صفة الضالّ:وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ، بِلَا سَبِيلٍ قَاصِدٍ وَ لَا إِمَامٍ قَائِدٍ.صفات الغافلين:حَتَّى إِذَا كَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِيبِ غَفْلَتِهِمُ، اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا، فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَكُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ؛ إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ وَ نَفْسِي هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ.
يَهوِى: پائين مى رود (بشهوات و ماديات)يَغدُو: صبح ميكندسَبيل قاصِد: راه عادلانهجَلابِيب: جمع جلباب: روپوش، لباسوَطَر: احتياج
خدايش مهلت داد تا با جماعت غفلت زدگان در پى هواى خويش باشد و با گناهكاران شب را به روز رساند، بى آنكه به قصد هدفى در راهى گام زند يا امامى او را به مقصد و مقصودى كشاند. تا كيفر نافرمانيهايشان را برايشان آشكار كرد و از پرده غفلتها بيرونشان آورد، در اين هنگام، روى به چيزى نهادند كه به آن پشت كرده بودند -يعنى آخرت- و به چيزى كه به آنان پشت كرده بود، روى نمودند. پس، از آنچه در طلبش بودند، سودى نبردند و از آنچه نياز خود بدان برآورده بودند، فايدتى حاصل نكردند. من شما و خود را از چنين حالتى بر حذر مى دارم.
و تبهكار در مهلتى كه از جانب خدا دارد به دنبال بى خبران است، و با گنه كاران به سر مى برد، بدون راهى كه او را به مقصد رساند، و به غير امامى كه راهنمايش باشد.تا آنگاه كه كيفر گناهانشان را آشكار كرد، و از پرده هاى غفلت بيرونشان نمود، رو به آخرت آرند كه به آنان پشت كرده، و پشت به دنيا كنند كه به آنها رو آورده، از آنچه از مرادهاى خود در دنيا يافتند نفع نبردند، و از آرزوهايى كه به آن رسيدند بهره نگرفتند. من شما و خودم را از مثل اين حالت مى ترسانم.
(در سال 36 هجرى در مدينه وقتى مردم را براى جنگ با شورشيان بصره آماده مى كرد ايراد فرمود).1. وصف گمراهان و غفلت زدگان:چند روز از طرف خدا به گمراه، مهلت داده شد، و او با غافلان و بى خبران در راه هلاكت قدم مى نهد، و تمام روزها را با گناهكاران سپرى مى كند، بى آن كه از راهى برود تا به حق رسد و يا پيشوايى برگزيند كه راهنماى او باشد.و تا آن زمان كه خداوند كيفر گناهان را مى نمايد، و آنان را از پرده غفلت بيرون مى آورد، به استقبال چيزى مى روند كه بدان پشت كرده بودند (يعنى آخرت)، و پشت مى كنند بدانچه روى آورده بودند (يعنى دنيا)، پس نه از آنچه آرزو مى كردند و بدان رسيدند سودى بردند، و نه از آنچه حاجت خويش بدان روا كردند بهره اى به دست آوردند، من، شما و خود را از اين گونه غفلت زدگى مى ترسانم.
و او -گمراهى است- كه خدايش مهلت داده، تا در پى هواى بيخبران افتاده. روز را با گناهكاران گزارد، نه راهى راست در پيش و نه امامى راهبر دارد. تا چون كيفر نافرمانى شان را بر ايشان آشكار كرد، و از پرده هاى غفلتشان بيرون آورد، رو به چيزى نهادند كه بدان پشت كرده بودند، و پشت به چيزى كردند كه روى بدان نهاده بودند. پس نه از آنچه مى خواستند و بدان رسيدند، سودى بردند، و نه از آنچه حاجت خويش بدان روا كردند، برى خوردند. -من از اين غفلت نگرانم- و شما و خود را از آن مى ترسانم.
(در وصف كسيكه در راه ضلالت و گمراهى سر گردان است):(1) و آن كس گمراه را خداوند مهلت داده اجلش را بتأخير انداخته در راه غفلت داران (كه عذاب الهىّ را در نظر ندارند) قدم مى نهد و با گناهكاران شب را بصبح مى رساند بدون (آنكه سير كند در) راهى كه او را بمقصود رساند، و بى (آنكه پيروى نمايد از) پيشوايى كه او را به سعادت كشاند.(2) (گناهكاران كه در راه ضلالت و گمراهى قدم نهاده اند از هيچ گونه نافرمانى پروا ندارند) تا اينكه خداوند كيفر گمراهيشان را بآنها نمايان ساخته بخواهد آنان را از پشت پرده هاى غفلت و نافرمانيشان بيرون آورد (مرگ ايشان را دريابد، آنگاه) رو آورند بآخرت كه بآنها پشت كرده (عذاب و بد بختى را بهره آنان قرار داده) و پشت كنند بدنيا كه بايشان رو آورده (خوشى و شادى ظاهرى را نصيبشان نموده بود) پس از آنچه مى خواستند (لذّت و خوشى دنيا) و بدست آورده بودند، سود نبردند (زيرا نتوانستند همراه بياورند) و از هوا و آرزوشان (خواهش نفس امّاره) كه بآن رسيده بودند، بهره مند نگرديدند (زيرا با رفتن آنها آرزوها همه بر باد رفته است)(3) و من شما و خودم را از اين پيشآمد (گرفتارى و سرگردانى و عذاب و بيچارگى) بر حذر مى نمايم (تا از خواب غفلت بيدار شده بلذّتها و خوشيهاى ناپايدار دنيا دل نبنديد. و اينكه امام عليه السّلام خود را در اين رديف قرار داده براى اهميّت دادن بموضوع است تا مردم بدانند چنين بزرگوارى كه معصوم و منزّه از هر خطاء است از دل بستن بدنيا نگران است، پس ديگران سزاوارترند كه بيشتر مراقب باشند كه دنيا آنها را نفريبد).
او (انسان گمراه) در اين چند روزى که خدا به او مهلت داده (تا با اعمال صالح، سعادت جاودان را براى خود فراهم سازد) پيوسته با غافلان به سوى سقوط مى رود و همه روز با گنهکاران بسر مى برد; بى آن که در طريقى گام نهد که او را به حق رساند يا پيشوايى برگزيند که قائد و راهنماى او باشد.(اين وضع دنياپرستان غافل همچنان ادامه مى يابد) تا هنگامى که خداوند پرده از کيفر گناهانشان بردارد و آن را به آن ها نشان دهد و آنان را از پشت پرده هاى غفلت بيرون کشد. در اين هنگام به استقبال آن چه پشت کرده بودند مى شتابند و به آن چه روى آورده بودند، پشت مى کنند. آن ها (مى بينند) نه از آن چه به آن رسيدند نفعى بردند و نه از مواهبى که به دست آوردند بهره اى گرفتند. من شما و خويشتن را از چنين وضعى بر حذر مى دارم.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 67-61
از خطبه هاى امام عليه السلام است (كه در آن به صفات گمراهان و غافلان اشاره شده است).
خطبه در يك نگاه:اين خطبه گلچينى است از چند بخش از خطبه مفصلى كه امام ايراد فرموده است:در بخش اوّل، برخى از صفات افراد فاسد و مفسد و گمراه را بيان مى كند تا مردم بدانند و از آن ها فاصله گيرند.در بخش ديگرى، به صفات غافلان اشاره مى كند كه وقتى بيدار مى شوند كه كار از كار مى گذرد و گرفتار آثار سوء اعمال خود مى شوند.در بخش سوّم، همگان را مخاطب ساخته و اندرزهاى مفيد و مؤثر به آن ها مى دهد تا از خواب غفلت بيدار شوند و به فكر آخرت خويش باشند.در بخش چهارم، به چند صفت خطرناك اشاره مى كند كه هر كس گرفتار آن باشد هر عملى انجام دهد، مقبول نخواهد شد و اهل نجات نخواهد بود.در پنجمين و آخرين بخش، صفات چهارپايان و درندگان و انسان هاى دنياپرست و مؤمنان بيدار را در يك مقايسه كوتاه روشن مى سازد و به اين ترتيب خطبه پايان مى گيرد.***بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: اين خطبه را امام(عليه السلام) در حال حرکت به سوى «بصره» براى خاموش کردن فتنه «طلحه و زبير و عايشه» ايراد و نصايح مؤثرى براى بيدارى همگان بيان فرموده است.در اين بخش، از انسان هاى گمراه ـ که نمونه روشن آن آتش افروزان «جنگ جمل» بودند ـ سخن مى گويد و چهار وصف از اوصاف آن ها را بيان مى دارد; مى فرمايد:«او (انسان گمراه) در اين چند روزى که خدا به او مهلت داده (تا با اعمال صالح، سعادت جاويدان را براى خود فراهم سازد) پيوسته با غافلان به سوى سقوط مى رود و همه روز با گنهکاران به سر مى برد، بى آن که در طريقى گام نهد که او را به حق رساند، يا پيشوايى برگزيند که قائد و راهنماى او باشد» (وَ هُوَ فِي مُهْلَة مِنَ اللّهِ يَهْوِي(1) مَعَ الْغَافِلِينَ، وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ، بِلاَ سَبِيل قَاصِد، وَ لاَ إِمَام قَائِد).آرى! اسباب بدبختى او در اين چهار امر خلاصه مى شود، با غافلان همراه بودن و سقوط کردن و با گنهکاران همنشين شدن، از راه راست حرکت نکردن و پيشواى صالحى برنگزيدن.تعبير به «امام قائد» ممکن است اشاره به امامان(عليهم السلام) معصوم باشد يا هر پيشواى عالم و با تقوايى که پيرو معصومين(عليهم السلام) است و در هر حال، نقش رهبرى صالحان را در هدايت و نجات انسان ها را مشخص مى کند; همان گونه که نقش همنشينى با غافلان و گنهکاران را در بدبختى و سقوط انسان روشن مى سازد.***اندرزی سودمند و گرانبها:از آن جا که امام(عليه السلام) به غفلت شديد دنياپرستان اشاره فرمود، مى فرمايد: اين غفلت چندان طولانى نمى شود و به زودى حجاب ها کنار مى رود و هنگامى که سيلى مرگ بر صورت آنان نواخته شود از خواب غفلت بيدار مى شوند، ولى چه سود! مى فرمايد:(اين وضع دنياپرستان غافل ادامه مى يابد) «تا هنگامى که خداوند پرده از کيفر گناهانشان بردارد و آن را به آن ها نشان دهد و آنان را از پشت پرده هاى غفلت بيرون کشد; در اين هنگام به استقبال آن چه پشت کرده بود مى شتابند و به آن چه روى آورده بودند پشت مى کنند» (حَتَّى إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ، وَاسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلاَبِيبِ غَفْلَتِهِمُ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً، وَاسْتَدْبَرُوا مُقْبِلا).آرى! عمر دنيا کوتاه است و به زودى پايان مى گيرد و هنگامى که انسان در آستانه مرگ قرار گرفت چشم برزخى پيدا مى کند. پرده هاى غفلت کنار مى رود و هر انسانى نتايج اعمالش را با چشم خود مى بيند و به استقبال آن چه را از خود دور مى ديد يعنى سراى ديگر مى شتابد و به اين دنيا که به او روى آورده بود پشت مى کند. همه چيز دگرگون مى شود و تمام رشته هايى که او را به هم تابيده بود، پاره مى شود.از اين رو در يک نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: «آن ها (مى بينند) نه از آن چه به آن رسيدند نفعى بردند، و نه از مواهبى که به دست آوردند بهره اى گرفتند» (فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَکُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ، وَ لاَ بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ).آرى! آن ها اموال و مقامات قصرهاى پرشکوه و باغ هاى پرطراوت و خادمان و چاکرانى براى خود فراهم ساختند; به گمان اين که، ساليان دراز از آن بهره مى گيرند; اما در برابر توفان حوادث، همچون يک پر کاه از جا کنده شدند و به نقطه دوردستى پرتاب گشتند و در زير خاک هاى سرد آرميدند.گويى در جمله اوّل اشاره به کسانى مى فرمايد که از امکانات خود به هيچ وجه استفاده نکردند (مثلا قصرى ساخته و پيش از آن که ساکن آن شود، دست اجل گريبان او را گرفته است).و جمله دوّم اشاره به کسانى است که شروع به بهره گيرى از امکانات خود کرده اند; ولى پيش از آن که بهره خود را کامل کنند، مرگ ميان آن ها و خواسته هايشان جدايى افکند (همچون کسى که قصرى ساخته، چند روزى در آن ساکن شده، سپس دعوت حق را لبيک گفته و از دنيا رخت بر بسته است).امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به نصايح بسيار سودمندى مى پردازد که راه سعادت در آن ها نشان داده شده است. اشاره به زندگى پردرد و رنج غافلان کرد، مى فرمايد: «من شما و خويشتن را از چنين وضعى بر حذر مى دارم» (إِنِّي أُحَذِّرُکُمْ، وَ نَفْسِي، هذِهِ الْمَنْزِلَةَ).(2)****پی نوشت:1. «يهوى» از ماده «هوى» (بر وزن تُهِى) در اصل به معناى سقوط کردن از بلندى است و «هوى» (بر وزن هوا) به معناى تمايل به چيزى است و معمولا در مورد تمايلات نفسانى به امور باطل به کار مى رود و در جمله بالا به همان معناى اوّل است; يعنى شخص دنياپرست همراه غافلان در وادى بدبختى سقوط مى کند.2. سند خطبه: در مصادر نهج البلاغه نقل شده است: در برخى از نسخه هاى نهج البلاغه اين خطبه به صورت جزئى از خطبه گذشته ذكر شده است، ابن ابى الحديد مى گويد، اين خطبه را امام در حالى ايراد كرد كه به سوى بصره (براى جنگ جمل و خاموش كردن آتش فتنه) در حركت بود و شك نيست كه او اين خطبه را در جاى ديگر ديده است كه آن را چنين معرفى مى كند. قبل از سيّد رضى در كتاب تحف العقول اين خطبه به صورت مشروح ترى آمده است و مرحوم كلينى بخش هايى از آن را در جلد پنجم كتاب كافى آورده و در كلمات قصار نيز يك جمله از اين خطبه به صورت كلمه 398 ذكر شده است. (ضع فخرك، واحفظ كبرك واذكر قبرك).(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 347).
صفت انسان گمراه:«و هو في مهله من الله يهوي مع الغافلين. و يغدو مع المذنبين بلا سبيل قاصد و لا امام قائد». (انسان گمراه در مهلتي از جانب خدا به سر ميبرد. هوي و ميلش با غفلتزدگان است. بامدادان كه سر از خواب بردارد، دمساز گنهكاران است. نه راه راست براي حركت پيش ميگيرد و نه از پيشوايي راهنما پيروي مينمايد.)اين چند روز زندگي مهلتي است براي انسانها كه خدا عنايت فرموده است:هر شام و سحر قوانين نوازنده كارگاه باعظمت هستي كه انسان در آن، روزگار خود را سپري مينمايد. اين آهنگ هشدار دهنده را مينوازد كه:فرصت شمار صحبت كز اين دو راهه منزل چون بگذريم ديگر نتوان بهم رسيدن (حافظ)يك آگاهي خردمندانه لازم است آدمي ارزش واقعي لحظات زندگي را در اين كيهان باشكوه كه خود را براي اثبات حيات انساني و هدف اعلاي آن دليلي است روشن، بفهمد و حقيقتا درك كند. و يك آگاهي ديگر لازم است كه معناي مهلت را بفهمد كه هر لحظهاي از زندگي كه از آينده ميرسد و به گذشته ميخزد، هرگز برنخواهد گشت، پس هيچ زمزمهاي مناسبتر از رباعي ذيل براي چنين شخص مهلت از دست داده قابل تصور نخواهد بود.افسوس كه ايام جواني بگذشت سرمايه عمر جاوداني بگذشتتشنه به كنار جوي چندان خفتم كز جوي من آب زندگاني بگذشتگمراهان همانگونه از آگاهي و معرفت وحشتزده ميشوند كه آگاهان و عارفان از گمراهان. گمراهان راهي براي حقيقت ندارند و پيشوا و رهبري براي ايصال به آن حقيقت، زيرا حقيقتي وراي خور و خواب و خشم و شهوت و چرخيدن به دور خويشتن نميشناسند.****«حتيء اذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم و استخرجهم من جلابيت غفلتهم، استقبلوا مدبرا و استدبروا مقبلا فلم ينتفعوا بما ادركوا من طلبتهم و لا بما قضوا من وطرهم». (تا آنگاه كه خداوند توانا از روي جزاي گناه آنان را از حجابهاي غفلتشان بيرون بياورد. در اين هنگام كه با اموري روياروي ميشوند كه پشت به آنها داشتند و پشت ميگردانند به آنچه كه رو به آنها كرده بودند. غفلتزدگان نه از آنچه به عنوان مطلوب دريافته بودند، سودي بردند و نه از آن امور كه خود را نيازمند آنها ميدانستند به نفعي رسيدند.)بالاخره روزي فرا رسد كه از نتايج گناهان پرده برداشته شود:اگر امروز در اين زندگاني دنيوي، موجودات و روابط سراي تاريك طبيعت، مانع از بينايي كامل پشت پرده باشد، هيچ ترديدي نيست در اينكه بالاخره روزي فرا ميرسد كه روشنتر و روشنگرتر از اين روزها براي آدمي باعث بينايي و روشنبيني ماده ميشود كه حقائق را بيپرده ببيند. «لقد كنت في غفله من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد» (تو از اين ظهور حقائق، غوطهور و در غفلت بودي، ما امروز پرده از مقابل چشمان تو برداشتيم. امروز بينايي تيزي خواهي داشت.اگر شامه عقل و وجدان انساني نتواند بادرك و دريافت آيات الهي در دو جهان بيروني (آفاق) و دروني (انفس)، فرا رسيدن روزي را كه تمام موجوديت اكتسابي او را بيپرده ارائه بدهد استشمام كند. اگر ديدگان باطني آدمي نبيند كه برخورداري چنين انساني از عقل و وجدان، جز انس با دو لفط زيباي آن دو، چيز ديگري نميباشد.تا مايه طبعها سرشتند ما را ورقي دگر نوشتند (نظامي)پس بياييد از هم اكنون، فردي و دسته جمعي اين دو آهنگ معرفت زا و روحافزا را سر بدهيم:بيني آن باشد كه او بويي برد بوي او را جانب كويي بردهر كه بويش نيست بيبيني بود بوي آن بويست كان ديني بودچونكه بويي برد و شكر آن نكرد كفر نعمت آمد و بينيش خورد (مولوي)ما نميخواهيم غير از ديدهاي ديدهاي تيزي گشي بگزيدهايبعد از اين ما ديده خواهيم از تو بس تا نپوشد بحر را خاشاك و خس (مولوي)در آن روشنايي و ظهور حقائق، چه كار از دست ما خواهد آمد! آن سراي ابديت خرمنگاه است نه كشتگاه هنگام شهود نتايج است نه فعاليت و تلاش.فردا كه معاملان هر فن طلبند حسن عمل از شيخ و برهمن طلبندآنها كه درودهاي جوي نستانند آنها كه نكشتهاي به خرمن طلبند****«اني احذركم و نفسي هذه المنزله» (من شما و خودرا از غفلتزدگي برحذر ميدارم).من در تكليف به خود سازي و تحصيل هشياري، فردي از شما هستم:مگر من در لرزوم جلوگيري از غوطهخودن در غفلت و لزوم عمل به هر تكليفي كه براي به ثمر رساندن شخصيت الهي در گذرگاه ابديت ضرورت دارد، خودم را از شما جدا كردم و تنها شما را مخاطب قرار دادم كه آگاهي و هشياري را از دست ندهيد و از عمل به تكاليف غفلت نورزيد! در آن هنگام كه از مضار غفلت سخن در ميان آوردم و از غفلت به خدا پناه بردم، نيايشم با خدا چنين بود: نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين (پناه ميبريم به خدا از خواب رفتن عقل (غفلت) و زشتي لغزشها و از خدا ياري ميجوييم.) و نحن نستقيل الله عثره الغفله (و ما از خداوند متعال گذشت از غفلت را مسئلت ميداريم.)
اين بخش از خطبه مشتمل بر مطلق احوال كسى است كه در وادى گمراهى در افتاده است. مقصود از مهلت، مدّت عمرى است كه خداوند براى او مقدّر ساخته است.«يهوى مع الغافلين» اشاره به اين است كه بر اثر نادانى و غفلت از تكاليف خود، در جرگه بى خبران در آمده و در اين وادى سقوط كرده است، امام (ع) واژه «هوى» (در افتاد) را براى در آمدن او در زمره غافلان و پيروى وى از خواهشهاى نفس استعاره آورده است، وجه مشابهت اين است: كسى كه در گرداب غفلت فرو رفته، و در وادى نادانى و بى خبرى سرگردان گشته، از جرگه اهل سلامت بيرون رفته، و در پرتگاه نابودى كه همان صفات زشتى است كه انسان را از خداوند دور مى گرداند افتاده است، و به مانند چيزى كه از بالا به پايين فرو افتد سقوط كرده است.مقصود از «يغدوا مع المذنبين» موافقت و همراهى اين گمراه با گنهكاران و مبادرت او به ارتكاب معاصى است بى آن كه در راهى گام بردارد كه او را به حقّ برساند، و از امام يا استاد راهنمايى كه او را به سوى حقّ بكشاند متابعت، يا از كتاب و سنّتى پيروى كند. و توفيق از خداوند است.آغاز اين خطبه در بيان فرجام كار غافلان از آخرت و تلاش كنندگان در طلب دنياست، فاعل فعل «كشف» ضميرى است كه به «اللّه» در خطبه پيش بر مى گردد.مى دانيم كه نفس انسانى را دو هدف است، يكى تدبير امور بدن، به وسيله قواى عملى، و ديگرى كامل گردانيدن خويش از طريق قواى نظرى، يعنى نيروهايى كه نفس به وسيله آنها كمالات را از مبادى عاليه مى گيرد، و نيز مى دانيم كه نفس به همان اندازه كه در تكميل قواى عملى از حدّ اعتدال بيرون مى رود، همان مقدار از جنبه قواى نظرى منقطع مى شود، تا جايى كه نفس تنها در قالب حالات بدنى و شهوانى ظهور مى كند، و از نظر قواى فكرى بكلّى محجوب مى گردد، پس از آن با شتافتن به تحصيل و گردآورى آنچه در دنيا خير خود مى پندارد، پرده هاى غفلت او را فرو مى گيرد، و وى را از توجّه به جنبه نظرى نفس و تفكّر در امورى غير از اين، باز مى دارد، و به اندازه رو آوردن و سرازير شدن در اين سو، و چيره شدن قواى نفسانى و سلطه خواهشهاى حيوانى بر او از خداوند دور مى گردد، و از درجات نعيم، به دركات جحيم سقوط مى كند. عكس آن كه اهتمام به جنبه نظرى نفس است نيز به همين منوال است. چنان كه فرموده است (ص): دنيا و آخرت هووى يكديگرند، به اندازه اى كه به يكى از آنها نزديك شوى از ديگرى دور مى افتى.ظاهرا مرگ به اين بى توجّهى و غفلت پايان مى دهد، و اين پرده ها را از ميان بر مى دارد، و در آن هنگام انسان، گذشته خود را به ياد مى آورد، امّا چه جاى يادآورى است (و أنّى له الذّكرى)، زيرا آنچه در اين روز بر اثر فرو رفتن در گرداب غفلت، و آلودگى و تيرگى نفس، و سقوط از درجات كمال، و ديدن سلاسل و اغلال دامنگير او مى شود، كيفر گناهان اوست كه اكنون پرده از روى آنها برداشته شده و در پيش روى او قرار گرفته است، واژه «جلابيب» استعاره محسوس است براى معقول، وجه مناسبت اين است كه همان گونه كه جلباب چهره را مى پوشاند، پرده غفلت نيز چشم بصيرت انسان را از روشن شدن به انوار إلهى محجوب و محروم مى دارد، مراد از مدبر نوع كسانى است كه به آخرت پشت كرده، و اكنون به عذاب آخرت و اهوال قيامت، كه از آنها پنهان بود رو مى آورند، و منظور از مقبل نوع كسانى است كه دنيا به ايشان رو آورده و آرزوهاى آنها را بر آورده ساخته و اكنون بدآنها پشت مى كنند، پيداست كه در اين هنگام از آنچه در دنيا به آن دست يافته و به آرزوهايى كه رسيده، و بى نيازى كه پيدا كرده بودند سودى نمى برند.امام (ع) پس از اين سخنان شنوندگان را از اين كه در چنين موقعيّت و منزلتى باشند بيم مى دهد، منظور از منزلت در اين جا، داشتن روش ارباب غفلت است كه احوال آنها را بيان فرمود، زيرا غفلت و عدم توجّه، حالتى دشوار و منشأ لغزش و گناه مى باشد، سرّ اين كه امام (ع) در اين تحذير خود را نيز شريك ساخته و به خود نيز بيم مى دهد اين است كه در توجّه دادن شنوندگان به طاعت و فرمانبردارى خويش مؤثّرتر است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 208
الفصل الثالث [و الرابع] منها:و هو في مهلة من اللَّه يهوي مع الغافلين، و يغدو مع المذنبين، بلا سبيل قاصد، و لا إمام قائد. الفصل الرابع منها حتّى إذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم، و استخرجهم من جلابيب غفلتهم، استقبلوا مدبرا، و استدبروا مقبلا، فلم ينتفعوا بما أدركوا من طلبتهم، و لا بما قضوا من وطرهم، و إنّي أحذّركم و نفسي هذه المنزلة.اللغة:(هوى) يهوي من باب ضرب هويا بالضمّ و الفتح و هواء بالمدّ سقط من أعلى إلى أسفل و (الجلباب) ما يغطى به من ثوب و غيره و قيل ثوب أوسع من الخمار و دون الرّداء و (الطلبة) بالكسر اسم كالطّلب محرّكة.الاعراب:جملة يهوى حال من فاعل الظّرف.المعنى:اعلم أنّ هذا الفصل من كلامه عليه السّلام متضمّن لفصلين اما الفصل الاول فقد قال الشّارح المعتزلي و غيره: انّه يصف فيه انسانا من أهل الضّلال غير معيّن كقوله عليه السّلام: رحم اللَّه امرء اتّقى ربّه و خاف ذنبه أقول: و هو إنّما يتمّ لو علم بعدم سبق ذكر مرجع للضّمير الآتى أعنى قوله:هو، في كلامه عليه السّلام حذفه السيّد على ديدنه في الكتاب، و أمّا على تقدير سبقه و حذفه كما هو الأظهر في النّسخ الّتي فيها عنوان هذا الفصل بقوله (منها) بل الظّاهر أيضا في نسخة الشّارح المعتزلي الّتي عنوانه فيها بمن خطبة له عليه السّلام فلا و كيف كان فقوله (و هو في مهلة من اللَّه يهوى مع الغافلين) أراد أنّ اللَّه سبحانه أمدّ في عمره و أمهله و أخّر أجله و كان ذلك سببا لغفلته فهو يسقط و يتردّى من
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 211
درجة الكمال و السّلامة في مهابط الهلاك و مهوات الغفلة و ينخرط في سلك ساير الجهّال و الغافلين كنايه (و يغدو مع المذنبين) أى يصبح معهم و هو كناية عن موافقته لهم و ملازمته إيّاهم في ارتكاب المعاصي و انهماك الآثام و الذّنوب (بلا سبيل قاصد و لا إمام قائد) أى من دون أن يسلك سبيلا مستقيما يوصله إلى المطلوب و يتّبع إماما عادلا يقوده إلى الصّواب و أما الفصل الثاني متضمّن للنّصح و الموعظة و تذكير المخاطبين بالموت و تنبيههم من نوم الغفلة و هو قوله (حتّى إذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم و استخرجهم من جلابيب غفلتهم) قال الشّارح البحراني: النفس ذو جهتين جهة تدبير أحوالها البدنيّة بما لها من القوّة العملية، و جهة استكمالها بقوّتها النظرية التي تتلقّى بها من العاليات كمالها، و بقدر خروجها عن حدّ العدل في استكمال قوّتها العملية تنقطع عن الجهة الأخرى و تكتنفها الهيآت البدنيّة فتكون في أغطية منها و جلابيب من الغفلة عن الجهة الاخرى بالانصباب إلى ما يقتنيه مما يعدّ خيرا في الدّنيا و بسبب انصبابها في هذه الجهة و تمكن تلك الهيآت البدنية منها يكون بعدها عن بارئها و نزولها في دركات الجحيم عن درجات النعيم و بالعكس كما قال صلّى اللَّه عليه و آله و: الدّنيا و الآخرة ضرّتان بقدر ما تقرب من إحداهما تبعد من الأخرى، و ظاهر إنّ بالموت تنقطع تلك الغفلة، و تنكشف تلك الحجب، فيؤمئذ يتذكر الانسان و أنى له الذّكرى، و يكون ما أثبته له يومئذ من تعلّق تلك الهيئات بنفسه و حطها له عن درجات الكمال من السلاسل و الأغلال هو جزاء معصيتهم المنكشف لهم، انتهى، هذا تشبيه المعقول بالمحسوس [حتّى إذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم و استخرجهم من جلابيب غفلتهم ] و تشبيه الغفلة بالجلباب من باب تشبيه المعقول بالمحسوس، و وجه الشّبه إحاطتها بهم و ملازمتها لهم إحاطة الثوب بالبدن و لزومه له و قوله (استقبلوا مدبرا و استدبروا مقبلا) أراد بالمدبر الّذي استقبلوه ما كان غائبا عنهم من الشقاء و النكال و النقم، و بالمقبل الّذي استدبروه ما كان حاضرا لهم من الآلاء و الأموال و النعم (فلم ينتفعوا بما أدركوا من طلبتهم) أى اللّذات الدّنيوية التي كانت أعظم طلباتهم، لأنّهم تركوها وراء ظهورهم (و لا بما قضوا من
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 212
وطرهم) أى الشهوات النفسانية الّتي كانت أهمّ حاجاتهم، لأنها قد زالت عنهم (و انّي أحذّركم و نفسي هذه المنزلة) أراد بها الحالة التي كان الموصوفون عليها من الغفلة و الجهالة، و تشريك نفسه عليه السّلام معهم في التحذير لتطييب قلوب السامعين و تسكين نفوسهم ليكونوا إلى الانقياد و الطاعة أقرب، و عن الآباء و النفرة أبعد، و في بعض النسخ بدل المنزلة المزلّة، فالمراد بها الدّنيا الّتي هي محلّ الزّيغ و الزّلل و الخطاء و الخطل.الترجمة:بعض ديگر از آن خطبه شريفه در صفت بعض أهل ضلالست مى فرمايد:و آن شخص معصيت كار در مهلت است از پروردگار فرو مى افتد با غافلان، و صباح مى كند با گنه كاران، بدون راه راست و بدون پيشوائى كه كشنده خلايق است بطرف حضرت ربّ العزّة.و بعض ديگر از اين خطبه متضمّن نصيحت و موعظه است مر مخاطبين را مى فرمايد: تا آنكه چون كشف كند خداى تعالى از جزاء معصيت ايشان، و خارج ميكند ايشان را از لباسهاى غفلت ايشان استقبال مى كنند بچيزى كه ادبار كرده بود و غايب بود از ايشان كه عبارتست از عقوبات آخرت، و استدبار مى كنند بچيزى كه حاضر بود ايشان را كه عبارتست از لذايذ دنيا، پس نفع نبردند از آنچه دريافتند از مطلوب خودشان، و نه به آنچه كه رسيدند از حاجت خود، و بدرستى كه من مى ترسانم شما را و نفس خود مرا از اين حالت غفلت.