جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص7
از سخنان آن حضرت (ع) در اين خطبه كه با عبارت «ايها الناس غير المغفول عنهم، و التاركون و المأخوذ منهم» «هان اى مردمى كه غافل اند و از ايشان غافل نيستند، فرمانهاى خدا را رها كرده اند و همه چيز از ايشان گرفته مى شود» شروع مى شود. [ابن ابى الحديد] مى گويد: على عليه السلام پس از مقدمه خطبه موضوع ديگرى را مطرح كرده و فرموده است اگر بخواهد مى تواند به هر يك از ايشان خبر دهد كه از كجا آمده و چگونه از منزل خود بيرون آمده است و كجا و چگونه خواهد رفت و از همه كارها و خوراك و آشاميدنى او و تصميمى كه در كارها گرفته است و آنچه در خانه خود اندوخته است آگاهش سازد. او سوگند مى خورد كه مى تواند اين كار را انجام دهد و اين همچون گفتار مسيح عليه السلام است كه در آيه 49 سوره آل عمران آمده است: «و مى توانم شما را از آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هايتان باقى مى گذاريد خبر دهم».
آن گاه مى فرمايد: همانا بيم دارم كه در آن صورت با مبالغه و غلو درباره من به رسول خدا (ص) كافر شويد و مرا بر آن حضرت برترى دهيد، و بيم دارم كه در آن صورت در مورد من مدعى الوهيت شويد همان گونه كه مسيحيان در مورد مسيح، پس از آنكه آنان را از امورى پوشيده آگاه ساخت، مدعى شدند.
سپس مى فرمايد: همانا برخى از اين امور را به خواص ياران و اشخاص مورد اعتمادم كه در مورد آنان از غلو در امانم و مى دانم به پيامبر (ص) كافر نخواهند شد خواهم گفت و آنان مى دانند كه اين هم از نشانه هاى عظمت و معجزات رسول خدا (ص) است كه من، كه يكى از پيروان و ياران اويم، به اين منزلت بزرگ رسيده ام. آن گاه دوباره سوگند مى خورد كه جز به راستى سخن نخواهد گفت و پيامبر (ص) همه اين امور را به او فرموده است و او را به درمانده و تباه شدن گروهى از صحابه و ديگر و مردم و رستگارى كسانى كه رستگار مى شوند و به سرانجام اين امر، يعنى اسلام، و اينكه حكومت و خلافت در آينده چه خواهد شد، خبر داده است و پيامبر (ص) هيچ چيز از آنچه را كه بر سر على عليه السلام خواهد آمد رها نكرده و او را از آن آگاه فرموده و رازش را با او در ميان نهاده است.
درباره برخى از سخنان غلو كنندگان در مورد على (ع):
بدان كه غير ممكن نيست كه برخى از نفسها داراى ويژگيهايى باشد كه با آن
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص8
از امور پوشيده و غيبى آگاه شود. در اين مورد در مباحث گذشته به حد كفايت بحث شده است. البته ممكن نيست كه هيچ نفسى بتواند همه امور غيبى و پوشيده را درك كند زيرا نيروى متناهى نمى تواند به امور نامتناهى چيره و محيط شود و هر نيرويى در هر نفسى حادث و متناهى است. بنابر اين، لازم است سخن امير المومنين عليه السلام را به اين معنى ندانيم كه مقصودش اين است كه به همه امور غيبى داناست، بلكه منظور اين است كه امورى محدود از امور غيبى و پوشيده را كه حكمت خداوند سبحان اقتضاى آن را دارد و او را براى دانستن آن شايسته دانسته است مى داند. در مورد رسول خدا (ص) هم همين گونه است و آن حضرت هم امورى محدود و معدود را مى دانسته اند نه آنكه بر همه امور نامتناهى دانا باشد.
با آنكه على عليه السلام از بيم كافر شدن به رسول خدا بسيارى از آنچه را كه مى دانست از مردم پوشيده داشت، گروهى بسيار به كفر افتادند و در مورد على (ع) مدعى پيامبرى شدند و ادعا كردند كه او شريك رسالت پيامبر (ص) است و سپس مدعى شدند كه همو پيامبر بوده و فرشته مأمور ابلاغ حى اشتباه كرده است و پس از آن گفتند على (ع) همان كسى است كه براى مردم محمد (ص) را مبعوث كرده است. و درباره او مدعى به حلول و اتحاد شدند و هيچ نوع از گمراهى را رها نكردند مگر اينكه درباره اش گفتند و به آنان اعتقاد پيدا كردند و شاعر غلات درباره على عليه السلام اشعارى سروده كه ضمن آن چنين گفته است: «كسى كه عاد و ثمود را با بلاهاى سخت خود نابود كرد و كسى كه بر فراز طور با موسى سخن گفت هنگامى كه او را ندا مى داد...» يكى ديگر از شاعران آنان چنين سروده است. «همانا و جز اين نيست كه آفريدگار همه آفريده ها كسى است كه پايه هاى حصار خيبر را به لرزه در آورد و فرو كشيد، آرى ما او را به امامت و مولايى پسنديده ايم و براى او به سمت خدايى و پروردگارى سجده مى كنيم».
پاره يى از اخبار على عليه السلام به امور غيبى:
در مباحث گذشته برخى از اخبار على عليه السلام به امور غيبى را بيان داشتيم. از جمله شگفت ترين آنها موضوعى است كه آن را ضمن خطبه يى كه در آن از خونريزى هاى آينده سخن مى گويد و اشاره به قرمطيان است. بيان كرده است.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص9
آن حضرت چنين فرموده است «مدعى عشق و محبت نسبت به ما هستند و حال آنكه بغض و كينه ما را در دل نهان دارند و نشانه اين موضوع آن است كه ايشان وارثان ما را مى كشند و از كارهاى ما رويگردانند»، «جوانان ما را از خود طرد مى كنند». و آنچه از آن خبر داده همان گونه بوده است چرا كه قرمطيان گروهى بسيار از آل ابو طالب عليه السلام را كشتند و نامهاى آنان در كتاب مقاتل الطالبيين ابو الفرج اصفهانى آمده است. ابو طاهر سليمان بن حسن جنابى سالار قرمطيان همراه لشكر خويش از نجف و كربلا گذشت و درنگ نكرد و براى زيارت به هيچيك از اين دو مزار نرفت. [على (ع)] ضمن همين خطبه در حالى كه به ستونى در مسجد كوفه كه به آن تكيه مى داد اشاره مى كرد چنين فرموده است «گويى مى بينم حجر الأسود اينجا نصب شده است. اى واى بر ايشان فضيلت حجر الاسود در خودش نيست بلكه در جايگاه و اساس آن است. آرى حجر الاسود مدتى از اينجا خواهد بود و سپس مدتى آنجا» - و به بحرين اشاره فرمود- «و سپس به جايگاه اصلى خود بر مى گردد». در مورد حجر الاسود همان گونه كه على عليه السلام خبر داده بود اتفاق افتاد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص10
من به خطبه هاى مختلفى از على (ع) دست يافته ام كه در آنها پيشگويى هايى درباره خونريزى هاى آينده آمده است، و آنها را چنان ديدم كه مشتمل بر چيزهايى است كه نسبت دادن آن به او جايز است و نيز مطالبى دارد كه نسبت دادنش به او جايز نيست. البته در بسيارى از آنها ديدم كه اختلال ظاهر است ولى اين مطالبى كه نقل مى كنم از آن خطبه هاى سست نيست بلكه از سخنان اوست كه در كتابهاى مختلف آمده است و از آن جمله اين موضوع است كه على عليه السلام بر منبر خطبه مى خواند و ضمن آن فرمود «پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد...». تميم بن اسامة بن زهير بن دريد تميمى بر او اعتراض و گفتارش را قطع كرد و گفت: چند تار موى در سر من موجود است على على عليه السلام به او فرمود «همانا به خدا سوگند اين را مى دانم و بر فرض كه تو را از آن آگاه كنم چه دليلى بر آن خواهد بود- چگونه مى شمارى- و تو را از سبب اين برخاستن و پرسيدنت خبر مى دهم كه به من گفته شده است بر هر تار مويت فرشته يى است كه تو را لعنت مى كند و شيطانى كه تو را به جنبش وا مى دارد و نشانه اين سخن آن است كه در خانه ات پسرك شيرخوارى است كه پسر رسول خدا (ص) [امام حسين (ع)] را مى- كشد و ديگران را بر كشتن او تحريك مى كند».
اين موضوع همانگونه بود كه او گفته بود. تميم پسرى به نام حصين [با صاد بدون نقطه ] داشت كه در آن هنگام نوزادى شير خوار بود و چندان زيست كه سالار شرطه ابن زياد شد و ابن زياد او را پيش عمر بن سعد فرستاد و فرمان داد با امام حسين (ع) جنگ كند و به حصين گفت ابن سعد را از قول او تهديد كند كه كار را به تأخير نيندازد و امام حسين (ع) صبح روزى كه در شب پيش از آن حصين به كربلا آمد به شهادت رسيد.
همچنين از آن جمله است گفتار على عليه السلام به براء بن عازب كه روزى به او فرمود «اى براء، ممكن است در حالى كه تو زنده باشى حسين كشته شود و تو او را يارى نكنى، براء گفت اى امير المومنين هرگز چنين مباد. هنگامى كه امام حسين عليه السلام كشته شد براء اين موضوع را متذكر مى شد و مى گفت چه اندوه بزرگى كه در ركاب او حاضر نشدم تا براى دفاع از او كشته شوم. از اين پس هم به خواست خداوند به مطالبى كه تذكرش مفيد باشد و از اينگونه خبر دادن از امور غيبى برسيم خواهيم نوشت.