بَيْنَ قَتِيلٍ مَطْلُولٍ وَ خَائِفٍ مُسْتَجِيرٍ، يَخْتِلُونَ بِعَقْدِ الْأَيْمَانِ وَ بِغُرُورِ الْإِيمَانِ. فَلَا تَكُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ وَ أَعْلَامَ الْبِدَعِ، وَ الْزَمُوا مَا عُقِدَ عَلَيْهِ حَبْلُ الْجَمَاعَةِ وَ بُنِيَتْ عَلَيْهِ أَرْكَانُ الطَّاعَةِ، وَ اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِينَ وَ لَا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ ظَالِمِينَ، وَ اتَّقُوا مَدَارِجَ الشَّيْطَانِ وَ مَهَابِطَ الْعُدْوَانِ، وَ لَا تُدْخِلُوا بُطُونَكُمْ لُعَقَ الْحَرَامِ، فَإِنَّكُمْ بِعَيْنِ مَنْ حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَعْصِيَةَ، وَ سَهَّلَ لَكُمْ سُبُلَ الطَّاعَة.
مَطْلُول: كسى كه خونش به هدر رفته است، كسى كه حقش ضايع شده.يُخْتِلُون بِعَقْدِ الَايْمَان: با سوگندها مى فريبند.الَانْصَاب: نشانه ها و علامتهاى نصب شده.اللُعَق: جمع «لعقة»، چند قاشق غذا، چند لقمه.انَّكُمْ بِعَيْنِهِ: شما در نظر او هستيد.
قَتيل مَطلول: مقتولى كه خونش بهدر رفتهمَدارِج: پله ها و پايه هامَهابِط: محل فرود آمدنلُعَق: جمع لعقة: چيز ليسيدنى
جمعى كشته شوند و خونشان به هدر رود و گروهى ترسان در پى يافتن پناهگاهى باشند. پيمانها بندند و فريبشان دهند. و به نام ايمان مغرورشان سازند.شما از نشانه هاى فتنه ها و بدعتها مباشيد. بر خود لازم شمريد كه از آنچه رشته جماعت به آن بسته شده و اساس اطاعت و بندگى بر آن نهاده شده، دست برمداريد.چون به ديدار خدا مى رويد، اگر ستمديده باشيد، بهتر از آنكه ستمكار باشيد. از دامهاى شيطان حذر كنيد و از گودالهاى سهمناك دشمنى دورى گزينيد.لقمه هاى حرام را به شكمهاى خود داخل مكنيد. زيرا آنكه نافرمانى را بر شما حرام كرده و راه فرمانبردارى را برايتان هموار ساخته است شما را مى بيند.
در آن فتنه كشته اى است خونش به هدر رفته، و ترسويى است طالب امان. با بستن عهد فريبشان دهند، و با اسم ايمان مغرورشان كنند.شما اى اهل ايمان، پرچم هاى فتنه و نشانه هاى بدعت نباشيد، و به آنچه پيوند جماعت با آن گره خورده، و اركان طاعت بر آن بنا شده ملتزم باشيد.مظلوم بر خدا وارد شويد و ظالم وارد نشويد. از راههاى شيطان و موارد كينه و دشمنى پرهيز كنيد.در شكم هاى خود لقمه هاى حرام وارد نكنيد، زيرا در برابر مراقبت خداوندى هستيد كه گناه را بر شما حرام كرده، و راه بندگى را بر شما آسان نموده است.
در آن ميان كشته اى است كه خونش به رايگان ريخته، و افراد ترسويى كه طالب امانند، با سوگندها آنان را فريب مى دهند، و با تظاهر به ايمان آنها را گمراه مى كنند.4. رهنمودها در مقابله با فتنه ها:پس سعى كنيد كه شما پرچم فتنه ها و نشانه هاى بدعت ها نباشيد، و آنچه را كه پيوند امت اسلامى بدان استوار، و پايه هاى طاعت بر آن پايدار است، بر خود لازم شماريد،(1) و بر خدا، ستمديده وارد شويد نه ستمگر، و از گرفتار شدن به دام هاى شيطان، و قرار گرفتن در وادى دشمنى ها بپرهيزيد، و لقمه هاى حرام به شكم خود راه ندهيد، شما برابر ديدگان خداوندى قرار داريد كه گناهان را حرام كرد و راه اطاعت و بندگى را آسان فرمود.______________________________(1). اشاره به: كولكتيويسم COLLECTIVISM (عقيده به اصالت كارهاى جمعى) كه سعى دارند جامعه را با همكارى و مشاركت عمومى اداره كنند.
-در آن فتنه- كشته اى است كه خونش به رايگان است، و ترسانى كه پناه خواه از اين و آن است. فريبشان دهند با بستن پيمان، و مغرورشان سازند به نام ايمان.پس نمودارهاى فتنه و نشانه هاى بدعت مباشيد، و آن را كه پيوند جماعت مسلمانان بدان استوار است و اركان طاعت بر آن پايدار، بر خود لازم شماريد.و بر خدا در آييد، ستمديده، نه ستم شما به ديگران رسيده. و بپرهيزيد از در افتادن به دامگاههاى شيطان، و آنجا كه در آن دشمنى خيزد با اين و آن.لقمه حرام در دلهاى خود در مياريد چه، بر آن كس كه معصيت را بر شما نهى فرموده و راه طاعت را برايتان آسان نموده، در معرض ديداريد.
قسمت دوم از اين خطبه است (در چگونگى حال مؤمنين و نيكان در آخر الزّمان):(15) بعضى (از مؤمنين) كشته شده و خونش بهدر مى رود، و برخى از آنان (از ستمگران) ترسيده و پناه مى طلبد، به سوگندها و فريب دادن (بتظاهر) ايمان (منافقين و مردم دو رو) گول مى خورند (شيّادها با سوگند دروغ و اظهار ايمان آنان را ايمن گردانيده بالأخره به هلاكت سوقشان مى دهند)(16) پس (اگر خواسته باشيد در آن زمان از عذاب الهىّ برهيد) پرچم و نشانه هاى فتنه ها و بدعتها نباشيد (عامل تباهكاريها نبوده و احكامى در دين احداث ننمائيد) و از آنچه ريسمان جماعت بآن بسته شده و پايه هاى طاعت و بندگى بر آن بنا گرديده (دين مقدّس اسلام) دست بر نداريد،(17) و ستمكش بر خدا وارد شويد نه ستمگر (روز رستخيز كه براى حساب و باز پرسى زنده مى شويد، ستمديده باشيد، نه ستمگر، پس در دنيا بكسى ستم روا نداريد، زيرا ظلم عقلا و شرعا كار زشتى است و ستمگر ملعون و گرفتار عذاب جاويد است) و از راهها (دامها و فريبها) ى شيطان و مكانهاى ظلم و ستم بپرهيزيد،(18) و لقمه هاى حرام را (اگر چه اندك باشد) در شكمهاتان داخل نكنيد، زيرا در نظر خداوندى هستيد كه گناه را بر شما حرام نموده (بجزئيّات احوال شما دانا بوده بر كردارتان گواه) است و راه طاعت و بندگى را برايتان آسان فرموده (در هيچيك از احكام سخت نگرفته) است.
مردم (در آن زمان) يا کشته مى شوند و خونشان به هدر مى رود، و يا ترسان هستند (و به گوشه اى پناه مى برند) و طالب امانند. فتنه گران با سوگندها و تظاهر به ايمان مردم را فريب مى دهند.در چنين شرايطى سعى کنيد شما پرچم هاى فتنه و نشانه هاى بدعت نباشيد، و از آن چه پيوند جماعت به آن گره خورده و ارکان اطاعت بر آن نباشد، جدا نشويد. مظلوم بر خداوند وارد شويد و ظالم وارد نشويد. از گام نهادن در راه هاى شيطان و سراشيبى هاى ظلم و عدوان بپرهيزيد. لقمه هاى حرام هر چند اندک باشد، وارد شکم خود نسازيد; چرا که شما زير نظر کسى هستيد که گناه را بر شما حرام کرده و راه هاى اطاعت را براى شما آسان ساخته است.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج6، ص: 38-36
وظیفه شما در اين فتنه:بعضى از شارحان نهج البلاغه چنين پنداشته اند که اين بخش از خطبه، ارتباط خاصى با بخش هاى سابق خطبه ندارد ومرحوم سيّد رضى طبق روش گزينشى خود آن را انتخاب کرده و قسمت هايى را که قبل از آن بوده ذکر نکرده است; در حالى که رابطه نزديکى ميان اين بخش و بخش هاى گذشته ديده مى شود، زيرا در بخش هاى پيشين، ويژگى هاى فتنه هايى که در برابر مردم در آينده وجود داشته است، بيان شده و در اين بخش، نتيجه آن فتنه ها و سپس وظيفه مردم در برابر آن بيان مى شود.نخست مى گويد: «مردم (در آن زمان) يا کشته مى شوند و خونشان به هدر مى رود و يا ترسان هستند (و به گوشه اى پناه مى برند) و طالب امانند» (بَيْنَ قَتِيل مَطْلُول(1)، وَ خَائِف مُسْتَجِير).و در ادامه اين سخن مى افزايد: «فتنه گران مردم را با سوگندها و تظاهر به ايمان فريب مى دهند» (يَخْتِلُونَ(2) بِعَقْدِ الأَيْمَانِ وَ بِغُرُورِ الاِْيمَانِ).آرى! فتنه گر براى پيشبرد اهداف شيطانى خود از هر وسيله اى استفاده مى کند، کشتن و در هم کوبيدن و در صورت لزوم، تظاهر به ايمان کردن و امان نامه براى افراد نوشتن و بعد همه را به دست فراموشى سپردن.سپس امام(عليه السلام) به بخشى از وظايف مردم در اين فتنه ها و آشوب هاى سخت اشاره کرده و دستورات پنجگانه اى براى پيروان حق بيان مى کنند. نخست مى فرمايد: «سعى کنيد شما پرچم هاى فتنه ها و نشانه هاى بدعت نباشيد» (فَلاَ تَکُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ، وَ أَعْلاَمَ الْبِدَعِ).اشاره به اين که با سردمداران فتنه ها و بدعت ها همکارى نکنيد و خود را از اين معرکه هاى خطرناک کنار بکشيد. و در دوّمين دستور مى افزايد: «از آن چه پيوند جماعت (و جامعه اسلامى) به آن گره خورده و ارکان اطاعت بر آن نباشد، جدا مشويد» (وَ الْزَمُوا مَا عُقِدَ عَلَيْهِ حَبْلُ الْجَمَاعَةِ، وَ بُنِيَتْ عَلَيْهِ أَرْکَانُ الطَّاعَةِ).اشاره به اين که تا مى توانيد قوانين و دستورات الهى را که ضامن بقاى جامعه اسلامى و اطاعت پروردگار است، حتى در گير و دار فتنه ها تا آن جا که مى توانيد محترم بشمريد; چرا که اگر راه نجاتى از فتنه باشد پيروى ازاين دستورات است. اين سخن مخصوصاً برنامه هايى همچون جمعه و جماعت و حج و کمک به محرومان و ستمديدگان را شامل مى شود; چرا که حفظ آن ها سبب نجات از فتنه هاست.در سوّمين دستور مى فرمايد: «مظلوم بر خداوند وارد شويد و ظالم وارد نشويد» (وَاقْدَمُوا عَلَى اللّهِ مَظْلُومِينَ، وَلاَ تَقْدَمُوا عَلَيْهِ ظَالِمِينَ).مفهوم اين سخن آن نيست که تن به ظلم بدهيد و تسليم ظالم شويد; زيرا اين کار از نظر اسلام ممنوع و نوعى کمک به ظالم و اعانت بر اثم است; بلکه منظور آن است که اگر بر سر دو راهى قرار گرفتيد که يا حقوق مردم را ببريد يا حق شما را ببرند، ترجيح دهيد که از حق خود بگذريد تا به ظلم بر ديگران آلوده نشويد. با توجه به قاعده تقديم اهم بر مهم اين کار يک برنامه عادلانه و خداپسندانه است.و در چهارمين دستور مى افزايد: «از گام نهادن در راه هاى شيطان و سراشيبى هاى ظلم و عدوان بپرهيزيد!» (وَاتَّقُوا مَدَارِجَ الشَّيْطَانِ وَ مَهَابِطَ الْعُدْوَانِ).اشاره به اين که به منطقه خطر (ظلم و فساد) نزديک نشويد; چرا که لغزشگاه انسان است. تعبير به «مدارج» (پله ها) و «مهابط» (سراشيبى ها) اشاره به نکته لطيفى است; يعنى شيطان، انسان را از پله هاى طغيان بالا مى برد و هنگامى که به اوج رسيد او را به پايين پرتاب مى کند و گاه به کنار دره هاى گناه مى کشاند تا پايشان بلغزد و در اعماق کباير سقوط کنند.در پنجمين و آخرين دستور مى افزايد: «لقمه هاى حرام را هر چند اندک باشد وارد شکم خود نسازيد; چرا که شما در معرض نگاه کسى هستيد که گناه را بر شما حرام کرده و راه هاى اطاعت را براى شما آسان ساخته است» (وَ لاَ تُدْخِلُوا بُطُونَکُمْ لُعَقَ(1) الْحَرَامِ، فَإِنَّکُمْ بِعَيْنِ مَنْ حَرَّمَ عَلَيْکُمُ الْمَعْصِيَةَ، وَ سَهَّلَ لَکُمْ سُبُلَ الطَّاعَةِ).بى شک، به هنگام سلطه ظالمان و بروز فتنه ها اموال حرام در دست مردم زياد مى شود و استفاده از آن آثار بسيار شومى در وجود انسان دارد; قلب را تاريک و انسان را از خدا دور مى سازد ودر مسير شيطان قرار مى دهد. امام(عليه السلام) در اين زمينه هشدار مى دهد و در ضمن مى فرمايد: هيچ گاه راه طاعت و کسب حلال به روى شما بسته نمى شود; زيرا در هر شرايطى خداوند طرقى براى نجات از معاصى و روى آوردن به طاعت الهى به روى مردم گشوده است.به گفته نويسنده معروف «مغنيه» بهترين تفسير براى اين جمله و ما بعد آن، همان سخنى است که در خطبه 114 گذشت که مى فرمود: إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ. وَ مَا أُحِلَّ لَکُمْ أَکْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْکُمْ. فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا کَثُرَ، وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ; آن چه به آن مأمور شده ايد گسترده تر است از آن چه نهى شده ايد و آن چه بر شما حلال شده بيش از آن است که حرام گرديد; بنابراين کم را به سبب زياد ترک گوييد و محدودتر را به خاطر گسترده تر رها سازيد».****پی نوشت:1. «مطلول» کسى است که خون او به هدر رفته است و از ماده «طل» (بر وزن حل) به معناى به هدر رفتن خون است.2. «يختلون» يعنى خدعه و نيرنگ مى زنند و از ماده «ختل» (بر وزن قتل) به معناى نيرنگ زدن است.3. «لعق» جمع در «لعقه» به معناى چيز کم است، به اندازه اى که قاشق يا انگشت مى تواند از يک ماده غذايى بردارد.
«بين قتيل مطلول، و خائف مستجير، يختلون بعقد الايمان و بغرور الايمان، فلا تكونوا انصاب الفتن، و اعلام البدع و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعه، و بنيت عليه اركان الطاعه، و اقدموا علي الله مظلومين، و لا تقدموا عليه ظالمين و اتقوا مدارج الشيطان، و مهابط العدوان، و لا تدخلوا بطونكم لعق الحرام، فانكم بعين من حرم عليكم المعصيه، و سهل لكم سبل الطاعه» (انسانهاي باايمان در آن زمان يا كشتهشدگاني هستند كه خونشان به هدر رفته است و يا ترسندگاني كه جوياي پناهند. آنان را با پيمان سوگند و نمايش ايمان بفريبند. پس نباشيد شما در نشانهاي فتنه و علائم بدعتها، و ملتزم شويد به آنچه كه طناب جماعت (حقيقي) مسلمانان بسته و اركان اطاعت خداوندي بر آن بنا نهاده شده است. و بپرهيزيد از حركت در راههايي كه شيطان همواره نموده و خصومت در آن تمركز يابد. داخل نكنيد به شكمهايتان لقمههاي حرام را، زيرا شما در ديدگاه آن خداوندي هستيد كه معصيت را براي شما حرام و راههاي اطاعت را براي شما سهل و هموار فرموده است.)با سوگندهاي فريبنده و با نمايشگريهاي ايمان، وارد عرصه اجتماع ميشوند و همه واقعيات و حقائق را مختل ميسازند:اين هم يكي از مختصات گردانندگان فتنهها است كه مردم سادهلوح در آن فتنهها با پيمانها و سوگندها و وعدهها و شعارهاي دروغين فريفته ميشوند. بقول بعضي از صاحبنظران علوم جامعهشناسي: (متاسفانه در تاريخ تحولات و انقلابات بشري گاهي بياساسترين شعارها، جذابترين و حركت آفرينترين آنها بوده است.) توضيح اين جمله را در همين مبحث مطرح خواهيم نمود. همچنين پيمانها و تعهدهاي فراواني كه براي گرم نگهداشتن بازار فتنه، يا توجيه و بهرهبرداري آن، بسته شده است، هيچ اثري جز قانع ساختن پيچ و مهرههاي فتنه كه ناآگاهانه ماشين فتنه را تنظيم و محكم نگاه ميدارند، در حقيقت آنها نيست. ولي همين شعارها و پيمانها بودهاند كه روزگار خودكامگان فتنهجوي را به كام آنها چرخاندهاند. آن واقعيات و حقائقي كه با نمايش شعارها و پيمانهاي نابكارانه مختل ميگردند نه تنها قابل شمارش نيستند، بلكه ضررهاي ناشي از آنها، بدون اينكه جبرانپذير باشند، با دست آن شعارسازان و پيمانبندها بر بشريت وارد ميشوند و تاريخ ننگآلودي را براي نوع انسانها ورق ميزنند. اما اينكه (در تاريخ تحولات و انقلابات بشري، گاهي بياساسترينن شعارها جذابترين و حركت آفرينترين آنها بوده است) تا حدود قابل توجهي صحيح و قابل مشاهده تاريخي است.بعنوان مثال- در انقلاب دوران اخير در بعضي از كشورهاي بزرگ دنيا، شعارهايي را ميبينيم كه محتواي آنها، وعده جزمي ميدارد كه آن كشور و حتي ديگر جوامعي كه از آرمانهاي آن انقلاب پيروي كنند، به بهشت موعود خواهند رسيد. انسانهاي پيرو آن انقلاب، به حداكثر آرمانهاي خود نائل خواهند آمد. ترقي و تمدن و آزادي به بركت آن انقلاب، بشريت را نجات خواهد داد! بشريت بدون قبول آن انقلاب، حتي گام كوچكي هم در مسير تكامل نخواهد برداشت! در صورتيكه تلفات جاني و مالي و معنوي كه در آن انقلاب به وجود آمد، اگر در تاريخ بشري بيسابقه نبوده، حداقل كمسابقه بوده است.فتنهها و انقلابات بمعناي واقعي آنها در توضيح ماهيت و مختصات فتنهها، بهتر از آن مطالبي كه در اين خطبه و در بعضي ديگر از سخنان مبارك اميرالمومنين عليهالسلام آمده است، از هيچ كسي شنيده نشده است. بهمين جهت است كه به بحث و بررسي ديگري درباره فتنهها نميپردازيم. اما ماهيت انقلاب و مختصات آن، يك تقسيم معمولي در تحولات جوامع وجود دارد كه جامعهشناسان آن را مطرح مينمايند. اين تقسيم، با نظر به عميق و يا سطحي بودن دگرگوني، مورد بررسي قرار ميگيرد كه دو قسم عمده دارد: قسم يكم- تحول سطحي است كه در برخي از پديدهها يا روابط اجتماعي و فردي صورت ميگيرد، مانند مسائل اقتصادي، حقوقي، نظامي، سيستمهاي سياسي، يا فرهنگي و غيرذلك. اصطلاح متعارف اينگونه دگرگونيها را رفورم مينامند. بديهي است كه هم انقلابات عميق و هم حركات رفورمي نسبي بوده و حد و مرز معيني ندارند. نخست بايد در نظر بگيريم كه عمق و نفوذ هيچ انقلابي كه هدفگيري تكاملي دارد نميتواند به آن درجه باشد كه ماهيت و مختصات انسان را چنان تغيير بدهد كه او را ذاتا و حقيقتا دگرگون نمايد. زيرا هيچ انقلابي با نظر به استحكام حقائق ذاتي انسان و باصطلاح منطق و فلسفه كلاسيك: جنس و فصل او را نميتواند بكلي تغيير بدهد، مگر اينكه او را به نابودي بكشاند. اما تقسيم فراگير درباره انواع انقلابات را ميتوان به نحو زير بيان نمود: 1- انقلاب همه جانبهاي كه باعث دگرگوني طرز تفكر درباره اصل زندگي، حدود آزادي و برخورداري از مواد معيشت و تفسير جديد امتيازات و ارزشها، تغيير در سيستم هاي اقتصادي، حقوقي، اخلاقي و سياسي و عناصر فرهنگي بوده باشد، اگر چه امكان وقوع چنين انقلابي بسيار اندك است، و مانند آن نوع انقلاب نيست كه همه ماهيت و مختصات انسان را دگرگون بسازد، كه خود يك دگرگوني محال است. 2- انقلابي كه بعضي از جوانب شئون انساني را تغيير ميدهد، البته اين نوع در تاريخ فراوانتر از قسم اول بوده است، مانند انقلابات مذهبي يا سياسي يا اقتصادي كه كم و بيش به وقوع پيوسته است. مانند انقلاب دين يهود و مسيحي و اسلام و غيرذلك و انقلابات سياسي مانند دگرگوني سيستمهاي استبدادي به مشروطيت يا دموكراسي و اقتصادي مانند كشاورزي به صنعتي، اقتصاد فرد به اجتماعي و امثال اينها. 3- گاهي در برهههايي از تاريخ ديده ميشود كه انواعي از آرمانهاي جديد بوسيله متفكران و صاحبنظران ظهور ميكنند و مردم آنها را ميپذيرند و جزء فرهنگشان قرار ميدهند، ولي هرگز آن آرمانها از فضاي درون انسانها به عرصه عمل وارد نميشوند. مانند آرمان محبت انسانها بيكديگر، لزوم مراعات كرامت و شرف انساني، برخورداري از آزاديهاي معقول، تعديل خودخواهيها … بهيمن جهت نميتوان گفت: بروز اين آرمانها انقلابي در جوامع بشري ايجاد ميكند. اين آرمانها بقدري در مغزها و كتابهاي ساخته تفكرات انسانها فراوان و داراي جنبههاي بسيار باعظمت و لذتبخش است كه قابل توصيف و تبيين نميباشد. با اين حال، متاسفانه هر چه پيشتر ميرويم، حيات واقعي و عيني انسانها با اضداد اين آرمانها متبلور ميگردد! تا كجا؟ نميدانم! شايد خدا نخواسته تا نابودي بشريت از روي زمين!! 4- انقلابات بوسيله اجتماع نيروها و به تكاپو افتادن هماهنگ آنها بطور همزمان، مانند انقلاب كبير فرانسه، انقلاب اكتبر شوروي در دوران اخير و غيرذلك. البته نميتوان گفت كه يك مقدار نيروهاي متنوع در يك زمان محدود بطور هماهنگ به تكاپو افتاده، ناگهان يك انقلاب را به وجود ميآورند، زيرا اغلب آن نيروها و عواملي كه براي ايجاد دگرگوني دست بهم داده و موجب دگرگوين ميشوند، زاييده شده همان دوران انقلاب نيستند، بلكه ممكن است معلولهايي باشند كه علل آنها از مدتهاي طولاني پيش در آن جامعه بوجود آمده و با گذشت زمان، آن علتها به فعاليت ميافتد و زمينه را براي انقلاب ايجاد ميكنند. هر دو انقلاب كه در بالا نامبرده شد از اين قبيل ميباشند. 5- انقلابات تدريجي- ميتوان گفت: از هنگام بروز ارتباطات بيشتر ميان جوامع بشري در روي زمين و مخصوصا با ظهور پديده صنعت در عرصه اجتماعات، اين نوع تحولات بيشتر از گذشته و با سرعتي بسيار زياد، بشريت را در خود فرو برده است. و بدانجهت كه عوامل اين تحولات بدون دخالت اراده آزادانه مردم و حتي بدون آگاهي اكثريت قابل توجه آنها صورت گرفته و صورت ميگيرد، لذا نميتوان اين تحولات را با معيارهاي ارزشي مورد محاسبه قرار داد. مخصوصا اگر عامل سودگرايي و سلطهگري را كه گردانندگان صنايع امروزي دنيا با استناد به آن دو، فعاليت ميكنند، در نظر بگيريم، ميفهميم كه اين تحولات چقدر از محاسبات آگاهانه و اراده آزاد به دورميباشند. اگر مردم امروزه بفهمند كه تحول تدريجي و بدون پيشبينيها و آمادگيهاي عقلاني بالنسبه به موجوديت گذشته آنها چه آسيبهايي وارد كرده است، سوالات غير قابل حل و فصل فراواني را به مديريتهاي جوامع امروزي متوجه ميسازند كه شماره اول آنها اينست كه كو انسان و انسانيت؟با نظر به ملاك ارزشها ميتوان به دو نوع انقلاب نيز توجه داشت و ميتوان چنين گفت: اقسام انقلابات با توجه به ملاك ارزشها بر دو قسم مهم تقسيم ميگردند: قسم يكم- انقلابات ارزشي. قسم دوم- انقلابات غير ارزشي. در قسم دوم بايد در نظر گرفت يك عده انسانها با توجه به امكانات دگرگوني و وجود زمينه تكاپوهاي دسته جمعي براي نفوذ و ايجاد تغييرات در جامعه، دست به كار ميشوند، بدون مراعات اينكه با اينجاد تغييرات چه ارزشهايي از ديدگاه تكامل انساني را به وجود خواهند آورد، حتي ممكن است تنها هدفهاي مطلوب خود را بدون قضاياي مسلم اخلاقي و معنوي كه ملاك ارزشها هستند، در نظر گرفته و هيچ پروائي نداشته باشند كه آنچه به وجود خواهد آمد ضد قضايايي مسلم اخلاقي و معنوي خواهد بود. البته بنظر نميرسد كه بوجود آورنده و گردانندگان يك انقلاب اجتماعي به صراحت بگويند كه ما ميخواهيم انقلابي را با اين هدف يا اهداف به وجود بياوريم و كاري با آن نداريم كه اين انقلاب جامعه را با ضد ارزشها آلوده خواهد ساخت، ولي همانگونه كه شواهد تاريخي نشان ميدهد، آن نوع انقلاباتي كه اهداف ارزشي را منظور ننموده است، معمولا جامعه را جولانگاه ضد ارزشها ساخته است.يك اشتباه بسيار ضرربار كه در اين نوع جريانات تحولي پيش ميآيد، اينست كه مردم حتي بعضي از صاحبان انديشه، كارهاي بزرگي كه بوسيله تحولات انقلابي به وجود ميآيد، با كارهاي ارزشي اشتباه ميكنند. آنان ممكن است كار قتل و غارت چنگيز و چنگيزمنشان تاريخ را كه چشمگير و شگفتانگيز بوده و به يك معني بزرگ شمرده ميشود با آن كارهاي انقلابي كه خدمت به نوع بشريت ميكند، يكي دانسته و نفهمند كه كار بسيار چشمگير و شگفتانگيز چنگيزسيرتان تاريخ بزرگ و بهمان بزرگي كه دارد ضد ارزش و تباهكننده بشر و بشريت ميباشد، در صورتيكه كسي كه يك دوايي را براي معالجه سردرد كشف نموده و آن را به راه مياندازد، اگر هم كارش كوچك جلوه كند داراي ارزش ميباشد. اگر كسي بگويد: اشتباه و غلط ميان بزرگ حسي و ارزشها از بزرگترين خيانتها بر جوامع انساني است، بهيچ وجه گزافهگويي نكرده است. از اين بيان معناي قسم يكم كه عبارتست از انقلابات ارزشي نيز روشن ميشود و آن عبارتست از اينكه هر انقلابي كه موجب پيشبرد انسانها در (حيات معقول) بوده باشد، ارزشي ناميده ميشود، اگر چه در برابر دگرگونيهاي بزرگ كه بنام انقلاب براي بشريت روي داده است، نمود ناچيزي داشته باشد. انقلابات ديني حقيقي و اخلاقي صحيح از اين نوع محسوب ميشوند. آن حقائق كلي كه همه يا اغلب انقلابات پس از بروز تمدنها، تحقق بخشيدن آنها را اهداف يا از جمله اهداف خود ارائه ميدهند، ولي …!با دقت در تاريخ و اهداف و كارنامه انقلابات با مطالبي روبرو ميگرديم كه بعضي از آنها را ذيلا متذكر ميشويم:1- نيازهاي مادي. مانند خوراك و پوشاك و مسكن و بهداشت تامين خواهد شد. بديهي است كه ضروريترين آرمان هر انقلاب و تحولي، رفع همين نيازها است. از طرف ديگر قضيه چنين نيست كه رفع اين نيازها بدون اشكالات و اختلالات ديگر براي همه مردم جامعه صورت بگيرد، بعنوان مثال محال است نتيجه صرف انرژيهاي فكري و عضلاني همه افراد جامعه يكنواخت بوده و همه آن بتوانند نيازهاي مادي خود را به يكسان برطرف بسازند و اين اختلاف در طول تاريخ قابل مشاهده است. حتي در انقلابات بعد از رنسانس (دوران نهضت) كه به اصطلاح عقلانيتر و علميتر صورت گرفته است، باز ما نميتوانيم ارتفاع نيازهاي مزبور را بطور كاملا منطقي و فراگير و بر مبناي عدالت، مشاهده نماييم.2- آرمان آزادي. اين هدف در انقلابات پس ار دوران نهضت غرب، احساسيترين و مطلوبترين شعارها را به خود اختصاص داده و با جرئت ميتوان گفت: جديترين فعاليتهاي مغزي و عضلاني و پاكترين وجدانها در راه تحقق بخشيدن به اين آرمان، دست بكار برده، متاسفانه آنچه كه از اين فعاليتهاي پر ارزش نصيب بشريت گشته است، آن نوع آزاديها بوده است كه مزاحم خواستههاي قدرتمندان خودكامه و سلطهگران انساننشناس نبوده است، مانند آزادي در انتخاب هر نوع عوامل تخدير براي غوطهور شدن در ناهشياريها و مستيهايي كه به سود يكهتاران ميدان تنازع در بقاء تمام ميشود. و مانند آزادي در اشباع غرايز جنسي اگر چه به ابطال بديهيترين اصول اخلاقي منجر گردد. و مانند آزادي قلم و بيان و گرايشهاي عقيدتي که مغزهاي انسانهاي دوران معاصر را زير رگبار تناقض فرسوده و آنان را روانه قهوهخانههاي پوچگرايي (نهيليستي) نموده است. اين آرمان (آزادي) را كه واقعا يكي از عاليترين وسائل پيشرفت تكاملي بشر است، متاسفانه تنها براي يله و رها ساختن غرائز حيواني و گزينش انواع تخدير و ناهشياري، و بستن زنجير به دست و پاي شخصيت كمالجوي انسانها به كار رفت! بالاتر از اين نابكاريها، حتي افراد مردم سادهلوح در اشباع همان بيبند و باريها نيز (آنطور كه خيال ميكنند) آزاد نيستند، زيرا اصول و قوانين اقتصادي و سياسي كه سلطهگران خودكامه، آنها را مبناي استمرار وجود خود ميدانند، بايد آن بيبند و باريها را به آنطور كه آنان ميخواهند، توجيه نمايند و الا با صدها عوامل تبليغاتي و سياسي از آنها جلوگيري بعمل آمده، آن نوع يله و رهايي ترويج ميشود كه بر مبناي فوق استوار شده باشد!!3- پيشرفت علم و صنعت. انقلابات دوران پس از رنسانس، اين آرمان را تحقق بخشيد، ولي براي كدامين جوامع؟ تنها براي آن جوامع كه به اصطلاح انقلاب براه انداختهاند، در صورتيكه همه انقلابات شايد بدون استثناء همه اين آرمانها را براي بشريت مطرح كرده بودند. شما اين طرح را از ادعاي جهاني بودن همه انقلاباتي كه در چند قرن اخير صورت گرفته است، ميتواند استنباط نماييد. بعبارت روشنتر همه انقلابات در اين چند قرن اخير چنين ادعا به راه انداختهاند كه اين آرمانها (رفع نيازهاي مادي، آرمان آزادي، پيشرفت علم …) جهاني بوده و مردم جامعهاي كه انقلابي را به راه انداخته بودند، نشاط و خوشحاليشان بر اين انگيزه بود كه ما در اين حركت و تحول با تن دادن به هر گونه گذشت و فداكاري، بشريت را نجات خواهيم داد، و آرمانهاي مزبور را براي همه انسانهاي جوامع تحقق خواهيم بخشيد. نگاهي مختصر به بعضي از مواد قانون اساسي آن كشورها ادعاي مزبور را بخوبي اثبات ميكند. ولي افسوس، صد افسوس كه هيچيك از آن آرمانها نه تنها نصيب بشريت نگشت، بلكه تنها آن قسمت از آن آرمانها كه بعد مادي مردم جوامع انقلابي را تحقق ميبخشيد، جامعه عمل پوشيد كه خود يكي از عوال پايمال كردن حقوق ناتوانان ديگر جوامع ميباشد.
فرموده است: «بين قتيل... مستجير»:گويا اين عبارت بيان حال كسانى است كه در فتنه نخستين به دين خدا متمسّك گشته و بدان پناه برده اند.فرموده است: «يختلون... و بغرور الإيمان»:اين جملات توصيف احوال همين كشته شدگان و شرح چگونگى ربودن آنهاست، يعنى: آنها به وسيله سوگندها و عهد و پيمانهاى دروغ فريب داده مى شوند، چنان كه حسين بن على (ع) و يارانش را بدين وسيله فريب دادند، واژه «يختلون» به صورت مبنىّ از براى فاعل نيز روايت شده كه در اين صورت فاعل آن فتنه انگيزان و پيروان آنهاست.سپس امام (ع) شنوندگان را نهى مى كند كه مبادا در صورت ادراك اين فتنه ها و مشاهده اين رويدادها فتنه انگيزان را يارى، و با بدعتگران همكارى كنند، مراد از «أعلام البدع» يعنى از سران و رهبران اين بدعتها نباشند، و در اين كار شهرت و آوازه به هم نرسانند كه مردم به آنها اقتدا كنند و به دنبال آنها بشتابند همان گونه كه به دنبال علم و نشانه مى شتابند، در حديث است كه: «هنگام ظهور فتنه همچون شتر بچّه باش كه نه پشتى دارد كه بر آن سوار شوند، و نه پستانى كه آن را بدوشند».فرموده است: «و أقدموا على اللّه مظلومين»:مراد از اين كه مظلوم بر خدا وارد شويد پذيرفتن ظلم و تن دادن به آن نيست زيرا اين خلاف فضيلت عدالت و طرف تفريط آن بوده و رذيلت است، بلكه مراد اين است كه اگر قدرت يافتيد كه ظلم و ستمگرى كنيد دست از آن باز داريد هر چند اين خوددارى از ستمكارى موجب پذيرش ظلم و تن دادن به آن باشد، بديهى است اين روش، باعث شكستن نفس و جلوگيرى از آن در ارتكاب رذيله ظلم است، بويژه در نفوس عرب كه بيشتر از ديگران دست ستم دراز مى كنند، و از پذيرش ظلم و تن دادن زير بار مظلوميّت، امتناع دارند، اگر چه اين امر مستلزم آن باشد كه به ظلم آلوده و به ارتكاب اين گناه گرفتار شوند. چنان كه شاعر عرب گفته است:و من لم يذد عن حوضه بسهامه يهدم و من لا يظلم القوم يظلممراد از «مدارج الشّيطان» راههاى شيطان است و اين راهها همان صفات زشت و خويهاى ناپسندى است كه شيطان آنها را خوب و پسنديده جلوه داده و مردم را به سوى خود مى كشاند، همچنين «مهابط العدوان» محلّها و مواردى است كه شيطان در آن فرود مى آيد و انسان را به تعدّى و ستمكارى وا مى دارد كه اينها نيز از جمله راههاى شيطان به شمار مى آيد، منظور از «لعق الحرام» كالا يا چيزهايى است كه انسان در دنيا از غير طريق شرعى به دست مى آورد، امام (ع) با به كار بردن واژه «لعق» كمى و حقارت متاع دنيا را در مقايسه با لذّات و بهره هاى آخرت گوشزد فرموده و هشدار داده كه واجب است از آنچه نهى كرده دست باز دارند، چنان كه فرموده است: كسى كه اينها را بر شما حرام كرده شما را زير نظر دارد و... گفته مى شود فلانى او را زير نظر و چشم و گوش خود دارد، يعنى بر امور او آگاه است، بنا بر اين معناى عبارت اخير اين است كه كسى كه ارتكاب گناه را بر شما حرام كرده، و فرمانبردارى خود را بر شما واجب ساخته، بر احوال شما آگاه، و به آنچه مى كنيد دانا مى باشد، و اين سخن از نهى به تنهايى مؤثّرتر و باز دارنده تر است، واژه عين (چشم) مجازا به جاى علم به كار رفته است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 159
منها: بين قتيل مطلول، و خائف مستجير، يختلون بعقد الأيمان، و بغرور الإيمان، فلا تكونوا أنصاب الفتن، و أعلام البدع، و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعة، و بنيت عليه أركان الطّاعة، و اقدموا على اللَّه مظلومين، و لا تقدموا على اللَّه ظالمين، و اتّقوا مدارج الشّيطان، و مهابط العدوان، و لا تدخلوا بطونكم لعق الحرام، فإنّكم بعين من حرّم عليكم المعصية، و سهّل لكم سبيل الطّاعة. (30479- 30146)اللغة:و (الطلّ) بالمهملة هدر الدّم و هو مطلول اى مهدر لا يطلب بدمه و (يختلون) في بعض النّسخ بالبناء على المفعول و في بعضها بالبناء على الفاعل من ختله خدعه و (عقد) الايمان بصيغة المصدر أو وزان صرد جمع عقدة و (الأنصاب) جمع نصب كأسباب و سبب و هو العلم المنصوب في الطريق يهدى به، و في بعض النّسخ بالرّاء و (مدارج الشّيطان) جمع مدرجة و هى السّبل التّي يدرج فيها و (لعق الحرام) جمع لعقة اسم لما يلعق بالاصبع أو بالملعقة و هى بكسر الميم آلة معروفة، و اللعقة بالفتح المرّة منه من لعقه العقه من باب تعب لحسه باصبع و مصدره لعق و زان فلس.المعنى:(منها) ما يشبه أن يكون وصفا لحال المتمسّكين بالدّين في زمان الفتنة السّابقة و هو قوله: (بين قتيل مطلول) أى مهدر الدّم لا يطلب به (و خائف مستجير) أى مستامن يطلب الأمان (يختلون بعقد الأيمان) إن كان يختلون بصيغة المجهول فهو إخبار عن حال المخدوعين الّذين يخدعهم غيرهم بعقد العهود و شدّها بمسح ايمانهم أو بالايمان المعقودة فيما بينهم، و على كونه بصيغة المعلوم فهو بيان لحال الخادعين (و بغرور الايمان) أى بالايمان الّذي يظهره الخادعون فيغرّونهم بالمواعيد الكاذبة أو الذي يظهره هؤلاء الموصوفون فيغرّون النّاس به على اختلاف النّسختين (فلا تكونوا أنصاب الفتن) أى رؤسائها يشار إليهم فيها (و أعلام البدع) الّتي يقتدى بها و هو نظير قوله عليه السّلام في كلماته القصار: كن في الفتنة كابن اللّبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب. (و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعة) و هى القوانين الّتي ينتظم بها اجتماع الناس على الحقّ استعاره بالكنايه- استعاره تخييلية- استعاره مرشحة (و بنيت عليه أركان الطاعة) استعارة بالكناية و ذكر الأركان تخييل و البناء ترشيح (و اقدموا على اللَّه مظلومين و لا تقدموا على اللَّه ظالمين) يعني أنّه إذا دار الأمر بين الظالمية و المظلومية فكونوا راضين بالمظلوميّة، لأنّ
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 169
الظلم قبيح عقلا و شرعا و الظالم مؤاخذ ملعون كتابا و سنة، أو لا تظلموا الناس و إن استلزم ترك الظلم مظلوميّتكم فانّ يوم المظلوم من الظالم أشدّ من يوم الظالم من المظلوم، و المظلوم منصور من اللَّه سبحانه قال تعالى: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا».قال أبو جعفر عليه السّلام في رواية أبي بصير عنه عليه السّلام: ما انتصر اللَّه من ظالم إلّا بظالم، و ذلك قول اللَّه عزّ و جلّ: «وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً». (و اتّقوا مدارج الشيطان) و مسالكه (و مهابط العدوان) و محاله أو المواضع الّتي يهبط صاحبه فيها (و لا تدخلوا بطونكم لعق الحرام) أى لا تدخلوا بطونكم القليل منه فكيف بالكثير أو الاتيان باللّعق للتّنبيه على قلّة ما يكتسب من متاع الدّنيا المحرّم بالنّسبة الى متاع الآخرة و حقارته عنده (فانّكم بعين من حرّم عليكم المعصية و سهّل لكم سبيل الطّاعة) أى بعلمه كقوله تعالى: «تَجْرِي بِأَعْيُنِنا».و لا يخفى ما في هذا التّعليل من الحسن و اللّطف في الرّدع عن المعاصي و الحثّ على الطاعات، فانّ العبد العالم بأنّه من مرئى من مولاه و مسمع منه يكون أكثر طاعة و أقلّ مخالفة من عبد مولاه غافل عنه و جاهل بأعماله و أفعاله و لتأكيد هذا المعنى عبّر بالموصول و قال: بعين من حرّم آه و لم يقل بعين اللَّه هذا و تسهيل سبيل الطاعة باعتبار أنّ اللَّه سبحانه ما جعل على المكلّفين في الدّين من حرج.الترجمة:از جمله فقرات آن خطبه است در وصف حال مؤمنان آن زمان مى فرمايد:ايشان در ميان كشته شده است كه خونش هدر رفته، و ترسنده كه طلب أمان مى كند، فريب داده مى شوند با سوگندهاى بسته شده دروغى، و با ايمانى كه از روى فريب و غرور است، پس نباشيد علامتهاى فتنها و نشانهاى بدعتها، و لازم شويد به آنچه كه بسته شده بآن ريسمان اجتماع و ايتلاف كه عبارتست از قواعد شريعت و بر آنچه كه بنا شده بر آن ركنهاى طاعت و عبادت، و اقدام كنيد بر خدا در حالتى كه مظلوم هستيد، و اقدام نكنيد بر او در حالتى كه ظالم باشيد، و بپرهيزيد از راههاى شيطان و از محلهاى طغيان و عدوان، و داخل نكنيد در شكمهاى خودتان لقمه هاى حرام را پس بدرستى كه شما در نظر كسى هستيد كه حرام كرده بشما گناه را، و آسان كرده از براى شما راه طاعت را چنانچه فرموده «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ».