التحذير من الفتن:ثُمَّ إِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلَايَا قَدِ اقْتَرَبَتْ، فَاتَّقُوا سَكَرَاتِ النِّعْمَةِ وَ احْذَرُوا بَوَائِقَ النِّقْمَةِ وَ تَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ الْعِشْوَةِ وَ اعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِينِهَا وَ ظُهُورِ كَمِينِهَا وَ انْتِصَابِ قُطْبِهَا وَ مَدَارِ رَحَاهَا، تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّةٍ وَ تَئُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِيَّةٍ، شِبَابُهَا كَشِبَابِ الْغُلَامِ وَ آثَارُهَا كَآثَارِ السِّلَامِ، يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُودِ، أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لِآخِرِهِمْ وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بِأَوَّلِهِمْ، يَتَنَافَسُونَ فِي دُنْيَا دَنِيَّةٍ وَ يَتَكَالَبُونَ عَلَى جِيفَةٍ مُرِيحَةٍ، وَ عَنْ قَلِيلٍ يَتَبَرَّأُ التَّابِعُ مِنَ الْمَتْبُوعِ وَ الْقَائِدُ مِنَ الْمَقُودِ، فَيَتَزَايَلُونَ بِالْبَغْضَاءِ وَ يَتَلَاعَنُونَ عِنْدَ اللِّقَاءِ.
الْبَوَائِق: جمع «بائقه»، مصائب، حوادث ناگوار.الْقَتَام: غبار.العِشْوَة: نادانسته به كارى پرداختن، بدون بيان و بينش بكارى اقدام كردن.شِبَابُهَا: ابتداى آن.السِلَام: جمع «سلمة»، سنگها.مُرِيحَة: گنديده، بد بو.يَتَزَايَلُون: پراكنده مى شدند.
أغراض: هدفها، جمع غرضبَوائِق: جمع بائقة: مصيبت بزرگنِقمَة: خشم و غضبقَتَام: گرد و خاكعِشوَة: جهالت و تاريكىجَنين: چيز پنهان و مستور، بچه در رحمتَؤول: بازگشت ميكندفَظاعَة: چيز بسيار بد و سخت و رسوائىشباب: بفتح شين، جوانى، شباب: بكسر شين، بازى كردنسِلام: سنگمُريحَة: متعفن و گنديدهمَقود: عقب كشيده شده، متبوعيَتزايَلون بالبغضاء: با عداوت از هم جدا ميشوند
شما اى قوم عرب، هدف تيرهاى بلايى هستيد كه نزديك است كه بر شما فرود آيد. از سر مستى نعمت بپرهيزيد و از خشم و سخط خداوند بترسيد. چون فتنه ها گرد انگيختند و كژراهه هاى آن اندك اندك آشكار شدند، همچنان، استوار در جاى خود بمانيد و چون چنين فتنه ها از بطن روزگار چهره نمايد و از نهانگاه خود ظاهر گردد و آسيابش به چرخش در آيد، از جاى نشويد و پايدارى ورزيد. راههايى، كه گذرگاه فتنه است، راه هايى كور و ناپيدايند. فتنه از اين راهها فرا مى رسد و رسواييها به بار آورد. آغازش، آغاز جوانى را ماند با سرعت و نشاط و، آثارش چون زخم سنگ بر جاى ماند، بهبود نايافتنى.ستمگران روزگار با يكديگر پيمان بسته اند كه ميراثبران فتنه باشند. پيشينيان پيشواى آنهايى هستند كه در پى آمده اند و آنان كه در پى آمده اند، پيرو پيشينيان خويش اند. بر سر اين دنياى فرومايه با يكديگر رقابت و ستيز مى كنند و براى آن مردار گنده بدبو به دشمنى بر مى خيزند، به گونه اى كه، پس از اندك زمانى آنكه تابع است از متبوع خود بيزار شود و آنكه پيشواست از پيرو خود ببرد. با دلى انباشته از كينه يكدگر را ترك مى گويند و چون روياروى آيند يكديگر را لعنت كنند.
شما اى مردم عرب، نشانه بلاهايى هستيد كه بسيار نزديك است. پس از مستى هاى نعمت بپرهيزيد، و از سختى هاى عقوبت حذر كنيد، و در گرد و غبار ظلمت شبهه، و ناهموارى راه فتنه، به وقت پديد آمدن طليعه اش، و آشكار شدن نهانش، و برقرارى محورش، و گردش آسيايش بر جاى خويش ثابت بمانيد. آن فتنه هايى كه از مدارج پنهان شروع، و به سختى و زشتى آشكارى منتهى مى شود. رشد آن فتنه همچون رشد جوانى سريع و نيرومند، و آثارش همچون آثار سنگ محكم و سفت است.ستمكاران بر اساس پيمانها كه با هم دارند آن فتنه را از هم ارث مى برند. اول آنان پيشواى آخرشان، و آخرشان تابع اوّل آنان است. با هم در به دست آوردن دنياى پست رقابت مى كنند، و چون سگان بر سر مردار بو گرفته به جان هم مى افتند. و زمانى نمى گذرد كه تابع از متبوع، و راهنما از پيرو بيزارى مى جويد. با كينه و دشمنى از هم جدا مى شوند، و زمانى كه يكديگر را مى بينند به هم لعنت مى كنند.
2. نكوهش مردم گمراه:شما اى عرب ها، هدف تيرهاى بلا هستيد كه نزديك است. از مستى هاى نعمت بپرهيزيد، و از سختى هاى عذاب الهى بترسيد و بگريزيد، و در فتنه هاى در هم پيچيده، به هنگام پيدايش نوزاد فتنه ها و آشكار شدن باطن آنها، و برقرار شدن قطب و مدار آسياى آن، با آگاهى قدم برداريد.فتنه هايى كه از رهگذرهاى ناپيدا آشكار گردد، و به زشتى و رسوايى گرايد، آغازش چون دوران جوانى پر قدرت و زيبا، و آثارش چون آثار باقى مانده بر سنگ هاى سخت زشت و ديرپاست، كه ستمكاران آن را با عهدى كه با يكديگر دارند، به ارث مى برند، نخستين آنان پيشواى آخرين، و آخرين گمراهان، اقتدا كننده به اوّلين مى باشند.آنان در به دست آوردن دنياى پست بر هم سبقت مى گيرند، و چونان سگ هاى گرسنه، اين مردار را از دست يكديگر مى ربايند، طولى نمى كشد كه پيرو از رهبر، و رهبر از پيرو، بيزارى مى جويد، و با بغض و كينه از هم جدا مى شوند، و به هنگام ملاقات، همديگر را نفرين مى كنند.
و شما اى عربها آماج بلايى هستيد كه نزديك است. از مستيهاى نعمت بپرهيزيد، و از سختيهاى عقوبت بترسيد و بگريزيد، و بر جاى خويش بمانيد آن گاه كه شبهت گردى برآرد، و يا فتنه راه كج پيش پاى گذارد، و هنگامى كه طليعه آن آشكار شود، و نهفته اش پديدار، كارش استوار باشد و آسايش به كار كه فتنه از رهگذرهاى نهانى در آيد، و به زشتى و رسوايى گرايد. آغازش چون عنفوان جوانى، خوش و دلربا، آثارش چون نشانه هايى كه از ضربت سنگ برجاى ماند، زشت و نازيبا.ستمكاران اين فتنه را به ارث پذيرند، با عهدى كه از يكديگر گيرند. نخستين آنان پيشواى آخرين است و آخرين ايشان اقتدا كننده به نخستين. بر سر دنياى دون بر يكديگر پيشدستى نمايند، و چون سگان اين مردار گنديده را از هم ربايند، و ديرى نپايد كه تابع از متبوع بيزار باشد، و امير از مأمور در آزار. دشمنانه از هم جدا شوند، و با لعنت يكديگر را ديدار كنند.
(4) پس شما اى گروه عرب نشانه هاى (تير) بلاها (فساد و تباهكاريها) هستيد كه (پيدايش آنها) نزديك است، پس از غفلتها و مستى نعمت (كه موجب زوال و نابودى آنست) بپرهيزيد (بدين خود اهميّت دهيد تا بيچاره نشويد) و از سختيهاى كيفر (بى اعتنائى بدين) حذر كنيد، و درنگ نمائيد در غبار و تاريكى شبهه (اشتباه باطل بحقّ) و كجى و ناهموارى (راه) فتنه هنگام پيدايش و آشكار شدن نهان و نصب قطب و گردش آسياى آن(5) (بى فكر و انديشه در امر مشتبه و مقدّمه فتنه و فساد اقدام ننمائيد، زيرا) فتنه و تباهكارى، در راههاى پنهانى آشكار ميشود و زشتى و رسوايى بار مى آورد (امر مشتبه موجب فتنه در ابتداء اندك است و كم كم بسيار ميشود) نموّ و افزونى آن مانند نموّ جوان است (كه بتدريج توانا مى گردد) و نشانه هاى آن مانند نشانه هاى سنگ است (كه بهر چه زده شود شكسته و خرد ميكند)(6) ستمگران با پيمانى كه هر يك براى ديگرى مى گيرند (و در باره او سفارش مى نمايند) آن فتنه را ارث مى برند، اوّل ايشان پيشواى آخرشان هستند (كه آنها را براه ضلالت و گمراهى مى برند) و آخرشان (در ستمگرى به نيكان) پيرو اوّلشان مى باشند، در (بدست آوردن) دنياى فرومايه ميل و رغبت داشته از يكديگر سبقت مى گيرند، و بر سر مردار گنديده بد بو حرص زياد ورزيده با هم دشمنى ميكنند،(7) و پس از زمان اندكى پيرو از پيشوا و پيشوا از پيرو بيزارى مى جويد، پس به دشمنى از هم پراكنده ميشوند، و هنگام ملاقات يكى ديگرى را لعن كرده دشنام مى دهد (حاجّ شيخ عبد اللّه مامقانّى -رحمه اللّه- در كتاب تنقيح المقال فى أحوال الرّجال نقل فرموده كه معاوية ابن يزيد ابن معاوية بعد از پدرش چون به مسند خلافت نشسته بمنبر رفت و پدر و جدّ خود را لعن كرده دشنام داد و از آنها و رفتارشان بيزارى جست، مادرش گفت: اى پسر كاش تو بشكل خون در كهنه مانده بودى، گفت: مادر من همان را دوست مى داشتم.)
شما اى گروه عرب در آينده هدف بلاهايى هستيد که نزديک شده است از مستى نعمت بپرهيزيد و از بلاهايى که کيفر اعمال شماست برحذر باشيد و هنگامى که گرد و غبار حوادث ناشناخته بر مى خيزد و پيچيدگى هاى فتنه آشکار مى شود نوزادش تولد مى يابد و باطن آن ظاهر مى گردد، قطب و محورش بر جاى خود قرار مى گيرد و آسياى آن به حرکت در مى آيد (به هوش باشيد و) با احتياط گام برداريد. (آرى) فتنه ها کم کم از مراحل ناپيدا شروع به حرکت مى کنند و سرانجام به صورت خطرناک آشکار مى شوند. رشد آن ها همچون رشد جوانان سريع است و آثارشان (بر پيکر جامعه) همچون آثار سنگ هاى سخت و محکم است (که بر پيکر انسان وارد مى شود).ستمگران آن را طبق پيمان هايى از يکديگر به ارث مى برند، نخستين آن ها رهبر آخرينشان هستند و آخرينشان پيرو نخستين آن ها. (آرى) آن ها، براى به دست آوردن دنياى پست بر يکديگر سبقت مى جويند و همچون سگانى که بر سر مردار گنديده اى ريخته باشند با يکديگر به نزاع بر مى خيزند. (گرچه در ظاهر متحدند) ولى به زودى پيروان، از پيشوايان خود برائت مى جويند و رهبران از پيروانشان و سرانجام با بغض و کينه از هم جدا مى شوند و به هنگام ملاقات (در اين جهان و يا در آخرت) يکديگر را لعن و نفرين مى کنند.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج6، ص: 28-24
فتنه هايى در پيش است، به هوش باشيد:امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، مردم را از فتنه هايى که در پيش است با خبر مى کند و برحذر مى دارد و به آن ها آگاهى مى دهد، تا آن جا که ممکن است از ضربات فتنه در امان بمانند و از ضايعات آن بکاهند و جالب اين که امام(عليه السلام) در اين بخش به سرچشمه هاى فتنه و کيفيت شکل گيرى و مراحل مختلف آن با بيان لطيفى اشاره مى کند و مى فرمايد: «شما اى گروه عرب! در آينده هدف بلاهايى هستيد که نزديک شده است; از مستى نعمت بپرهيزيد، و از بلاهايى که کيفر اعمال شماست بر حذر باشيد» (ثُمَّ إِنَّکُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلاَيَا قَدِ اقْتَرَبَتْ، فَاتَّقُوا سَکَرَاتِ النِّعْمَةِ، وَاحْذَرُوا بَوَائِقَ(1) النِّقْمَةِ).امام(عليه السلام) در اين عبارت به دو عامل مهم از عوامل فتنه ها اشاره فرموده است که: يکى از آن ها مستى حاصل از نعمت است و ديگرى مجازات اعمال; که نتيجه آن فتنه هايى است که دامان مردم را مى گيرد و آن ها را هدف بلاها قرار مى دهد.سپس براى کم کردن ضايعات فتنه چنين دستور مى دهد: «هنگامى که گرد و غبار حوادث ناشناخته بر مى خيزد، و پيچيدگى هاى فتنه به هنگام تولّد نوزاد آن آشکار مى شود و باطن آن ظاهر مى گردد، قطب و محور آن بر جاى خود قرار مى گيرد و آسياى آن به حرکت در مى آيد، (به هوش باشيد و) با احتياط گام برداريد» (وَ تَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ(2) الْعِشْوَةِ(3)، وَاعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِينِهَا، وَ ظُهُورِ کَمِينِهَا، وَانْتِصَابِ قُطْبِهَا، وَ مَدَارِ رَحَاهَا).امام(عليه السلام) در اين عبارت گاه، فتنه را به جنينى تشبيه مى کند که به طور پنهانى پرورش پيدا مى کند و ناگهان متولّد مى شود و گاه همانند آسيايى مى شمرد که نخست قطب و محور آن را برپا مى سازند و سپس سنگ آسيا به چرخش در مى آيد. تجربيات تاريخى نيز نشان مى دهد که واقعاً فتنه ها چنين اند; مراحل کمونى دارند که بر اثر عوامل مختلف اجتماعى شکل مى گيرد; ناگهان انفجارى رخ مى دهد و آن چه در درون جامعه است، ظاهر مى شود.در ادامه اين سخن، امام(عليه السلام) نشانه هاى ديگرى از شکل گيرى فتنه ها بيان مى کند و مى فرمايد: (آرى) «فتنه ها کم کم از مراحل ناپيدا شروع به حرکت مى کنند و سرانجام به صورت خطرناک آشکار مى شوند. رشد آن ها همچون رشد جوانان (سريع است) و آثارشان (بر پيکر جامعه) همچون آثار سنگ هاى سخت و محکم است (که بر پيکر انسان وارد شود)» (تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّة، وَ تَؤُولُ إِلَى فَظَاعَة جَلِيَّة. شِبَابُهَا کَشِبَابِ(4) الْغُلاَمِ، وَ آثَارُهَا کَآثَارِ السِّلاَمِ(5)).در اين که اين فتنه هايى که امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به آن اشاره فرموده و درباره آن هشدار مى دهد کدام فتنه است؟ در ميان شارحان «نهج البلاغه» گفتگوست; ولى ظاهر اين است که اشاره به فتنه «بنى اميّه» باشد که از زمان عثمان شروع شد و دوران کمون خود را طى کرد و با قتل «عثمان»، ظهور و بروز پيدا کرد و با حکومت «معاويه و يزيد و عبدالملک مروان» و مانند آن ها به اوج خود رسيد و به قدرى اين فتنه آشکار گشت و به رسوايى کشيده شد که علناً بر منابر، على(عليه السلام) را سبّ مى کردند و دشنام مى دادند و ضرباتى که از اين ناحيه بر پيکر اسلام وارد شد مانند ضرباتى بود که در يک زلزله وحشتناک از متلاشى شدن کوه ها و سقوط سنگ ها بر آبادى ها رخ مى دهد.و در ادامه اين بحث به ويژگى هاى ديگرى از اين فتنه اشاره مى کند و مى فرمايد، سردمداران فتنه چنان با هم متحد و متفقند که: «آن را بر طبق پيمان ها از يکديگر به ارث مى برند، نخستين آنها رهبر آخرينشان هستند و آخرينشان پيرو نخستين آن ها» (يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُودِ! أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لاِخِرِهِمْ، وَ آخِرُهُمْ مُقْتَد بِأَوَّلِهِمْ).آرى! فتنه انگيزان خطرناک اين گونه اند که اسباب فتنه را از يکديگر به ارث مى برند و همه در خط واحدى سير مى کنند و در مسير واحدى گام بر مى دارند و اين هماهنگى و توارث از يکديگر خطر آن ها را افزايش مى دهد و آثار شوم فتنه هاشان را مضاعف مى سازد.آن گاه به انگيزه هاى اصلى فتنه جويان و ستمگران خودکامه اشاره کرده، مى فرمايد: «آن ها براى به دست آوردن دنياى پست بر يکديگر سبقت مى جويند و همچون سگانى که بر سر مردار گنديده اى ريخته اند با يکديگر به نزاع بر مى خيزند» (گرچه در ظاهر متحدند و مسير واحدى را طى مى کنند، ولى در باطن با يکديگر در ستيزند و هر يک مى خواهد در رأس فتنه باشد و ديگران پيرو او باشند). (يَتَنَافَسُونَ في دُنْيَا دَنِيَّة، وَ يَتَکَالَبُونَ عَلَى جِيفَة مُرِيحَة(6)).سپس در عبارتى کوتاه و گويا به عاقبت کار آن ها اشاره مى کند و مى فرمايد: «ولى به زودى پيروان، از پيشوايان خود بيزارى مى جويند و رهبران از پيروانشان; و سرانجام با بغض و کينه از هم جدا مى شوند و به هنگام ملاقات (در اين جهان يا در آخرت) يکديگر را لعن و نفرين مى کنند! (وَ عَنْ قَلِيل يَتَبَرَّأُ التَّابِعُ مِنَ الْمَتْبُوعِ، وَالْقَائِدُ مِنَ الْمَقُودِ، فَيَتَزَايَلُونَ بِالْبَغْضَاءِ، وَ يَتَلاَعَنُونَ عِندَ اللِّقَاءِ).اين قسمت ممکن است اشاره به فتنه جويان «بنى عباس» باشد; گرچه آن ها همان خط نفاق و تکالب بر دنيا و ضربه زدن بر پيکر اهل بيت(عليهم السلام) ـ که رهبران الهى امت بودند ـ همان خط بنى اميه را ادامه مى دادند، ولى در ظاهر به آن ها لعن و نفرين مى فرستادند و از اعمال آن ها بيزارى مى جستند و شعار قيامشان که براى فريب مردم بود «الرضا لآل محمّد» بود، آن ها کشتار عجيبى از بقاياى بنى اميه کردند و سيل خون جارى ساختند و آثارشان را محو و نابود کردند و اموالشان را بر باد دادند.بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله «و يتلاعنون عند اللقاء» را اشاره به «لقاء الله» و روز قيامت مى دانند، همان گونه که در قرآن مى فرمايد: «(اِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاَْسْبَابُ); در آن هنگام رهبران (گمراه و گمراه کننده) از پيروان بيزارى مى جويند و کيفر خدا را مشاهده مى کنند و دستشان از همه جا کوتاه مى شود».(7)همان گونه که تابعين نيز از پيشوايان خود بيزارى مى جويند; چنان که در قرآن مجيد مى خوانيم: «(وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَکُوا أَيْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِينَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ * ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قَالُوا وَاللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِينَ); آن روز که همه آن ها را محشور مى کنيم; سپس به مشرکان مى گوييم معبودهايتان که همتاى خدا مى پنداشتيد کجايند؟ سپس پاسخ و عذر آن ها چيزى جز اين نيست که مى گويند: سوگند به خداوندى که پروردگار ماست که ما مشرک نبوديم».(8)جمله «يتکالبون على جيفه»، اين گروه ستمگر و دنياپرست را به سگ هايى تشبيه مى کند که به مردار گنديده اى حمله ور شده اند و از دست و دهان يکديگر مى ربايند. چه تشبيه دقيق گويايى!****نکته:ويژگى هاى حاکمان دنياپرست!از عبارت ياد شده از کلام امام(عليه السلام) به خوبى استفاده مى شود که ستمگران خودکامه ويژگى هايى دارند که تاريخ بشر نيز گواه و شاهد آن است; از جمله:1ـ استفاده از بهانه ها و فتنه ها براى پيش بردن اهداف خود، همان گونه که «بنى اميّه» از ماجراى خون خواهى عثمان، حدّاکثر بهره گيرى را کردند.2ـ هماهنگى نقشه ها در آغاز کار و انسجام در برنامه هاى مخرب و فتنه خيز.3ـ رقابت شديد به هنگام پيروزى به گونه اى که گويى سگانى اند که بر جيفه اى افتاده اند و هر يک سعى دارند آن را از ديگرى بربايد.4ـ سرانجام، هر فردى ديگرى را لعن و نفرين مى کند و گناهان را به گردن ديگرى مى اندازد. تاريخ گذشته و معاصر، شاهد و گوياى اين گفتار پربار امام(عليه السلام) است.****پی نوشت:1. «بوائق» جمع «بائقه» به معناى حادثه مهم و مرگبار است و از ماده «بوق» (بر وزن فوق) به معناى فاسد شدن مى باشد.2. «قتام» به معناى غبار است.3. «عشوه» به معناى پرداختن به کارى بدون آگاهى است.4. «شباب» (به کسر شين) به معناى سرحال بودن اسب و بلند شدن بر روى پاها و «شباب» (به فتح شين) به معناى جوانى و آغاز هر چيزى است; اين واژه در بعضى نسخه هاى نهج البلاغه با کسر و در برخى ديگر با فتح آمده است.5. «السِّلام» (به کسر سين) جمع «سَلِمَه» (بر وزن کلمه) به معناى سنگ سخت است.6. «مريح» به معناى بدبو و گنديده است که از ماده ريح به معناى بو گرفته شده است.7. بقره، آيه 166.8. انعام، آيات 23-22.
«ثم انكم معشر العرب اغراض بلايا قد اقتربت، فاتقوا سكرات النعمه، و احذروا بوائق النقمه، و تثبتوا في تقام العشوه، و اعوجاج الفتنه عند طلوع جنينها، و ظهور كمينها، و انتصاب قطبها، و مدار رحاها» (سپس شما طائفه عرب، نشانهگاه بلاها و گرفتاريهايي هستيد كه نزديك شده است. بترسيد از مستيهاي نعمت، و برحذر باشيد از سختيهاي عذاب و انتقام، و قدم ثابت نماييد در تاريكيهاي غبار شبهه و انحرافات فتنه در هنگام باطن و ظهور پنهاني و برپا گشتن قطب و گرديدن آسياي آن.)از مستيهاي نعمت بپرهيزيد:نعمتهايي كه خداوند سبحان به بندگانش عنايت فرموده است، براي همه كس نعمت تلقي نميشوند، حتي كساني هستند كه اگر همه امتيازات و نعمتهايي را كه خداوند متعال براي همه انسانها آفريده است به آنان بدهند، نه تنها شكرگزار آنها نميباشند، بلكه مانند طلبكاران خيلي جدي، از طرفي با اراده و مشيت خداوندي در ستيز هستند و از طرف ديگر عالم طبيعت را كه تهيهكننده آن امتيازات و نعمتها ميباشد، مورد توبيخ قرار ميدهند كه چرا درباره آنان كوتاهي ورزيده است؟! علت چيست كه وقتي كه آنان به كهكشانها دستور ميدهند كه مسير خود را به سرعت تغيير بدهند و با كمال خضوع در بارگاه آن نابخردان نابكار، زانو بر زمين بزنند، گوش به دستور آنان نميدهند؟!چشم باز و گوش باز و اين عما حيرتم از چشمبندي خداآن كساني كه از موجوديت خود اطلاعي ندارند و گمان ميكنند كه در عرصه هستي به حال خود رها شده و هيچ محاسبهاي درباره بهرههاي بسيار متنوع و متعددي كه نصيبشان ميگردد و لذائذي كه از آنها برخوردار ميگردند، صورت نخواهد گرفت، بايد بدانند كه قانون هميشگي عالم هستي كه حتي ذرهاي از جهان بيكران را بدون حساب رها نميكند، اگر از بعد مادي سراغشان را نگيرد قطعي است كه مغز و روان و شخصيت آنان را مورد انتقاد قرار داده، نخستين كيفري كه به آنها وارد خواهد ساخت، اختلال تباهكننده در فعاليتهاي آنها ايجاد خواهد كرد. يعني مغزي كه ميتوانست از فعاليت عالي تعقل برخوردار گردد، در اين فعاليت از كار خواهد افتاد، به اين معني كه مواد و قضايايي را كه مغز تحويل تعقل خواهد داد، چيزي جز تخيلات و انديشيدن درباره طرق زورگويي و زراندوزي و سلطهگري، نخواهد بود. كيفر ديگري درباره اين (خود گم كردهها) اجراء ميگردد، نابود شدن خوب و بد و زشت و زيبا و صحيح و باطل از فضاي درون آنان ميباشد. تا آنجا كه همه حقائق و واقعيات جهان هستي در خود طبيعي آنان خلاصه شده و براي هيچ موجودي، حق وجود بدون اراده خود نميپذيرند!!شما با ديدن اين كلمات، تعجب نكنيد و در شگفتي فرو نرويد كه ممكن نيست چنين انسانهايي هم در اين دنيا وجود داشته باشند! آري، آنان وجود دارند و افراد آنان كم هم نيست. شما دقت كنيد هرگاه ديديد كه يك انسان در برابر خود طبيعي خويشتن به زانو افتاده و با اين خود، در حال معاشقه و پرستش است، بدانيد كه به يكي از همان انساننماهايي كه مطرح كردهايم، رسيدهايد، اگر چه در جامعه خود را با امتيازات علمي، هنري، فرهنگي، خيرخواهي، صاحبنظري و امثال اينها مطرح نموده باشد. اينان، يا خود به حرفه شوم فضيلتكشي و انسانيتكشي كشيده شدهاند، و يا سلطهگران جوامع انساني با پيدا كردن رگ ضعف آنان، با اشكال گوناگون از وجود آنان سوءاستفاده نموده و با منصب دلال ظلم مفتخرشان مينمايند.«و تثبتوا في قتام العشوه» (و قدم ثابت نماييد در تاريكيهاي غبار شبهه) هرگز خود را به گرد و غبار كوركننده فتنهها مسپاريد آن ماجراجويان و فتنهانگيزان زبردست كه دست به ايجاد آشوب و فتنه ميزنند، بدون مهارت و هشياري و تدبير و آشنايي با انواع مكرپردازيها، اقدام به كار نميكنند.امروزها آنان مهارت و تخصص فراواني به دست آوردهاند و همه جوانب و ابعاد دگرگون كردن اصول و قوانين و جريانات اصلي و فرعي حيات انسانها را، با كمال دقت درك نموده و آنها را براي بيچاره كردن مردم و ناتوان ساختن آنان به كار مياندازند. در اين جريان، چنان مردم بيچاره و بينوا را در ابهام و تاريكيها فرو ميبرند و بوسيله انواع تبليغات چنان ديدگاههاي مردم را خيره ميكنند كه گويي اين خود مردمند كه با آگاهي و اختيار تام رو به سقوط و نابودي ميروند! مردم جوامع و كشورها را با داشتن انواع عوامل جدي محبت و برادري در ميانشان، چنان روياروي هم قرار ميدهند و چنان آنها را به خصومت و كينهتوزي وادار ميكنند كه گويي آن جوامع و كشورها از آغاز خلقت كره زمين با يكديگر دشمنان خونين ميباشند براي ابد هم به خصومت و ستيزهگري با يكديگر ادامه خواهند داد! تا آنگاه كه خودكامگي خودمحوران بار ديگر اقتضاء كند كه آن خصماء و آن مردم تشنه به خون يكديگر از در صلح و صفا برآيند و چنان همديگر را به آغوش بكشند كه گويي مهر و داد آن مردمان بالنسبه به هم، يك پديده ذاتي طبيعي براي آنان محسوب ميشود! و ميدانيم كه آغاز اين همه نابكاريها و پديده ذاتي طبيعي براي آنان محسوب ميشود! و ميدانيم كه آغاز اين همه نابكاريها و ارزشكشيها و انسانسوزيها، با انواعي از گرد و غبارهاي كوركننده بوسيله تبليغات دروغ و بياساس ولي بسيار فريبنده شروع ميشود.****«تبدا في مدارج خفيه، و توول الي فظاعه جليه. شبابها كشباب الغلام و آثارها كاثار السلام، يتوارثها الظلمه بالعهود! اولهم قائد لاخرهم، و آخرهم مقتد باولهم، يتنافسون في دنيا دنيه، و يتكالبون علي جيقه مريحه» (فتنه از راههاي پنهاني به حركت درميآيد و به رسوايي و شناعت و زشتي آشكار منتهي ميگردد. نشو و نماي فتنه مانند نشو و نماي جوان (زيبا و دلربا) است، و آثار آن همانند آثار سنگهاست (كه اگر بجايي زده شود) باقي ميماند. ستمكاران فتنه را با عهد و پيمانهايي كه با خود ميبندند، به يكديگر واگذار ميكنند. اولين شخص (يا اشخاص) فتنهگر فرمانده آخرين اشخاص فتنهجو است، و آخرين آنان از اولين آنان پيروي ميكنند. آن فتنهانگيزان براي بدست آوردن دنياي پست با يكديگر به رقابت برميخيزند، و مانند سگان بر سر اين مردار متعفن با هم به ستيزه ميپردازند.)فتنه را يك پديده ساده مشماريد زيرا فتنه از راههاي پنهاني به حركت درميآيد اگر چه با گذشت زمان و بروز حقائق، باطن و مقاصد آن آشكار ميگردد:اين قانون بسيار بااهميتي است كه گذشت قرون و اعصار و فراز و نشيبهاي تاريخ حيات بشري آن را با كمال وضوح اثبات كرده است كه بالاخره هر خيانت و جنايت و ضربهاي كه بوسيله فتنهانگيزان ستمكار بر بشريت وارد گشته است، آشكار ميگردد و كارها و انديشهها و مقاصد آن فتنهگران روي پرده روزگار ظهور ميكند و آگاهان و عقلا، آنها را تشخيص داده و در تفسير و تحليل تاريخ بشري از آنها استفاده ميكنند. با اين حال، راههايي كه فتنهها براي رسيدن به مقصد، سپري ميكنند، مخفي و باريك و پيچاپيچ است كه اغلب مردم سطحنگر نميتوانند آنها را تشخيص بدهند و چه بسا كه ناآگاهانه با كمال جديت در همان راهها گام برميدارند و بقول عاميان با كمال بيتوجهي آب را بر آسياب دشمن سرازير مينمايند. بهمين جهت است كه اميرالمومنين عليهالسلام براي هشياري در هنگام فتنهها، جديترين هشدارها را ميدهد.سپس ميفرمايد: ادارهكنندگان فتنهها آنها را چنان آرايش و پيرايش ميدهند كه به آساني هر انسان سادهلوح را فريب ميدهند و بدون اينكه مجالي براي انديشيدن و به خود آمدن بدهند، شخصيت و هويت او را از او ميربايند و چه بسا كه او را به خدمتگذار جدي به فتنه و نتائج آن، تبديل مينمايند. درود خداوندي بر تو باد اي انسان كامل، اين توصيف و تحليلها درباره فتنه، چنان مينمايد كه نه تنها در همه دورانهاي گذشته با همه انسانها و فراز و نشيب زندگي آنان، همراه بودهاي، بلكه اثبات ميكند كه روح ابد پرواز تو همه دورانهاي آينده تاريخ را كه روزگار ما هم يك قسمت از آنها است، با چشمان باز و عقل و قلب بيدار با انسانها زندگي فرمودهاي.«يتوارثها الظلمه بالعهود» (ستمكاران، فتنه را با عهد و پيمانهايي كه با يكديگر ميبندند، بهمديگر واگذار ميكنند.) همانگونه كه رادمردان تاريخ عظمتها و نيكيها را از يكديگر اقتباس ميكنند، تبهكاران ضد انسان فتنه و فساد و پستيها را با پيمانهايي كه ميبندند بيكديگر به ارث ميگذارند. در صورتيكه ستمكاري و تبهكاري در قومي يا يك شخصي به بالاترين حد خود نرسد، بطوريكه اميد بازگشت از آن نابكاريها براي آنان، قطع نشود، ممكن است از راه منحرف برگردند و اگر راهي كه در پيش گرفته باشند، قابل بازگشت نباشد، به سوزاندن شخصيت خود ميپردازند و از بين ميروند، و اگر ستمكاري و تبهكاري آنان به بالاترين حد خود برسد بطوريكه كمترين اميدي براي انصراف آنان از راه و مقصدي كه پيش گرفتهاند، نمانده باشد، در اين صورت براي تتميم و تكميل نابكاريهاي خود كه ناشي از بينهايتگرايي آدمي است اقدام به توليد مثل و پيمان بستن با درندگاني امثال خود مينمايند زيرا كه ديگر هيچ ارزش و حقيقتي براي آنان مطرح نيست و از طرف ديگر براي تقويت يا توجيه وضع خود نيازمند ياران همساز و هممشرب هستند كه بدون بستن پيمانها و داد و ستدها و قربان صدقه رفتنها و حتي فرهنگ ساختنهاي تصنعي، امكانپذير نميباشد.****«و عن قليل يتبرا التابع من المتبوع، و القائد من المقود، فيتزايلون بالبغضاء و يتلاعنون عند اللقاء» (و در اندك زمان پيرو خود برائت جويد و فرمانبر از فرماندهش. آنان با عداوت و كينهتوزي از يكديگر جدا ميشوند، و همديگر را لعنت ديدار ميكنند).اگر پرده برداشته شود و حيلهگريها نمايان گردند، فتنهانگيزان از يكديگر با خصومت و كينهتوزي جدا ميشوند:در جملاتي از خطبه 148 درباره طلحه و زبير و پيروان آنان چنين فرمودهاند: «و الله لئن اصابوا الذي يريدون لينتزعن هذا نفس هذا …» (سوگند بخدا اگر طلحه و زبير و پيروان آنان، آنچه را كه ميخواهند به دست بياورند، قطعا هر يكي از آنان جان ديگري را خواهد گرفت (از پاي خواهد درآورد) اينست قانون طبيعي و پايدار لوياتانها (جانورهاي بزرگ) جوامع بشري كه اگر همه مردم را با همه امكانات و محصولات فكري و عضلاني آنها بخورند، باز همانند چاههاي بينهايت عميق دوزخ سير نشده فرياد هل من مزيد (آيا باز بر آنچه كه دارم ميتواند افزوده شود) سر ميدهند. آري، همين است قانون اين درندگان: همين كه از كوبيدن و دريدن و بستن ديگران فارغ شدند، سراغ خودشان را ميگيرند. يكي از شعراي عرب جاهلي اين قانون را چنين بازگو كرده است كه (اگر براي كشتن كسي را يا قبيلهاي را پيدا نكنيم، به كشتار خودمان ميپردازيم.) «و احيانا علي بكر اخينا اذا ما لم نجد بشرا سواهم» (و گاه و بيگاه به مردم قبله خود (بكر) حمله ميبريم و كشتار براه مياندازيم اگر بشري غير از آنها براي كشتن پيدا نكنيم.) منشا اين قانون عبارتست از خاصيت خود طبيعي حيواني كه تا بلعيدن همه موجودات براي تورم، ظرفيت دارد و اگر با يك يا چند انسان ديگر دست اتحاد بهم بدهد، فقط براي اينست كه بر قدرت و امكان خود بيفزايد و بر مقصود خود نائل گردد و همين كه بر مقصود خود دست يافت، حتي نزديكترين متحدين خود را هم به خاك و خون خواهد كشيد.
پس از اين امام (ع) به شنوندگان هشدار مى دهد كه هنگام وقوع حوادث تلخ آينده نزديك است، و آنها مانند نشانه كه تيرها به سوى آن روانه مى شود، هدف و نشانه اين حوادثند، واژه غرض را كه به معناى نشانه است براى مردم استعاره آورده است، و چون پيدايش فتنه ها و بروز حوادث مانند از ميان رفتن گروهى و نابود شدن جماعتى نتيجه آمادگى آنها براى اين وقايع، و به مقتضاى استعداد آنهاست، و بزرگترين اسباب آمادگى براى نزول بلا فراموشى از ياد خدا، و سرگرم شدن به نعمتها و لذّات دنياست، واژه سكرات را كه به معناى سرمستيهاست براى غفلتهاى حاصل از اين احوال استعاره فرموده است.سپس امام (ع) دستور مى دهد كه از سرمست شدن به نعمتهاى دنيا بپرهيزند، و از كيفر كفران نعمت و مصيبتهاى آن بر حذر باشند، پس از آن تذكّر مى دهد كه هنگامى كه كارها بر آنها مشتبه مى شود، و خبر را به دو گونه روايت مى كنند، و شبهه هاى فتنه برانگيز پديد مى آيد، در گزينش راه، تأمّل و درنگ كنند، و حقيقت را روشن گردانند، مانند شبهه قتل عثمان كه جنگهاى جمل و صفّين و خوارج از آن به وجود آمد، واژه قتام را كه به معناى غبار است براى اين گونه امور مشتبه استعاره آورده است، وجه مناسبت اين است كه انسانى كه دچار امر مشتبه و درهم و برهم مى شود نمى تواند حقيقت را دريابد و مانند كسى است كه در فضاى پر از گرد و غبار گرفتار شده و نمى تواند راه به جايى برد، منظور از «اعوجاج فتنه»، ظهور نابهنگام و دگرگونى آن است، واژه جنين ممكن است به معناى حقيقى آن باشد، يعنى هنگامى كه طليعه آن پديدار و آنچه بر شما پوشيده است آشكار گردد، و جمله «ظهور كمينها» نيز به همين معناست، يعنى زمانى كه پنهان آن ظاهر شود، و محتمل است كه استعاره و مجاز باشد.در جمله هاى «و انتصاب قطبها و مدار رحاها» منظور از قطب فتنه ستمگران و گردنكشانى است كه اين فتنه و آشوب را به پا كرده، و محور اين رويدادند، و اين به طريق استعاره است، و مراد از انتصاب، قيام اين گروه براى بر- پا كردن اين فتنه است، همچنين واژه مدار در عبارت مدار الرّحى را براى كسانى استعاره آورده كه آسياى اين فتنه بر گرد وجود آنها مى چرخد، و اينان كارگردانان و سپاهيان آنند، كه به منزله محور اين آسيا بوده، و اين آشوب و بلوا به كوشش آنها برپاست.سپس امام (ع) خبر مى دهد كه اين رويداد به تدريج در پنهانى آغاز مى شود، منظور از مدارج دلهاى كسانى است كه نيّت بر پايى اين آشوب، و قصد برانگيختن آن را دارند.بارى اين گفتار به فتنه بنى اميّه اشاره دارد كه مبدأ آن شبهه و اختلافى بود كه پس از كشته شدن عثمان به وجود آمد، و هيچ يك از اصحاب چگونگى و مشخّصات آن را پيش بينى نمى كرد، و تنها مى دانستند كه پيامبر خدا (ص) از وقوع حوادث و فتنه هايى در آينده خبر داده است، بى آن كه زمان وقوع آنها تعيين شده باشد، و يا از عاملان و رهبران آن نام برده باشند، بنا بر اين منظور از عبارت «تبدء في مدارج خفيّة» معاويه و طلحه و زبير و امثال اينهاست كه امر خود را پنهان كرده و عزم خويش را در ايجاد فتنه، و طمع خود را به خلافت و حكومت پوشيده مى داشتند، تا اين كه حرص و آز آنها، وقايعى را به وجود آورد كه آنچه در پرده داشتند آشكار و نقش تاريخ شد، واژه شباب را براى قيام و ظهور اين فتنه در ميان مردم، استعاره آورده، و وجه مناسبت سرعت ظهور آن است، چنان كه آن را از اين نظر به كودكى تشبيه فرموده كه به سرعت به حدّ شباب مى رسد و جوانى را آغاز مى كند، اين فتنه با اين سرعت و شتابى كه دارد مانند برخورد سنگ سخت و صلب با پوست بدن است و اثر عميقى كه روى آن به جا مى گذارد، تأثير زيادى در انهدام اسلام و از ميان بردن اساس آن دارد، وجه مشابهت ميان اين دو، فسادى است كه بر اثر وقوع اين فتنه در ميان مردم پديد مى آيد، و موجب گسستن نظام امور مسلمانان مى شود، مانند برخورد سنگ سخت، كه موجب شكستگى و كوبيده گى و تباهى بدن مى گردد.منظور از ظلمتى كه آن را از يكديگر به ارث مى برند بنى اميّه است كه حكّام آنها از آغاز تا پايان، خلافت را از پدر، به فرزند، به ارث مى گذارند، و بر آن عهد و پيمان مى بندند، معناى اين كه اوّلين آنها قائد و رهبر آخرين آنهاست اين است كه اوّلين آنها آخرين آنها را به سوى آتش دوزخ و ظلم و ضلالت، و برانگيختن اين فتنه ها رهبرى مى كند، واژه قيادت و رهبرى را براى نخستين حاكم آنها استعاره فرموده است، زيرا او بوده است كه اسباب سلطنت و موجبات پادشاهى و فرمانروايى را براى جانشينان خود فراهم كرده و اينها به او اقتدا و يكى پس از ديگرى در اين باره از او پيروى مى كنند، ضميرها در تتوارثها به فتنه برگشت دارد.پس از اين امام (ع) به چگونگى احوال اين طايفه در برانگيختن فتنه ها و به ارث گذاردن اين كژيها و ناهمواريها اشاره مى كند، و اين كه از ديده اهل خرد، اعمال اينها رقابت براى به دست آوردن هر چه بيشتر جيفه دنياست، واژه تكالب (به روى يكديگر پريدن) را براى نزاع و كشمكش آنها با يكديگر به خاطر دنيا استعاره آورده و اين به مناسبت شباهتى است كه احوال آنها با سگان دارد كه بر سر مردار با يكديگر گلاويز مى شوند، واژه جيفه را براى دنيا استعاره فرموده، و با ذكر واژه مريحه كه به معناى گنديده و متعفّن است به آن ترشيح داده است، و اين به سبب لزوم نفرت و دورى جستن از آن است، زيرا مستلزم آزار و اذيّت كسانى است كه خواستار آنند، و خردمندان به همان گونه كه از مردار گنديده مى گريزند از دنيا پرهيز مى كنند و از آن دورى مى جويند.سپس امام (ع) با ذكر اين كه بزودى تابع از متبوع و رهبر از پيرو بيزارى خواهد جست به سپرى شدن سريع دنيا اشاره مى كند، و معناى اين سخن اين است كه هر يك از اين دو دسته از ديگرى اظهار بيزارى و نفرت خواهد كرد، چنان كه خداوند متعال فرموده است «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا» و نيز فرموده است: «قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً» گفته شده كه مراد از بيزارى كه در گفتار امام (ع) است، تبرّى جستن از اين طايفه در هنگام پديد آمدن دولت عبّاسيان است، زيرا عادت مردم بر اين جارى است كه از حاكمان معزول دورى مى جويند، بويژه اگر از گروهى كه اين حاكمان را بر كنار كرده و يا به قتل رسانيده اند بيمناك باشند كه در اين صورت با بغض و كينه از يكديگر جدا مى شوند، زيرا دوستى و الفت آنها بنا به اغراض دنيوى و مطامع مادّى بوده كه با عزل آنها از ميان رفته است، از اين رو هنگام ديدار به لعن يكديگر مى پردازند، برخى هم گفته اند كه منظور همان بيزارى جستن در روز قيامت است.فرموده است: «و عن قليل... عند اللّقاء»:اين جمله به گونه اعتراض و تأكيد بر شگفتى آن حضرت از چگونگى احوال اين دنيا پرستان است، و مانند اين است كه فرموده باشد، اينان با اين جنگ و نزاعى كه بر سر اين مردار دارند بزودى از يكديگر بيزارى خواهند جست. بديهى است اداى سخن به اين گونه، براى دورى جستن از نزاع بر سر دنيا در شنوندگان مؤثّرتر است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 158
ثمّ إنّكم معشر العرب أغراض بلايا قد اقتربت، فاتّقوا سكرات النّعمة، و احذروا بوائق النّقمة، و تثبّتوا في قتام العشوة، و اعوجاج الفتنة، عند طلوع جنينها، و ظهور كمينها، و انتصاب قطبها، و مدار رحاها، تبدو في مدارج خفيّة، و تئول إلى فظاعة جليّة، شبابها كشباب الغلام، و آثارها كآثار السّلام، تتوارثها الظّلمة بالعهود، أوّلهم قائد لآخرهم، و آخرهم مقتد بأوّلهم، يتنافسون في دنيا دنيّة، و يتكالبون على جيفة مريحة، و عن قليل يتبرّء التّابع من المتبوع، و القائد من المقود، فيتزايلون بالبغضاء، و يتلاعنون عند الّلقآء.اللغة:(ثمّ انّكم معشر العرب) في بعض النّسخ معشر النّاس و (تثبّتوا) من التثبّت و هو التوقّف، و في بعض النسخ تبيّنوا من التبيّن و بهما أيضا قرء قوله سبحانه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ» يقال تبيّنه أى أوضحه، و تبيّن الأمر أى وضح يستعمل متعدّيا و لازما كاستبان قال تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ».أى اطلبوا بيان الأمر و ثباته و لا تعجلوا فيه و (القتام) الغبار و (العشوة) بتثليث الأوّل ركوب الأمر على غير بيان و وضوح، و بالفتح فقط الظلمة و (الجنين) الولد ما دام في البطن و (الكمين) الجماعة المختفية في الحرب.و (مدار رحاها) مصدر و المكان بعيد و (تبدو في مدارج) في بعض النسخ بالواو من البدو و هو الظهور و في أكثرها تبدء بالهمز مضارع بدء و (شبّ) الفرس يشبّ شبابا بالكسر و شبيبا نشط و رفع يديه جميعا، و في بعض النسخ، شبابها كشباب الغلام بالفتح و (السّلام) بالكسر الحجارة و (مريحة) من أراح اللّحم و الماء أى أنتن أو من أراح الرّجل إذا مات.الاعراب:و قوله: تتوارثها الظلمة بالعهود، الظّرف متعلّق بالفعل أو بالظلّمة، و قوله و عن قليل إلى قوله: عند اللّقاء، جملة معترضة، و عن، بمعنى بعد.المعنى:ثمّ شرع عليه السّلام في إنذار النّاس بالبلايا النّازلة و اقتراب الحوادث المستقبلة فقال (ثمّ إنّكم معشر العرب أغراض بلايا) و أهدافها (قد اقتربت) أوقاتها (فاتّقوا سكرات النعمة) لفظة السّكرات استعارة لما يحدثه النّعم عند أربابها من الغفلة و الخمرة المشابهة للسّكرة (و احذروا بوائق النّقمة) أى دواهي المؤاخذات و العقوبات استعاره (و تثبّتوا في قتام العشوة) و هو أمر لهم بالتّثبت و التّوقّف عند اشتباه الأمور و ترك الاقتحام فيها من غير بصيرة و رويّة.قال الشّارح البحراني: استعار لفظ القتام للشّبهة المثيرة للفتن كشبهة قتل عثمان التي نشأت منها وقايع الجمل و صفين و الخوارج، و وجه المشابهة كون ذلك الأمر المشتبه ممّا لا يهتدى فيه خائضوه، كما لا يهتدى القائم في القتام عند ظهوره و خوضه. (و اعوجاج الفتنة) أى إتيانها على غير وجهها و انحرافها عن النّهج كنايه- حقيقت (عند طلوع جنينها و ظهور كمينها) كنى بالجنين و الكمين عن المستور المختفي من تلك الفتنة و يحتمل إرادة الحقيقة بأن يكون المقصود بروز ما اجتن منها و استتر و ظهور ما كمن منها و بطن كنايه (و انتصاب قطبها و مدار رحاها) كنايتان عن استحكام أمرها و انتظامها (تبدو في مدارج خفيّة و تؤل إلى فظاعة جليّة) يعني أنّها تكون
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 164
ابتداء يسيرة ثمّ تصير كثيرة.فانّ النّار بالعودين تذكي و إنّ الحرب أوّلها كلام أو أنّ ظهورها في مسالك خفيّة حتّى تنتهى إلى شناعة عظيمة (و شبابها كشباب الغلام و آثارها كآثار السّلام) أى إنّ أربابها يمرحون في أوّل الأمر كما يمرح الغلام ثمّ تؤل إلى أن تعقب فيهم أو في الاسلام آثارا كآثار الحجارة في الأبدان، أو أنّ المراد أنّها في الدّنيا كنشاط الغلام و ما أعقبتها من الآثار في الآخرة كآثار السّلام. (يتوارثها الظّلمة بالعهود) أى يتوارثها الظّلام بعهد الأوّل منهم للثّاني و عقد الأمر منه له كما هو دأب أمراء الجور يجعلون لهم وليّ العهد، أو أنّ توارثهم بما عهدوا بينهم من ظلم أهل البيت و غصب حقّهم، و على تعلّق الظّرف بالظلمة فالمراد أنّه يتوارثها الظالمين بعهد اللَّه و النّاقضين لميثاقه و التّاركين لتكاليفه. (أوّلهم قائد لآخرهم) يقوده إلى الظّلم و الضّلال و النّار (و آخرهم مقتد بأوّلهم) في الجور و إثارة الفتن و تشييد تلك الآثار (يتنافسون في دنيا دنيّة) أي يتعارضون و يتبارون في دنيا لا مقدار لها عند العقلاء استعاره مرشحة (و يتكالبون على جيفة مريحة) أي يتواثبون على جيفة منتنة عند ذوى العقول و الأولياء، و استعار لها لفظ الجيفة باعتبار النّفرة عنها، و لفظ المريحة ترشيح قال الشّاعر:و ما هي إلّا جيفة مستحيلة عليها كلاب همّهنّ اجتذابها ثمّ قال عليه السّلام (و عن قليل) أى بعد حين قليل) يتبرّء التّابع عن المتبوع و القائد من المقود) أى الأتباع من الرّؤساء و الرّؤساء من الأتباع و ذلك التبرّء يوم القيامة كما قاله الشّارح المعتزلي، و قد أخبر اللَّه سبحانه عن تبرّء الأتباع بقوله: «ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ .
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 165
فقولهم لم نكن ندعو هو التبرّء، و أخبر عن تبرّء الرّؤساء بقوله: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا» (فيتزايلون) و يفرقون (بالبغضاء و يتلاعنون عند اللّقاء) كما قال تعالى: «ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً».الترجمة:پس از آن بدرستى كه شما أى جماعت عرب نشانهاى بلا هستيد كه نزديك شده ظهور آن، پس پرهيز كنيد از مستيهاى نعمتها، و حذر نمائيد از دواهى عذاب، و توقّف كنيد در غبار ظلمة شبهه و در كجى فتنه در وقت ظهور و بروز باطن و كمون آن فتنه، و هنگام استقامت قطب و دوران آسياى آن در حالتى كه ظاهر مى شود آن فتنه در جهاى پنهان، و باز گردد بشناعت آشكار، نشو و نماى آن مثل نشو و نماى جوانست، و أثرهاى آن مثل اثرهاى سنگها است، ارث مى برند از يكديگر آن فتنه را ظالمان با عهود و پيمان، يعنى هر يكى ديگرى را وليّ عهد خود مى سازد.اوّل ايشان پيشواى آخر ايشانست، و آخر ايشان اقتدا كننده است بأوّل ايشان، تعارض مى كنند در دنياى پست و بى مقدار، و خصومت مى كنند بر جيفه گنديده مردار، و بعد از زمان قليل تبرّى مى كند تابع از متبوع، و مقتدا از پيشوا پس پراكنده شوند از يكديگر بعداوت و دشمنى، و لعنت كنند بيكديگر هنگام ملاقات.