إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ، لَا يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ. إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ، وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ.
حَثِيث: سريع و با عجله
مرگ، شتابان، در طلب همگان است. نه اقامت گزيده و به جهاد روى ننهاده از چنگالش رسته، نه آنكه از او مى گريزد، عاجزش يافته. گراميترين مرگ ها، مرگ در كارزار است. سوگند به كسى كه جان پسر ابو طالب در دست اوست، كه تحمل هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از مردن در بستر [كه در غير طاعت خدا باشد.]
مرگ خواهنده اى شتابان است، كه ثابت قدم و فرارى از دستش نروند. گرامى ترين مرگها شهادت است. قسم به آن كه جان فرزند ابو طالب در اختيار اوست هزار ضربه شمشير بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غير طاعت خدا.
همانا مرگ به سرعت در جستجوى شماست، آنها كه در نبرد مقاومت دارند، و آنها كه فرار مى كنند، هيچ كدام را از چنگال مرگ رهايى نيست و همانا گرامى ترين مرگها كشته شدن در راه خداست. سوگند به آن كس كه جان پسر ابو طالب در دست اوست، هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت با خداست.
همانا، مرگ طالبى شتابنده است، و آن كس كه برجاى است، از دستش نرود، و آن كه گريزنده است از آن نرهد. همانا، گراميترين مرگ ها كشته شدن -در راه خدا است-. بدان كس كه جان پسر ابو طالب در دست او است، هزار مرتبه ضربت شمشير خوردن بر من آسانتر است، تا در بستر مردن.
(2) مرگ با شتاب طلب كننده است (همه را دريابد) ايستنده (دليرى كه از ترس كشته شدن در چنين وقتى از برادر خود دفاع نمى نمايد) از چنگش بيرون نرفته، و گريزان از آن آنرا عاجز و ناتوان نمى گرداند (و چون فرار و رهائى از آن ميسّر نيست)(3) گراميترين مرگ كشته شدن است (زيرا باعث بقاى نام نيك در دنيا و ثواب در آخرت است) سوگند به آن كه جان پسر ابو طالب بدست او است هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از جان دادن بر بسترى كه در غير طاعت خدا باشد (زيرا درد شمشير الم دنيوىّ است كه زائل مى گردد، ولى مردن بر چنين بسترى عذاب هميشگى در پى خواهد داشت).
(بدانيد!) مرگ طلب کننده سريعى است، که نه آنها که بر جاى خود ايستاده اند از چنگال او رهايى مى يابند، و نه آنها که فرار مى کنند مى توانند از دستش بگريزند. به يقين بهترين مرگ، شهادت (در راه خدا) است. سوگند به آن کس که جان فرزند ابو طالب در دست اوست هزار ضربه شمشير بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت خدا!
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج5، ص: 249-245
آن گاه امام (عليه السلام) به سراغ نکته ديگرى مى رود و مى فرمايد : هيچ کس نبايد تصور کند مى تواند از چنگال مرگ حتمى فرار کند، زيرا : «مرگ طلب کننده سريعى است، که نه آنها که بر جاى خود ايستاده اند از چنگال او رهايى مى يابند و نه آنها که فرار مى کنند مى توانند از دست او بگريزند !» (إنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ(1) لاَ يَفُوتُهُ الْمُقِيمُ. وَلاَ يَعْجِزُهَ الْهَارِبُ).در اين جا سؤالى پيش مى آيد و آن اين که : مى دانيم مرگ دو گونه است : مرگ حتمى، و مرگ معلّق يا مشروط; آنچه قابل تغيير نيست مرگ حتمى است. ولى مرگهاى مشروط قابل تغيير و دگرگونى با تغيير شرايط است و مرگهاى ميدان نبرد ممکن است از مرگهاى حتمى نباشد. پس چگونه امام (عليه السلام) به اين مسأله استناد مى فرمايد، که هيچ کس نمى تواند از چنگال مرگ فرار کند ؟اين سؤال را مى توان از دو جهت پاسخ گفت : نخست اين که : امام (عليه السلام) تنها ناظر به مرگهاى حتمى است که خواه در ميدان نبرد باشد يا غير ميدان نبرد، قابل اجتناب نيست و سرآمد نهايى عمر است.ديگر اين که بر فرض که انسان بتواند از چنگال مرگهاى مشروط و معلّق بگريزد، ولى چه سود ؟ سرانجام مرگ حتمى دامن هر انسانى را بدون استثنا مى گيرد، براى چند روز زنده ماندن، نبايد انسان تن به ذلّت و تسليم در برابر ظالمان بدهد(2).سپس امام به نکته مهم و پرارزشى اشاره فرموده، مى گويد : «به يقين بهترين مرگ شهادت (در راه خدا) است، سوگند به آن کس که جان فرزند ابو طالب در دست اوست هزار ضربه شمشير بر من آسانتر است تا مرگ در بستر، در غير طاعت خدا !» (إنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ ! وَالَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِب بِيَدِهِ، لاََلْفُ ضَرْبَة بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَة(3) عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللهِ).اين تعبير حکايت از عظمت مقام شهيدان و امر شهادت مى کند تا آن جا که امام (عليه السلام) حاضر است هزار ضربه شمشير را به جان بخرد ولى در بستر، به مرگ طبيعى نميرد و اين زبان قال يا حال همه مؤمنان مخلص و شجاع و پاک باختگان راه حق است.در ضمن، معناى اين سخن آن نيست که احساس درد و رنج ضربات شمشير را نمى کنم ـ آن گونه که بعضى از شارحان «نهج البلاغه» پنداشته اند ـ بلکه، منظور اين است از نظر معنوى و ارزشى سزاوار است که انسان به استقبال ضربات شمشيرها برود و در بستر، به مرگ طبيعى نميرد زيرا افتخار شهادت، انسان را آماده تحمّل رنجها مى کند.البتّه اگر انسان در بستر بميرد و در مسير طاعت حق باشد ـ از روايات اسلامى استفاده مى شود ـ که حکم شهادت را دارد و اين همان چيزى است که در آخر عبارت، امام (عليه السلام) به آن اشاره کرده است.* * *نکته:شهادت برترين افتخار!در فرهنگ اسلامى شهادت به عنوان يکى از والاترين ارزشها، و شهيدان از بلند مرتبه ترين انسانها هستند و مردان خدا همان گونه که امام (عليه السلام) در اين خطبه بيان مى فرمايد : همواره آرزوى شهادت در سر مى پرورانند و از مرگ طبيعى در بستر بى زار بودند، و شـهادت را هزار بار از آن برتر مى دانستند، و حاضر بودند، ضربات زيادى بر پيکرشان وارد شود و شربت شهادت بنوشند ولى در بستر نميرند، چرا که جان انسان بزرگترين هديه الهى است و چه بهتر که اين هديه الهى نثار راه او شود، نه اين که در بستر مرگ به هدر رود.در فضيلت شهادت، همين بس که در حديثى از پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم : مشاهده کرد کسى دعا مى کند و عرض مى کند : «اللَّهُمَّ إنِّي أسْأَلُکَ خَيْرَ مَا تُسْئَلُ فَاَعْطِني أفْضَلَ مَا تُعْطِي; خداوندا من بهترين چيزى که بندگانت از تو مى خواهند را از تو مى طلبم، پس بهترين عطايت را به من ارزانى دار».پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : «إنْ استُجيْبَ لَکَ اُهْرِيْقَ دَمَکَ فِي سَبِيْلِ اللهِ; هرگاه دعاى تو مستجاب شود در راه خدا شهيد خواهى شد»(4).در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : «ما مِنْ أحَد يَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَيَتَمَنّى أنْ يَخْرُجَ مِنْهَا إلاّ الشَّهِيْدُ فَإنَّهُ يَتَمَنّى أَنْ يَرْجِعَ فَيُقْتَلُ عَشْرَ مَرّات مِمّا يَرى مِنْ کَرامَةِ اللهِ; هيچ کس وارد بهشت نمى شود که آرزو کند از آن خارج شود، مگر شهيد که آرزو مى کند باز گردد و دوباره در راه خدا شهيد شود، به خاطر اين که الطاف الهى را نسبت به خود بسيار زياد مى بيند»(5).آرى مقام شهدا، در فرهنگ اسلام فوق العاده زياد است و همانها بودند که در هنگام خطر، اسلام را بيمه کردند، و اگر فداکاريهاى شهدايى همچون شهداى «بدر» و «اُحد» يا «شهيدان کربلا» نبود، شايد امروز خبرى از اسلام نبود.امروز نيز دشمنان اسلام بيشترين وحشت را از فرهنگ شهادت وشهادت طلبى دارند چرا که گاه يکى از شهادت طلبان نقشه هاى پيچده و پر خرج آنها را نقش برآب مى کند، اين در حالى است که آنها توان مقابله به مثل، نسبت به فرهنگ شهادت را ندارند و سلاحى که بتوان از آن در برابر اين فرهنگ دفاع کرد در خود نمى بينند.شنيده شد که اخيراً به خاطر عاجز ماندن در برابر قيام مردم فلسطين وعجز اشغالگران در مقابل آنها تأکيد کرده اند بايد ريشه فرهنگ شهادت طلبى خشکانده شود، بايد واژه شهادت از کتب درسى دبستانها ودبيرستانها حذف گردد، بايد در کتب دروس دينى آيات مربوط به جهاد وشهادت درج نشود و مؤکداً کشورهاى دست نشانده خود را که متأسفانه در ممالک اسلامى کم نيستند به اين امر توصيه کرده اند وبراى ايجاد نفرت نسبت به آن، شهادت طلبى را انتحار و خود کشى مى نامند وشهادت طلبان را تروريست.اما خوشبختانه اين فرهنگ آن چنان گسترش يافته و ريشه دوانيده که بااين گونه تبليغات نمى توان جلو آن را گرفت وجوانان ونوجوانان اعم از پسر ودختر وارد اين صحنه شده اند واين بلاى وحشتناکى است براى دشمنان اسلام. اميدواريم که مسلمين جهان روز به روز به اين فرهنگ پر افتخار آشناتر شوند وراه شهيدان روز به روز پر رهروتر گردد.* * *پی نوشت:1. «حثيث» به معنى سريع از مادّه «حث» (بر وزن مَسّ) به معنى برانگيختن و تحريک کردن گرفته شده است.2. درباره مرگ حتمى و معلّق در جلد 3 همين کتاب صفحه 26 بحث کافى کرده ايم.3. «ميتة» (با کسر ميم) به معنى چگونگى و کيفيت مردن است و «ميتة» (با فتح ميم) به معنى شخص مرده است (توجه داشته باشيد که ميّت مذکر و ميتة مؤنث است).4. مستدرک الوسائل، جلد 11، صفحه 13، حديث 21.5. همان مدرک، حديث 20.
«ان الموت طالب حثيت لايفوته المقيم و لا يعجزه الهارب» (قطعي است كه مرگ آن جوينده سريع و جدي است كه هيچ اقامت كنندهاي در محلي از آن فوت نميشود و نه فراركنندهاي آن را ناتوان ميسازد).هيچ چارهاي براي مرگ كس از مرگ وجود ندارد:يقيني است كه گذر همه انسانها زنده از پل انتقال به ابديت كه مرگ ناميده ميشود به وقوع خواهد پيوست. اين چراغ فروزان كه نامش زندگي است با صرصر حوادثي كه طلايهدار مرگ است خاموش خواهد گشت. روزي اين چشمان تيزبين و اين گوشهاي تيز شنو ذائقههايي كه با چشيدن طعمهاي لذيذ هيجاني به زندگي ميبخشيد و ديگر حواس و عوامل درك به خاموشي ميگرايند. مغز اين كارگاه شگفتانگيز هم كارهاي بسيار متنوع و عظيم خود را رهانموده و تدريجا رو به پوسيدن خواهد رفت كه جايگاهي براي بازي حشرات زيرزميني گردد. همه اينها جرياناتي است كه بالاخره دير يا زود سر راه همه زندگان را خواهد گرفت. پايان زندگي كه خاموشي همه كالبد مادي باعوامل فعاليتش ميباشد همزمان با به خود آمدن نفس و آگاهي آن از موجوديت و سرنوشتي است كه براي خود اندوخته و رهسپار ابديت ميگردد. اين جريان كه تعلق نفس بر بدن ابدي نيست و بالاخره جدائي آن دو از يكديگر تا روز قيامت قطعي است بارديگر اين حقيقت يكديگر را دريافته و آماده پاسخ از مسئوليتهاي خود خواهند گشت.****«ان اكرم الموت القتل و الذي نفس ابن ابيطالب بيده لالف ضربه بالسيف اهون علي من ميته علي الفراش في غير طاعه الله» (باكرامت ترين مرگ كشته شدن در راه خداست. سوگند به آن خدايي كه جان فرزند ابيطالب بدست اوست هزار ضربه شمشير براي من آسانتر است از آن مرگ در رختخواب كه در اطاعت خداوندي نباشم). شريفترين مرگ شهادت است و پست ترين مرگ آن است كه انسان در مسير عدم اطاعت خداوند بميرد).مقصود اميرالمومنين عليهالسلام از قتل در جملات مورد تفسير كشته شدن در راه خدا است كه شهادت ناميده ميشود نه محض كشته شدن زيرا كشته شدن بدون هدف اعلاء كه عبارتست از دست از جان شستن در راه خدا (جهاد) هيچ ترجيحي بر مردن معمولي در رختخواب ندارد.مطلبي ديگر كه در آخر جملات وجود دارد اينست كه اميرالمومنين عليهالسلام ميفرمايد: (هزار ضربه شمشير براي من آسانتر از آن است از آن مرگ در رختخواب كه در اطاعت خداوندي نباشم). معناي اين جمله چنين است كه اگر با سخت ترين شكنجهها از اين دنيا بروم يا اينكه هزار بار كشته شوم و زنده گردم و دراطاعت خداوندي باشم بهتر از اينست كه در رختخواب ملايم و بدون كمترين زجر از اين دنيا رخت بربندم ولي درمعصيت خداوند روزگارخود را سپري نمايم. از امثال اين سخن كه از آشناي زندگي و مرگ اميرالمومنين عليهالسلام بطور فراوان ميبينيم به خوبي روشن ميشود كه عظمت و سعادتي كه از اطاعت خداوندي نتيجه ميشود و نهايت سقوطي كه از معصيت ناشي ميگردد خيلي بااهميت تر از آن است كه ما انسانها درباره آن دو ميانديشيم.با دقت در جمله اميرالمومنين كه ميفرمايد: مرگ با هزار ضربه شمشير يا هزار بار كشته شدن با شمشير و زنده شدن براي من آسانتر و قابل تحملتر است از اينكه در غير اطاعت خداوندي در رختخواب ملايم بميرم يعني در دو شكنجه محصول زندگي در غير اطاعت خداوندي در برابر زجر هزار بار قطعه قطعه شدن با شمشير شديدتر و غير قابل تحملتر است كه عبارتست از آتش سوزان دوزخ كه با غضب خداوند قهار بوجود آمده و بالاتر از آن آتش فراق از رحمت و لقا مقام شامخ ربوبي است همانگونه كه در دعاي كميل زياد النخعي آمده است: «فهي يا الهي و سيدي و مولاي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك. و هبني يا الهي صبرت علي حر نارك فكيف اصبر عن النظر الي كرامتك». (خداوندا اي معبود من اي بزرگ و مولا و پروردگار من گيرم كه بر عذابت تحمل نمايم چگونه بر جدايي از تو صبر كنم خداي من گيرم به حرارت آتش دوزخت صبر كردم چگونه به محروميت از نظر به كرامت ربوبي تو شكيبا باشم).
فرموده است: «إنّ الموت طالب حثيث ... إنّ أكرم الموت القتل»،امام (ع) با ذكر اين كه مرگ امرى اجتناب ناپذير، و انسان از تن دادن بدان ناگزير است، جنگ را براى آنان سهل، و كشتن و مردن را براى آنها آسان مى گرداند، و اين كه فرموده است شرافتمندانه ترين مرگ، قتل است، مراد آن حضرت كشته شدن در راه خداست، زيرا شهادت در دنيا موجب نيكنامى، و در آخرت مستلزم پاداشهاى هميشگى است.سپس امام (ع) گفتار خود را با سوگند، همراه و تأكيد مى كند كه تحمّل هزار ضربه شمشير براى او آسانتر از مردن بر روى بستر است، و صدق اين سخن در باره كسى كه به دنيا با ديده حقارت مى نگرد، و آن را در برابر نعمتهاى آخرت، و نيكنامى دنيا ناچيز مى شمارد، و شجاعت و دلاورى ملكه و سرشت او گشته، روشن و آشكار است، و توفيق از خداست.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 151
إنّ الموت طالب حثيث، لا يفوته المقيم، و لا يعجزه الهارب، إنّ أكرم الموت القتل، و الّذي نفس ابن أبي طالب بيده لألف ضربة بالسّيف أهون عليّ من ميتة على الفراش. (25306- 25234)اللغة:قال الشارح المعتزلي (الميتة) بالكسر هيئة الموت كالجلسة و الركبة هيئة الجالس و الراكب يقال مات فلان ميتة حسنة قال: و المروىّ في نهج البلاغة بالكسر في أكثر الروايات، و قد روى من موتة، و هو الأليق يعني المرّة الواحدة ليقع في مقابل الألف.المعنى:و ذلك ل (أنّ الموت طالب) للانسان (حثيث) أى سريع في طلبه (لا يفوته المقيم و لا يعجزه الهارب) يعنى لا يخلص «1» منه الراضي به المقيم له، و لا ينجو منه السّاخط له الهارب عنه، و مع ذلك فلا ينبغي للعاقل أن يختار الفرار على القرار، و يؤثر البقاء على اللقاء، مع ايجابه العارفى الأعقاب، و النار يوم الحساب______________________________ (1) قال الشاعر:ارى الموت لقيام الكرام و يصطفى عقيلة مال الفاحش المتشدّد ارى العيش كنزا ناقصا كلّ ليلة و ما تنقص الايام و الدّهر ينفد لعمرك ان الموت ما أخطأ الفتى لكاء لطول المرخى و ثنياه باليد يعنى ارى الموت يختار الكرام بالافناء و يصطفى كريمة مال البخيل بالابقاء أو انه يعم الجواد و البخلاء فيصطفى الكرام و كرائم اموال البخلاء أى لا خلاص منه لواجد من الصنفين فلا يجدي البخيل بخله و الجواد جوده و قوله في البيت الثالث لكاء لطول المرخى الطول الحبل الذى يطول للدابة لترعى فيه و الارخاء الارسال و الثنى الطرف و الجمع الاثناء يقول اقسم بحياتك ان الموت في مدة اخطائه الفتى بمنزلة حبل طول للدابة ترعى فيه و طرفاه بيد صاحبه يريد انه لا يتخلص منه كما ان الدابة لا تفلت ما دام صاحبها اخذ بطرفى طولها منه
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 152
و أيضا قال (إنّ أكرم الموت القتل) حيث إنّه موجب للذكر الجميل في الدّنيا و الأجر الجزيل في العقبا و مع ذلك فلا يجوز للبصير تفويت هذا النفع الكثير على نفسه و الاقدام على الموت بحتف أنفه قال الشاعر:و إن تكن الأبدان للموت انشئت فقتل امرء و اللّه بالسيف أفضل ثمّ حاول عليه السّلام تحريص أصحابه و تحريضهم على الجهاد و الثبات عليه و جعل طباعهم مناسبة لطبيعته فقال حقيقت (و الذى نفس ابن أبي طالب بيده لألف ضربة بالسّيف أهون علىّ) و أسهل (من ميتة على الفراش).فان قلت: حلفه ذلك هل هو على الحقيقة أو من باب المجاز و المبالغة ترغيبا لأصحابه في الجهاد؟قلت: بل هو على حقيقته، لأنّه لفرط محبّته في اللّه و منتهى شوقه إلى اللّه و غاية رغبته في ابتغاء مرضات اللّه سبحانه كان في أعلى مراتب الفناء في اللّه و البقاء باللّه، فارغا عن نفسه في جنب مولاه، و مع ذلك الحال لا تأثير فيه لضربات السيوف و طعنات الرّماح البتّة و يشهد بذلك ما رواه غير واحد من أنه عليه السّلام قد أصابت رجله الشريف نشابة في غزوة صفّين و لم يطق الجرّاحون إخراجها من رجله لاستحكامها فيه، فلما قام إلى الصّلاة أخرجوها حين كونه في السجدة، فلما فرغ من الصّلاة علم باخراجه و حلف أنه لم يحس ذلك أصلا و يؤيد ذلك ما عن الخرائج مسندا عن أبي جعفر عليه السّلام قال الحسين عليه السّلام قبل أن يقتل إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: يا بنىّ انّك ستساق إلى العراق و هى أرض قد التقى بها النّبيون و أوصياء النّبيين، و هى أرض تدعى غمور او أنك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من أصحابك لا يجدون ألم مسّ الحديد، و تلى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: يا نار كونى بردا و سلاما على إبراهيم، يكون الحرب عليك و عليهم سلما، الحديث وجه التأييد أنّ أصحاب الحسين عليه السّلام مع كونهم من أدنى عبيد أمير المؤمنين إذا لم يجدوا ألم الحديد بما فيهم من المحبّة و الشوق إلى لقاء الحقّ فكيف به عليه السّلام
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 153
مع خوضه في بحار المعرفة و كماله في مقام المحبّة.هذا كلّه على ما في أكثر النسخ من رواية كلامه عليه السّلام كما أوردنا و في نسخة الشارح المعتزلي هكذا: لألف ضربة بالسيف أهون من ميتة على فراش في غير طاعة اللّه، و عليه فلا اشكال أصلا لأنّ ألم السيوف دنيوىّ، و الميتة على الفراش بغير الطاعة معقبة للألم الاخروى، و الأوّل أهون و أسهل من الثاني لا محالة و لعذاب الآخرة أشدّ و أبقى.و العجب من الشارح أنه حمل ذلك على المجاز و المبالغة حيث قال، بعد ايراد كلامه عليه السّلام على ما حكينا من نسخته: الواجب أن يحمل كلامه إمّا على جهة التحريص فيكون قد بالغ كعادة العرب و الخطباء في المبالغات المجازية، و إمّا أن يكون أقسم على أنه يعتقد ذلك و هو صادق فيما اقسم لأنّه هكذا كان يعتقد بناء على ما هو مركوز في طبعه من محبّة القتال و كراهيّة الموت على الفراش، انتهى. و فيه ما فيه.الترجمة:بدرستى كه مرگ طلب كننده است شتابان كه فوت نمى شود از او اقامت كننده، و عاجز نمى كند او را گريزنده، بدرستى كه كه گرامى ترين مرگ كشته شدن است، بحق آن كسيكه جان پسر أبي طالب بيد قدرت او است هر آينه هزار ضربت با شمشير سهل و آسان تر است بر من از مردن بر روى بستر.