فِتَنٌ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، لَا تَقُومُ لَهَا قَائِمَةٌ وَ لَا تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ، تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً، يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا وَ يَجْهَدُهَا رَاكِبُهَا، أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ، يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبِّرِينَ، فِي الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ. فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذَلِكِ مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ اللَّهِ، لَا رَهَجَ لَهُ وَ لَا حَسَّ، وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوْتِ الْأَحْمَرِ وَ الْجُوعِ الْأَغْبَرِ.
قِطَعُ اللّيْلِ: جمع «قطع»، تاريكى هاى شب.مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً: با تمام آلات و ادوات، يعنى مانند شترى كه بر آن زمام و جهاز نهاده اند و مهياى سوار شدن است.يَحْفِزُهَا: تحريكش ميكند، سوقش مى دهد.يَجْهَدُهَا: بيش از طاقتش بر او تحميل ميكند.الْكَلَبْ: شر و اذيت.السَّلَب: ربوده شده، آنچه كه قاتل در جنگ از مقتول بر مى دارد، مانند لباس و غيره.الرَّهَج: غبار.الْحَسّ: داد و فرياد، صداهاى مختلط، هياهو.الْجُوعُ الَاغْبَرِ: گرسنگى شديد، كنايه از خشكسالى و قحطى شديد است.
مَزمومَة: از كلمه زمام: افسار شدهمَرحولة: بار شده، از كلمه رحل بمعنى بار و كجاوهيَحفِز: بسرعت مى كشاند و حركت مى دهدنِقَم: جمع نقمة: خشم و غصبرَهَجَ: گرد و غبارحَسَّ: صداى آهسته
فتنه هايى است چون ظلمت شب. كس را ياراى آن نيست كه در برابرشان برپاى خيزد. هيچيك از درفشهايش واپس نخواهد نشست. فتنه ها همانند اشترى مهار كرده و پالان بر پشت نهاده، كه آنكه مهارش را مى كشد به شتابش وادارد و آنكه بر آن سوار شده تا حد توان مى دواندش، به سوى شما مى آيند. آن فتنه جويان قومى هستند كه سخت دلى و آزارشان بيش و رخت و جامه شان اندك است.گروهى با آنان در راه خدا جهاد مى كنند كه در چشم خودخواهان مشتى فرومايه اند. در روى زمين هيچ جا كسى آنان را نمى شناسد ولى در آسمان نزد همه شناخته اند. اى بصره، در آن زمان واى بر تو، از لشكرى كه نشانى است از انتقام خداوندى. چنان آيند كه نه غبارى برانگيزند و نه آوازى برآورند. ساكنانت به مرگ سرخ گرفتار آيند و گرسنگيشان به خاك هلاك افكند.
فتنه هايى است مانند پاره هاى شب تاريك، كه در برابرش كسى به پا نخيزد، و پرچمى از آن برگردانده نشود. اين فتنه ها همچون شتر مهار زده اى به سوى شما مى آيند كه جهاز بر پشتش گذاشته شده، و ساربانش آن را مى كشد و سوارش آن را شتابان مى راند. اهل آن فتنه آزارشان بر مردم شديد، و تاراجشان اندك است.گروهى با آنان در راه خدا مى جنگند كه نزد گردنكشان خوار و پست مى نمايند، و در زمين غير معروف، و در آسمان معروفند. در آن زمان واى بر تو اى بصره از لشگرى از عذاب خدا كه بدون گرد و غبار و منهاى سر و صدا به طرف تو حمله ور مى شوند. و به زودى اهل توبه مرگ سرخ و گرسنگى شديد دچار مى شوند.
2. خبر از آينده خونين بصره و رزم مجاهدانى پيروز:فتنه هايى چون تاريكى شب كه نيرويى نمى تواند برابر آن بايستد، و كسى نتواند پرچمهاى آن را پايين كشد، به سوى شما مى آيد چونان شترى كه مهار شده و جهاز بر پشت آن نهاده و ساربان آن را كشانده و به سرعت مى راند. فتنه جويان كسانى هستند كه ضربات آنها شديد و غارتگرى آنان اندك است.مردمى با آنان جهاد مى كنند كه در چشم متكبّران خوار و در روى زمين گمنام و در آسمان ها معروفند. در اين هنگام، واى بر تو اى بصره از سپاهى كه نشانه خشم و انتقام الهى است، بى گرد و غبار و صدايى به تو حمله خواهند كرد(1) و چه زود ساكنانت به مرگ سرخ و گرسنگى غبار آلود دچار مى گردند.(2)_____________________________________________(1). مى توان فرازهاى آخر را به غوّاصان رزمنده ايران در عمليّات كربلاى پنج تفسير كرد كه زير آب، بى گرد و غبار و صدايى به بصره حمله مى كردند. (2). اغبر، غبار آلود كه چهره ها از شدّت گرسنگى بى رنگ و گرد آلود مى نمايند.
فتنه هايى چون تاريكى شب، نه نيرويى تواند با آن بستيزد، و نه شكست خورد و بگريزد. -چون شتر- مهار كرده، و پالان نهاده، روى به شما آرد، و كشنده آن وى را به شتافتن وا دارد، و سوارش آن را براند تا آنجا كه توان دارد. فتنه جويان گروهى هستند شرور، با آزار سخت، خونريز، و اندك رخت.مردمى با آنان جهاد كنند كه در ديده متكبّران خوارند، و در روى زمين گمنام و بى مقدار، و در آسمان شناخته و پديدار. اين هنگام واى بر تو، اى بصره از سپاهى كه بلاست، و نمونه اى از كيفر خداست. نه گردى انگيزد، و نه بانگى دارد، و زودا كه مردم تو را مرگا مرگ و يا طاعون و گرسنگى از پاى در آرد.
قسمت دوم از اين خطبه است (راجع بفتنه و فساد و خونريزيها و سختيها كه بعد از آن بزرگوار واقع شد):(3) (بعد از من) فتنه ها ظاهر شود مانند ساعات شب تاريك (كه راه رستگارى و رهائى از آن پيدا نيست، و) براى جلوگيرى از آنها كسى قيام نخواهد نمود (كسيرا توانائى خاموش كردن آتش آن فتنه ها و جنگ با فتنه جويان نمى باشد) و هيچ بيرقى (سپاهى) آنها را ردّ نمى كند (از بين نبرده نمى تواند فتنه جويان را مغلوب سازد)(4) آن فتنه ها مانند شترى كه مهار شده و جهاز و پالان گذاشته و جلو دارش آنرا كشيده سوار بر آن مى دواندش، بشما رو آورد (خلاصه براى بد بخت و بيچاره كردن شما آماده ميشود) فتنه جويان گروهى باشند كه اذيّت و آزارشان بيشتر است تا غارت نمودنشان (بيشتر منظورشان از ايجاد فتنه نابود كردن اشخاص است، نه بدست آوردن غنيمت، و بالأخره)(5) گروهى كه گردنكشان آنان را ذليل و خوار مى پندارند و در روى زمين قدر و منزلتشان معلوم نيست و در آسمان مشهورند (مردمان خدا پرست از جان گذشته مقرّب درگاه الهىّ كه خود پرستان بچشم حقارت و كوچكى بآنان مى نگرند) براى رضاء و خوشنودى خدا با آن فتنه جويان جهاد مى نمايند،(6) پس هنگام پيدايش آن فتنه ها واى بر تو اى بصره از سپاهى كه بر اثر غضب و خشم خداوند پديد آيد، و ايشان را گرد و غبار و صدايى نباشد (ناگهان پيدا شوند) و (بر اثر ورود آنان) زود باشد كه ساكنين تو مبتلى شوند به مرگ سرخ (كشته شدن) و گرسنگى غبار آلوده (قحطى كه رخسار گرسنه تيره و تاريك گردد).
(در آينده) فتنه هايى خواهد بود، همچون پاره هاى شب تاريک که هيچ کس نمى تواند در برابر آن بايستد، و هيچ پرچمى از پرچمهاى آن به عقب رانده نمى شود (و شکست دامان آنها را نمى گيرد;) همچون شترى مهار شده، و جهاز نهاده - که زمام دارش آن را مى کشد، و سوارش به سرعت آن را مى راند - به سوى شما مى آيد; اين فتنه گران، جمعيّتى هستند که ضربه آنها بسيار شديد ولى تلفات خود آنها بسيار کم است.(سرانجام) گروهى (در برابر آنها به پا مى خيرند و) در راه خدا با آنها نبرد مى کنند (و فتنه گران را در هم مى شکنند). آنها جمعيّتى هستند که نزد متکبّران و گردنکشان خوارند. در زمين گم نامند، و در آسمان معروفند.در آن هنگام، واى بر تو اى بصره! از لشکرى که به عنوان کيفر الهى بدون گردوغبار و بى سرو صدا به تو حمله ور مى شوند و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ، و گرسنگى شديدى که رنگ چهره آنها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 4، ص: 402-399
به هوش باشيد، فتنه ها در پيش است!در اين بخش از خطبه، باز امام(عليه السلام) به پيشگويى دقيق ديگرى پيرامون يکى ديگر از فتنه هايى که در انتظار مردم عراق است و کانون آن به خصوص بصره مى باشد، اشاره مى کند، شايد مردم با شنيدن آن، آمادگى دفاع بيشترى پيدا کنند و ضايعات و تلفاتشان در اين فتنه کم شود و نيز از کيفر الهى که گاه به صورت فتنه ها ظاهر مى شود، بترسند و راه راست را در پيش گيرند. مى فرمايد: «فتنه هايى است همچون پاره هاى شبِ تاريک، که هيچ کس نمى تواند در برابر آن بايستد و هيچ پرچمى از پرچم هاى آن به عقب رانده نمى شود (و شکست، دامن آنها را نمى گيرد)» (فِتَنٌ کَقِطَعِ(1) الْلَّيْلِ الْمُظْلِمِ، لاَ تَقُومَ لَهَا قَائِمَةٌ، وَ لاَ تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ).اشاره به اينکه، گردانندگان اين فتنه بسيار قوى و زورمندند و حساب شده وارد ميدان مى شوند و فضاى جامعه را تيره و تار مى سازند.در تکميل اين معنا مى افزايد: «اين فتنه ها به سوى شما مى آيد، همچون شترى مهار شده و جهاز بر پشت نهاده که زمام دارش آن را مى کشاند و سوارش به سرعت آن را مى راند». (تَأْتِيکُمْ مَزْمُومَةً(2) مَرْحُولَةً(3): يَحْفِزُهَا(4) قَائِدُهَا، وَ يَجْهَدُهَا رَاکِبُهَا).امام(عليه السلام) براى نشان دادن آمادگى فتنه گران از هر نظر، فتنه آنان را به شترى تشبيه مى کند که افسار بر دهان و جهاز بر پشت دارد و کاملا تسليم کسى است که سوار بر آن است و به تعبير ديگر: همه چيز، براى پيشرفت فتنه گرى هاى آنها آماده است.تا آن حد که «اين فتنه گران، جمعيّتى هستند که ضربه آنها بسيار شديد و تلفات آنان کم است». (أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ کَلَبُهُمْ(5)، قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ(6)).اين از ويژگى هاى کسانى است که حساب شده و با تدارکى کامل وارد ميدان مى شوند، که در ادامه سخن با توجّه به تواريخ موجود، اين گروه را خواهيم شناخت و خواهيم ديد اوصافى که در بالا آمده، بر آنها به خوبى تطبيق مى کند.سپس امام(عليه السلام) به نکته مهمّى اشاره مى فرمايد که اين فتنه، زياد دوام پيدا نمى کند، بلکه خداوند فتنه گران را به دست جمعى از اولياى مجاهدش درهم مى پيچد، مى فرمايد: «گروهى (در برابر آنها به پا مى خيزند و) در راه خدا با آنها نبرد مى کنند (و فتنه گران را درهم مى شکنند;) آنها جمعيّتى هستند که نزد متکبّران و گردن کشان خوارند، در زمين گمنامند، و در آسمانها معروف!». (يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِينَ، فِي الأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ).اشاره به اينکه گروهى از اولياء الله که مقام والايى در پيشگاه خدا دارند و در زمينه جهاد فى سبيل الله، قوىّ و پيشتازند، آتش اين فتنه را خاموش مى کنند. آنها کسانى هستند که به خاطر عدم تظاهر و يا رياکارى و بى اعتنايى به دنيا، نزد گردنکشان، مقام و منزلتى ندارند و در ميان مردم، گمنامند; امّا فرشتگان آسمان - که از باطن اين جهان باخبرند - آنها را به خوبى مى شناسند!در اينکه آن قوم فتنه گر که امام(عليه السلام) از ظهور و فجايع آن ها خبر مى دهد، کيستند و مجاهدانى که در برابر آنها برخاستند و بعد از مدّتى فتنه را خاموش کردند چه کسانى بودند؟ در ميان مفسّران نهج البلاغه گفتگوى زيادى است.جمعى آن قوم فتنه گر را طرفداران مردى به نام «صاحب الزنج» مى دانند که نام اصلى اش «علىّ بن محمّد» بود و خود را منتسب به خاندان پيامبر مى کرد (هر چند انتساب او کاملا مشکوک است) و گروهى از بردگان سياه پوست را دور خود جمع کرد و به همين دليل، لقب، «صاحب الزنج» به او دادند (صاحب بردگان سياه پوست). وى در نيمه قرن سوم به پا خاست و در اطراف بصره، آشوب و فتنه عظيمى بر پا نمود و بعد از 12 سال، حکومت بر آن منطقه، به دست جمعى از مجاهدان کشته شد.بعضى ديگر آن را اشاره به فتنه «مغول» مى دانند که نه تنها سرزمين عراق، بلکه بخش هاى عظيم جهان اسلام را زير پوشش خود قرار دادند و بعد از مدّت طولانى، فتنه آنها به وسيله جنگجويان اسلام خاموش شد.گروهى آن را به حوادث «آخر الزّمان» تفسير کرده اند که فتنه گرانى به پا مى خيزند، نه تنها سرزمين عراق، که مناطق وسيعى را زير ضربات شديدترين فتنه ها قرار مى دهند و سرانجام به دست سپاهيان مهدى(عليه السلام) که از مجاهدين فى سبيل الله اند، از ميان مى روند.با توجّه به اينکه بسيارى از مفسّران نهج البلاغه اين خطبه را بخشى از خطبه 128 مى دانند، ترجيح مى دهيم که بحث بيشتر در اين زمينه را به شرح آن خطبه واگذار کنيم و هر دو را يکجا بحث نماييم.سپس در قسمت اخير اين خطبه، امام(عليه السلام) شهر بصره را مخاطب قرار داده، پيشگويى خاصّى در خصوص اين شهر مى کند. مى فرمايد: «در آن هنگام واى بر تو اى بصره! از لشکرى که به عنوان کيفر الهى بدون گرد و غبار و بى سروصدا به تو حمله ور مى شود، و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ و گرسنگى شديدى که رنگ چهره آنها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد!». (فَوَيْلٌ لَکِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذلِکَ، مِنْ جَيْش مِنْ نِقَمِ الله! لاَ رَهَجَ(7) لَهُ، وَ لاَ حَسَّ(8)، وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُکِ بِالْمَوتِ الأَحْمَرِ، وَ الْجُوعِ الأَغْبَرِ(9)).تعبير به «عِنْدَ ذلِکَ; در آن زمان» نشان مى دهد که حادثه بصره، حادثه جداگانه اى نيست; بلکه بصره يکى از کانون هاى آن فتنه عظيم است که مردمش زير ضربات آن فتنه، به شديدترين وجهى مجازات مى شوند.تعبير به «نِقَمِ اللهِ» نشان مى دهد که اين فتنه وحشتناک، کيفر اعمال آنها است.تعبير به «لاَرَهَجَ لَهُ وَ لاَحِسَّ» اشاره به آمادگى کامل لشکر مهاجم است که با شيوه حساب شده، بى سروصدا و به طور ناگهانى به شهر حمله ور مى شوند، تا کسى مجال مقاومت در برابر آنها نداشته باشد!.تعبير به «أَلْمَوْتُ الأَحْمَرِ» (مرگ سرخ) اشاره به کشتار وسيعى است که در بصره واقع مى شود. در تاريخ «صاحب زنج» نوشته اند: هنگامى که وارد بصره شد سيصد هزار نفر از مردم آنجا را از دم شمشير گذراند(10).و تعبير به «أَلْجُوعُ الأَغْبَر» (گرسنگى غبارآلود) اشاره به قحطى شديدى است که بر اثر جنگ ها و ناامنى، يا بر اثر خشکسالى دامان آنها را گرفت و رنگ چهره آنان را دگرگون ساخت.به گفته بعضى از مورّخان آن قدر کار بر آنها سخت شد که حيواناتى همچون سگ و گربه و موش را کشتند و خوردند و گاهى مرده انسانها را مى خورند.(11)بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» تفسيرهاى ديگرى براى «أَلْمَوْتُ الأَحْمَرِ» و «أَلْجُوعُ الأَغْبَرِ» مانند تفسير به «طاعون» و «وبا» و «غرق شدن به خاطر سيلاب» و «هجوم امواج دريا» نموده اند که مناسب به نظر نمى رسد.****پی نوشت:1. «قطع» جمع «قطعه» است و اين تعبير در مورد شبهاى تاريک شايد به اين معنا است که بعضى از بخش هاى شب مانند نيمه شب، يا زمانى که ماه در آسمان نيست، فضا تاريک تر است و بعضى آن را به معناى قسمت عمده شب تفسير کرده اند.2. «مزمومه» از مادّه «زمام» به معناى حيوانى است که به آن مهار زده باشند و تحت کنترل باشد.3. «مرحوله» از مادّه «رَحْل» به معناى جهاز شتر يا وسائل سفر است و در اينجا«مرحوله» به معناى شتر آماده و مهيّا است و کنايه از اين است که فتنه گران با تمام امکانات به پا مى خيزند.4. «يحفز» از مادّه «حفز» (بر وزن حبس) به معناى تحريک کردن و برانگيختن و هول دادن است.5. «کَلَب» (بر وزن طلب) به معناى اذيّت و آزار است.6. «سَلَب» (بر وزن طلب) در اين گونه موارد به معناى لباسى است که در ميدان جنگ، قاتل از مقتول بر مى دارد و در عبارت بالا کنايه از اين است که تلفات فتنه گران بسيار کم است.7.«رهج» به معناى غبار است و دراين جا کنايه از اين است که لشکر مهاجم، بى سروصدا و به طور غافلگيرانه وارد شهر مى شود.8. «حسّ» به معناى صداهاى درهم آميخته است.9. «أغبر» به معناى غبار آلود است و «أَلْجُوعُ الأَغْبَرِ» کنايه از قحطى شديد است; چرا که در زمان قحطى مردم چنان گرسنه مى شوند که رنگ از صورت آنها مى پرد، که گويى چهره آنها را غبار گرفته است.10. مروج الذهب، جلد 4، صفحه 119.11. مروج الذهب، جلد 4، صفحه 119.
«و منها: فتن كقطع الليل المظلم. لا تقوم لها قائمه و لا ترد لها رايه، تاتيكم مزمومه مرحوله. يحفرها قائدها و يجدها راكبها، اهلها قوم شديد كلبهم، قليل سلبهم» (فتنههائي مانند ظلمتهاي متراكم شب تاريك كه هيچ گروهي بمبارزه با آنها قيام نكند و پرچمي از آنها برنگردد. آن فتنهها با وسائل و ابزار كامل بشما روي ميآورند. رانندهي آن فتنهها آنها را تحريك مينمايد و كسيكه سوار آن فتنهها است، آنها را در جريان تشديد ميكند. اهل آن فتنهها مردمي هستند كه آزار و شرارتشان سخت، و غنيمتي كه از لباس و سلاح كشته شدگان ميبرند، اندك است.)اي مردم، فتنههائي مانند ظلمات شب تاريك در پيش رو است:در ميان شارحان نهجالبلاغه، دربارهي فتنههائي كه اميرالمومنين عليهالسلام در اين خطبه از آنها خبر داده است، اختلاف نظر وجود دارد. ابن ابيالحديد ميگويد: ((اميرالمومنين عليهالسلام با اين جملات از فتنهها و رويدادهاي بزرگي خبر ميدهد كه در آخرالزمان بوقوع خواهد پيوست و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از اين فتنهها و رويدادهاي بزرگ خبر داده است.)) بنا به نقل مرحوم هاشمي خوئي، مرحوم مجلسي (محمد باقر) در بحارالانوار گفته ابن ابيالحديد را تاييد نموده است. ابنميثم بحراني ميگويد: ((مقصود اميرالمومنين عليهالسلام فتنه صاحب الزنج در بصره است.)) مرحوم مجلسي اين نظريه را در بحار بعيد ميشمارد و ميگويد: مجاهدين صاحب زنج داراي آن اوصاف نبودند كه اميرالمومنين عليهالسلام اشاره فرمودهاند (يجاهدهم في سبيل الله قوم … ).****«يجاهد هم في سبيل الله قوم اذله عند المتكبرين، في الارض مجهولون، و في السماء معروفون» (گروهي از جهادگران در راه خدا با آنان ميجنگند كه در نزد متكبران، خار و پست و در روي زمين، مجهول و در آسمان معروفند.)جهادگران در برابر آن فتنهگران، در نزد متكبران، ناچيز و در روي زمين مجهول و در آسمان معروفند. درباره اين جهادگران نيز اختلاف نظر در ميان شارحان وجود دارد. اين اختلاف عمده از آنجهت بوجود آمده است كه خود آن فتنهها كه مانند ظلمات شب تاريك حملهور ميشوند، مورد نظر اختلاف است. ما در اين مورد با نظر به آنكه منظور از فتنهها همان حوادث آخرالزمان است كه جهادگران در برابر آنها داراي همان صفات رائج در همهي جهادگران در راه خدا ميباشند، تفسير مينمائيم:يك- جهادگران راه خدا همان انسانها هستند كه مستكبران قرون و اعصار آنان را پست و ذليل تلقي ميكنند.دو- اينان در روي زمين ناشناختهاند، زيرا هرگز در صدد مطرح كردن خود در جامعهاي كه افراد آن، بردگان خور و خواب و خشم و شهوتند بر نميآيد اگر هم چهره ظاهري آنان شناخته شده باشد، باطن آنان براي مردم ظاهر بين مجهول است.سه- آنان در آسمان معروفند، يعني خدا و موجودات مقدس مانند فرشتگان آنان را ميشناند. از مسائل مربوط به اين جملات، مساله استضعاف و استكبار و مستضعفان و مستكبران است كه انشاءالله در تفسير خطبههاي بعدي مشروحا خواهد آمد.****«فويل لك يا بصره عند ذلك من جيش من نقم الله لا رهج له و لا حس و سيبتلي اهلك باموات الاحمر و الجوع الاغبر» (واي بر تو اي بصره، در آنموقع از سپاهي از نقمتهاي خداوندي كه نه گرد و غباري دارد و نه حس و حركتي و بزودي اهل تو اي بصره، به مرگ سرخ و گرسنگي خاكآلود مبتلا ميشوند.)با نظر به دو كلمه عند ذلك (در آنموقع) معلوم ميشود كه سرنوشت مزبور كه بصره و مردم آنرا مبتلا خواهد كرد، در فتنههاي آخرالزمان خواهد بود.
امام (ع) در اين بخش از خطبه خود، از فتنه هايى كه پس از او روى خواهد داد خبر داده است، بويژه از فتنه صاحب زنج در بصره، و اين آشوبها و رويدادها را به پاره هاى شب تار تشبيه فرموده و جهت شباهت معلوم است. و معناى «لا تقوم لها قائمة» اين است كه ايستادگى در برابر اين حوادث و دفع آنها ممكن نيست و نمى توان با آنها مقابله كرد، و اين كه قائمة به صورت مؤنّث آمده براى برابرى با واژه فتنه است، و گفته شده معنايش اين است كه در برابر اين فتنه ها دست و پاى اسبان روى زمين آرام نمى گيرد، و واژه هاى زمام (مهار)، رحل (جهاز شتر)، حفز (هل دادن از پشت سر)، قائد (جلودار)، راكب (سواره)، جهد (كوشش) را به مناسبت اين كه فتنه به شتر شباهت دارد به طريق استعاره آورده است و مراد از اين كه شتر مهار گرديده و بر پشتش جهاز انداخته شده، كمال آمادگى و مجهّز بودن فتنه است زيرا هنگامى كه شتر مهار و بر پشتش جهاز انداخته شود آماده براى سوارى است، و منظور از قائد (جلودار) كسانى است كه به اين فتنه كمك مى كنند و غرض از راكب (سواره) مركز فرماندهى آن است. و حفز و جهد كنايه از شتاب آنها در به راه انداختن اين فتنه است و أهلها اشاره به صاحب زنج است، و اذيّت و آزار زياد و امكانات كم آنها معروف است، و چنان كه از داستان آنها كه مشهور است دانسته مى شود، ياران صاحب زنج گروهى جنگجو و آماده و سواركار بوده اند. و ما شمّه اى از داستان آنها را در ذيل خطبه هاى آن حضرت در آينده بيان خواهيم كرد.امام (ع) كسانى را كه به جنگ با اين گروه برخاسته اند توصيف فرموده است به اين كه اينان در نزد متكبّران و گردنكشان زبون، و در روى زمين بى نام و نشانند يعنى اينها از متنعّمان و نامداران دنيا نيستند، و اين كه فرموده است در آسمان معروفند اشاره است به اين كه آنان اهل يقين و ايمانند، و پروردگار آنها را بندگانى فرمانبردار مى داند، و فرشتگان آنان را اهل عبادت و بندگى خدا مى شناسند.سپس امام (ع) در دنباله بيانات خود، بصره را مخاطب قرار داده، از اوضاع و احوال آينده آن و از فتنه زنج كه در اين شهر به وقوع خواهد پيوست آگاهى مى دهد، بديهى است روى خطاب به مردم اين شهر است، و اين كه فرموده است: آنان را گرد و غبار و آوازى نيست. ظاهرا سبب اين است كه اينها را اسبان و چكاچاك سلاح نيست از اين رو نه گرد و غبارى دارند و نه فرياد و آوازى، و اين كه سپاه خشم پروردگارند البتّه براى گنهكاران چنين خواهند بود هر چند فتنه اى فراگير و عمومى است، زيرا كم اتّفاق افتاده كه بلا بر قومى نازل شود و تنها دامنگير برخى از آنها شود، چنان كه خداوند متعال فرموده است «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً».فرموده است: «و سيبتلى أهلك بالموت الأحمر و الجوع الأغبر»:گفته شده كه مراد از مرگ سرخ كشته شدن مردم بصره است به شمشير صاحب زنج و ياران او و يا از جانب ديگران، و توصيف مرگ به سرخى كنايه از شدّت و سختى آن است، براى اين كه دشوارترين مرگ ها آن است كه با ريختن خون انسان صورت گيرد. امام (ع) خود، مرگ سرخ را به هلاكت آنها بر اثر غرق تفسير فرموده است، چنان كه پس از اين، گفتار آن حضرت را در اين باره نقل خواهيم كرد و اين هم مرگ بسيار سختى است زيرا موجب خروج روح از بدن است. همچنين توصيف جوع به اغبر براى اين است كه سخت ترين گرسنگى اين است كه به سبب آن رخسار آدمى به رنگ خاك در آيد، و به سبب كمى غذا و يا نامطلوب بودن آن رنگ و رو و پوست چهره انسان مانند خاك تار شود، به اين مناسبت اين نوع گرسنگى جوع أغبر ناميده شده است، گفته شده كه اين صفت به مناسبت اين است كه گرسنه در اين حال خود را به زمين مى چسباند و غبراء به معناى زمين است.امام (ع) در خطبه اى كه پس از فراغ از جنگ جمل و فتح بصره ايراد كرده به اين فتنه اشاره فرموده است، و اين خطبه اى است طولانى كه ما برخى از فصول آن را كه مربوط به رويدادهاى مهمّ آينده است نقل كرده ايم، و از اين خطبه است آنچه مربوط به چگونگى غرق بصره است، در هنگامى كه امام (ع) از ايراد اين خطبه فراغت يافت، احنف بن قيس به پا خاست و عرض كرد اى امير مؤمنان اين حادثه چه زمانى روى خواهد داد؟ امام (ع) فرمود: اى ابا بحر تو آن زمان را درك نمى كنى و ميان تو و آن قرنهاست ليكن بايد حاضران به غايبان برسانند تا اين كه به گوش برادران آنها در آن زمان برسد كه هنگامى كه مشاهده كنند آلونكها به خانه ها و بيشه زارها به كاخها تبديل شده است، از آن جا پا به فرار گذارند و دور شوند، زيرا در آن روز براى شما بينشى نيست، سپس رو به سمت راست خود كرد و فرمود: ميان شما و ابلّه چه مسافتى است؟ منذر بن جارود عرض كرد پدر و مادرم فدايت باد، چهار فرسنگ فاصله است، امام (ع) فرمود: راست گفتى، سوگند به آن كه محمّد (صلی الله علیه وآله) را بر انگيخت و او را به نبوّت، گرامى و به رسالت مخصوص داشت، و روح او را در بهشت برين جاى داد، همان گونه كه شما سخن مرا مى شنويد از او شنيدم كه فرمود: اى على آيا مى دانى ميان آن جا كه بصره ناميده مى شود، و آن جا كه إبلّه نام دارد چهار فرسنگ است و اين جا كه ابلّه گفته مى شود محلّ اصحاب قشور است، در اين جا هفتاد هزار نفر از امّت من كشته مى شوند كه هر كدام از شهداى آنها به منزله شهداى بدر است، منذر عرض كرد: اى امير مؤمنان پدرم و مادرم فدايت باد چه كسى آنان را مى كشد، فرمود: آنها را برادران جنّ به قتل مى رسانند، و اينها اقوامى هستند مانند شياطين كه رنگ پوست آنها سياه و جانهاى آنان بد بو و شرّ و بدى آنها بسيار، و ساز و برگ آنها كم است، خوشا به حال كسى كه آنها را بكشد و يا به دست آنها كشته شود، در اين زمان گروهى براى پيكار با اينها به حركت در مى آيند كه در نزد گردنكشان و متكبّران زمان زبون، و در روى زمين گمنام و در آسمان معروفند، آسمان و اهل آن، و زمين و ساكنان آن بر اينها مى گريند، در اين هنگام اشك از چشمان آن حضرت سرازير شد، سپس فرمود: افسوس بر تو اى بصره و واى بر تو از سپاهى كه نه گرد و غبارى دارد و نه سر و صدايى، منذر عرض كرد: اى امير مؤمنان در باره آنچه فرمودى بر اثر غرق شدن چه بر سر آنها مى آيد و اين ويح و ويل چيست امام (ع) فرمود: اينها دو بابند ويح باب زحمت و رنج است، و ويل باب عذاب مى باشد.آرى اى پسر جارود آشوبهاى بزرگى بر پا مى شود، از آن جمله گروهى به جان هم مى افتند و يكديگر را مى كشند، در برخى از اين آشوبها خانه ها و شهرها ويران مى شود، و داراييها به يغما مى رود، مردان كشته و زنان اسير و ذبح مى شوند، واى كه امر اين زنان داستانى شگفت انگيز است، و ديگر فتنه دجّال بزرگ يك چشمى است كه چشم راست او از حدقه در آمده و چشم چپ او گويى به خون آغشته است، و در سرخى مانند اين است كه پاره خونى در كاسه چشم او افتاده و يا چون دانه انگور سرخى است كه روى آب قرار گرفته باشد، و گروهى از قبيله اش او را پيروى مى كنند.كسانى كه در شهر ابلّه شهيد مى شوند انجيل خود را از بردارند، از اينها بعضى كشته مى شوند، و گروهى پا به فرار مى گذارند. پس از آن رجف است يعنى زمين لرزه است و بعد از آن قذف است يعنى پرتاب كردن سنگ و پس از اين خسف است يعنى فرو رفتن در زمين است و سپس مسخ است يعنى دگرگون شدن صورت انسانى است و بعد از اينها جوع اغبر است، و اين گرسنگى سختى است كه رخسار آدمى چون رنگ خاك تار مى شود و سپس مرگ سرخ است كه اين همان غرق است، اى منذر در كتابهاى نخستين، بصره جز اين نام، سه نام ديگر دارد كه جز عالمان آنها را نمى دانند اين نامها يكى خرييه و ديگر تدمر و سوّمى مؤتفكه است، اى منذر سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر بخواهم به يكايك عرصه ها و خانه هاى ويران و اين كه در چه زمان خراب و پس از آن در چه موقع آباد مى شود، و به همين گونه تا روز رستاخيز، شما را خبر مى دهم، و در اين باره دانشى فراوان دارم، و اگر از من بپرسيد خواهيد ديد كه من به آنها دانايم، و در دانش خود به اين امور و آگاهى به جزئيّات آن دچار خطا نمى شوم، و علم به احوال امّتهاى گذشته و آنچه تا روز رستاخيز پديد خواهد آمد به من داده شده است.راوى مى گويد: در اين هنگام مردى برخاست و عرض كرد: اى امير مؤمنان مرا آگاه فرما كه اهل جماعت (وحدت طلبان) و اهل فرقت (جدايى خواهان) و اهل سنّت (سنّيان) و اهل بدعت (بدعت گرايان) كيانند امام (ع) فرمود: واى بر تو حالا كه مى پرسى گوش فراده و مجبور نيستى كه پس از من از ديگرى اين را نپرسى، امّا اهل جماعت من و پيروان منند هر چند شماره آنها اندك باشد و اين به فرمان خدا و پيامبرش (ص) ثابت و محقّق است، و اهل فرقت آنان هستند كه با من و پيروان من مخالفت مى كنند هر چند عدّه آنها بسيار باشد، و اهل سنّت كسانى مى باشند كه به آنچه خدا و پيامبرش (ص) مقرّر داشته اند، تمسّك جسته اند نه كسانى كه به رأى و هواى نفس خود عمل مى كنند هر چند شماره آنان زياد باشد، گروه نخست گذشته و رفته است و گروههايى به جاى مانده است كه بر خداست آنها را درهم شكند، و از روى زمين ريشه كن سازد، و توفيق از خداست.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 7، ص: 174
منها: فتن كقطع اللّيل المظلم، لا تقوم لها قائمة، و لا تردّ لها راية، تأتيكم مزمومة مرحولة يحفزها قائدها، و يجهدها راكبها، أهلها قوم شديد كلبهم، قليل سلبهم، يجاهدهم في سبيل اللّه، قوم أذلّة عند المتكبّرين، في الأرض مجهولون، و في السّماء معروفون، فويل لك يا بصرة عند ذلك من جيش من نقم اللّه لا رهج له و لا حسّ، و سيبتلى أهلك بالموت الأحمر، و الجوع الأغبر. (19807- 19703)اللغة:(و القطع) قطعة كسدر و سدرة و هى الطائفة من الشيء قال الشارح المعتزلي: قطع اللّيل جمع قطع و هو الظّلمة قال تعالى: «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ».و لعلّه سهو و (زممت) البعير زمّا شددت عليه زمامه فهو مزموم و (الرّحل) كلّ شيء يعد للرّحيل من وعاء المتاع و مركب البعير و الحلس و الرّسن و جمعه رحال و أرحل مثل سهام و أفلس و (جهدت) الدّابة و أجهدتها حملت عليها في السّير فوق طاقتها و (الكلب) محرّكة الشر و الاذى و (السّلب) محركة أيضا ما يأخذه أحد القرنين في القتال من قرنه ممّا يكون عليه من ثوب أو سلاح أو درع أو غيرها و (النقم) جمع نقمة و هى العقوبة و (الرهيج) محرّكة الغبار.الاعراب:و جملة لا تقوم مرفوعة المحلّ على أنّها وصف لفتن، و جملة تأتيكم استينافيّة أو حال من مفعول تقوم و جملة يحفزها آه حال من فاعل تأتيكم، و مجهولون وصف ثان لقوم.المعنى:(منها) قوله عليه السّلام (فتن كقطع اللّيل المظلم) في عدم الاهتداء فيها إلى النهج الحقّ و الصّراط المستقيم كنايه (لا تقوم لها قائمة) أى لا تنهض لدفعها فئة قائمة أولا تقوم لها قائمة من قوائم الخيل، و هو كناية عن عدم امكان مقابلتها بالحرب و عدم التمكن من قتال أهلها، أو لا تقوم لها بنية أو قلعة قائمة، بل تخرب و تنهدم فيكون كناية عن قوّتهم و كذلك قوله عليه السّلام (و لا تردّ لها راية) أى لا تنهزم راية من راية تلك الفتنة و لا تفرّ بل تكون غالبة دائما، أو لا ترجع لحربها راية من الرّايات التي هربت عنها.استعاره بالكنايه ثمّ شبّهها بناقة تامّة الأدوات كاملة الآلات و استعار لها أوصافها فقال (تأتيكم مزمومة مرحولة) أى كناقة معدّة للركوب عليها زمامها و رحالها (يحفزها قائدها) أى يسوقها بشدّة، و أراد بالقائد أعوانها (و يجهدها راكبها) أى يوقعها فى الجهد و المشقّة و يحمل عليها في السّير فوق الطّاقة، و أراد بالرّاكب أرباب تلك الفتنة و كنّى بالحفز و الجهد عن سرعتهم و مبادرتهم إليها (أهلها قوم شديد كلبهم قليل سلبهم) أى شديد شرّهم و أذاهم و قليل ما سلبوه
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 7، ص: 177
من الخصم إذ همّتهم القتل لا السّلب كما قال الشاعر:هم الأسود أسود الغاب همّتها يوم الكريهة في المسلوب لا السّلب و اختلف في تلك الفتنة و أهلها: فقال الشّارح المعتزلي: إشارة إلى ملحمة تجرى فى آخر الزمان و لم يأت بعد، و استقربه المحدّث المجلسى «ره» في البحار، و قال الشارح البحراني: اشارة إلى فتنة صاحب الزنج لا تضافهم بشدّة الكلب و قلّة السّلب إذ لم يكونوا أصحاب حرب و عدّة و خيل كما يعرف ذلك من قصتهم المشهورة و سيذكر طرف منها في شرح بعض الخطب الآتية و هى الخطبة المأة و الثامنة و العشرون.و استبعده في البحار بأنّ مجاهديهم لم يكونوا على الأوصاف التي أشار إليها بقوله (يجاهدهم في اللّه قوم أذلّة عند المتكبّرين في الأرض مجهولون و في السّماء معروفون) إلّا أن يقال: لشقاوة الطّرف الآخر أمدّهم اللّه بالملائكة، و هم مجهولون في الأرض لعدم كونهم من أبناء الدنيا المشهورين بنعيمها، و معروفون فى السماء لكونهم من أهل العلم و العرفان يعرفهم ربّهم بالطّاعة و يعرفهم ساير الملائكة بالعبادة و لا يخفى بعده، و قال الشّارح المعتزلي: كونهم مجهولين في الأرض لخمولهم قبل هذا الجهاد.ثمّ خاطب عليه السّلام البصرة على سبيل انذار أهلها و كنايه قال (فويل لك يا بصرة عند ذلك من جيش من نقم اللّه لا رهج له و لا حسّ) قال الشّارح البحراني و هو اشارة إلى فتنة الزنج و ظاهر أنّهم لم يكن لهم غبار و لا أصوات إذ لم يكونوا أهل خيل و لا قعقعة لجم فاذا لا رهج لهم و لا حسّ، و ظاهر كونهم من نقم اللّه للعصاة و ان عمت الفتنة اذ قلما تخصّ العقوبة النّازلة بقوم بعضهم كما قال تعالى: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً».و فيه أنّ ظاهر عبارته عليه السّلام مشعر بكون هذا الجيش غير ما اخبر به أوّلا فاذا كان الأول اشارة إلى صاحب الزّنج و جيشه حسبما زعمه الشارح فكيف يمكن جعل ذلك اشارة إليهم أيضا و ان كانوا بالأوصاف المذكورة، و قال الشارح المعتزلي كنّى عليه السّلام بهذا الجيش عن طاعون يصيبهم حتى يبيدهم.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 7، ص: 178
أقول: و الأولى و كول علم ذلك إليهم عليهم السّلام لأنّ أهل البيت أدرى بما فيه ثمّ قال كنايه (و سيبتلى أهلك بالموت الأحمر و الجوع الأغبر) الموت الأحمر امّا كناية عن الوباء و وصفه بالحمرة لشدّته و وصف الجوع بانه أغبر لأنّ الجايع يرى الآفاق كانّ عليها غبرة و ظلاما كما في شرح المعتزلي، أو الأول كناية عن قتلهم بالسيف كما قيل، أو عن هلاكهم بالغرق كما في شرح البحراني، قال و وصف الجوع بالأغبر لأنّ شدة الجوع ما اغبر معه الوجه لقلة مادّة الغذاء أو ردائته أو لأنّه يلصق بالغبراء و هي الأرض.أقول: و يمكن أن يكون وصف الجوع به من حيث كونه ناشئا من كثرة اغبرار الأرض و جدبها بقلّة الأمطار، و اللّه العالم.تنبيه:قد تقدّم في أوّل تنبيهات الكلام الثالث عشر خطبة طويلة له عليه السّلام خطب بها بعد الفراغ من قتال أهل البصرة و هى متضمّنة لأكثر فقرات هذه الخطبة و مشتملة على زيادات كثيرة فعليك بالرجوع اليها فانه لا يخلو من منفعة.الترجمة:از جمله فقرات اين خطبه كه متضمّن اخبار از وقايع آتيه است اينست كه فرموده:فتنه هايى است مثل پاره هاى شب تاريك كه برنخيزد از براى دفع آن جماعتى ايستاده، و باز نگرداند از براى او علم بر پا شده، بيايد بسوى شما مانند شترى كه أفسار كرده باشد و پالان برنهاده در حالتى كه ميراند آنرا با شدّت كشنده آن، و بمشقّت مى اندازد آنرا سوار شونده آن، أهل فتنه ها گروهى هستند كه شديد باشد أذيّت و شرارت ايشان، و كم باشد ثياب و سلاح دريافت نشده از خصم ايشان و آن كنايه از اين است كه غرض ايشان كشتن خصم است نه غنيمت بردن، جهاد ميكند با ايشان گروهى كه خواز و ذليل باشند در نزد متكبرين، گم نام باشند در نزد أهل زمين، مشهور باشند در پيش أهل آسمان برين.پس واى باشد تو را اى بصره از لشكرى كه پديد آيد از غضب و عقوبة خدا در حالتى كه نباشد آن لشكر را گرد و غبارى، و نه حس و حركتى از جهة اين كه ايشان را خيل و قعقعه سلاح نباشد، و بزودى مبتلا شوند أهل تو أى بصره بمرگ سرخ كه كشته شدنست با شمشير، و بگرسنگى غبار آلوده.