أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِكُونَ [وَ] الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ، مَا لِي أَرَاكُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِينَ وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ! كَأَنَّكُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعًى وَبِيٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِيٍّ، وَ إِنَّمَا هِيَ كَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى، لَا تَعْرِفُ مَا ذَا يُرَادُ بِهَا إِذَا أُحْسِنَ إِلَيْهَا، تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا.
النَعَم: شتر، گوسفند.ارَاحَ بِهَا: آن را برد.السَائِم: شبان، چوپان.الوَبِىّ: وبا آور، وبا خيز.الدَوِىّ: بيمارى زا، «مكان دوىّ»، يعنى مكانى كه براى سلامتى مضر است.الْمُدَى: جمع «مدية»، كاردها، منظور گوسفندى است كه براى ذبح پروار ميشود.تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا: روزش را روزگار مى پندارد، يعنى بعد از امروز فردايى را نمى بيند و به عاقبت خود نمى انديشد.
نَعَم: چهارپايان مثل شتر و گوسفندأراح: آزاد فرستاده استسائِم: شبان، كسى كه حيوان را بچراگاه برده استمَرعَى: چراگاهوَبِىّ: با وبامَشرَب: محل آب، آبشخوردَوِىّ: دردآور، مرض زامُدَى: كارد بزرگشِبَع: سيرى از طعام
اى غفلت زدگانى كه خدا از شما غافل نيست. اى كسانى كه فرمان خدا را ترك گفته ايد و حال آنكه شما را بازخواست خواهد كرد، چيست كه مى بينمتان كه از خداى مى رميد و به ديگرى جز او مى گراييد. چونان چارپايانى هستيد كه چوپانشان به چراگاهى بيمارى خيز و آبشخورى دردانگيز رها كرده است. يا همانند آن گوسفندى هستيد كه فربه اش مى سازند تا كارد بر گلويش مالند و نداند كه با او چه مى كنند. اگر با او نيكى كنند پندارد كه همواره روزگارش چنين است و كار او سير شدن است و بس.
از خطبه هاى آن حضرت است در پند و اندرز، و بيان نزديكى خود به پيامبر:اى بى خبرانى كه از شما بى خبر نيستند، و اى تاركان عهد حق كه از شما به طاعت عهد گرفته شده، چه شده كه شما را رويگردان از خدا، و روى آورده به غير او مى بينم؟ به چهار پايانى مى مانيد كه چوپان آنها را به چراگاه وبا خيز، و آبشخور دردانگيز برده. علف چرانى هستيد كه براى بردن به قصاب خانه علفش مى دهند، زمانى كه با او خوبى مى كنند نمى داند از اين خوبى كردن به او چه هدفى دارند، روزش را روزگار، و سير شدنش را زندگى مى پندارد.
(برخى از شارحان نوشته اند اين خطبه را هنگامى كه به ستون مسجد مدينه تكيه داده بود ايراد فرمود).1. نكوهش غافلان:اى بى خبرانى كه آنى مورد غفلت نيستيد، و اى ترك كنندگان فرامين الهى كه از تمامى كارهايتان بازخواست مى شويد شما را چه شده است كه از خداى خود روى گردان و به غير او گرايش داريد چونان چار پايانى كه چوپان آنها را در بيابانى و با خيز، و آب هايى بيمارى زا رها كرده است. گوسفندان پروار را مى مانيد كه براى كارد قصّاب آماده اند ولى خودشان نمى دانند چه آن كه هر گاه به گوسفندان با مقدارى علف نيكى كنند يك روز خود را يك عمر پندارند، و زندگى را در سير شدن شكم ها مى نگرند.
اى بيخبران كه شما را وانگذاشته اند، و واگذارندگان فرمان كه بازخواست بر آنان نوشته اند، چيست كه مى بينم از خدا رويگردانيد و جز او را خواهانيد چارپايانى را مانيد كه شبان آنها را در كشتزارى سر دهد، وبا خيز، و آبشخورى دردانگيز. گوسفندى را مانيد كه چرد تا فربه شود و زير كارد رود، و نداند از آن چه خواهند، و با او چه كنند. اگر بدان نيكى كنند روز خود را، روزگارش پندارد، و سيرى اش را پايان كار.
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در آن به شنوندگان اندرز داده بفضائل خود اشاره مى فرمايد): (1) آهاى كسانيكه (از قيامت و حساب و باز پرسى) غافل بوده و از ايشان غافل نيستند (چون گفتار و كردار در صحيفه اعمال بدون كم و زياد ضبط ميشود، پس از خواب غفلت بيدار شده عمر خود را بيهوده بسر نرسانيد) و اى كسانيكه (بر اثر فريب دنيا اوامر و نواهى خداوند سبحان را) رها كرده و (بزودى دارائى و زينت و آرايش دنيا و آنچه بآن دل بسته اند) از ايشان خواهند گرفت، چگونه است كه شما را مى بينم از خدا دورى گزيده و رو بغير او آورده دوستى نموده ايد؟(2) شما مانند چهار پايانيد كه چوپان آنها را برده است بطرف چراگاه وبا آميز و آبشخور درد انگيز (نمى دانند آنها را به كجا مى برند) كه چون گوسفندى مانند كه آنها را بجهت آماده كردن براى كاردها (سر بريدن) علف مى دهند، نمى داند چه خيالى برايش دارند كه با آن نيكوئى كرده پرورشش مى دهند، روزش را روزگار و كارش را سير شدن مى پندارد (از پايان كار غافل بوده نظرى جز بروز حاضر و مقصودى جز خوردن ندارد، در صورتيكه صاحبش را از فربه نمودن آن مقصود ديگرى است، و چوپان نفس امّاره شما را به چراگاه دنياى پر از درد و گرفتارى برده و به زينت و آرايش نابود شدنى آن فريفته از عاقبت كار بى خبر، مى پنداريد هميشه در اينجا خواهيد ماند).
اى مردمى که (غافليد، امّا) از شما غفلت نمى شود (و تمام کردارتان را مأموران الهى ثبت مى کنند) و اى کسانى که (فرمان خدا را) ترک مى کنيد، اما شما را ترک نمى کنند; چه شده است که مى بينم از خدا روى برتافته ايد و به غير او روى آورده ايد؟ گويا شما گله شتران يا گوسفندانى هستيد که چوپان، آن ها را به چراگاه «وباخيز» و چشمه اى بيمارى زا مى برد (يا) شما همچون حيوان پروارى هستيد که (آن را فربه مى کنند تا) گارد بر گلويش نهند، ولى خودش نمى داند، چه برنامه اى براى او در نظر گرفته شده است. او چنان است که هر گاه به وى نيکى شود (و مقدارى علف نزد او بريزند) يک روز خود را يک عمر مى پندارد و سرنوشت خود را در سيرى و شکم پرورى مى بيند.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 533-529
وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ في الموعظة و بيان قرباه من رسول اللَّه صلى الله عليه و آله.از خطبه هاى امام عليه السلام است كه در آن مردم را پند و اندرز مى دهد و نزديك بودن خود را با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيان مى دارد.
خطبه در يك نگاه:اين خطبه از سه بخش تشكيل شده است: امام عليه السلام در بخش اوّل مواعظ سودمندى با بيانات تكان دهنده براى مخاطبان خود -كه در واقع همه انسان ها در طول تاريخ اند- بيان مى فرمايد و كسانى را كه در خواب غفلت گرفتارند با سخنان بيدارگر خود بيدار مى كند.در بخش دوّم اين خطبه اشاره به آگاهى اش از حوادث آينده مى نمايد و منبع اصلى علم خود را كه تعليم پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله معرفى مى دارد و تصريح مى كند كه من مى توانم هر يك از شما را از آغاز و پايان كارش و تمام شئون زندگانى اش آگاه سازم؛ ولى از بيم اين كه مبادا درباره من غلو كنيد و كافر شويد، خوددارى مى كنم.و در بخش سوّم -كه جمله هاى پايانى خطبه است- به اين نكته مهم اشاره مى كند كه من در اوامر و نواهى ام نسبت به شما هميشه خود، پيشگامم و پيش از آن كه شما را امر و نهى كنم، خودم عمل مى نمايم.
اين همه غفلت چرا؟«اى مردمى که (غافليد، امّا) از شما غفلت نمى شود (و تمام کردارتان را مأموران الهى ثبت مى کنند) و اى کسانى که (فرمان خدا را) ترک مى کنيد، اما شما را ترک نمى کنند. چه شده است که مى بينم از خدا روى برتافته ايد و به غير او روى آورده ايد؟ گويا شما گله شتران يا گوسفندانى هستيد که چوپان، آن ها را به چراگاه «وباخيز» و چشمه اى بيمارى زا مى برد» (أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ، مَا لِي أَرَاکُمْ عَنِ اللهِ ذَاهِبِينَ، وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ! کَأَنَّکُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ(1) بِهَا سَائِمٌ(2) إِلَى مَرْعىً وَبِيٍّ(3)، وَ مَشْرَب دَوِيٍّ(4)).گرچه همه مسلمين دم از خدا مى زنند، ولى گاه عمل گروهى نشان مى دهد که به خدا پشت کرده و به دنيا و هواى نفس چسبيده اند ; در اين حال امام(عليه السلام) آن ها را به حيواناتى تشبيه کرده است که چوپان ناآگاه يا مغرض، آن ها را در جايى به چرا مى برد که از مرتع و آب نوشيدنى آن بيمارى و مرگ بر مى خيزد; اين چوپان، همان شيطان است و اين حيوانات، همان انسان هايى اند که نداى عقل را رها کرده، به فرمان هواى نفس دل بسته اند و اين چراگاه بيمارى زا همان وادى لذّات و مشتهيات نفسانى است که گناهان و معاصى از آن بر مى خيزد و سرانجام روحانيت و معنويت را در انسان، مى کُشد.و در ادامه مى افزايد: «شما همچون حيوان پروارى هستيد که (آن را فربه مى کنند تا) کارد بر گلويش نهند، ولى خودش نمى داند، چه هدفى براى او در نظر گرفته شده است. او چنان است که هر گاه به وى نيکى شود (و مقدارى علف نزد او بريزند) يک روز خود را يک عمر مى پندارد و سرنوشت خود را در سيرى و شکم پرورى مى بيند» (وَ إِنَّمَا هِيَ کَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى(5) لاَ تَعْرِفُ مَاذَا يُرَادُ بِهَا! إِذَا أُحْسِنُ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا، وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا).امام(عليه السلام) با اين دو تشبيه، سرنوشت دنياپرستان آلوده و بى بند و بار را به حيوانى تشبيه مى کند که اگر او را به چرا برند به سرزمين بيمارى خيز و مرگ زا مى برند و اگر در آغُل بماند و به صورت پروار تغذيه شود براى سربريدن آماده مى شود; بى آن که از آينده تاريک خود با خبر باشد!! او گمان مى کند آن کس که نزد او علف مى ريزد، به او احسان مى کند; ولى نمى داند که اين کار، مقدّمه ذبح اوست!!(6)****پی نوشت:1. «أراح» از ماده «اراحة» به معناى بازگرداندن حيوانات به هنگام غروب به آغل ها و استراحت گاهشان است ; ولى گاه به حرکت دادن حيوانات در هر زمان اطلاق مى شود و در عبارت مذکور، منظور همين است.2. «سائم» در اصل به معناى کسى است که دنبال چيزى مى رود; سپس به معناى چوپانى که حيوانات را به چرا مى برد و يا حيواناتى که به چرا مى روند، استعمال شده است و در عبارت مزبور به معناى چوپان است (بنابراين هم معناى متعدّى دارد و هم لازم). 3. «وبىّ» (از ماده وبا) به معناى کسى است که به بيمارى وبا يا هر نوع بيمارى واگيردار مبتلا شده است و «مرعى وبى» در عبارت مذکور به معناى چراگاه وباخيز يا آلوده به بيمارى است.4. «دوىّ» از ماده «داء» به معناى بيمارى گرفته شده و «دوىّ» به آب يا غذايى مى گويند که آلوده و بيمارى زاست.5. «مدى» جمع «مدية» (بر وزن لقمه) به معناى چاقو و کارد است.6. سند خطبه: از جمله منابعى كه بخشى از اين خطبه در آن نقل شده، غرر الحكم آمدى است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 422) و از كتاب تمام نهج البلاغه چنين بر مى آيد كه اين خطبه در منابع ديگرى بوده و اضافاتى داشته است؛ از جمله پيشگويى على عليه السلام درباره حجرالاسود كه به وسيله بعضى از دشمنان از مكه به بلاد ديگر منتقل مى شود پس از مدّتى به جاى نخست بازگردانده مى شود. (كتاب تمام نهج البلاغه، صفحه 287).
موعظه ياران:«ايها الناس غير المعفول عنهم، و التاركون الماخوذ منهم» (اي مردم كه مورد غفلت نيستيد و اي رهاكنندگان دستورات الهي كه مسئوليد.)براي بروز سطح عظمت بشر دو شرط لازم است كه علي (ع) در دو جمله بالا براي بشريت متذكر شده است: شرط يكم- توجه به اين كه بشر در هر حالي كه باشد و در هر وضعي كه بسر ببرد، مورد آگاهي و اطلاع است، اگر چه در غفلت مرگبار زندگي كند.شرط دوم- بداند كه هر تكليفي را رها كند و به آن عمل ننمايد، آسيبي بر نفس (شخصيت) خود وارد ساخته است، و هر آسيبي كه بر نفس كسي وارد ميشود، علاوه بر از دست دادن ثمره عالي حيات هدفدار، مسئوليتي درباره همان تكليف، دامنگير او خواهد بود.شرط يكم- همه ما ميدانيم كه قرار گرفتن انسان در مجراي تاثير و تاثر با قوانين حاكمه در جهان هستي، هيچ نيازي به علم و اطلاع و رضايت و عدم رضايت فرد ندارد. اكثريت قريب به اتفاق مردم از هزاران نوع حركت و فعاليت و دگرگونيهاي قانوني كه در بدن آنان به وجود ميآيد، غفلت دارند و شايد وقايع و حوادث بيشمار ديگري هم در همين بدن در ارتباط با درون و برون در جريان است و هيچيك از ما اطلاعي از آنها نداريم، با اين حال همه آنها به جريان قانوني خود ادامه ميدهند و كاري با اطلاع و بياطلاعي ما ندارند. حال بگذاريد افرادي پيدا شوند كه ندانند همه موجوديت و كارها و گفتارها و حتي نيتهاي آنان نه تنها براي خداوند سبحان آشكار است، بلكه يك نيرو و قانون مخفي حاكم بر سرگذشت و سرنوشت بشري آنها را فاش خواهد ساخت. اين جملات را به گوش دل بسپاريم: (سيركنندگان خود مورد سيرند). (چاهي كه ميكنيم قد و قامت خود را هم كه حتما روزي در آن خواهيم افتاد، محاسبه نماييم) (هر هيئت و هر نقش كه شد محو كنون، در مخزن روزگار ماند مخزون) (يا سبو يا خم مي یا قدح باده كنند، يك كف خاك درين ميكده ضايع نشود) اينها اصولي هستند كه در جريان خود، نيازي به علم و اجازه ما سادهانديشان ندارند.شرط دوم- هر تكليف حساب شده در ارتباط چهارگانه (ارتباط انسان با خويشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با جهان هستي و ارتباط انسان با همنوع خود) كه از فطرت و معقل سليم به وجود ميآيد يا مستند به وحي الهي ميباشد، توجيهكننده انسان به مسير اصلي او در مجراي حركت هدفدار تكاملي او ميباشد. به اين جهت است كه انسان با هر تخلفي که ميورزد، با نظر به اهميت همان تكليف از مسير خود منحرف ميگردد.****«ما لي اراكم عن الله ذاهبين، و الي غيره راغبين، كانكم نعم اراح بها سائم الي مرعي وبي، و مشرب دوي، و انما هي كالمعلوفه للمدي، لا تعرف ماذا يراد بها! اذا احسن اليها تحسب يومها دهرها و شبعها امرها» (چه شده است كه شما را از خدا گريزان و به سوي غير خدا راغب ميبينيم! گويي آن چهارپايانيد كه شبان آنها، شبانگاه آنها را به چراگاهي آلوده به وبا و آبشخوري دردخيز ببرد …).هر چه ميانديشم، جهت رويگرداندن شما را از خدا و روي آوردنتان به غير خدا را دريابم، علت موجهي براي آن نميبينم:آيا از عقل و قلب حقيقتياب محروميد؟! آيا جهان هستي آموزندگي خود را از دست داده است؟! آيا آيات خداوندي در جهان دروني و بروني از بين رفتهاند؟! آيا رهبر و زمامدار شما منحرف شده است؟! آيا پاسخ حقيقي مسائل زندگي شما را كه حقيقت «من» شما چيست، از كجا آمدهايد، به كجا آمدهايد، در اين جا با كيستيد، براي چه به اين دنيا آمدهايد و به كجا ميرويد، خودخواهيهاي شما، اموال شما، خودكامگيهاي شما ميدهد؟! شما با كمال آگاهي پاسخ همه اين مسائل را ميدانيد. شما اراده نداريد، شما نعمت عظماي احساس تكليف را كه اراده و تصميم و اقدام به دنبال آن ميآيد، براي هويپرستي خود از دست دادهايد. ميدانيد مثل شما چيست؟ مثل شما مانند آن چهارپايان است كه شبان آنها، شبانگاه آنها را به چراگاهي آلوده به وبا و چشمهساري دردخيز برده و در آن جا رها كرده باشد. هر علفي كه بخورند و هر آبي كه بياشامند، آنها را بيمار يا بيمارگونه ميسازد. آن چهارپايان با تمامي غفلت از آن علفها سير و از آن آبها سيراب ميگردند، بدون اين كه بدانند مقصود اصلي فربه شدن آنها براي ذبح است اگر از مهلكه آن چراگاه آلوده به وبا و چشمهسار دردخيز جان سالم به در ببرند. آن چهارپايان نادان اگر روزي خوش ببينند، گمان ميكنند تمام روزگار عمر را با آن خوشي بسر خواهند برد!
فرموده است: «أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ»:خطاب امام (ع) عامّ و به همگان است، و اين كه آنان را غافل خوانده براى اين است كه از سرنوشت آخرت خود ناآگاهند، مراد از اين كه از آنها غفلت و فراموشى نيست اين است كه اعمال آنها در لوح محفوظ ثبت شده است، اين كه مردم ترك كنندگانند، يعنى طاعت و آنچه را بدان دستور داده شده اند رها مى كنند، معناى «المأخوذ منهم» اين است كه از عمر و دارايى دنياى آنها كاسته مى شود.سپس در باره اين كه روى از خدا بر تافته اند، يعنى از فرمانبردارى او روى گردانده و به غير او يعنى به زندگى اين جهان و زيب و زيور آن دل بسته اند هشدار مى دهد و پس از آن آنها را به رمه گوسفندان يا شترانى تشبيه فرموده كه چوپان يا شتربان آنها را به چراگاهى پر از درد و وبا، رانده باشد، وجه مشابهت، غفلت آنها همچون چهار پايان است و نفس امّاره مانند چوپانى كه دامها را به چراگاهى پر از درد و وبا براند آنان را به ارتكاب معاصى و بهره بردارى از لذّات و شهوات دنيا مى كشاند و چون لذّات و خوشيهاى اين جهان منشأ گناهانى است كه انسان را در معرض هلاكت اخروى و دردهاى درمان ناپذير جهان واپسين قرار مى دهد به چراگاهى آن چنان تشبيه شده است.فرموده است: «و إنّما هي كالمعلوفة»:اين تشبيه ديگرى است كه در باره مردم فرموده و آنان را به گاو و گوسفند پروارى همانند كرده است، مناسبت اين تشبيه از چند جهت است، يكى توجّه و دلبستگى مردم به لذّات دنيا و خوردنيها و نوشيدنيهاى آن است كه از اين جهت به حيوانى شباهت دارند كه آن را پروار كنند و در علوفه دادن آن بكوشند و از اين نظر كه پايان همه لذّتها و خوشيها مرگ است نيز شبيه اينهايند، زيرا اين دامهاى پروارى نيز پس از چاقى و فربهى فرجامى جز كشتن و سر بريدن ندارند، غفلت مردم از مرگ و سرنوشتى كه در پيش دارند وجه ديگر اين تشبيه است چه مردم از اين جهت مانند گاو و گوسفندند كه از سر انجام خود كه ذبح و كشتن است غافل و بى خبرند، مناسبت ديگر اين كه وقتى خوشبختى به انسان رو مى آورد، و از خوشيها و لذّات دنيا كامياب مى گردد مى پندارد كه اين بهره منديها براى او هميشه اوقات برقرار خواهد بود و خيال مى كند كه هدف از آفرينش او در اين جهان تنها سير خوردن و سيراب شدن است، و اين درست حالت گاو و گوسفند است كه وقتى علف جلو او ريخته مى شود، با شتاب فراوان آنها را مى خورد و انديشه فرداى خود را ندارد، و مى پندارد كه غرض از آفرينش او همين است و بس. وجه اين تشبيه مناسبتهايى است كه ياد كرديم.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 178
و من خطبة له عليه السّلام و هى المأة و الرابعة و السبعون من المختار في باب الخطب:أيّها الغافلون غير المغفول عنهم، و التّاركون المأخوذ منهم، ما لي أريكم من اللّه ذاهبين، و إلى غيره راغبين، كأنّكم نعم أراح بها سائم إلى مرعي وبيّ، و مشرب دويّ، إنّما هي كالمعلوفة للمدى لا تعرف ما ذا يراد بها إذا أحسن إليها، تحسب يومها دهرها، و شبعها أمرها.اللغة:(النعم) بالتحريك جمع لا واحد له من لفظه و أكثر اطلاقه على الابل و (أراح) الابل ردّها إلى المراح و هو بالضمّ مأوى الماشية باللّيل و بالفتح الموضع الّذي يروح منه القوم أو يروحون إليه و (سامت) الماشية سوما رعت بنفسها فهي سائمة و تتعدّى بالهمزة فيقال أسامها راعيها أى أرعيها و (الوبيّ) بالتشديد ذو الوباء و المرض و أصله الهمزة و (الدّوى) ذو الداء و الأصل في الدويّ دوى بالتخفيف و لكنّه شدّد للازدواج قال الجوهري: رجل دو بكسر الواو أى فاسد الجوف من داء و (المدى) بالضمّ جمع مدية و هى السكين و (الشبع) وزان عنب ضدّ الجوع.الاعراب:غير المغفول صفة للغافلون و صحّة كون غير صفة للمعرفة مع توغّله في النكارة و عدم قبوله للتعريف و لو اضيف إلى المعارف من حيث إنّه لم يرد بالغافلين طائفة معيّنة فكان فيه شائبة الابهام و صحّ بذلك وصفه بالنكرة كما في قوله: «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» على قول من يجعل غير وصفا للّذين لا بدلا منه، و الاستفهام في قوله: ما لى أراكم، للتعجّب كما في قوله: «وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ...» ما و سائم فاعل أراح كما يستفاد من شرح البحراني، أو صفة للفاعل المحذوف كما يستفاد من شرح المعتزلي و العلّامة المجلسيّ «ره».و قوله: تحسب يومها دهرها و شبعها أمرها، الظاهر أنّ يومها ثاني مفعول تحسب و كذلك شبعها و التقديم على الأوّل لقصد الحصر.المعنى:اعلم أنّ مدار هذه الخطبة الشريفة على فصلين:الفصل الاول في ايقاظ الغافلين و تنبيه الجاهلين من رقدة الغفلة و الجهالة و هو قوله: (أيّها الغافلون غير المغفول عنهم) الظاهر أنّ الخطاب لكلّ من اتّصف
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 179
بالغفلة من المكلّفين أى الّذين غفلوا عمّا اريد منهم من المعارف الحقّة و التكاليف الشرعية و لم يغفل عنهم و عمّا فعلوا، لكون أعمالهم مكتوبة محفوظة في اللّوح المحفوظ و صحائف الأعمال و كلّ ما فعلوه في الزبر و كلّ صغير و كبير مستطر (و التاركون) لما امروا به من الفرائض و الواجبات (المأخوذ منهم) ما اغترّوا به من الأهل و المال و الزخارف و القينات كنايه (ما لى أراكم عن اللّه ذاهبين) كناية عن اعراضهم عن اللّه سبحانه و التفاتهم إلى غيره تعالى (و إلى غيره راغبين) إشارة إلى رغبتهم في زهرة الحياة الدّنيا و إعجابهم بها.تشبيه (كأنّكم نعم أراح بها سائم إلى مرعى وبىّ و مشرب دوىّ) شبّههم بأنعام ذهب بها سائم إلى مرعى و مشرب وصفهما ما ذكر و المراد بالسائم حيوان يسوم و يرعى و هو المستفاد من الشارح المعتزلي حيث قال: شبّههم بالنّعم الّتي تتبع نعما اخرى سائمة أى راعية، و إنما قال ذلك لأنّها إذا تبعت أمثالها كان أبلغ في ضرب المثل بجهلها من الابل الّتى يسميها راعيها، انتهى.و فسّره الشارح البحراني بالراعى أي الّذي يراعي النعم و يحفظها و يواظب عليها من الرعاية و هو المراعاة و الملاحظة قال: شبّههم بالنّعم الّتي أراح بها راعيها إلى مرعى كثير الوباء و الدّاء، و وجه الشبه أنهم لغفلتهم كالنّعم و نفوسهم الأمّارة القائدة لهم إلى المعاصى كالراعي القائد إلى المرعى الوبىّ و لذات الدّنيا و مشتهياتها و كون تلك اللّذات و المشتهيات محلّ الاثام الّتي هي مظنّة الهلاك الاخروى و الداء الدّوىّ تشبه المرعى الوبيّ و المشرب الدويّ انتهى.أقول: و هذا أقرب لفظا و ما قاله الشارح المعتزلي أقرب معنى، و ذلك لأنّ لفظ السائم على قول المعتزلي بمعنى الراعى من الرعى و هذا لا غبار عليه من حيث المعنى إلّا أنه يحتاج حينئذ إلى حذف الموصوف أى حيوان سائم و نحوه و هو خلاف الأصل، و أمّا على قول البحراني فلا حاجة إلى الحذف إلّا أنّ كون السائم بمعنى الراعى من الرعاية مما لم يقل به أحد، و كيف كان فالمقصود تشبيههم بأنعام اشتغلت بالماء و الكلاء و غفلت عمّا في باطنهما من السمّ الناقع و دوى الدّاء.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 180
(إنما هى كالمعلوفة للمدى) و السكاكين (لا تعرف ما ذا يراد بها إذا احسن إليها) أى تزعم و تظنّ أنّ العلف إحسان إليها على الحقيقة و لا تعرف أنّ الغرض من ذلك هو الذبح و الهلاك (تحسب يومها دهرها) يعني أنها لكثرة إعجابها لعلفها في يومها تظنّ أنّ دهرها مقصور على ذلك اليوم ليس لها وراءه يوم آخر، و قيل معناه أنها تظنّ أنّ ذلك العلف و الاطعام كما هو حاصل لها ذلك اليوم يكون حاصلا لها أبدا.(و شبعها أمرها) أى تظنّ انحصار أمرها و شأنها في الشبع مع أنّ غرض صاحبها من إطعامها و إشباعها أمر آخر.الترجمة:از جمله خطب شريفه آن برگزيده پروردگار و وصىّ رسول مختار است در نصيحت مخاطبين و اظهار بعض مناقب خود مى فرمايد:اى غافلاني كه غفلت كرده نشده از رفتار و كردار ايشان، و اى ترك كنندگان تكاليف خود كه أخذ خواهد شد از ايشان آنچه بايشان داده اند از متاع دنيا، چيست مرا كه مى بينم شما از خداوند تبارك و تعالى كنار روندگانيد و بسوى غير او رغبت كنندگان، گويا كه شما چهار پايانيد كه برده باشد شبانگاه آنها را بسوى چراگاه و با آرنده و شرابگاه بيمار كننده جز اين نيست كه آن چهار پايان مثل حيواني مى باشند كه علف داده شده از براى كاردها يعني از براى كشتن كه نمى شناسند چه چيز اراده مى شود به آنها چون احسان مى شود به آنها، گمان ميكنند كه روزگار ايشان همين روز ايشان است و بس، و مى پندارند كه كار ايشان منحصر بسير بودن آنها است.