التَنفير من خُصومه:إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِي، وَ سَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِكُمْ، فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هَذَا الرَّأْيِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ، وَ إِنَّمَا طَلَبُوا هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَداً لِمَنْ أَفَاءَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ، فَأَرَادُوا رَدَّ الْأُمُورِ عَلَى أَدْبَارِهَا، وَ لَكُمْ عَلَيْنَا الْعَمَلُ بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ [سُنَّةِ رَسُولِهِ] سِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ الْقِيَامُ بِحَقِّهِ وَ النَّعْشُ لِسُنَّتِهِ.
تَمَالَئُوا: متحد شدند و به يكديگر كمك كردند.السَخْطَة: نارضايتى، بغض.فَيَالَة: ضعف رأى، سستى نظر.افَاءَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ: خدا (حكومت را) به او عطا كرد، بخشيد.النَعْش: ترفيع، بالا بردن.
تَمَالَئُوا: اتفاق نموده اند، همديگر را يارى كرده اندفَيالَة: ضعف و سستىأفاءَ اللّه: خدا برگردانده و غنيمت دادهنَعش: رونق دادن، بالابردن
اينان دست اتحاد به هم داده اند و به خلاف من برخاسته اند، زيرا از حكومت من ناخشنودند و من صبر مى كنم، تا آن گاه كه بترسم كه صبر من اختلاف و افتراق شما را در پى داشته باشد. اگر اين انديشه را كه در سر دارند، به پايان برند، نظام كار مسلمانان از هم گسيخته گردد.اينان طالبان دنيا هستند، زيرا بر كسى كه خداوند حكومت را بر عهده او نهاده است رشك مى برند و مى خواهند كارها را بر مسير جاهليت گذشته اندازند. شما را بر ما حقى است و آن عمل كردن است به كتاب خداى تعالى و سيرت رسول الله (صلى الله عليه و آله) و قيام به اداى حق و برپاى داشتن سنت او.
اينان بر اثر ناخشنودى از حكومت من جمع شده و دست به دست هم داده اند، و من تا وقتى كه بر اجتماع شما نترسم صبر پيشه مى كنم، زيرا اگر اينان بخواهند رأى ناصواب خود را عملى سازند سر رشته نظام مسلمين گسسته مى شود.اينان از باب حسد بر كسى كه خداوند حكومت را در اختيار او گذاشته به طلب دنيا برخاسته اند، و مى خواهند وضع را به گذشته بر گردانند. حق شما بر ما عمل به كتاب خدا و روش رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و قيام به حق او و بر پا داشتن سنّت آن حضرت است
2. افشاء توطئه ناكثين:همانا ناكثين عهد شكن(1) به جهت نارضايتى از حكومت من به يكديگر پيوستند، و من تا آنجا كه براى وحدت اجتماعى شما احساس خطر نكنم صبر خواهم كرد، زيرا آنان اگر براى اجراى مقاصدشان فرصت پيدا كنند، نظام جامعه اسلامى متزلزل مى شود.(2)آنها از روى حسادت بر كسى كه خداوند حكومت را به او بخشيده است به طلب دنيا برخاسته اند. مى خواهند كار را به گذشته باز گردانند. حقّى كه شما به گردن ما داريد، عمل كردن به كتاب خدا (قرآن)، و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قيام به حق و بر پاداشتن سنّت اوست.________________________________(1). طلحه و زبير و سران قريش.(2). نظام، معادل سيستم SYSTEM است به مفهوم جمع، مجموع و مجموعه هماهنگى كه كشور را اداره مى كنند.
همانا اينان فراهمند، و از من و حكومت من ناخرسند. من شكيبايى مى ورزم چندان كه از پراكندگى جمعيّت شما نترسم، چه، اگر آنان اين رأى سست را پيش برند، رشته -كار- مسلمانان از هم بگسلد.آنان اين دنيا را طلبيدند. چون بر آن كس كه خدا آن را بدو ارزانى داشته حسد ورزيدند. مى خواهند كار را به گذشته بازگردانند -و بار ديگر ما را از حكم برانند-. شما را بر ما حقّ عمل به كتاب خدا، و سيرت رسول خداست، و حقوق او را گزاردن و سنّت او را برپا داشتن.
(4) بتحقيق آنان (طلحه و زبير و پيروانشان) بر اثر راضى نبودن بخلافت من (نه از جهت خونخواهى عثمان) گرد آمده يكديگر را كمك ميكنند، و من (بر ياغى شدنشان) صبر ميكنم (شايد پشيمان شوند، و بر اين صبرم باقى هستم) مادامى كه بر جمعيّت شما نترسيده باشم (بيم نداشته باشم از اينكه اختلاف در دين شما رخ داده پراكنده شويد) زيرا ايشان اگر اين انديشه سست و نادرست را (كه پيش گرفته اند) با تمام رسانند (دنبال كنند) نظم و ترتيب (امر دين و دنياى) مسلمانان بهم خواهد خورد (ريسمان اتّحاد و اتّفاق ايشان گسيخته ميشود)(5) و جز اين نيست كه آنها اين دنيا (خلافت و امارت) را مى طلبند از روى حسد بكسى كه خداوند آنرا باو عطاء فرموده، پس خواسته اند احكام (اسلام) را وارونه كنند (خلافت را كه خداوند از آن من قرار داده باز گيرند)(6) و (اگر از ما پيروى كنيد) حقّ شما بر ما عمل بكتاب خدا و روش پيغمبر او، صلّى اللَّه عليه و آله (با مردم) و قيام بحقّ او (انجام دادن دستور او) و بلند كردن (منتشر ساختن) احكام او است (تا بر اثر آن رستكار شويد).
اين گروه (فتنه انگيز) به علت خشم بر حکومت من به يکديگر پيوسته اند و من تا هنگامى که بر اجتماع شما خائف نشوم، صبر و تحمل مى کنم و اگر آن ها به اين افکار سست و فاسد (و نقشه هاى شوم) ادامه دهند، نظام جامعه اسلامى از هم گسيخته خواهد شد (و در چنين شرايطى صبر نخواهم کرد). آن ها از روى حسد، نسبت به کسى که خداوند، حکومت را به او بازگردانده به طلب دنيا برخاسته و تصميم گرفته اند اوضاع را به عقب برگردانند (و سنّت هاى جاهلى را زنده کنند). حقى که شما بر گردن ما داريد عمل به کتاب خدا و سيره و روش رسول الله(صلى الله عليه وآله) و قيام به حق او و برپا داشتن سنّت اوست (و حق من بر شما اطاعت و فرمانبردارى است).
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج6، ص: 459-458
اگر فتنه جويان ادامه دهند تحمّل نخواهم کرد:با توجّه به اين که اين خطبه در آغاز خلافت امام(عليه السلام) و هنگام حرکت به سوى بصره براى خاموش کردن آتش فتنه انگيزان جمل ايراد شده، آن حضرت در بخش اوّل، دوستانش را به اطاعت دعوت کرد و دراين بخش به دشمنان هشدار مى دهد که دست از فتنه انگيزى بردارند و گرنه با آن ها برخورد شديد خواهد کرد.مى فرمايد: «زيرا اين گروه (فتنه انگيز) به علّت خشم بر حکومت من به يکديگر پيوسته اند» (إِنَّ هؤُلاَءِ قَدْ تَمَالَؤُوا(1) عَلَى سَخْطَةِ(2) إِمَارَتِي).اشاره به اين که آن ها گروه هاى مختلفى اند; از منافقان گرفته تا بعضى از صحابه حسود و تنگ نظر (مانند طلحه و زبير) که قدر مشترکى جز مخالفت با من ندارند.سپس مى افزايد: «من تا هنگامى که بر اجتماع شما خائف نشوم، صبر و تحمل مى کنم» (وَ سَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِکُمْ).لذا در ادامه سخن مى افزايد: «اگر آن ها به اين افکار سست و فاسد باقى بمانند (و بخواهند اهداف شوم خود را عملى کنند)، نظام جامعه اسلامى از هم گسيخته خواهد شد (و در چنين شرايطى صبر نمى کنم و بايد به فتنه انگيزى آن ها پايان داد)» (فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ(3) هذَا الرَّأْيِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ).و در ادامه اين سخن مى افزايد: «آن ها از روى حسد، نسبت به کسى که خداوند، حکومت را به او بازگردانده به طلب دنيا برخاسته و تصميم دارند اوضاع را به عقب برگردانند (و سنّت هاى جاهلى را زنده کنند)» (وَ إِنَّمَا طَلَبُوا هذِهِ الدُّنْيَا حَسَداً لِمَنْ أَفَاءَهَا اللهُ عَلَيْهِ، فَأَرَادُوا رَدَّ الاُْمُورِ عَلَى أَدْبَارِهَا).اين سخن اشاره به آن است که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) آمد و حکومت را از صورت دنيوى و مادّى به صورت حکومت الهى درآورد که در آن نيکان و پاکان نقش داشته باشند; ولى اصحاب جمل به گمان اين که حکومت، طعمه چرب و لذيذى براى آنان است، اصرار دارند آنان را در قبضه خود بگيرند و به خواسته هاى دنيوى خودلباس عمل بپوشانند.جمله «حَسَداً لِمَنْ اَفَائَهَا» با توجه به اين که «افاء» از ماده «فيئ» به معناى بازگشت است، اشاره به اين نکته است که حکومت در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خاندان بنى هاشم بود و اکنون نيز به همان خاندان بازگشته است; هر چند حسودان تلاش مى کنند که آن را باز گيرند و بار ديگر سنّت هاى جاهلى را در محيط اسلام زنده کنند.و در پايان خطبه امام(عليه السلام) اشاره به حقوق مردم بر حکومت کرده، مى فرمايد:«حقى که شما بر گردن ما داريد عمل به کتاب خدا و سيره و روش رسول الله(صلى الله عليه وآله) و قيام به حق او و برپا داشتن سنت اوست» ( وَ لَکُمْ عَلَيْنَا الْعَمَلُ بِکِتَابِ اللهِ تَعَالَى وَ سِيرَةِ رَسُولِ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ وَالْقِيَامُ بِحَقِّهِ، وَ النَّعْشُ(4) لِسُنَّتِهِ).اشاره به اين که اگر ما بر شما حق داريم (حق اطاعت وپيروى کامل و مخلصانه) شما هم بر ما حقى داريد که همان احياى کتاب الله و سنّت پيغمبر و تعالى و پيشرفت آن است; چرا که حق، همواره دو طرفى است و حق يک سويه وجود ندارد.قابل توجّه اين که اين خطبه با تأکيد بر اهمّيّت قرآن شروع شد و باتأکيد بر آن پايان پذيرفت.****پی نوشت:1. «تمالؤوا» ازماده «ملائة» به معناى مساعدت بر کارى گرفته شده، بنابراين مفهوم «تمالؤوا» اين است که آن ها دست به دست هم داده اند و به کمک هم برخاسته اند.2. «سخطة» با «سخط» (بروزن سبد) يک معنا دارد و آن خشم و غضب است.3. «فيالة» به معناى سستى فکر و انديشه است.4. «نعش» به معناى برداشتن و برپا نمودن است و اين که به جسد مردگان «نعش» مى گويند به دليل اين است که آن را روى دست بلند مى کنند و به سوى قبرستان مى برند.
«ان هولاء قد تمالئوا علي سخطه امارتي و ساصبر ما لم اخف علي جماعتكم. فانهم ان تمموا علي فياله هذا الراي، انقطع نظام المسلمين، و انما طلبوا هذه الدنيا حسدا لمن افاءها الله عليه فارادوا رد الامور علي ادبارها. و لكم علينا العمل الكتاب الله تعالي و سيره رسولالله صلي الله عليه و آله و القيام بحقه و النعش لسنته» (همانا اينان براي خصومت با زمامداري من با اجتماع انبوه برخاستهاند و من مادامي كه از مختل شدن نظم جامعه نترسم، صبر خواهم كرد و اگر آن نابخردان بر راي سست و بيپايه خود اصرار بورزند نظم زندگي مسلمانان از هم ميپاشد. جز اين نيست كه حرص و آزي كه آنان بر اين دنيا از خود نشان ميدهند، علتي جز حسادت به كسي كه خداوند زمامداري و ديگر فضايل انساني را در اختصاص او قرار داده است، ندارد. آنان به اين تبهكاري اقدام كردهاند كه امور مسلمين را درباره زمامداري به عقب برگردانند. حقي كه شما بر گردن ما داريد، عمل به كتاب خداوند و سيره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و قيام به سنت او است.)اين اصحاب جمل براي خصومت با حاكميت من، اجتماع انبوه نمودهاند:شكيبايي و تحمل من در برابر نابكاري آنان تا آنجا است كه نظم جامعه مسلمين از هم نپاشد. با اين منطق الهي است كه اميرالمومنين عليهالسلام اهميت نظم زندگي اجتماعي انسانها را گوشزد ميفرمايد كه اگر آن نابخردان اختلالي به زندگي اجتماعي مردم وارد آوردند و باعث پايمال شدن حقوق انسانها در حيات اجتماعي شوند، تحمل روا نديده به هر وسيله ممكن فساد را از ريشهاش خواهم كند اگر چه با كشيدن شمشير از غلاف و درو كردن جانهاي فاسد باشد. آنان كاري با حق و حقيقت ندارند، تنها نشانه تيرهاي خودپرستي و خودكامگي آنان، حكومت من است؟ آنان چه بدانند و چه ندانند، تضاد با حكومت حق و عدالت ميورزند. اگر آن پيروان هويپرستي و آن رياستطلبان، دقت كنند خودشان به سستي و بيپايگي راي و عقيده و اقدام عملي خود پي خواهند برد، ولي هيهات، مگر بيماري مقامپرستي و حسادت، انديشه و تعقل و وجدان پاك را به حال خود ميگذارد كه بينديشند و تعقل كنند و با وجدان پاك تصميم گيرند و اقدام نمايند!؟
فرموده است: «إنّ هؤلاء قد تمالئوا»:منظور از اين گروه، طلحه و زبير و عايشه و پيروان آنهاست، و اين سخن اشاره دارد به اين كه رفتن اينان به بصره بر خلاف آنچه ادّعا و اظهار مى كنند براى خونخواهى عثمان نيست، بلكه به سبب ناخشنودى و خشمى است كه از خلافت و حكومت آن حضرت دارند.پس از اين امام (ع) وعده مى دهد: تا هنگامى كه بيم تفرقه امّت و گسيختگى امور كشور پيش نيايد در برابر اعمال اينها بردبارى و شكيبايى خواهد كرد، و هشدار مى دهد كه اگر اينها در راهى كه در پيش گرفته اند همچنان بر انديشه سست و خيال خام و سركشى و نافرمانى خود ادامه دهند نظام امور مسلمانان گسيخته و جمعيّت آنان پراكنده خواهد شد.فرموده است: «إنّما طلبوا... عليه»:اين سخن در بيان انگيزه ناخشنودى و خشم اينها از رسيدن آن حضرت به حكومت و خلافت است، و اين به سبب دنيا طلبى و حسد ورزى آنها بر كسى است كه خداوند دنيا را در اختيار او نهاده است، و اين گفته به خاندان پيامبر اكرم (ص) اشاره دارد.فرموده است: «فأرادوا ردّ الأمور على أدبارها»:يعنى اينها مى خواهند اكنون هم خلافت را از خاندان پيامبر (ص) بيرون برند همان گونه كه در نخست اين كار را كردند يا حقّى را كه به آنان بازگشته، همچون گذشته از آنها سلب كنند.پس از اين امام (ع) اعلام مى كند حقوقى را كه مردم بر او دارند و اين در صورتى است كه صادقانه و دور از شائبه فرمانبردار باشند اين است كه در ميان آنان به كتاب خدا عمل و از روش پيامبر گرامى (ص) پيروى كند، و نسبت به اداى حقوقى كه خداوند واجب گردانيده اقدام، و سنّتهاى خداوند را جارى و بر پا دارد، و آنچه بر امام و پيشوا واجب است همين است، و توفيق از خداوند است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 107
إنّ هؤلاء قد تمالئوا على سخطة إمارتي و سأصبر ما لم أخف على جماعتكم فإنّهم إن تمّموا على فيالة هذا الرّأي انقطع نظام المسلمين و إنّما طلبوا هذه الدّنيا حسدا لمن أفائها اللّه عليه فأرادوا ردّ الامور على أدبارها و لكم علينا العمل بكتاب اللّه و سنّة رسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و القيام بحقّه و النّعش لسنّته. (35959- 35840)اللغة:و (و تمالئوا) على الأمر تعاونوا. و قال ابن السكيت اجتمعوا و (فال) رأيه يفيل قيلولة و فيلة أخطأ و ضعف كتفيّل و رجل فيل الرّأى بالكسر و الفتح ككيس و فاله وفاء له و فاءل من غير اضافة ضعيفة جمعه أفيال و في رواية بدل فيالة (فيولة).الاعراب:و السين في قوله و سأصبر ليست لتخليص المضارع للاستقبال كما هو غالب موارد استعمالها و انما هي لتأكيد وقوع الصبر كما نبّه به الزّمخشري حيث قال انها إذا دخلت على فعل محبوب أو مكروه أفادت أنه واقع لا محالة.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 108
و قال في تفسير قوله: «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ» معنى السين أنّ ذلك كاين لا محالة و إن تأخر إلى حين، و في تفسير «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ» السين مفيدة وجود الرحمة لا محالة و هي تؤكّد الوعد كما تؤكّد الوعيد إذا قلت سأنتقم منك، و حسدا منصوب على المفعول لأجله.المعنى:ثمّ نبه على ضلال طلحة و الزّبير و عائشة و إيّاهم أراد بقوله (إنّ هؤلاء القوم قد تمالئوا) أى تعاونوا و تساعدوا و اجتمعوا (على سخطة إمارتي) و كراهيّتها سخيمة و مقتا (و سأصبر) على بغيهم و خروجهم (ما لم أخف على) حوزة (جماعتكم) و على انفصام حبل الاسلام (فانهم إن تمّموا) ما أرادوه و بلّغوه أجله مستقرّين (على فيالة هذا الرّأى) يعني أنهم إن أتمّوا ما تصدّوه في مسيرهم و مخالفتهم و بقوا على هذا الرّأى الضعيف (انقطع نظام المسلمين) و انفصم حبل الدّين، و تضعضع سوارى المتقين.ثمّ بيّن علّة سخطهم لامارته بقوله (و إنما طلبوا هذه الدّنيا) يعني أنّ علة تمالؤهم عليّ ليست ما أظهروه من الطلب بدم عثمان و إنما هي تنافسهم في الدّنيا و طلبهم لها (حسدا لمن أفائها اللّه عليه) و ردّها إليه.قال الشارح المعتزلي بعد تفسير الفيء بمعنى الرجوع و هذا الكلام لا يشعر بأنه عليه السّلام كان يقتصد أنّ الأمر له و أنه غلب عليه ثمّ رجع إليه و لكنه محمول على أنه من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمنزلة الجزء من الكلّ و أنهما من جوهر واحد فلما كان الوالي قديما هو و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ثمّ تخلل بين ولايتهما و لا يات غريبة سمّى ولايته فيئا و رجوعا لأنها رجعت الى الدّوحة الهاشميّة انتهى.و أنت خبير بأنّ كلامه عليه السّلام صريح في ما ذكره الشارح أوّلا و انكار الشارح للإشعار عجيب و الحمل الذي تمحّله غريب، و كم له عليه السّلام في هذا الكتاب من كلام صريح في اغتصاب الخلافة، و انتهاب الوراثة، و كفى بذلك شهيدا الخطبة الثالثة، و الكلام السادس، و الخطبة السادسة و العشرين، فضلا عن غيرها.بل قد ادّعى الشارح نفسه في شرح الخطبة المأة و الاحدى و السبعين تواتر الأخبار الواردة عنه عليه السّلام في هذا المعنى و هو كذلك و سنحكى كلامه إذا بلغ الشرح
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 111
محلّه و ما أدرى ما ذا أعدّه الشّارح للجواب يوم الحساب، مع علمه بالأخبار المتواترة في هذا الباب، لو لم يكن ما يمحّله من التكلّفات و التأويلات، تقيّة من ذوى الأذناب، و اللّه عالم بالسرائر خبير بالضمائر هذا.و قوله (فأرادوا ردّ الامور على أدبارها) أى أرادوا انتزاع أمر الخلافة منه عليه السّلام بعد إقباله إليه كما انتزعت أوّلا أسوة بما وقع من قبل ثمّ أخبر بما لهم عليه إن قاموا بوظايف الطاعة فقال (و لكم علينا العمل بكتاب اللّه تعالى و سيرة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و القيام بحقه) أى بحق الرّسول صلّى اللّه عليه و آله الواجب علينا القيام به (و النعش لسنّته) أى الرفع لشريعته و الاعلاء لكلمته صلواة اللّه و سلامه عليه و آله.الترجمة:و بدرستى كه اين قوم جمل اجتماع كرده اند و معين همديگر شده اند بر غضب و بغض إمارت و خلافت من، و البته صبر مى كنم بر اين حركت ايشان مادامى كه نترسم بر جماعت شما پس بدرستى كه ايشان اگر بانجام برسانند مقصود خودشان را بالاى آن رأى ضعيف كه دارند، بريده شود نظام مسلمانان و غير از اين نيست كه ايشان طلب كرده اند اين دنيا را از روى حسد بردن بر كسى كه برگردانده حق تعالى آنرا بأو، پس اراده كردند باز گردانيدن كارها را بر پشتهاى آن، و مر شما راست بر ذمه ما عمل نمودن بكتاب إلهي و طريقه حضرت رسالت پناهى و قائم شدن بحقّ آن بزرگوار، و بلند كردن سنّت آن برگزيده پروردگار.