إبتداع المخلوقين:لَمْ يَخْلُقِ الْأَشْيَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِيَّةٍ وَ لَا مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِيَّةٍ، بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ، وَ صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ. لَيْسَ لِشَيْءٍ مِنْهُ امْتِنَاعٌ، وَ لَا لَهُ بِطَاعَةِ شَيْءٍ انْتِفَاعٌ. عِلْمُهُ بِالْأَمْوَاتِ الْمَاضِينَ كَعِلْمِهِ بِالْأَحْيَاءِ الْبَاقِينَ، وَ عِلْمُهُ بِمَا فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى كَعِلْمِهِ بِمَا فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَى.
أقَامَ حَدَّهُ: براى هر پديده حدى معين كرد.
اشيا، را از مبادى و نمونه هاى ازلى نيافريده و بر نمونه هاى ابدى خلق نكرده بلكه هر چه را كه آفريد، حدى خاص براى آن قرار دارد. و صورتشان بخشيد و صورتهايشان نيكو ساخت، هيچ چيز را ياراى سرپيچى از فرمان او نيست و او از اطاعت آنها سودى نبرد. علم او به مردگان در گذشته چون علم او به زندگان برجاى مانده است. علم او بر آسمانهاى فرازين چون علم او به زمينهاى فرودين است.
اشياء را از موادّى كه ازلى و داراى پيشينه باشند نيافريد، بلكه آنچه را به وجود آورد خودش حدّش را معين نمود، و آنچه را صورت داد نيكو صورت داد. چيزى از فرمانش امتناع نورزد، و او را از طاعت چيزى سودى نرسد. آگاهيش به مردگان گذشته همچون آگاهيش به زندگان باقى است، و دانش او به آنچه در آسمانهاست همچون دانش اوست به آنچه در طبقات پايين زمين است.
2. وصف آفرينش:پديده ها را از موادّى ازلى و ابدى نيافريد، بلكه آنها را از نيستى به هستى آورد، و براى هر پديده اى حد و مرزى تعيين فرمود، و آنها را به نيكوترين صورت زيبا، صورتگرى كرد، چيزى از فرمان او سر پيچى نمى كند، و خدا از اطاعت چيزى سود نمى برد، علم او به مردگانى كه رفتند چونان آگاهى او به زندگانى است كه هستند، و علم او به آسمان هاى بالا چونان علم او به زمين هاى زيرين است.
آنچه آفريد از مادّتى نبود كه ازلى است، و نه از نمونه هايى كه ابدى است، بلكه آفريد آنچه را آفريد، و حدّ آن را بر پا داشت، و صورت داد آنچه را داد، و در نيكوترين صورتش نگاشت. هيچ چيز از فرمان او سر برنتابد، و او از طاعت چيزى سودى نيابد. علم او به مردگانى كه رفته اند همچون علم او به زندگانى است كه مانده اند، و علم او به آسمانهاى برين چون علم اوست به زمين فرودين.
(7) اشياء را از روى اصول و مبادى و نمونه ازلى و ابدى نيافريد (چون آفرينش او مبدائى نداشته) بلكه (بى نمونه و مبدا بمحض اراده) آفريد آنچه آفريده و حدّش را تعيين نمود، و بآنچه كه ايجاد و فرمود صورت و شكل داد و صورت آنرا نيكو و مناسب گردانيد، هيچ چيزى را در برابر او امتناع و سركشى نيست (همه مطيع و فرمانبردارند) و از اطاعت و پيروى چيزى سود و بهره نصيب او نمى گردد (زيرا او نيازمند بغير نمى باشد، چون نيازمندى مستلزم نقص كمال است و آن از لوازم امكان مى باشد)(8) دانائى او به مردگان از پيش گذشته مانند دانائى او است به زنده هاى باقى مانده، و علم او بآنچه در آسمانهاى زبرين است مانند علم او است به زمينهاى زيرين (علم او به مرده و زنده و گذشته و آينده و پست و بلند يكنواخت است، چون ذات او نسبت به همه اجزاء زمان و زمانيّات يكسان است، علم او هم كه عين ذات او است چنين مى باشد).
خداوند، اشيا را از اصول و موادى که ازلى و ابدى باشند نيافريد، بلکه آن چه را آفريد (همه بى سابقه بود و) براى هر يک حدّى قرار داد و به آن چه صورت بخشيد، صورت زيبايى داد. هيچ چيز در برابر قدرتش ياراى مقاومت ندارد و از اطاعت کسى يا چيزى نفعى عايد او نمى شود، علم او به مردگان پيشين همچون علمش به زندگان باقى است و دانش او به آن چه در آسمان هاى بالاست همچون دانش او به آن چه در طبقات پايين زمين است، مى باشد.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 322-319
علم نامحدود خدا:اين بخش از کلام امام(عليه السلام) ادامه و تکميل بخش گذشته است که درباره قدرت و علم نامحدود خداوند سخن مى گفت. مى فرمايد: «خداوند، اشيا را از موادى که ازلى باشند يا ابدى نيافريد، بلکه آن چه را آفريد (همه بى سابقه بود و) براى هر يک حدّى قرار داد و به آن چه صورت بخشيد، تصوير زيبايى داد» (لَمْ يَخْلُقِ الاَْشْيَاءَ مِنْ أُصُول أَزَلِيَّة، وَ لاَ مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِيَّة، بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ، وَ صَوَّرَ مَا صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ).اين سخن، اشاره به ابداع در خلقت است; يعنى آفرينش اشيا مسبوق به هيچ سابقه اى نبود. نه موادّى وجود داشت که خداوند، اشيا را از آن مواد ازلى آفريده باشد و نه صورت ها و اشکالى وجود داشت که از آن اقتباس کرده باشد; بلکه هم مواد، بى سابقه بود و هم صورت ها; بر خلاف آن چه بعضى از فلاسفه درباره ازلى بودن مادّه پنداشته اند; چرا که ازلى و ابدى تنها ذات پاک خداوند است و همان گونه که در برهان هاى توحيد گفته ايم دو وجود ازلى و ابدى در عالم ممکن نيست و جالب اين که اين گونه سخنان را امام(عليه السلام) در عصرى مى فرمايد که اين چنين سخنانى در آن محيط وجود نداشت و درباره معرفة الله کسى با اين منطق دقيق و متقن سخن نمى گفت.سپس به قدرت بى پايان خداوند از ديدگاه ديگرى اشاره کرده، مى فرمايد: «هيچ چيز در برابر قدرتش ياراى مقاومت ندارد و از اطاعت کسى يا چيزى نفعى عايد او نمى شود» (لَيْسَ لِشَيْء مِنْهُ امْتِنَاعٌ، وَ لاَ لَهُ بِطَاعَةِ شَيْء انْتِفَاعٌ).بلکه همه چيز در برابر اراده تکوينى او تسليم مطلق اند. هرگونه بخواهد ايجاد مى کند و هر زمان بخواهد وجودش را بر مى چيند; ولى با اين حال چنان نيست که تسليم بودن موجودات و اطاعت مطيعان و عبادت عبادت کاران چيزى بر عظمت او بيفزايد; چرا که وجودش نامتناهى و سرچشمه همه خيرات و برکات است.اين در ناحيه قدرتش و اما در جهت علم بى پايانش مى فرمايد: «علم او به مردگان پيشين همچون علمش به زندگان باقى است و دانشش به آن چه در آسمان هاى بالاست همچون دانش او به آن چه در طبقات پايين زمين است، مى باشد» (عِلْمُهُ بِالأَمْوَاتِ الْمَاضِينَ کَعِلْمِهِ بِالاَْحْيَاءِ الْبَاقِينَ، وَ عِلْمُهُ بِمَا فِي السَمَاوَاتِ الْعُلَى کَعِلْمِهِ بِمَا فِي الاَْرَضِينَ السُّفْلَى).آن چه را امام(عليه السلام) در اين سخنان شيوا و پر معنا بيان فرموده، برگرفته از آيات قرآن است.در يک جا مى فرمايد: «(وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَّبِّکَ مِنْ مِّثْقَالِ ذَرَّة فِى الاَْرْضِ وَلاَ فِى السَّمَاءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ وَلاَ أَکْبَرَ إِلاَّ فِي کِتَاب مُّبِين); از پروردگار تو پنهان نمى ماند حتى به اندازه سنگينى ذره اى و نه کوچک تر و نه بزرگ تر از آن; نيست مگر اين که (همه آن ها) در کتاب آشکار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است».(1)و در جاى ديگر مى فرمايد: «(وَمَا کَانَ اللهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَىْء فِى السَّماوَاتِ وَلاَ فِى الاَْرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِيماً قَدِيراً); نه چيزى در آسمان ها و نه چيزى در زمين از حوزه قدرت او بيرون نخواهد رفت. او دانا و تواناست».(2)و در سوره حجر مى فرمايد: «(وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْکُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ); ما هم پيشينيان شما را دانستيم و هم متأخران را».(3)کوتاه سخن اين که معرفت پروردگار، بدون شناخت علم و قدرت نامتناهى و هستى ازلى و ابدى و بى پايان او حاصل نمى شود.نکته:بازتاب ايمان به علم خدا در اعمال انسان ها:موضوع مهم در اين جا اين است که چنين اعتقادى به علم و قدرت و ازليّت و ابديّت خداوند، تنها جنبه ذهنى و فکرى ندارد; بلکه بازتاب وسيع و گسترده اى در اعمال ما به جاى مى گذارد; زيرا هنگامى که من يقين داشته باشم او همه جا با من است قبل از من بوده و بعد ازمن خواهد بود و برون و درون حتى جزئيات انگيزه ها و نيّاتِ ما براى او آشکار است، اين عقيده مرا تربيت مى کند و به مراقبت وسيع و گسترده از خويشتن وا مى دارد و به نقادى از خود و اعمال خويش دعوت مى کند; از سوى ديگر هرگونه يأس و نوميدى را در برابر هجوم مشکلات از من دور مى سازد و به آينده اميدوار مى کند و به اين ترتيب، اعتقاد به خدا با اوصافى که ذکر شد تنها سرمايه روز جزاى ما نيست; بلکه دنياى ما را مى سازد و پاکى و تقوا و آرامش و امنيّت ما را در اين جهان نيز تأمين مى کند و اگر مى بينيم بى تقوايى ها از يک سو و افسردگى ها از سوى ديگر در جهان امروز گسترش يافته است يکى از دلايل عمده آن، فاصله گرفتن از اعتقادات صحيح مذهبى است.****پی نوشت:1. يونس، آيه 61.2. فاطر، آيه 44.3. حجر، آيه 24.
«لم يخلق الاشياء من اصول ازليه» (تفسير اين جملات در مباحث قبلي نيز مطرح شده است مراجعه فرماييد.)«و صور ما صور فاحسن صورته، ليس لشيء منه امتناع، و لا له بطاعه شيء انتفاع» (هرچه را كه صورتگري كرد، با نيكوترين وجه تصوير فرمود. هيچ چيزي از مخلوقات را قدرت امتناع و سرپيچي از فرمان او نيست و نه از اطاعت كائنات به او، سودي به آن موجود برين عائد ميگردد.)در عالم امكان آنچه كه ساخته شده است، نيكوترين مصنوع با توجه به كائنات اين عالم است:اين جمله كه «ليس في الامكان ابدع مما كان» (در عالم امكان بديعتر و عاليتر از آنچه كه به وجود آمده است، وجود ندارد) يك سخن بسيار مشهور است كه اكثر صاحبنظران مشرق زمين و مغرب زمين بشرط آنكه در عالم هستي از ديدگاه نظم و زيباييهاي محسوس و معقول بررسيهاي دقيقي داشته باشند، آن را پذيرفتهاند. منظور از (احسن تصوير) كه در جملات مورد تفسير ديده ميشود و منظور از (بديعتر) در سخن حكماء، تنها زيبايي محسوس ظاهري نيست كه در مقداري فراوان از موجودات عالم طبيعت ديده نميشود. لذا در خطبهي مباركهي (فاجمل صورته) (پس صورتش را زيبا ساخته است) نفرموده و در سخن حكماء (اجمل مما كان) نيامده است. بلكه مقصود عظمت نظم و شكوه بسيار خيرهكننده است كه بينايان ميتوانند واقعا آن را مشاهده نمايند. لذا نظامي گنجوي هم نميگويد: (در جهان هستي رقمي زيباتر از اين نميتوان كشيد) بلكه ميگويد: (در جهان هستي بهتر از اين نميتوان رقمي كشيد.) در عالم عالم آفريدن به زين نتوان رقم كشيدن.البته همانگونه كه اشاره كرديم براي حركت از مسير زيباييها به بارگاه خداوندي، به حد لازم و كافي زيبا وجود دارد:چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستي صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي (ميرفندرسكي)هيچ موجودي توانايي مقاومت در مقابل او را ندارد:باد ما و بود ما از داد تست هستي ما جمله از ايجاد تستلذت هستي نمودي نيست را عاشق خود كرده بودي نيست رالذت انعام خود را وامگير نقل و بادهي جام خود را وامگيرور بگيري كيت جست و جو كند نقش با نقاش كي نيرو كندمنگر اندر ما مكن در ما نظر واندر اكرام و سخاي خود نگرما نبوديم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفتهي ما ميشنود (مولوي)غناي ذاتي و مطلق آن صمد يكتا چه نيازي به اطاعت ما دارد؟ امام حسين بن علي عليهماالسلام در نيايش عرفه چنين عرض ميكند: (الهي تقدس رضاك ان تكون له عله منك، فكيف تكون له عله مني. الهي انت الغني بذاتك ان يصل لك النفع منك فكيف لا تكون غنيا عني) (خداي من، رضاي تو مقدستر و باعظمتتر از آن است كه براي آن علتي از مقام ربوبي خود تو بوده باشد، چگونه ممكن است، من علت آن را به وجود بياورم! خداي من، غناي ذاتي تو چنان است كه امكان ندارد سودي از خود تو به تو برسد، پس چگونه ممكن است از من بينياز نباشي! (متاسفانه بيتوجهي اكثر مردم به اين حقيقت عظمي (كه تمامي اطاعات و عبادات آنان براي به ثمر رساندن شخصيت خود آنان در گذرگاه ابديت است) به گمان اينكه خداوند از عبادات و اطاعات آنان بهرهمند ميشود! خود را از ارتباط حقيقي و قرار گرفتن در شعاع جاذبيت الهي محروم نمودهاند. بهمين جهت است كه به مجرد عروض ناملايمات و ابتلاء به ناگواريها، دست از عبادت و اطاعت برميدارند و به خيال خود كار صحيحي انجام دادهاند!)****«علمه باالاموات الماضين كعلمه بالاحياء الباقين و علمه بما في السماوات العلي كعلمه بما في الارضين السفلي» (علم خداوندي به مردگان گذشته مانند علم او است به زندههاي باقي و علم او به آسمانهاي بالا همانگونه است كه به زمينهاي پايين).توضيح مباحث مربوط به علم خداوندي هم در اين خطبه و هم در خطبههاي گذشته مشروحا بحث شده است. مراجعه فرماييد.
16- خداوند آفريدگان را بى آن كه مايه هايى ازلى و موادّى ابدى و اصولى از پيش ساخته داشته باشند پديد آورده است، معناى گفتار مذكور اين است كه آنچه را آفريده بر طبق نمونه اى كه از پيش موجود باشد به وجود نياورده است، زيرا هيچ چيزى با او همآغاز نيست، گفته شده كه معنايش اين است كه آفريدگان را از اصلى ازلى و ابدى يعنى چيزى كه هميشه بوده و خواهد بود، و به قول فلاسفه داراى صورت و مادّه باشد نيافريده است. در برخى از نسخه ها: «و لا من أوائل أبديّة» روايت شده است.فرموده است: «بل خلق ما خلق فأقام حدّه»:يعنى: آنچه را بيافريده از نيستى به هستى در آورده و بر طبق حكمت و مصلحت، اندازه و شكل و نهايت و مدّت و فايده براى آن قرار داده، و آنچه را صورتگرى كرده صورت نيكو به آن بخشيده، و آن را از اعتدال و استحكام بهره مند ساخته است.17- اين كه هر چه جز اوست سر بر فرمان او دارد اشاره به كمال قدرت و احاطه علم خداوند به همه اشياست.18- فرموده است از اين كه چيزى او را فرمانبردار باشد سودى براى او حاصل نيست، زيرا لازمه سودبرى نيازمندى است كه در مورد خداوند متعال ممتنع است. و اين توصيف به غنا و بى نيازى خداوند اشاره دارد.19- اين كه دانش خداوند به درگذشتگان مانند دانش او به بازماندگان، و علم او به آسمانها و جهان بالا همانند علم او به زمينها و جهان پايين است، اشاره است به اين كه علم خداوند به دست آمده از غير نيست، و در آن هيچگونه دگرگونى و بازيابى حاصل نمى شود، و چيزى براى او نادانسته نيست تا از نو دانسته شود، بلكه علم خداوند متعال ازلى و ابدى و هميشگى و سرمدى است، و در حدّ تمام و كمال، و دور از كاستى و نقصان است و نسبت همه ممكنات و موجودات در پيشگاه علم خداوند مساوى و يكسان مى باشد، و ما تحقيق در باره اين مطلب را در موارد مناسب از مباحث علم إلهى شرح داده ايم. و توفيق از خداوند است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 18
لم يخلق الأشياء من أصول أزليّة، و لا من أوائل أبديّة، خلق ما خلق فأقام حدّه، و صوّر ما صوّر فأحسن صورته، ليس لشيء منه امتناع، و لا له بطاعة شيء انتفاع، علمه بالأموات الماضين، كعلمه بالأحياء الباقين، و علمه بما في السّموات العلى، كعلمه بما في الأرضين السّفلى.المعنى:(لم يخلق الأشياء من اصول أزليّة و لا من أوائل أبديّة) قال العلّامة المجلسيّ ردّ على الفلاسفة القائلين بالعقول و الهيولى القديمة.و قال الشّارح المعتزلي: الردّ في هذا على أصحاب الهيولى و الطّينة الّتي يزعمون قدمها و قيل: إنّ معناه ليس لما خلق أصل أزليّ أبديّ خلق منه من مادّة و صورة كما زعمت الفلاسفة.و قال الشّارح البحراني: إنّه لم يخلق ما خلق على مثال سبق يكون أصلا.و محصّل ما ذكروه أنّ خلقه للأشياء على محض الابداع و الاختراع و أن لا مبدء لصنعه إلّا ذاته، إذ لو كان خلقه لها مسبوقا بمادّة أو مثال فان كانا قديمين لزم تعدّد القدماء، و إلّا لزم التسلسل في الأمثلة و الموادّ.و أوضح هذا المعنى بقوله (بل خلق ما خلق فأقام حدّه و صوّر ما صّور فأحسن صورته) يعني أنّه المخترع لاقامة حدود الأشياء على ما هى عليها من المقادير و الاشكال و النهايات و الاجال و الغايات على أبلغ نظام. و مصوّرها على أحسن اتقان و إحكام (ليس لشيء منه امتناع) لعموم قدرته و غاية قهره و قوّته (و لا له بطاعة شيء انتفاع) إذ هو الغنيّ المطلق عمّا عداه و المتعالى عن الافتقار إلى ما سواه،
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 25
فلو كان منتفعا بطاعة مخلوقاته لزم أن يكون مستكملا بغيره فاقدا للكمال بذاته.و هو أيضا (علمه بالأموات الماضين كعلمه بالأحياء الباقين) لأنّه لا يتفاوت علمه بالنّسبة إلى الحاضرين الموجودين و الغائبين المعدومين كما يتفاوت في حقّنا و ذلك لأنّ علمنا بالأشياء من الأشياء كما أنا نعلم قبل وجود زيد أنّ زيدا معدوم، فاذا وجد نعلم أنّه موجود ثمّ إذا عدم بعد وجوده نعلم أنّه كان موجودا فقد تغيّر علمنا بتغيّر المعلوم و حصل التّفاوت بين الحالين و منشأ ذلك أنّ علمنا زماني لأنه مستفاد من الموجودات و أحوالها و أمّا اللّه الحىّ القيّوم فهو إنّما يعلم كلّ شيء جزئيّ أو كليّ من ذاته و لا يجوز أن يكون يعلم الأشياء من الأشياء، و إلّا يلزم أن يستفيد علمه من غيره و يكون لو لا امور من خارج لم يكن عالما فيكون لغيره تأثير في ذاته، و الاصول الالهيّة تبطل ذلك مضافا إلى استلزامه التّغيّر في ذاته بتغيّر معلوماته. (و) من ذلك علم أيضا أنّ (علمه بما في السّماوات العلى كعلمه بما في الأرضين السّفلى) من دون تفاوت بينهما و أمّا غيره تعالى من أهل الأرض فعلمهم بما في الأرضين أقوى من علمهم بما في السّماوات، كما أنّ أهل السّماوات أعلم بها من أهل الأرض، و منشأ ذلك التّفاوت تفاوت الأمكنة كما أنّ منشأ التفاوت فيما سبق تفاوت الأزمنة قربا و بعدا.و بالجملة لما كان نسبة ذات الباري إلى جميع أجزاء الزّمان و الزّمانيّات و جميع أصقاع المكان و المكانيّات على حدّ سواء، كان علمه بالنسبة إلى الجميع كذلك.الترجمة:نيافريد چيزها را از أصلهائى كه ازلى باشد، و نه از اوّلهائى كه ابدى باشد، بلكه آفريد آنچه كه آفريد پس بر پا داشت حدّ آنرا، و تصوير نمود آنچه كه تصوير فرمود پس نيكو گردانيد صورت آنرا، نيست هيچ چيز را از امر او امتناعى، و نيست مر او را بطاعت چيزى انتفاعى علم او بر مردگان گذشتگان مثل علم او است بر زندگان باقى ماندگان، و احاطه او بان چيزى كه در آسمانهاى بلندها است مثل احاطه او است بچيزهائى كه در زمينهاى پستهاست.