أَلَا فَاذْكُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ وَ قَاطِعَ الْأُمْنِيَاتِ عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ لِلْأَعْمَالِ الْقَبِيحَةِ، وَ اسْتَعِينُوا اللَّهَ عَلَى أَدَاءِ وَاجِبِ حَقِّهِ وَ مَا لَا يُحْصَى مِنْ أَعْدَادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسَانِهِ.
الْمُسَاوَرَة: پريدن، جستن، گوئى عمل زشت، بدليل عدم تقارن با طبيعت و فطرت انسان، از آدمى گريزان است و انسان با جستن و پريدن بسوى آن، آنرا انجام مى دهد.
هادِم: ويران كنندهمُنَغِّض: شكننده، از بين برندهأمنِيّات: آرزوها، جمع امنيةمُساوَرَة: حمله نمودن، سوار شدن
هنگامى كه آهنگ كارى ناپسند مى كنيد، به ياد داشته باشيد مرگ را كه ويرانگر خوشيهاست و تيره كننده شهوتهاست و قطع كننده رشته آرزوهاست. از خدايا يارى خواهيد تا بتوانيد حق واجب او را ادا كنيد و شكر نعمتها و احسانهاى بيحسابش را به جاى آوريد.
آگاه باشيد، از نابودكننده لذّات، و بر هم زننده عيش ها، و قطع كننده آرزوها ياد كنيد آن زمان كه شتابان به سوى گناهان مى رويد. و براى اداى حق واجب خداوند، و سپاس نعمتها و احسان بى شمارش از او كمك بجوييد.
بهوش باشيد، مرگ را كه نابود كننده لذّت ها و شكننده شهوت ها و قطع كننده آرزوهاست، به هنگام تصميم بر كارهاى زشت، به ياد آوريد، و براى انجام واجبات، و شكر در برابر نعمت ها و احسان بى شمار الهى، از خدا يارى خواهيد.
هان بر هم زننده لذّتها، تيره كننده شهوتها، و برنده آرزوها را به ياد آريد آن گاه كه به كارهاى زشت شتاب مى آريد، و از خدا يارى خواهيد بر گزاردن واجب او -چنانكه شايد-،و نعمت و احسان او كه به شمار نيايد.
(7) آگاه باشيد در هنگام شتاب بانجام كارهاى زشت مرگ را بياد آوريد كه لذّتها و خوشيها را ويران ميكند و عيشها را بهم مى زند و آرزوها را قطع مى نمايد،(8) و از خداوند يارى طلبيد (توفيق بخواهيد به آماده بودن) براى بجا آوردن حقّ واجب او (طاعات و عبادات) و (شكر و سپاس از) بسيارى نعمتها و احسان و نيكوئيهايش كه بشمار در نيايد.
به هوش باشيد! در آن هنگام که با شتاب به سراغ اعمال زشت مى رويد، نابود کننده لذّات و برهم زننده خواسته ها و قطع کننده آرزوها را به ياد آوريد; و براى اداى حقّ واجب خداوند، و نعمت هاى بى شمار و احسان هاى بى پايانش، از او يارى بطلبيد.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج4، ص: 352-349
درهم کوبنده لذّات:امام(عليه السلام) در پايان اين خطبه بليغ و فصيح و نافذ، اشاره به دونکته مى فرمايد که بحثهاى گذشته را کامل و جامع مى سازد: نخست، اشاره به مرگ است که يادآورى آن از عوامل بسيار مهم بيدارى انسانهاست. مى فرمايد: «به هوش باشيد! در آن زمان که با شتاب به سراغ اعمال قبيح مى رويد نابود کننده لذّات و برهم زننده خواسته ها و قطع کننده آروزها را به ياد آوريد! (أَلاَ فَاذْکُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ، وَ مُنَغِّصَ(1) الشَّهَواتِ، وَ قَاطِعَ الأُمْنِيَاتِ، عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ(2) لِلأَعْمَالِ الْقَبِيحَةِ).در اين جا، امام(عليه السلام) از مرگ به سه عنوان ياد کرده است: نخست «نابود کننده لذّتها;» چرا که بسيارى از مردم، يک عمر زحمت مى کشند تا وسايل زندگى و عيش و نوش و لذّت را ازهر جهت فراهم سازند و درست اين در زمانى است که نشانه هاى مرگ به صورت انواع بيماريها ظاهر شده است. اضافه بر اين، بسيار ديده شده که مجالس عيش و نوش، در يک لحظه، با يک حادثه به مجلس عزا مبدّل گشته است و عجب اينکه هيچ تضمينى درباره هيچ کس درباره اين خطرها وجود ندارد.ديگر: «گلوگير کننده شهوات و خواستها»; چرا که مرگ - همان مرگى که تاريخ و زمان معيّنى ندارد و به هيچ وجه قابل پيش بينى نيست - در آن لحظه که انسان جرعه شهوات و کاميابى ها را سر مى کشد، گلويش را مى فشارد و به همه چيز پايان مى دهد.سوّم: «قطع کننده آرزوها»; چرا که آروزهاى انسان به قدرى دامنه دار است که هرگز پايان نمى پذيرد; بلکه گاه با گذشت عمر - همانند سايه هايى که نزديکى غروب آفتاب گسترده تر مى شود - دامنه دارتر مى گردد و تنها چيزى که آروزها را قطع مى کند، مرگ است و مرگ!اين تعبيرات به قدر کوبنده و هشدار دهنده است که هر انسانى را تحت تأثير قرار مى دهد و جالب اينکه مى فرمايد: «از مرگ زمانى ياد کنيد که به اعمال قبيح حمله ور مى شويد» (زيرا کلمه «مُساوره» از مادّه «سور» (بر وزن غور) به معناى پريدن و حمله کردن است) اشاره به اينکه بسيار مى شود که زشتى ها آن چنان زرق و برق دارد و هواى نفس آن را تزيين مى کند که انسان مانند جانور درنده اى که به صيد خود حمله مى کند و بر آن مى پرد به سراغ آن مى رود و در اين لحظه ياد مرگ مى تواند عامل بازدارنده اى باشد.و در دومين نکته، همگان را توصيه مى کند که به ياد نعمت هاى خدا باشند که آن، عامل بازدارنده ديگرى است در برابر گناه; مى فرمايد: «براى اداى حقّ واجب خداوند و نعمت هاى بى شمار و احسان هاى بى پايانش، از او يارى بطلبيد!» (وَ اسْتَعِينُوا اللهَ عَلَى أَدَاءِ وَاجِبِ حَقِّهِ، وَ مَا لاَ يُحْصَى مِنْ أَعْدَادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسَانِهِ).شکر مُنعم (سپاسگزارى در برابر بخشنده نعمت ها) نه تنها انسان را به معرفة الله رهنمون مى شود; بلکه در اداى واجبات و ترک محرّمات نيز، عامل مؤثّرى است.****نکته ها:1- دنيا آن قدر هم فريبنده نيست:بسيارى از مردم مى گويند زرق و برق دنيا فريبنده است و در تعبيرات آيات قرآن و روايات، اشاراتى به اين معنا شده. ولى اگر خوب بينديشيم اين فريبندگى براى ساده انديشان و کودک صفتان است و اگر کمى دقّت کنيم کمتر چيزى از دنيا در نظر ما فريبنده خواهد بود و اين همان چيزى است که امام(عليه السلام) در خطبه بالا به آن اشاره کرده است، چرا که در هر گوشه و کنارى از دنيا، صدها و هزارها نشانه بيوفايى دنيا و ناپايدارى و بى محتوايى آن به چشم مى خورد.مردگانى که مردم براى آنها اشک مى ريزند; نه تنها پيران، بلکه جوانان و کودکان نيز به دلائل گوناگون رهسپار دار آخرت مى شوند. بيمارانى که در خانه ها يا در بسترها، يا بيمارستانها خفته اند و آنها که در اطاق هاى عمل تحت سخت ترين جرّاحى ها قرار دارند.آنها که تمام زندگى خود را در حوادث ناگهانى، يا ورشکستگى هاى تجارى به کلّى از دست داده اند، آنها که يک روز، عزيزترين مردم بودند و الان ذليل ترين آنها هستند; همه اينها، نشانه هاى ناپايدارى و بى وفايى دنيا است. آيا دنيايى که اين همه صحنه هاى دردناک در هر زمان و هر مکان آن ديده مى شود، فريبنده است؟لذا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در «کلمات قصار» به کسى که از فريبندگى دنيا مى گفت فرمود: «اى کسى که دنيا را مذمّت مى کنى و گمان مى کنى فريبنده است; کجاى دنيا فريبنده است؟ آيا قبرهاى پدرانت در دل خاک، يا خوابگاه مادرانت در زير زمين تو را فريب داده؟ فراموش کرده ايد که بارها در کنار بستر بيماران نشسته بوديد و شفاى آنها را طلب مى کرديد و از طبيبان براى آنها دارو طلب نمى نموديد؟ در آن لحظاتى که نه دارو براى آنها اثرى داشت و نه گريه تو داراى فايده بود... دنيا خود را با اين وضع براى تو مجسّم ساخته و با قربانگاه هاى ديگران، قربانگاه تو را نشان داده است».(3)چه زيبا است که دنيا در روايات اسلامى به مار خوش خط و خال تشبيه شده.(4) چه کسى فريب مار خوش خط و خال را مى خورد، جز کودکان؟ به يقين انسان ها از مار مى گريزند، چه خوش خط و خال باشد، يا نه و به گفته شاعر نکته دان:زندگى نقطه مرموزى نيست غير تبديل شب و روزى نيستتلخ و شورى که به نام «عمر» است راستى آش دهن سوزى نيست!2- هوشيارترين مردم!در بعضى از احاديث اسلامى مى خوانيم که از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرسيدند: «هوشيارترين مؤمنان کيست؟» فرمود: «أَکْيَسُ الْمُؤْمِنينَ أَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ، وَ أشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدَاداً; هوشيارترين مردم کسى است که از همه بيشتر به ياد مرگ باشد و براى آن خود را مهيّا کند».(5)در حديث ديگرى از همان حضرت اين روايت به عنوان: «أَکْيَسُ النَّاسِ وَ أَحْزَمُهُمْ; هوشيارترين مردم و دورانديش ترين آنها» ياد شده و در آخر همين روايت آمده: «أُولئِکَ الأَکْياسُ ذَهَبُوا بِشَرفِ الدُّنْيَا وَ کَرَاهَةِ الآخِرَةِ; هوشياران واقعى آنها هستند که هم شرف دنيا را براى خود فراهم کرده اند و هم کرامت آخرت را».(6)دليل آن هم روشن است; زيرا ياد مرگ و پايان زندگى، عامل بازدارنده مهمّى در برابر گناهان - که معمولا از حبّ دنيا سرچشمه مى گيرد و تلاشهاى بيهوده آميخته با حرص و طمع که معمولا از فراموشى مرگ حاصل مى گردد- محسوب مى شود.بگذريم از آن گروهى که به مضمون آيه شريفه: «فَاذَا رَکِبُوا فِي الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إذَا هُمْ يُشْرِکُونَ;(7) هنگامى که گرفتار طوفانهاى بلا مى شوند به ياد قيامت مى افتند، همين که طوفان نشست همه چيز را فراموش مى کنند». اين گروه يقيناً نابخردترين مردم دنيا هستنداز جمله امورى که در اسلام به مسلمانها دستور داده شده، زيارت اهل قبور است که از يک سو، احترامى است به ارواح گذشتگان از مؤمنان و از سوى ديگر، يکى از عوامل مهم بيدارى است، چرا که هر کس در آنجا با زبانحال اين شعر را زمزمه مى کند:هر که باشى و به هر جا برسى آخرين منزل هستى اين است****پی نوشت:1. «مُنغّص» از مادّه «نغص» (بر وزن نقص) به معناى ناگوار بودن است و نيز به معناى گلوگير شدن آب آمده است; سپس به زندگى ناگوار و ناراحت کننده و مانند آن اطلاق شده است.2. «مُساورة» از مادّه «سور» (بر وزن غور) به معناى پريدن بر چيزى و حمله کردن است. اين واژه در مورد کسى که خشمگين مى شود نيز به کار مى رود و به کار رفتن آن در جمله بالا به خاطر آن است که افراد هواپرست، هنگامى که به سراغ کارهاى زشت مى روند، سر از پا نمى شناسند و همچون حيوان درنده اى که بر شکار خود مى پرد، به آن حمله مى کنند.3. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 131.4- همان مدرک، شماره 119.5. ميزان الحکمه، جلد 3، حديث 18013.6. همان مدرک، شماره 18014.7. سوره عنکبوت، آيه 65.
«الا فاذكروا هاذم اللذات و منغص الشهوات، و قاطع الامنيات عند المساوره للاعمال القبيحه و استعينوا الله علي اداء واجب حقه و مالا يحصي من اعداد نعمه و احسانه» (هشيار باشيد، بياد بياوريد در موقع ارتكاب اعمال زشت، مرگي را كه نابود كننده لذتها است و تيره كننده شهوات و قطع كننده آرزوها. و ياري بطلبيد از خداوند براي اداي حق واجب او و براي سپاس نعمتها و احسان بيشمارش.)اگر انسان به مجموعه آغاز و انجام زندگي و مقدسات و نتائج و علل و معلومات جاريه در موجوديت خود در اين زندگاني آگاه شود، هم در اشباع و برخورداري از لذائذ و تجسيم آرزوها اصول را مراعات ميكند و هم در اداي حقوق واجبه الهي و سپاس نعمتها و احسان بيكران خداوندي. يكي از حكيمانهترين و عارفانهترين بيتي كه اينجانب در ادبيات فارسي ديدهام بيتي است كه شيخ محمود شبستري آنرا سروده است:دگر گفتي مسافر كيست در راه؟ كسي كاو شد ز اصل خويش آگاهاو ميگويد: يكي از سوال كنندهايست كه: مسافر حقيقي در اين راه بزرگ و پرمعناي زندگي كيست؟ و اينجانب ميگويم: يكي از اساسيترين سوالات كه به مغز بشر خطور ميكند، همين است كه از مجموع ديدنيها و شنيدنيها و نتائج تجارب و تحقيقات در دو عالم دروني و بروني، اين قضيه ثابت شده است كه ما انسانها در اين دنيا مسافراني هستيم و رو به مقصدي در حال حركتيم. البته هيچ كسي جريان طبيعي زندگي را از تولد تا مرگي منكر نيست، ولي اين جريان و حركت ضروري بياختيار را نميتوان مسافرت آگاهانه ناميد. مسافرت آگاهانه عبارتست از اينكه شخصي از مبدئي به مقصدي كه مورد اشتياق اوست حركت كند و در همه احوال حركت، ضرورت و مطلوبيت وصول به مقصد، عامل محرك وي بوده باشد.حالا بايد ببينيم چه كسي حق دارد كه بگويد: من در اين دنيا مسافرم و سفري را كه در پيش گرفتهام آگاهانه و با اختيار است؟پاسخ اين سوال روشن است و همانست كه در بيت بالا ديديم كه ميگويد: (كسي كاو شد ز اصل خويش آگاه) معنايش اينست كه اگر كسي فهميد و پذيرفت كه از طرف خدا آمده است، يعني اذعان كرد كه او مخلوق مشيت خدا است (انا لله) چنين شخصي نميتواند در اين دنيا متوقف و ساكن باشد، يعني اگر شخصي فهميد و پذيرفت كه مشيت بالغه خداوندي او را بوجود آورده و اين مشيت او را در حركتي رو به هدفي اعلا قرار داده است، حتي يك لحظه نميتواند بفرمان غرائز حيواني گوش فرا داده و توقف نمايد. بعبارت ديگر: سفر آگاهانه چنانكه نياز به نيت و احساس نيرو و توانائي براي حركت دارد، همچنين نياز براي آدميان قابل تصور است، هيچ يك از آنها آن نيروي تحريك جدي به چنين سفر آگاهانه را ندارد كه حتي قدرت تفسير كردن زندگي آدمي را داشته باشد، مگر وصول به بارگاه كمال ربوبي. پس بطور خلاصه اگر كسي بخواهد در اين دنيا در سفر و حركت آگاهانه به مقصد اعلا بوده باشد بايد از آن اصلي كه او را بوجود آورده است آگاه شود و همينكه از آن ارتباط آگاه گشت حركت و سفر او داراي معني و هدف قانع كننده خواهد بود.حال اگر كسي متوجه باشد كه تلخي دست برداشتن از لذائذ و منتفي شدن نيروي شهوات كه بالاخره بسراغ همه افراد انساني خواهد آمد چقدر جانگزا و ناگوار است، قطعي است جان و روان و روح خود را در تحصيل عوامل آن لذائذ و اشباع آن شهوات تباه نميسازد.اين همه غمها كه اندر سينههاست از غبار گردباد و بود ماستاين غمان بيخ كن چون داس ماست اين چنين شد وان چنان وسواس ماستدان كه هر رنجي ز مردن پارهايست جزو مرگ از خود بران گر چارهايستچون ز جزو مرگ نتواني گريخت دان كه كلش بر سرت خواهند ريختجزو مرگ ار گشت شيرين مر تو را دان كه شيرين ميكند كل را خدادردها از مرگ ميآيد رسول از رسولش رو مگران اي فضولهر كه شيرين ميزيد او تلخ مرد هر كه او تن را پرستد جان نبردگوسفندان را ز صحراي ميكشند آنكه فربهتر مر او را ميكشند
امام (علیه السلام) پس از اين دستور مى دهد كه مرگ را به ياد آورند، و آن را با آثار و صفات نفرت انگيزش توصيف مى كند كه ويران كننده لذّات و خوشيها، و تباه كننده شهوات و اميال، و قطع كننده آرزوها و اميدهاست، و فرموده است در آن هنگام كه به سوى كارهاى زشت مى شتابيد مرگ را به خاطر آوريد تا يادآورى آن شما را از ارتكاب اعمال ناروا باز دارد.سپس مردم را ترغيب مى فرمايد كه رو به سوى خدا آورند و از او كمك بخواهند تا مشمول عنايات او شوند و لطف جميل او را بخواهند كه توفيق دهد با مواظبت بر انجام دادن تكاليفى كه بر عهده ما گذاشته است، نسبت به اداى حقوق واجب او اقدام كنيم، و نعمتهاى بى كران او را پيوسته معترف و سپاسگزار باشيم، و با در نظر گرفتن جلال كبريايى او همه چيز را از او بدانيم، كه توفيق نيز از اوست.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 7، ص: 153
ألا فاذكروا هادم اللّذّات، و منغّص الشّهوات، و قاطع الأمنيّات عند المساورة للأعمال القبيحة، و استعينوا اللّه على أداء واجب حقّه، و ما لا يحصى من أعداد نعمه و إحسانه. (19347- 19095)اللغة:و (المساورة) المواثبة.المعنى:ثمّ أمرهم عليه السّلام بذكر الموت و وصفه بلوازمه المنفّرة عنه فقال عليه السّلام (ألا فاذكروا هادم اللّذات) الدنيوية (و منغّص الشهوات) النفسانية (و قاطع الامنيّات) و الآمال الباطلة (عند المساورة) و المواثبة (للأعمال القبيحة) لترتدعوا بذكره عنها (و استعينوا اللّه) سبحانه و اطلبوا منه التوفيق (على أداء واجب حقّه) الذى أوجبه عليكم و هو الاتيان بالطّاعات و القيام بوظايف العبادات (و) على أداء واجب (ما لا يحصى من أعداد نعمه و احسانه) الذي أنعمه عليكم و أحسنه إليكم و هو القيام بوظايف الحمد و الثبات بمراسم الثناء.قال عليه السّلام في بعض كلماته: أيّها النّاس إنّ للّه في كلّ نعمة حقّا، فمن أدّاه زاده، و من قصّر عنه خاطر بزوال النعمة و تعجّل العقوبة، فليراكم اللّه من النعمة و جلين، كما يراكم من الذنوب فرقين.الترجمة:آگاه باشيد پس ياد آوريد مرگ را كه شكننده لذتها است و مكدّر نماينده شهوتها و قطع كننده آرزوها است در هنگام جستن براى أعمال قبيحه و حركات ناشايست، و طلب يارى نمائيد از خدا بر أدا كردن حق واجب او را و أدا كردن آن چيزى كه شمرده نمى شود از شماره هاى نعمتها و احسان بى پايان آن. و اللّه أعلم بالصّواب.