ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم)، ج 2، صفحه 449
اين فصل از گفته امام (ع) در باره درخواست نزول رحمت حق بر بنده اى است كه داراى صفات برجسته اخلاقى باشد. در اين خطبه امام (ع) بيست صفت نيك را بيان مى كند، به ترتيب زير:
1- حكم خدا را بشنود و به انجام آن همّت گمارد، حكم در سخن حضرت به معنى حكمت است يعنى حكمتهاى الهى را بشنود و آنها را براى عمل به خاطر بسپارد. امام (ع) براى شنونده حكمت حق، و فرا گيرنده آن دعا كرده است اين دعا به منزله امر به تعليم و تعلّم است و ياد گرفتن و ياددادن را الزامى مى سازد بايد دانست كه تعليم و تعلّم از علم و عمل، معناى گسترده ترى دارد.
كلمه «دعاها»، يعنى چنان كه به او القاء شده است آن را درك كرده بفهمد.
2- هرگاه به رشد و هدايت دعوت شود، آن را پذيرفته به سوى دعوت كننده بشتابد منظور از «رشاد» هدايت و راهيابى به معاش و معاد است، كه به وسيله علوم و روشهاى عملى شريعت مى توان به آنها دست يافت.
3- دست بدامن هدايت كننده اى زند تا بوسيله او نجات يابد. يعنى براى پيمودن راه خدا، بايد به استاد راهنمايى اقتدا كند تا آن مرشد اسباب خلاصيش را از گمراهى و انحراف فراهم كند.
امام (ع) لفظ «حجزة» را براى پيروى از دستورات راهنما استعاره آورده اند.
وجه شباهت اين است كه ذهن اقتدا كننده، در تنگناها و تاريكهاى راه خدا لزوما از روش راهنما و دستورات او پيروى مى كند تا بتواند نجات پيدا كند چنان كه اگر شخصى تاكنون راهى را كه به شدت تاريك است نرفته باشد، دستورات شخصى را كه قبلا چندين مرتبه آن راه تاريك را رفته باشد اطاعت مى كند و در آن مسير تاريك شخص آشناى به راه را به قصد نجات يافتن از تاريكى و سرگردانى راهنماى خود قرار مى دهد. در همين رابطه ميان اصحاب سلوك در اين كه آيا وجود شيخ براى سالك الى اللّه ضرورت دارد يا خير اختلاف نظر است.
بيشترين بر اعتقاد وجوب اند و وجود مراد را براى سالك ضرورى مى دانند. از سخن امام (ع) نيز وجوب فهميده مى شود. و نيز گواه بر لزوم راهنما اين جمله است كه گفته اند. سالكان به وجود راهنما افتخار مى كنند، چون هدايت كننده به منزله زبان عارفان و سر سلسله آنان مى باشد. فرازهاى ديگرى در سخنان امام (ع) بر همين وجوب گواهى مى دهد، چه روشن است راهى كه سالك مى پيمايد با وجود راهنما به هدايت نزديكتر است و بدون هدايت كننده، مضافا بر اين كه طولانى است خوف گمراهى نيز در آن هست. به همين دليل امام (ع) فرموده اند: آن كه دست به دامن هدايت كننده بزند نجات مى يابد زيرا نجات به راهنما بستگى دارد ما در كتاب مصباح العارفين دليل هر دو گروه را، بر لزوم و عدم لزوم مرشد براى سالك نقل كرده ايم، طالب تحقيق بيشتر مى تواند به آن جا رجوع كند.
4- مواظب اعمال و رفتار خود، در برابر پروردگارش باشد.
مراقبت يكى از نتايج ايمان در آن مرتبه بزرگى از مراتب سالكان مى باشد.
در باره مراقبت رسول خدا (ص) فرموده اند: «خدا را چنان پرستش كن كه گويا او را مى بينى هر چند تو او را نمى بينى ولى خداوند تو را مى بيند» خداوند مى فرمايد: «أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ...» و باز مى فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ».
امام غزّالى حقيقت مراقبت را، حالتى نفسانى كه نوعى معرفت و شناخت را نتيجه مى دهد دانسته و معتقد است كه مراقبت، در عمل اعضاء و جوارح و قلب نيز نتيجه بخش است.» حالت نفسانى عبارت است از توجّه داشتن قلب به رقيب و نگهبان و سرگرم داشتن به ياد او بريدن از ديگران. علمى كه براى تحقّق چنين حالتى مفيد باشد اين است كه بدانى خداوند بر اسرار رموز و امور نهفته آگاه است، هر كس هر آنچه را انجام دهد مى داند، چنان كه امور ظاهرى براى مردم روشن است، راز دلها براى خداوند متجلى است، نه، بلكه از آنهم واضح تر است. اگر چنين معرفت و شناختى براى انسان در رابطه با علم و آگاهى خداوند نسبت به امور حاصل شود، بى شك چنين حالتى انسان را وادار مى كند كه همواره خود را در محضر حق ببيند، و خداوند را رقيب و مواظب اعمالش بداند.
آنها كه به چنين معرفتى دست يافته اند، صدّيقين ناميده مى شوند و مراقبت آنها عبارت از تعظيم و اجلال خداوند است و در ملاحظه شكوه و عظمت پروردگار دل خود را غرق مى كنند، و در پوشش هيبت حق تعالى چنان خود را شكسته احوال و بى ارزش مى دانند، كه مجالى براى توجّه به غير خدا باقى نمى ماند.
آنچه تا كنون گفتيم در رابطه با مراقبت دل بود، امّا مراقبت در اعضا و جوارح اين است كه شخص مراقب، توجّه به مباحات را تعطيل مى كند، چه رسد به اين كه مرتكب محرمات شود، وقتى كه به قصد فرمانبردارى خداوند قيام كند، هيچ چيز را غير از اطاعت در نظر ندارد.
و انجام شده تلقّى مى گردد، چون به جز فرمانبردارى عملى را در نظر ندارد.
به همين دليل نيازى به فكر كردن به منظور رعايت عمل براى خداوند ندارد. چون غير خداوند در نظر او هيچ است. اگر كسى بدين مرتبه از مراقبت در اعضا و جوارح برسد بكلّى از خلق غافل مى شود، تا بدان حد كه آنها را نمى بيند و سخن آنها را نمى شنود. اين موضوع را با مثالهايى مى توان توضيح داد: بعضى از افراد ضعيف النفس كه در مجلس پادشاه حضور دارند، بر اثر هيبت و عظمت سلطان بسيارى از امور را كه انجام مى پذيرد احساس نمى كنند و يا وقتى كه افراد در مورد امر مهمّى متفكّر باشند، اتفاقات اطراف خود را متوجّه نمى شوند.
روايت شده است كه يحيى بن زكريّا (ع) بر زنى گذشت و بدون توجّه پيشانيش بر سر آن زن اصابت كرد. سؤال كردند چرا چنين شد فرمود متوجّه نبودم گمانم ديوار است.
در مرتبه پايين تر از مراقبت صدّيقين مراقبت افراد پارسا كه از اصحاب يمين هستند قرار دارد. اصحاب يمين گروهى هستند كه بعضى از معارف الهى بر قلب آنها نزول يافته ولى ملاحظه جلال كبريايى آنها را از خود بى خود نكرده است، دل آنها در حالت تعادل قرار گرفته و به نسبتى توجّه به اقوال و اعمال دارند و با يادآورى عظمت و جلال حق، عملشان خالى از مراقبت نيست.
چون شرم از خداوند بر دلهايشان غلبه نمايد، تا يقين به درستى كارى نداشته باشند اقدام بر ترك يا انجام آن نمى كنند. بنا بر اين از هر عملى كه موجب رسوايى در قيامت شود، خوددارى مى كنند، چه خداوند را شاهد كارهاى خود، در دنيا به مانند گواه بودن او در قيامت مى دانند. كسانى كه به اين درجه از كمال برسند به مراقبت جميع حركات سكنات، لحظات و امور اختيارى كه انجام مى دهند نيازمندند، حتّى آنچه بر خاطرشان بگذرد محاسبه مى كنند، اگر امرى خدايى باشد در انجام آن تعجيل و اگر شيطانى باشد ترك مى كنند از پروردگارشان شرم دارند.
و نفس خود را در پيروى از اعمال شيطانى ملامت مى كنند، و اگر در الهى بودن عمل و يا شيطانى بودن آن شك داشته باشند در انجام آن تا ما دام كه با نور حق سبحانه تعالى روشن گردد، توقّف مى كنند چنان كه معصوم (ع) فرموده است: «هواى نفس شريك كورى است» از نشانه هاى توفيق توقّف به هنگام حيرت و سرگردانى است، يعنى انسان موفّق هيچ وقت عمل خود و لحظه اى انديشه خويش را هر چند كه اندك هم باشد، بيهوده و معطّل نمى گذارد به اين منظور كه از گرفتاريهاى روز قيامت رهايى يابد.
رسول خدا (ص) در اين باره فرموده اند: «انسان در قيامت از سرمه چشم و از ذرّه گلى كه به انگشت خود بر دارد (فتيله كند) و نيز از اين كه لباس برادر دينى اش را لمس كند، سؤال شود.»
5- از گناهش بترسد. ويژگى ديگر مرد خدا اين است كه از كيفر گناهش ترس دارد.
در بيان اين موضوع مطلبى كه بايد دانسته شود اين است كه در حقيقت ترس از كيفر گناه است نه خود گناه. ولى چون گناه موجب خشم خداوند و كيفر او مى شود، نسبت ترس را به گناه داده اند. پيش از اين ما حقيقت ترس و اميد را تعريف كرده شرح داده ايم.
6- قول و عمل خود را براى خدا خالص مى گرداند: باين توضيح كه تمام حالات، گفتار و رفتار خود را صرفا براى خداوند انجام مى دهد بلكه تا بدان حد خالص مى شود كه در نيّت هم توجّه به غير خدا ندارد، فكر و ذكرش همواره خدا است. در خطبه اوّل نهج البلاغه معناى اخلاص را شرح و توضيح داده ايم.
7- شخص مؤمن كارهاى شايسته انجام مى دهد. معناى صالح بودن عمل اين است، كه كار طبق رضاى خدا انجام گيرد.
8- براى خود ذخيره آخرت فراهم كند: منظور اين است كه تمام وظايف محوّله از جانب حق واجب و مستحبّ را انجام دهد و نهايت كوشش خود را براى به دست آوردن اجر اخروى به كار گيرد، تا براى روز نيازمندى، اندوخته اى داشته باشد.
9- از انجام محرّمات پرهيز داشته باشد. غرض از اين بيان حضرت امر به دور بودن از منهيات شرعى است. با اين عبارت توجّه مى دهند كه لازم است مؤمن از آنچه عقاب آور است و در قيامت موجب كيفر مى شود بر حذر باشد.
10- امور ناپايدار و فانى شونده را كنار بگذارد. يعنى مال و زينت دنيا را بى اعتبار بداند و دل به رحمت حق متصل داشته باشد. اين فراز گفته امام (ع) اشاره به پارسايى و پاك شدن از موانع رحمت دارد دل به دنيا بستن باعث دور ماندن از غفران و رحمت الهى مى شود.
11- ثوابهاى اخروى را به عوض خوشيهاى دنيوى انتخاب كند. بدين توضيح كه در جوهر نفس خود، ملكات خير و صفات نيك را ذخيره كند. ضمير و باطن خود را به مطالعه انوار كبريايى حق تعالى سرگرم بدارد، تا آنچه از فيوضات خداوندى و نيكيها به وى مى رسد، دريافت كند، و بر اثر تكرار و تمرين و ممارست، ملكه نفسانى گرداند، زيرا نيكو عروضى است ثواب آخرت از نعمتهاى فانى و ناپايدار دنيا چنانچه كسى بتواند به دست آورد.
12- با هواى نفسانى خود مبارزه كند. يعنى با خواسته هاى نفس امّاره كه همواره به بدى فرمان مى دهد و به كارهاى زشت دنيوى انسان را مى فريبد، مبارزه كند، و با هر خاطره بدى كه به قلبش القا مى كند مخالفت كند و مواظب خطرات نفس باشد، تا بتواند وسوسه هاى درونى را از ميان ببرد.
13- آرزوهاى بيجا و طولانى خود را تكذيب كند. يعنى آنچه را شيطان از آرزوهاى دور و دراز در نظرش مجسّم مى سازد و به دروغ وعده رسيدن به آنها را مى دهد، رها سازد و به اين دليل كه به آنها دست نخواهد يافت كنارى بگذارد و با مراقبت شديد، ريشه اين خواسته ها را بخشكاند، زيرا فريب شيطانى پياپى مى رسد، و انسان را لحظه اى آسوده نمى گذارد.
در جاى ديگر امام (ع) مى فرمايند: «از آرزوهاى دور، و دراز بر حذر باشيد، زيرا آرزوهاى طولانى مال التجارة احمقان است».
14- صبر و شكيبايى را وسيله نجات و رهايى خود قرار دهد.
صبر عبارت از پايدارى نفس است، كه مبادا به زشتيهاى لذّات گرفتار آيد.
هرگاه انسان بداند كه پيروى از خوشيهاى زشت و زودگذر نفسانى موجب، هلاكت اخروى مى شود، مقاومت در برابر گناه و بديها و خوددارى از تمايلات نفسانى و شهوات، باعث نجات و خلاصى مى شود.
در اين عبارت امام (ع) لفظ «مطيّة» را كه به معنى مركب سوارى است براى صبر استعاره آورده، و فرموده است: «صبر را مركب نجات قرار بده» وجه مشابهت اين است كه صبر، و مركب تندرو مى توانند وسيله نجات باشند. صبر در برابر مشكلات و اسب به هنگام فرار از دشمن به انسان رهايى مى بخشد.
15- تقوى را توشه پس از مرگ قرار دهد، چون مقصود از تقوى گاهى زهد و پارسائى است، و گاهى ترس از خدا كه لازمه اش زهد و وارستگى است و چون مراد از توشه چيزى است كه انسان به وسيله آن آماده روياروئى با حوادث مى شود بزرگترين حادثه اى است كه در رابطه با دنياى ديگر براى انسان پيش مى آيد. امام (ع) تقوى را وسيله آمادگى براى مرگ دانسته اند، زيرا شخص پرهيزگار همواره به ياد عظمت الهى سرگرم و هيبت حق تعالى او را از توجّه به امور ديگر باز مى دارد. بنا بر اين مرگ در نزد چنين شخصى اهميّت زيادى نداشته و غم بزرگى نيست.
گاهى مقصود از تقوى، مطلق ايمان و منظور از وفات معناى مجازى است، يعنى آنچه كه پس از ايمان پيش آيد، با فرض اين معنى روشن است كه ايمان انسان را از عذاب الهى در امان مى دارد.
16- مؤمن راه روشن را به سوى خدا مى پيمايد: يعنى راهى كه مستقيم و روشن است و سريع طى مى شود انتخاب كرده و به سوى حق تعالى حركت مى كند.
17- مرد خدا همواره راه حق را مى پيمايد و لحظه اى از آن جدا نمى شود. فرق ميان انتخاب راه روشن كه در شماره شانزده ذكر شد و همواره ملازمت بر طريقه و آشكار كه در شماره هيفده آمده است اين است، كه اوّلى امر به پيمودن راه روشن دارد و دوّمى به لزوم پيمودن راه و جدا نشدن از طريق مستقيم توجّه مى دهد بدين توضيح كه هر چند راه روشن باشد، امّا به دليل طول راه و پرخطر بودن آن پوينده مدام، رو در روى شيطان قرار دارد و خوف لغزش و گمراهى منتفى نيست، پس لزوما بايد از دليل و برهان چراغى روشن و فروزان به همراه داشته باشد و هرگز از آن مسير منحرف نشود.
18- مؤمن فرصتها را غنيمت مى شمارد: يعنى چند روزه دنيا كه فرصتى براى كارهاى نيك دارد پيش از فرا رسيدن روز حساب و قيامت آنها را انجام دهد، كه پس از مرگ انسان قادر به انجام هيچ كار نيكى نيست.
19- مرد خدا بر مرگ پيشدستى مى كند. يعنى قبل از آن كه مرگ فرا رسد و اعمال خير او را قطع كند كارهاى لازم و خيرات و حسنات بجا مى آورد و با دست پر به استقبال مرگ مى رود.
20- از اعمال نيك، زاد و توشه بر مى گيرد. امام (ع) زاد و توشه آخرت را به جاى اعمال نيك استعاره آورده اند وجه استعاره ميان اين دو را قبلا توضيح داده ايم.
امام (ع) در صدر و ذيل عبارات «ركب الطريقة الغراء» و «لزم محجّة البيضاء اغتنم المهل» - و «بادر الأجل و تزوّد من العمل» و... رعايت سجع متوازى را نموده است در بعضى از فرازها حرف عطف را ذكر و در برخى حذف نموده، رعايت اين تناسب براى اهل فن نهايت بلاغت و سخنورى است.