شعر در سوگ حضرت محمد (ص)
۱۸ آذر ۱۳۹۳ 0ماتم جهانسوز خاتم النّبيّين ست؟
يا كه آخرين روز صادر نخستين ست؟
روز نوحه قرآن در مصيبت طاهاست
روز ناله فرقان از فراق ياسين ست
خاطرى نباشد شاد در قلمرو ايجا
آه و ناله و فرياد در محيط تكوين ست
كعبه را سزد امروز، رو نهد به ويرانى
زانكه چشم زمزم را سيل اشك خونين ست
صبح آفرينش را، شام تار باز آمد
تيره، اهل بينش را ديده جهان بين ست
رايت شريعت را، نوبت نگونسارى ست
روز غربت اسلام، روز وحشت دي نست
شاهد حقيقت را، هر دو چشم حقْبين خفت
آهِ بانوى كبرى همچو شمع بالين ست
هادى طريقت را، زندگى به سر آمد
گمرهان امّت را سينهيى پر از كين ست
شاهباز وحدت را، بند غم به گردن شد
كركس طبيعت را، دست و پنجه رنگين ست
شد هماى فرّخْ فر، بسته بال و بى شهپر
عرصه جهان يكسر، صيدگاه شاهين ست
خاتم سليمان را اهرمن به جادو برد
مسند سليمانى، مركز شياطين ست
شب ز غم نگيرد خواب، چشم نرگس شاداب
ليك چشم هر خارى، شب به خواب نوشين ست
پشت آسمان خم شد زير بار اين ماتم
چشم ابر پر نم شد در مصيبت خاتم
شاعر:(علّامه شيخ محمّد حسين غروى اصفهانى (مفتقر))
منبع: گنجينه نور(مدائح و مراثى خمسه طيبه)، محمد علی مجاهدی، ص:189.