رسول اللّه:أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ، فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ، فَجَاهَدَ فِي اللَّهِ الْمُدْبِرِينَ عَنْهُ وَ الْعَادِلِينَ بِهِ.
قَفّى: پشت سر آورد، تعقيب كرد
او را به هنگامى كه در ميان مردم پيامبرانى نبود به رسالت فرستاد. مردم هر يك در كار دين سخنى مى گفتند پس، محمد (صلى اللّه عليه و آله) را در پى رسولان بفرستاد و وحى را بدو پايان بخشيد. او در راه خدا با كسانى كه از خدا اعراض كرده بودند و نيز كسانى كه برايش شريك و همانند قرار داده بودند، جهاد كرد.
او را در زمانى فرستاد كه خالى از انبيا بود، و در ميان عقايد مختلف نزاع بود، آن حضرت را از پى همه پيامبران آورد، و وحى را به او ختم نمود، پس او در راه خدا با آنان كه از حق رويگردان شده و براى او همتا و شريك قرار داده بودند جهاد كرد.
3. ويژگى هاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:خدا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را پس از يك دوران طولانى كه ديگر پيامبران نبودند، فرستاد: زمانى كه ميان طرفداران مذاهب گوناگون نزاع در گرفته و راه اختلاف مى پيمودند. پس او را در پى پيامبران فرستاد و وحى را با فرستادن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ختم فرمود. پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با تمام مخالفانى كه به حق پشت كردند، و از آن منحرف گشتند به مبارزه پرداخت.
او را هنگامى فرستاد كه پيامبران نبودند، و مردم در كار دين گونه گونه راه مى پيمودند. پس او را در پى پيامبران فرستاد، و بدو مهر ختم بر صحيفه وحى نهاد. او براى رضاى خدا جهاد كرد، با پشت به خدا كردگان، و مشركان از فطرت برگشتگان.
قسمت سوم از اين خطبه است (در وصف پيغمبر اكرم):(5) خداوند حضرت رسول را فرستاد در زمانيكه هيچ پيغمبرى باقى نمانده و نزاع و زد و خورد و مجادله زبانى (انديشه هاى گوناگون و اختلاف كلمه) برقرار بود (چون در جاهليّت گروهى بتها و برخى شيطان و جمعى خورشيد و طايفه اى حضرت مسيح و ديگران را مى پرستيدند) و او را بعد از همه پيغمبران آورده وحى را به آن حضرت ختم نمود (بعد از او پيغمبرى نمى فرستد)(6) پس آن بزرگوار در راه خدا جهاد كرد با كسانيكه از خدا اعراض و دورى نموده و مثل و مانند برايش قرار مى دادند.
خداوند او (پيامبر اسلام) را پس از يک دوران فترت و فاصله از پيامبران پيشين فرستاد، به هنگامى که هر کسى به گونه اى (از مذهب خود) سخن مى گفت (و نزاع در ميان آنها درگرفته بود) او را به دنبال رسولان (پيشين) فرستاد (تا برنامه هاى آنها را کامل کند) و وحى (خود) را با او پايان داد. و او در راه خدا با کسانى که به خدا پشت کرده و آنها که براى او همتايى قرار داده بودند به جهاد پرداخت.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج5، ص: 461-459
رسالت خاتم الأنبيا:به دنبال بخش اوّل و دوّم که سخن از صفات پروردگار و قرآن مجيد مى گفت، امام (عليه السلام) در اين بخش، در چند جمله کوتاه و پرمعنا از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) سخن مى گويد، مى فرمايد : «خداوند او (پيامبر اسلام) را پس از يک دوران فترت و فاصله، از پيامبران پيشين فرستاد، به هنگامى که هر کسى به گونه اى (از مذهب خود) سخن مى گفت (و نزاع در ميان آنها در گرفته بود) » (أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَة(1) مِنَ الرُّسُلِ، وَتَنَازُع مِنَ الاَْلْسُنِ).تعبيـر به «تَنَـازُع مِـنَ الاَْلْسُنِ» اشاره به اين است که گفتگوهاى پيروان مذاهب مختلف، اعم از بت پرستان و اهل کتاب و آنان که به هيچ مذهبى ايمان نداشتند، يک گفتگوى منطقى با محتواى فکرى و عقلى نبود، بلکه هر کدام براى اثبات حقانيّت خود الفاظى از روى تعصّب به هم مى بافتند، و همين نزاع و اختلافهاى لفظى گاه سرچشمه جنگها و خون ريزيهاى شديدى مى شد.سپس مى افزايد : «خداوند او را به دنبال رسولان (پيشين) فرستاد (تا برنامه هاى آنها را کامل کند) و وحى خود را به او پايان داد» (فَقَفَّى(2) بِهِ الرُّسُلَ، وَخَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ).در اين جا امام (عليه السلام)، به دو نکته اشاره مى فرمايد : نخست اين که : پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) مسير پيامبران پيشين را ادامه داد، چرا که مسير همه آنها از نظر کلى يکى است، و ديگر اين که : برنامه هاى آنها را به کمال رسانيد و نبوت را به او ختم کرد.و در پايان اين فراز مى فرمايد : «پس او در راه خدا با کسانى که به خدا پشت کرده، و آنها که براى او همتايى قرار داده بودند به جهاد پرداخت» (فَجَاهَدَ فِي اللهِ الْمُدْبِرِينَ عَنْهُ، وَالْعَادِلِينَ(3) بِهِ).در واقع کافران دو گروه بودند : گروهى که به کلى خدا را به فراموشى سپرده و اعتقادى به حق نداشتند و گروه ديگرى که مشرک بوده و براى خداوند همتايانى قرار داده بودند. پيامبر (صلى الله عليه وآله) با هر دو گروه جهاد کرد، نخست جهاد فرهنگى و تبليغى; سيزده سال تمام به اين جهاد پرداخت و گروه زيادى را از اين طريق به آيين اسلام درآورد. سپس هنگامى که مشاهده کرد گروه معاندان و بندگان زر و زور، سدّ راه مردم پاکدل و مانع پذيرش آيين خدا هستند، دست به جهاد نظامى زد تا مانع را از سر راه بردارد، بى آن که کسى را مجبور به پذيرش آيين خود کند، چرا که (لاَ إکْراهَ فِي الدِّينْ).کوتاه سخن اين که : امام (عليه السلام) در اين عبارت، تمام برنامه پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) را در جهاد خلاصه مى کند، جهادى که مفهوم وسيعى دارد و هرگونه تلاش و کوشش را براى پيشرفت آيين حق شامل مى شود.تعبير به «جَاهَدَ فِي اللهِ» اشاره لطيفى به اين نکته است که او هرگز نه در بند مال بود، و نه مقام، و نه جاه، و نه جلال، بلکه، تنها براى خدا و نجات بندگان او تلاش و جهاد نمود.* * *پی نوشت:1. «فترة وفتور» در اصل به معنى سکون و آرامش است و گاه به معنى ضعف و سُستى مى آيد و به فاصله ميان دو حرکت يا دو حادثه يا دو انقلاب نيز گفته مى شود و به همين مناسبت از فاصله هاى ميان ظهور انبياى بزرگ به دوران فترت تعبير مى کنند.2. «قفّى» از مادّه «قفا» به معنى پشت آمده است. اين تعبير در مورد پشت سر چيز ديگرى در آمدن به کار مى رود.3. «عادلين» جمع «عادل» از مادّه «عدل» (بر وزن فکر) است به معنى معادل و شبيه و همتا قرار دادن مى باشد و هر گاه از مادّه «عدل» (بر وزن نظم) گرفته شود به معنى عدالت و دادگرى است واگر از مادّه «عدول» باشد به معنى منحرف شدن و بازگشت از چيزى است بنابراين واژه «عادل» در سه معنا به کار مى رود ولى در خطبه بالا به همان معنى اوّل يعنى همتا قرار دادن آمده است. (توجه کنيد معنى اوّل معمولاً به وسيله «باء» متعدى مى شود و معنى سوّم به وسيله «عن»).
«ارسله علي حين فتره من الرسل و تنازع من الالسن فقفي به الرسل و ختم به الوحي، فجاهد في الله المدبرين عنه، و العادلين به» (از جمله اين خطبه است: خداوند او را در دوراني خالي از پيامبران و در دوران اختلاف در عقائد و سخنان فرستاد و او را در آخر پيامبران قرار داد و وحي را با نبوت او ختم فرمود و در راه او با كساني كه از خدا رويگردان و از او منحرف بودند، جهاد كرد).پيامبر اسلام، خاتم الانبياء عليهمالسلام، و دين او خاتم الاديان و براي بشريت جاوداني است و بحثي در اختلاف احكام شرايع الهي:همانگونه كه در مباحث مربوط به رسول خدا و رسالت او بيان نمودهايم، متن كلي دين الهي كه براي انسانها آمده است همان است كه حضرت ابراهيم خليل الرحمن عليهالسلام تبليغ فرموده است، اديان بعدي همگي مستند به اين دين كلي الهي است و همين دين نيز از حضرت نوح عليهالسلام در روي زمين عرضه شده است- شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا و الذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه كبر علي المشركين ما تدعوهم اليه الله يجتبي اليه من يشاء و يهدي اليه من ينيب (الشوري آيه 13) (خداوند از دين براي شما تشريع كرده است آنچه را كه به نوح توصيه نموده و آنچه را كه به تو وحي كرديم و آنچه را كه به ابراهيم و موسي و عيسي توصيه نموديم كه دين را بر پا داريد و در آن پراكنده نشويد آنچه كه شما به آن دعوت ميكنيد تحمل آن به مشركين سخت است خداوند برميگزيند از انسانها هر كه را كه بخواهد و هدايت ميكند بسوي خود هر كه را بسوي او بازگشت نمايد.)مرحوم علامه طباطبايي در تفسير آيه 213 از سوره البقره چنين نظر ميدهد كه پيش از حضرت نوح عليهالسلام شريعت كلي وجود نداشته است. البته معناي اين نظريه آن نيست كه بشر در روي زمين بدون تكيه به دين زندگي كرده است، بلكه مقصود اينست كه پيش از حضرت نوح عليهالسلام جمعيت روي زمين اندك و متفرق بوده و در اين صورت اديان وحي يا الهام شده به آنان، محلي و محدود بوده است. و پس از آن دوران دين كلي الهي بوسيله حضرت نوح عليهالسلام به مردم روي زمين ابلاغ شده است. اما درباره احكام عملي مخصوص كه در شريعت هر يك از انبياي سلف بوده و در شريعت ديگر انبياء وارد نشده است دو نظريه موجود است:نظريه يكم- اينكه احكام خصوصي هر شريعتي كه چه در زمان خود صاحب آن شريعت و چه بعد از آن، از بين رفته است، منسوخ شده است، يعني مدت و علت بقاء آن احكام محدود به زمان و اقوام معيني بوده است، نه اينكه شريعت بعدي آمده و بيعلت آن را باطل اعلان نموده است.نظريه دوم- اينست كه آنچه مربوط به متن كلي دين الهي است كه در حقيقت تفسيركننده و سازنده فطرت آدمي است در همه شرايع و اديان الهي وجود دارد، مانند اصول عقائد و معارف مربوط به ارتباطات چهارگانه انسان (ارتباط انسان با خويشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با جهان هستي و ارتباط انسان با همنوعان خود) از ديدگاه آنچنانكه هست و آنچنانكه بايد و شايد و همچنين احكام مربوط به ابعاد ثابت انسان، مانند تبعيت او از حقوق و تكاليف حافظ حيات فردي و اجتماعي او كه با اشكال گوناگون در همه دورانها با ثبات خاص خود بايد مراعات گردد. و اما احكام خاصي كه مربوط به هر يك از شرايع است، بر دو قسم است:قسم يكم- احكامي است كه خداوند سبحان به مقتضاي شرايط زماني، محيطي و ديگر عوامل محيط بر حيات انسانها مقرر فرموده و با انتفاء هر يك از آنها احكام منتفي گشته است، يعني در حقيقت احكام مزبور از بابت سالبه به انتقاء موضوع، منتفي شدهاند. و اين گونه تغييرات شبيه به همان دگرگونيها است كه در هر يك از شرايع بوسيله تغييرات عارض بر موضوعات و هرگونه مقتضيان و شرايط ديگر بوجود ميآيد.قسم دوم- احكامي است كه بر دلهاي تزكيه شده و صفا يافته خود انبياء منعكس يا الهام ميشود كه بعنوان سنت پيامبر جزء شريعت تلقي ميگردد و همين قسم دوم از احكام هم مستند به اراده تشريعي خدواند سبحان ميباشد. از اين مبحث روشن ميشود كه اعتراض اشخاصي مانند دني ديدرو به اديان، بدان جهت كه چرا خداوند يك دين براي همه انسانها و در همه دورانها نفرستاده است، بر طرف ميگردد، زيرا همانگونه كه ملاحظه شد متن كلي دين الهي يك دين است و خصوصيات مربوط به احكام، ناشي از مختصات محدود و قابل زوال مصالح و موضوعات خود ميباشد. و همچنين با اين مبحث بيپايه بودن آن سخن كه برخي از فرقههاي بياساسي در آورده و بطلان دعاوي خود را پشت آن مخفي كردهاند، نيز اثبات ميشود آن سخن بيپايه اينست كه چون دين به تبع زندگي انسانها رو به تكامل ميرود، و چون از زمان پيامبر اسلام قرنها گذشته و همه چيز تكامل يافته است، پس مقوله دين هم تكامل يافته و دين ما همان دين تكامل يافته اين دوران است! مبحثي كه مطرح نموديم بياساس بودن اين سخن را هم با كمال وضوح اثبات نمود كه دين الهي متكي به اصول ثابته در حيات بشري است و آن اصول ثابته قابل تغيير و دگرگوني نميباشد.با نظر به منابع اوليه دين اسلام كه جامع همه اديان الهي است (قرآن، سنت، اجماع و احكام بديهي و ثابت عقل) و با نظر به آن اصول كلي اين دين جاوداني كه محور اساسي خود را حيات شايسته در دو قلمرو ماده و معني و دنيا و آخرت قرار داده است، ابديت و شمول عام اسلام براي همه اقوام و ملل آشكار ميگردد. درباره نبوت و انبياء و نبوت و رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مباحثي متعدد و متنوع در اين مجلدات آمده است كه مطالعهكنندگان ارجمند ميتوانند به آنها مراجعه فرمايند. از آنجمله:مجلد 2 ص 171- فلسفه اختصاص بعضي از انسانها براي پيامبري.از ص 176 تا 179 وحي و الهام.از ص 179 تا 181 وحي در قرآن.از ص 181 تا 183 پيمان ابلاغ رسالت.از ص 183 تا 185 فلسفه و هدف رسالتها.از ص 185 تا 187 انطباق مواد و هدف رسالتها از ديدگاه علي عليهالسلام بر مواد و هدف رسالتها در قرآن.از ص 187 تا ص 192 رسالت و انواعي از عوامل ارتباط انسانها با پروردگارشان.از ص 195 تا ص 202 پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مبعوث ميشود.از ص 202 تا ص 203 پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ميرود و دو وسيله بزرگ حيات را در ميان مردم ميگذارد.ص 253 تا 258 ايمان و شهادت علي عليهالسلام يكي از روشنترين دلائل رسالت محمد صلي الله عليه و آله.258 تا ص 264- توضيحي درباره محيط و دوراني كه پيامبر اسلام در آن مبعوث شد.از ص 259 تا 260 هيچ انساني مانند پيامبر اكرم (ص) عظمت و جدي بودن لزوم اداي امانت رسالت را درك نكرده است.از ص 307 تا ص 309- تبليغ رسالت الهي تنها شايسته پيامبران است.از ص 309 تا 313- مختصات رسولان الهي.و مجلد 5 از ص 147 تا 149- محمد صلي الله عليه و آله و سلم تبليغكننده رسالت الهي با كمال امانت.از ص 149 تا ص 157- آياتي از قرآن مجيد درباره عمومي بودن رسالت پيامبر اسلام بر همه جهانيان و اين همان رسالت حضرت ابراهيم عليهالسلام است.و مجلد 8 از ص 58 تا 67- شناخت پيوسته به وحي.و از ص 284 تا 393- سرزمين حجاز پيش از بعثت پيامبر اكرم (ص).و مجلد 11 از ص 153 تا ص 167- علل شايستگي پيامبر (ص) به درود خداوندي.و مجلد 12 ص 13 و 14- عقل و وجدان و ارسال پيامبران و انزال كتابهاي آسماني، براي كسي جايي براي عذر نگذاشته است.و مجلد 13 ص 276 و 277- خداوند سبحان پيامبرش را به قدري عمر عطا فرمود كه دين را براي او و شما تكميل فرمايد.و مجلد 15 از ص 19 تا 21- اگر از روش پيامبر و عمل وصي او پيروي كنند، اختلاف از ميان آنان برداشته ميشود.و مجلد 17 ص 9 انتخاب انبياء مستند به اصول با اهميتي بوده است.و از ص 11 تا 75- بحثي مشروح درباره شخصيت الهي حضرت ابراهيم خليل و مقايسه قرآن و تورات و انجيل درباره شخصيت آن بزرگوار و اثبات اينكه دين او متن كلي اديان الهي است.و از ص 75 تا 80- محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پيشواي متقيان و بينائي هدايت يافتگان.و از ص 96 تا ص 99 دلهاي انسانهاي رشد يافته و جوياي كمال متمايل به سوي پيامبر اكرم (ص) است.و ص 102- پيامبر اكرم (ص) اگر سخني بگويد، قطعا حق را بيان فرموده است و سكوت او نيز گوياي حقائقي است بدون استفاده از الفاظ.و مجلد 18 از ص 52 تا 58- خداوند متعال پيامبر را براي اظهار حق و گويايي ذكر خود فرستاد.و ص 197 و 198 تلاش شديد پيامبر اسلام (ص) در راه ايصال انسانها به رشد و كمال.از ص 207 تا ص 211- پيامبر اسلام براي همه انسانها شاهد و بشارت دهنده و تهديدكننده مبعوث شده است.و از ص 296 تا 298- آن برگزيده خدواندي و مبعوث براي اتمام نعمت، و رحمت عالميان، فروغ الهي را براي عاشقان برافروخت.و از ص 298 تا 307- دعاي اميرالمومنين عليهالسلام درباره پيامبر (ص).مجلد 19 از ص 3 تا 57 حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم از ديدگاه اميرالمومنين عليهالسلام- نوريان مرنوريان را جاذبند.
مقصود از اين بخش ستايش پيامبر گرامى است (ص).فرموده است: «أرسله... الألسن»:اين عبارات در باره نشانه ها و انگيزه هاى نبوّت پيامبر (ص) است، از جمله اينها گذشتن زمانى دراز از شريعت پيشين است، زيرا قواعد و احكام آن كه مايه نظام جهان و انتظام خلق بوده به مرور زمان كهنه و مندرس شده بود، و مردم به قانونهاى تازه و نظام نوى كه امور آنها را حيات تازه بخشد، نياز داشتند، و به اين سبب بعثت پيامبر (ص) واجب و ضرورى بود، و بايد دانست كه فاصله ميان عيسى (ع) و پيامبر ما (ص) ششصد و بيست سال بوده است، ديگر جدال و منازعه اى بود كه بر زبانها جريان داشت، و اختلاف مردم در آراء و مذاهب و ناهماهنگى آنها بر شرع و قانون واحدى بود كه بتواند آنها را مجتمع و متفّق سازد.فرموده است: «فقفّى به الرّسل ...»:نظير گفتار خداوند متعال است كه فرموده است: «وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ» فرموده است: و ختم به الوحى مانند قول خداوند تعالى است كه «وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ» فرموده، و دلايل ختم نبوّت به پيامبر اكرم (ص) مستفاد از شرع است، و عقل را در باره ختم پيامبران پس از پيامبر اكرم (ص) مجالى براى حكم نيست بلكه آن را از امور ممكن مى داند.مراد از «المدبرين عن اللّه» كسانى است كه از خداوند روى گردانيده اوامر و نواهى او را پيروى نمى كنند، و مقصود از «العادلين به»، آنانى هستند كه براى خدا مانند مشركان مثل و مانند قرار مى دهند. (تعالى عمّا يقولون علوّا كبيرا: خداوند بسيار برتر و بالاتر است از آنچه مى گويند).در جمله «فجاهد في اللّه» نسبت مجاهدت براى خدا استعاره است، بدين مناسبت كه خداوند متعال به وسيله پيامبر (ص) مشركان را هدف تير خود قرار داده، همچنان كه رزمنده به وسيله خود و يارانش با آنانى كه با او مى جنگند پيكار مى كند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 309
(منها) أرسله على حين فترة من الرّسل، و تنازع من الألسن، فقفّى به الرّسل، و ختم به الوحي، فجاهد في اللّه المدبرين عنه، و العادلين به. (27278- 27195)المعنى:و الفصل الثالث منها في وصف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و هو قوله (أرسله على حين فترة من الرّسل) أى في زمان فتور منهم و انقطاع الوحى عنهم و اندراس معالم دينهم على ما تقدّم تفصيلا في شرح الفصل السّادس عشر من فصول الخطبة الاولى، و في شرح الخطبة الثامنة و الثمانين أيضا (و تنازع من الألسن) أى تشتّت الآراء و الأهواء الموجب لاختلاف الكلمات، فانّ النّاس في الجاهلية كان قوم منهم يعبدون الأصنام، و قوم يعبدون الشيطان، و طائفة تعبد الشّمس، و طائفة تعبد المسيح عليه السّلام على ما عرفت تفصيلا في شرح الفصل السّادس عشر من فصول الخطبة الاولى، فكانت كلّ طائفة تحتجّ على مخالفيها و تجادلهم و تنازعهم بألسنتهم لتصرفهم إلى مذهبهم.(فقفى به الرّسل) و اتبعهم به (و ختم به الوحي) و الرسالة (فجاهد في اللّه) سبحانه بالقول و العمل (المدبرين عنه و العادلين به) أي الجاعلين له سبحانه عديلا و نظيرا.الترجمة:و بعض ديگر از آن خطبه اينست كه فرمود: فرستاد پيغمبر را در زمان سستى از پيغمبران، و هنگام اختلاف زبانها، پس آورد او را از عقب پيغمبران و ختم كرد با او وحى را، پس جهاد نمود خاتم انبياء در راه خدا با كسانى كه رو گردان بودند از پروردگار، و مثل و شبيه قرار داده بودند خداى را.