شرح زیارت امین الله؛ « مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ »؛ تحلیل معنای شوق و لقاء

شرح زیارت امین الله؛ « مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ »؛ تحلیل معنای شوق و لقاء

۱۸ دی ۱۳۹۵ 0 اهل بیت علیهم السلام

تحلیل حقیقت شوق در انسان

شوق یک حالت و کشش نفسانی است نسبت به امری مطلوب، که موجب حرکت او به طرف آن امر گردد . چه مربوط به تمایلات جسمانی باشد . از  قبیل : دیدنیها، شنیدنیها، لمس کردنیها، بوییدنیها و چشیدنیها و یا مربوط به امور خیالی و وهمی باشد . از قبیل : میل به کسب مال، مقام وشهرت و... و یا مربوط به امور عقلی و روحی و اخلاقی باشد  . مانند : درک حقایق این عالم و عالم ماورای طبیعت و نیز تمایل به صفات حسنه از قبیل :احسان به دیگران، دستگیری از ضعیفان . درجه ضعیفی از این حالت در حیوانات هم وجود دارد .  لکن در انسان از جهت کمیت و کیفیت محدوده اش خیلی وسیع تر و عمیق تر می باشد . هم شامل انجام کارها می شود و هم شامل ترک آنها . این حالت مبتنی است به علم به آن مطلوب به گونه ای هر چند ضعیف، تا پس از تصدیق به فایده اش با تحقق این حالت و حرکت انسان به طرف انجام یا ترک، آگاهی روشن تری نسبت به آن پیدا شود و پس از آگاهی بیشتر از مطلوبیت آن امر، اشتیاق نسبت به آن بیشتر گردد و بدین طریق اعمال اختیاری انسان شکل گرفته و او را به هدف مطلوب می رساند و از آنجا که با برهان عقلی، هیچ موجودی نمی تواند مطلوب مستقل بالذات و حقیقی انسان باشد و تمامی موجودات در برطرف کردن نیازی از نیازهای او، وابسته به خداوند متعال هستند که از او فیض هستی و شئون آن را دریافت کنند، از این جهت شوق انسان در واقع به آن کمال مطلق تعلق می گیرد . سپس به آن کمال محدودی که از راه هر موجود معینی ظهور می کند . هر چند که او به این حقیقت توجه نداشته باشد . لکن با کمی دقت و به کار بستن عقل و فکر کردن در واقعیات عالم به تدریج این آگاهی در او پیدا شده و به آن اعتقاد پیدا خواهد کرد - مانند تمامی حقایق تجربی که قبل از آگاهی انسان به آنها، واقعیاتی هستند که انسان با آنها سر و کار دارد و در روابط ظاهری و مادی انسان تأثیربه سزایی دارند و بعد از آگاهی به آن حقایق، اصل تأثیر و تأثر تغییر نمی کند . بلکه نحوه برخورد انسان دگرگون می شود.

معنای لقای خداوند

با دقت در مطالب ذکر شده، روشن می شود که موجودات از خود هیچ ندارند تا بتوانند مطلوب بالذات انسان بوده و مورد شوق او قرار گیرند.

قرآن کریم پس از بیان اینکه موجودات در تحت تسخیر خداوندند و در تمامی شئون وجودی مملوک حقیقی خداوند می باشند می فرماید:

یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید : ای گروه مردم شما فقیر به سوی خداوند هستید و او بی نیاز ستوده شده است .(1)

از این آیه استفاده می شود که تمامی موجودات حقیقتاً او را ستایش می کنند . زیرا ستایش در برابر کمال و اظهار آن است و هر موجودی اگر کمالی داشته باشد، کمال حق تعالی را اظهار می کند نه کمال خودش را . چون از خود هستی ندارد تا آن را اظهار نماید .

امام حسین علیه السلام نیز در دعای عرفه عرض می کند:

الهی انا الفقیر فی غنای فکیف لااکون فقیرا فی فقری... ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک : خدایا من در حال غنا و بی نیازی فقیرم پس چگونه در حال فقر نیازمند نباشم... آیا برای غیر تو ظهوری است که برای تو نباشد تا اینکه آن، ظاهرکننده تو باشد؟ (2)

و قرآن کریم نیز از موجودات به عنوان آیه خداوند تعبیر می کند و آیه از خود چیزی را نشان نمی دهد بلکه وجود و اوصاف جمال و جلال حق تعالی را نشان می دهد تا با توجه به آنها به حق تعالی توجه کنیم . از این جهت می فرماید:

سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق اولم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید  الا انهم فی مریة من لقاء ربهم الا انه بکل شی ء محیط : آیات خود را در عالم و در انسانها به ایشان نشان می دهیم تا بر ایشان آشکار شود که خداوند حق است . آیا برای پروردگارت کافی نیست که بر هر چیزی شاهد - مشهود - است؟ آگاه باش که ایشان - کافران و مشرکان - از ملاقات پروردگارشان در شک اند آگاه باش که اوبر هر چیزی احاطه دارد  .(3)

بنابراین موجودات از جهت نشان دادن خود واقعیتی ندارند . بلکه واقعیت داشتن شان به لحاظ نشان دادن حق تعالی و کمالاتشان می باشد و قرآن کریم از این معنی به وجه نیز تعبیر می کند و بعد از نهی از شرک ورزیدن - اعم از شرک عبادی یا موجودی را در هستی و کمالات هستی در عرض خدا دانستن - می فرماید:

و لاتدع مع الله الها آخر لا اله الا هو کل شی ء هالک الا وجهه له الحکم و الیه ترجعون  : و با خداوند خدای دیگری را مخوان معبودی جز او نیست هر چیزی جز وجه خداوند نابود است، برای اوست حکم و حاکمیت و به سوی او بازگشت می کنید. (4)

وجه به معنای ما یواجه به الشی - آن جهتی که با آن شی مواجهه می شود - می باشد . مانند آتش که از هر طرف با شعله برخورد شود با ذاتی که دارای آتش است برخورد می شود .

 در آیه دیگر وجه پروردگار که همان جهت حقیقی  و تکوینی ربط موجودات به حق تعالی است با دو وصف جلال و اکرام توصیف شده است که عظمت موجودات را از جهت ربط کامل به حق تعالی بیان می کند و این هم رمز وجود و بقاء واقعی آنهاست و در غیر این صورت فانی و نابود هستند  . چنانچه می فرماید:

کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام : تمامی موجودات روی زمین فانی هستند و وجه پروردگارت که صاحب جلال و بزرگواری است باقی می باشد.(5) 

شواهد بسیاری از قرآن کریم بر این حقیقت موجود است که بحث در آن کتاب مستقلی را لازم دارد  . لکن به طور خلاصه، از طرفی خداوند متعال را به عنوان خالق، رب، رازق، مدبر و امثال آن که حکایت از ربط خاص موجودات به حق تعالی دارد معرفی می کند و از طرف دیگر او را ولی، مالک(6) و وکیل(7) موجودات معرفی کرده است . از جهت دقیق تر او را محیط(8) بر هر چیزی بیان کرده است و معنایش آن است که این شئون الهی با حقیقت احاطه او ظهور می کند و از جهت دیگر امر اکید بر تفکر و تعقل انسان در موجودات و در خودش می کند که با نگاه سطحی و ظاهربین به موجودات توجه نکند تا از حقیقت دیگر غفلت ورزد و با حالت غفلت سرگرم بوده و هستی خود را به خسران مبدل کند .

از این جهت در دعوت اولیه امر به ایمان به غیب کرده تا از مرحله کفر و شرک خارج شود و سپس ایمان را قوی کرده تا نفاق و شرک باطنی در آن رسوخ نکند . زیرا ایمان با شرک باطنی قابل جمع است  . چون می فرماید:

و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون  : اکثریت مردم ایمان به خدا ندارند مگر اینکه مشرک نیز می باشند . (9)

آن اکثریتی که در اثر عدم تفکر در خودشان مبتلا به غفلت شده و از حقیقت دیگر که با خودشان می باشد غافلند . از این جهت می فرماید:

ولکن اکثر الناس لایعلمون یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون اولم یتفکروا فی انفسکم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی و ان کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون  : لکن بیشتر مردم نمی دانند، ظاهری از زندگی دنیا را می دانند ولی ایشان از - حقیقت - دیگری غافلند . آیا در خویشتن فکر نمی کنند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه بین آن دوست را جز به حق و مدت معینی نیافریده است و همانا بیشتر مردم به لقای پروردگارشان کافرند . (10)

در حالی که دعوت انبیاء علیهم السلام به توحید خالص است که هم در اعتقاد، انسان موحد کامل باشد و در مقام عمل و برخورد گوناگون با عالم .  آنجا که می فرماید:

قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی و سبحان الله و ما انا من المشرکین  : بگو ای پیامبر! این است راه من دعوت می کنم با بصیرت به سوی خدا  خود و تابعینم را و خداوند منزه است و من از مشرکین نیستم  . (11) 

دستورات عملی و اخلاقی و فکری انبیاء و اولیاء علیهم السلام برای نورانیت پیدا کردن انسان است تا این حقیقت برای او روشن شود و پرده های ظلمانی در اثر ارتباط و سرگرمی به عالم طبیعت از بین رفته و زنگار غفلت از چهره قلب زدوده شود و آیه بودن موجودات برای او آشکار شود و احاطه حق تعالی به جمیع شئون وجودیه موجودات مشهودش گردد و این خود  مجاهدات فکری و عملی لازم دارد که اگر انجام شد به راههای کشف حقایق هدایت می شود . از این جهت قرآن کریم از چنین تغییراتی در وجود مؤمنین، تعبیر می کند به ولایت خداوند(12) نسبت به ایشان که او آنها را از ظلمتها به نور مطلق خارج می کند و نیز از آن تعبیر به معیت(13) خداوند با ایشان می نماید که این معیت علاوه بر معنای یاری کردن ایشان، به معنای روشن کردن خداوند معیت تکوینی خودش را برای ایشان می باشد.

یکی از مراتبش ظهور معنای: و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی :هنگامی که تیر می انداختی - ای پیامبر - تو نمی انداختی ولکن خدا می انداخت . (14) و مرتبه نهایی آن ظهور حقیقت : هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شی ء علیم... و هو معکم این ما کنتم : او اول و آخر و ظاهر و باطن است و بر هر چیزی عالم است... و او با شماست هر جا باشید  و الا انه بکل شی ء محیط  می باشد . (15)

قرآن کریم از قبول این حقیقت و روشن شدنش به هر درجه ای که باشد به لقای خداوند تعبیر کرده است و می فرماید:

بیشتر مردم چون تفکر در حقیقت خلقت موجودات ندارند و به ظاهری از حیات دنیا علم داشته(16) و با آن خشنود و مطمئن شده اند و قهراً از آیات الهی غفلت کرده اند ، (  17) امید به لقای خداوند ندارند . 

بنابراین مراد از لقای خداوند درک رجوع موجودات در تمامی شئون وجودی به خداوند متعال است که این رجوع به زمان خاصی محدود نمی باشد بلکه محیط بر زمان و مکان است  . همان طور که شروع موجودات از حق تعالی نیز این گونه است و خود زمان و مکان هم به او مستند است و چون این رجوع در قیامت برای انسانها ظهور می کند، نوعاً در قرآن کریم از قیامت به لقاء الله تعبیر شده است و انکار آن، انکار خداوند محسوب شده است و شرط ایمان به خداوند ایمان به قیامت بیان شده است . زیرا وقتی انسان به خداوند - از جهت استناد موجودات به او - ایمان داشت، قطعاً از جهت رجوع آنها به حق تعالی نیز ایمان خواهد داشت و آن کسانی که توجه استقلالی به موجودات و خودشان می کنند، به آنها اطمینان قلبی داشته و از حقیقت موجودات و خویشتن غافل بوده، انکار لقای پروردگار را کرده و خویشتن را به خسارت(18) مبتلا می کنند .

لکن مؤمنین به لقای پروردگار، برخوردشان با موجودات استقلال گونه نیست، بلکه مطابق با فرمان الهی و انگیزه الهی در آنها دخل و تصرف می کنند و در برابر هیچ چیز جز خداوند متعال خضوع نکرده و تمامی کمالات را از حق تعالی دانسته و هیچ موجودی را صاحب کمال در برابر او قلمداد نمی کنند .  از این جهت آخرین گفتار ایشان در این عالم و تمام گفتارشان در عالم دیگر جز ستایش پروردگار عالم نیست .

همان طور که آیات ذیل به این مطلب دلالت می کنند:

 قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لایشرک بعبادة ربه احدا  : بگو ای پیامبر! همانا من بشری هستم مانند شما  به سویم وحی می شود که معبودتان معبود یگانه است پس کسی که امید لقای پروردگارش را دارد باید عمل صالح انجام داده و به عبارت او به کسی شرک نورزد .(19)

همچنین پس از بیان اوصاف کسانی که امید لقای پروردگار را ندارند می فرماید:

ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم تجری من تحتهم الانهار فی جنات النعیم، دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و آخر دعواهم ان الحمد لله رب العالمین : همانا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند پروردگارشان آنها را با ایمانشان هدایت می کند . از زیر آنها نهرهایی در باغستان و بهشتهای نعمت جاری می شود . گفتارشان در آن تنزیه خداوند است و درودشان در آن سلام است و آخرین گفتارشان آنکه ستایش برای خداوند پروردگار جهانیان است  .(20) 

با این بیانات روشن می شود که قیامت ظرف ظهور این حقایق برای تمامی انسانهاست و این حقایق الان هم موجود است  . لکن نوع انسانها از آن غافلند نه اینکه این امور در آن عالم محقق می شود و قبل از آن موجود نبوده است.

در این راستا قرآن کریم می فرماید:

یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون ان الله هو الحق المبین : روز قیامت خداوند جزای تام حق مردم را می دهد و آنها می فهمند که خداوند حق آشکار - بوده - است . (21) 

همچنین می فرماید:

یوم هم بارزون لایخفی علی الله منهم شی ء لمن الملک الیوم لله الواحد القهار : روز قیامت ایشان آشکار می شوند .  چیزی از ایشان بر خداوند مخفی نمی ماند. - گفته می شود - امروز مالکیت و سلطنت برای کیست ؟ - جواب می آید - برای خداوند یگانه ای که چیره است .(22) 

البته این آشکار بودن انسانها برای خداوند متعال و مالک مطلق بودن او، اختصاصی به قیامت ندارد - آیات بسیاری از قرآن به این معنا دلالت دارد - پس مراد باید ظهور این حقایق برای انسانها باشد در آن عالم  که آن عالم محل پرده برداری حقایق مخفی است  .

همان طور که پس از بیان نزدیک بودن حق تعالی از رگ گردن به انسان و نیز وجود حافظین اعمال با انسان می فرماید:

لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید :  به تحقیق از این امور در غفلت بودی پس پرده ات را از تو برطرف کردیم و امروز دیده ات تیزبین است  .(23)

غفلت با بودن چیزی و عدم توجه به آن که همان مخفی بودن آن است معنا پیدا می کند  . کسانی که در این عالم با ایمان و عمل صالح پرده های غفلت را از چهره جانشان کنار زده باشند از این کشف بهره کامل تر می برند . لکن آن کسانی که همواره در غفلت بوده و ایمان نداشتند و یا به مقتضای ایمان عمل نمی کردند با این کشف نه تنها بهره مند نمی شوند بلکه معذب نیز می شوند  .

همان طور که می فرماید:

یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السجود فلایستطیعون خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة و قد کانوا یدعون الی السجود و هم سالمون : یادآور روزی را که ساق پاها - از شدت وحشت - برهنه می شود و دعوت به سجده می شوند اما نمی توانند . این در حالی است که چشمهای ایشان به زیر افتاده و ذلت و خواری وجودشان را فرامی گیرد و پیش از این دعوت به سجود می شدند در حالی که از آن سالم بودند - و ابا داشتند از خضوع و سجده در برابر خداوند -. ( 24) 

پس لقای خداوند به این معنا که گفته شد با آن شرایط ذکر شده در این عالم میسر است به گونه ای که جان انسان نورانیت پیدا کرده و پرده های غفلت و جهل و عناد از چهره جانش کنار رفته با تمام وجودش این لقاء را درک می کند  . به گونه ای که هیچ جای شکی نمی ماند و عین متن واقعیت را می یابد  .

همان طور که به تعبیر قرآن کریم(25) این حقیقت برای صابران در مصایب آشکار می شود و علاوه بر آن از طرف پروردگارشان بر آنها درود و رحمت می آید و از هدایت یافتگان می گردد که تمامی اینها عنایات مخصوصی را از ناحیه حق تعالی برای ایشان ایجاب می کند که در حقیقت تأکید همان حقایق آشکار شده بر آنها می باشد.


پی نوشت :

1- فاطر: 15.  
2- اقبال الاعمال : ص 348 و 349.
3- فصلت : 53 و 54.
4- قصص : 88.
5- رحمن : 26 و 27.
6- مائده : 18 و 17.
7- انعام : 102.
8- فصلت : 54.
9- یوسف : 106.
10- روم : 8 - 6.
11- یوسف : 108.
12- بقره : 257.
13- بقره : 153 و 194 و 249، انفال : 66، توبه : 36 و 123، نحل : 128، عنکبوت : 69.
14- انفال : 17.
15- حدید: 3 و 4.
16- روم : 8.
17- یونس : 7.
18- انعام : 31، یونس : 45.
19- کهف : 110.
20- یونس : 10 و 9.
21- نور: 25.
22- غافر: 16.
23- ق : 22.
24- قلم : 43 - 42.
25- بقره : 157 - 155. 
 
منبع :
سیمای مخبتین (شرح زیارت امین الله)، شیخ محمود تحریری

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث