعد از «سيد رضى»، «زمخشرى» در «ربيع الأبرار» با تفاوتى نقل كرده و اين تفاوت نشان مى دهد كه آن را از غير «نهج البلاغه» گرفته است. و همچنين «آمُدى» در«غرر الحكم» در حرف «الف» آورده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 42). در كتاب «صفّينِ» «نصر بن مزاحم» كه در قرن دوم هجرى مى زيسته نيز، اين خطبه آمده است (نهج البلاغه، چاپ جامعه مدرّسين).