وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ الْمُؤْمِنَ [لَا يُمْسِي وَ لَا يُصْبِحُ] لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا؛ فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ وَ الْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ، قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ، وَ طَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازِلِ.
ظَنُون: ضعيف، ناتوان، بد گمان.زَارِياً: عيب جو، خرده گير، سرزنش كننده.التَقْوِيض: ويران كردن، بر كندن عمود خيمه و طنابهاى آن، يعنى آنها به مسافرى مى مانند كه وسائل زندگى خود را بر گرفته و سبكبار طى طريق ميكند.
ظَنون: متهم، ضعيفزارِى: عيب گير، سرزنش كنندهتَقويض: خيمه را جمع كردن
بدانيد، اى بندگان خداى، مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمى آورد مگر آنكه به نفس خويش بدگمان است و پيوسته بر او عيب مى گيرد و از طاعت حق، افزونتر از آنچه به جاى آورده، از او مى طلبد. پس، همانند كسانى باشيد كه پيش از شما بوده اند و آنان كه در برابر شما مردند و چون مسافران خيمه بركندند و رخت به جاى ديگر بردند و دنيا را چون كسى كه منازل را طى مى كند طى كردند.
بندگان خدا، بدانيد كه مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمى برد مگر آنكه به نفس خود بد گمان است، هماره از خود عيب جويى مى كند، و خواهان افزايش كار نيك از نفس است. در امر دين چون گذشتگان كه پيش از شما بودند، و رفتگانى كه در برابر شما از دنيا رفتند باشيد، از دنيا خيمه بر كندند همچون خيمه بركندن كسى كه كوچ مى كند، و آن را طىّ كردند چنانكه منازل را طى كنند.
بندگان خدا بدانيد كه انسان با ايمان، شب را به روز، و روز را به شب نمى رساند جز آن كه نفس خويش را متّهم مى داند، همواره نفس را سرزنش مى كند، و گناه كارش مى شمارد. پس در دنيا چونان پيشينيان صالح خود باشيد، كه در پيش روى شما در گذشتند و همانند مسافران، خيمه خويش را از جا در آوردند و به راه خود رفتند.
و بندگان خدا بدانيد كه مرد با ايمان شب را به روز و روز را به شب نمى رساند جز كه نفس خود را نزد خويش متّهم مى داند، پيوسته با آن عتاب دارد، و گناهكارش مى شمارد. پس در دنيا چون كسانى باشيد كه پيش از شما به سر بردند، و چون آنان كه پيش روى تان مردند. چون مسافر، خيمه خويش را از جا در آوردند، ويرانش كردند، و راه را در سپردند.
(5) و اى بندگان خدا بدانيد كه مؤمن شب صبح نمى كند و صبح را بشب نمى رساند مگر آنكه بنفس خود بد گمان است و پيوسته از او عيب جوئى ميكند، و زيادتر از آنچه نموده است (از طاعت و بندگى) از آن مى طلبد (لذا نفس بر مؤمن تسلّط نيافته نمى تواند او را فريب دهد)(6) پس مانند كسانى باشيد كه از شما (به رحمت خدا) پيشى گرفتند و جلو روى شما گذشتند، از دنيا خيمه كندند مانند خيمه كندن كوچ كننده، و (مدّت زندگانى) آنرا بسر رساندند مانند طىّ كردن منزلها (كه هيچ گونه دلبستگى بدنيا و متاع آن نداشتند).
بدانيد اى بندگان خدا که انسان با ايمان، صبح و شام بر او نمى گذرد مگر اين که نزد خويش متهم است. پيوسته از خود عيب مى گيرد (و خويشتن را نقد مى کند) و براى خود طالب تکامل و فزونى است; بنابراين همچون پيشينيان و گذشتگان (صالح) خود باشيد که قبل از شما بودند. آن ها شبيه مسافرى بودند که عمودهاى خيمه را برگرفته و طى طريق مى کند (دنيا را گذرگاهى مى دانستند به سوى سراى جاودان).
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 551-549
نقد خويشتن!امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، درس مهم ديگرى به پويندگان راه حق و سالکان مسير قرب خداوند مى دهد ; مى فرمايد: «بدانيد اى بندگان خدا که انسان با ايمان، صبح و شام بر او نمى گذرد مگر اين که نزد خويش متهم است. پيوسته از خود عيب مى گيرد (و خويشتن را نقد مى کند) و براى خود طالب تکامل و فزونى است» (وَاعْلَمُوا ـ عِبَادَاللهِ ـ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ يُصْبِحُ وَ لاَ يُمْسِي إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ(1) عِنْدَهُ، فَلاَ يَزَالُ زَارِياً(2) عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا).مى دانيم يکى از حجاب ها و موانع راه تکامل انسان، حبّ ذات است که عيوبش را در نظرش زيبا و ضعف ها را نقاط قوّت نشان مى دهد; بنابراين اگر کسى مى خواهد راه پيشرفت و کمال را بپويد بايد نسبت به خويشتن بدبين باشد و همواره در برابر صفات و اعمال خويش بر کرسى نقد بنشيند تا پرده هاى حبّ ذات را کنار زند و واقعيت خويش را آن گونه که هست ببيند. اين نکته مهمى است که امام(عليه السلام) در اين عبارت کوتاه، طىّ سه جمله بيان فرموده است ; نخست مى گويد: نسبت به خويش بدگمان باش ; سپس مى فرمايد: خود را نقد کن ; و سرانجام مى افزايد: خود را به کمال مطلوب برسان.در خطبه همّام که صد و ده درس اخلاقى را تشکيل مى دهد نيز به همين نکته اشاره شده ; مى فرمايد: «فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ; پرهيزگاران کسانى اند که خود را متهم مى سازند (و از خوش بينى هاى بى جا در مورد صفات و افعال خويش اجتناب مى کنند).امام(عليه السلام) در پايان اين عبارت دستور مى دهد که نگرش شما به دنيا همچون کسى باشد که عمود خيمه را پايين کشيده و بساط خيمه را جمع کرده و به سوى مقصد در حرکت است و منازل ميان راه را يکى پس از ديگرى طى مى کند و هرگز دنيا را محلّ اقامت و استقرار نمى نگرد ; «بنابراين همچون پيشينيان و گذشتگان (صالح) خود باشيد که قبل از شما بودند. آن ها شبيه مسافرى بودند که عمودهاى خيمه را برگرفته و طى طريق مى کند (دنيا را گذرگاهى مى دانستند به سوى سراى جاويدان)» (فَکُونُوا کَالسَّابِقِينَ قَبْلَکُمْ، وَ الْمَاضِينَ أَمَامَکُمْ. قَوَّضُوا(3) مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِل، وَ طَوَوْهَا(4) طَيَّ الْمَنَازل).* * *چند نکته مهم:1ـ در اسلام، همواره به حسن ظن دستور داده مى شود; ولى چرا در اين جا امام(عليه السلام) به بدگمانى دستور مى دهد؟ دليلش روشن است، حسن ظن بايد درباره ديگران باشد ; ولى درباره خود انسان که به طور طبيعى حسن ظنّ افراطى وجود دارد تا آن جا که نقطه هاى ضعف خود را قوّت، و صفات زشت را گاهى فضايل اخلاق مى پندارد. به بدگمانى فرمان داده شده تا خويشتن دوستى افراطى تعديل گردد. بايد انسان به نقد خويش بنشيند و بدون اغماض، اعمال و رفتار و اخلاق خود را بررسى کند تا راه کمال و پيشرفت به روى او گشوده شود ; درست مانند کسى که از جاده پرخطرى عبور مى کند، هر گاه با ديده خوش بينى به همه چيز نگاه کند به يقين، گرفتار حوادث دردناک مى شود و اگر با نگاه بدگمانى بنگرد با احتياط از لابه لاى خطرها مى گذرد و به سر منزل مقصود مى رسد. بايد توجّه داشت که نقّادى از خويشتن، هرگز با مسأله اعتماد به نفس منافات ندارد. اعتماد به نفس مانند آن است که انسان، سرمايه عظيمى در اختيار داشته باشد و از وجود اين سرمايه با خبر باشد ; اين مطلب مانع از آن نمى شود که در به کارگيرى سرمايه در يک محيط پرخطر، احتياط هاى لازم را فراموش کند.2- امام(عليه السلام) دو الگو فرا راه مخاطبان قرار داده: کسانى که در گذشته دور مى زيسته اند (کالسابقين قبلکم) و کسانى که در گذشته نزديک بوده اند (والماضين امامکم) چرا که بررسى زندگى هر يک از اين دو گروه، درس هاى آموزنده خاصى دارد.3ـ امام عليه السلام در پايان اين عبارت دستور مى دهد كه نگرش شما به دنيا همچون كسى باشد كه عمود خيمه را پايين كشيده و بساط خيمه را جمع كرده و به سوى مقصد در حركت است و منازل ميان راه را يكى پس از ديگرى طى مى كند و هرگز دنيا را محلّ اقامت و استقرار نمى نگرد؛ اتفاقاً همه مشكلات دنياپرستان از همين جا سرچشمه مى گيرد كه مرگ را به كلّى فراموش مى كنند و زندگانى خود را در اين جهان، عملًا جاودان فرض مى كنند؛ غافل از اين كه گاه با چشم خود مى بينيم چند ثانيه كوتاه از يك زلزله يا يك سيلاب، محصول صدها سال را بر باد مى دهد و يك منطقه آباد، چنان درهم مى ريزد كه گويى هرگز ساكنانى در آن جا نبوده اند.(5)
****پی نوشت:1. «ظنون» صيغه مبالغه از ماده «ظن» (به معناى گمان) است و معمولا در اين موارد به معناى گمان بد به کار مى رود ; بنابراين ظنون در اين جا به معناى کسى است که نسبت به خويش با چشم انتقاد مى نگرد و متهم مى سازد و ماده «ظن» گاه به معناى چيز کم آمده ; بنابراين ظنون به افراد ضعيف و بى دست و پا گفته مى شود و در خطبه ياد شده همان معناى اوّل قصد شده است.2. «زارى» به معناى عيب جو از ماده «زَرْى» (بر وزن زرع) به معناى عيب جويى گرفته شده است.3. «قوضوا» از ماده «تقويض» به معناى ويران کردن، درهم ريختن يا فرو کشيدن عمود خيمه است که براى جمع کردن خيمه صورت مى گيرد.4. «طووها» از ماده «طىّ» به معناى در نورديدن گرفته شده است.5. هنگامى که سطور ياد شده نوشته مى شد مردم کشور ما در سوک ده ها هزار قربانى زلزله شديدى که در شهر بم واطراف آن واقع شد به سر مى بردند. زلزله در 12 ثانيه (آرى فقط در 12 ثانيه!) شهر آباد و سرسبز و خرّمى را به تلى از خاک تبديل کرد. گويى شهرى است که هزاران سال بر آن مى گذرد و خاموش است. به يقين، مى دانستيم دنيا بى اعتبار است اما تا اين حد نديده بوديم. (5/10/1382 شمسى، مطابق با دوّم ذى القعده 1424 قمرى).
«واعلموا عباد الله ان المومن لا يصبح و لا يمسي الا و نفسه ظنون عنده فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها فكونوا كالسابقين قبلكم و الماضين امامكم قوضوا من الدنيا تقويض الراحل، و طووها طي المنازل» (و بدانيد اي بندگان خدا، انسان باايمان به صبح و شام وارد نشود، مگر اين كه نفس او در نزد او مورد بدگماني باشد و همواره از نفس خويشتن عيبجويي نمايد و بر خردهگيري از نفسش بيفزايد. مانند كساني باشيد كه پيش از شما سبقت گرفتند و گذشتند و از دنيا مانند كوچكننده، كنده شدند، و مانند كساني كه دنيا را منزل به منزل در نور ديدند، از ديدگاه شما حركت كردند و مقصد نهايي را پيش گرفتند).از مختصات ايمان است كه انسان نفس اماره (خود طبيعي) را همواره مورد احتياط قرار دهد و از آن برحذر باشد:كلمه (ظنون) بنا به گفته ابن منظور عبارتست از بدگمان بودن و در همين مورد ميگويد: (ظنون به هر چيزي كه قابل اطمينان نيست و همچنين به چاهي گفته ميشود كه وجود آب در آن مشكوك است) و اين يك تعبير فوقالعاده ظريف درباره (خود طبيعي) (نفس اماره) است، زيرا گاهي اين نفس آدمي تحت تاثير انگيزههايي خاص، جانب خير و صلاح را ميگيرد و گاهي (كه اكثر اوقات را شامل ميشود) جز تقويت عوامل تورم خويشتن و قرار گرفتن در شهوات و هواهاي لذتبار (اگر چه در عالم خيالات) كار ديگري انجام نميدهد.لذا همان طور كه اميرالمومنين عليهالسلام ميفرمايند، اين نفس همواره بايد تحت مراقبت و آگاهي شديد قرار بگيرد كه آدمي را به لجنزار اشباع بيقيد و شرط خودخواهي ساقط نكند. درباره آن انسانهاي الهي بينديشيد كه پيش از شما راه صلاح را پيش گرفتند و رو به مقصد جاوداني خود به حركت درآمدند.قوم فعلوا خيرا فعلوا و علي درج العليا درجوافهم فهموا معني المعني و بذكر الله لهم لهجوادخلوا فقراء علي الدنيا فكما دخلوا منها خرجوا(آن انسانهاي كمال يافته به خيرات عمل كردند و در نتيجه اعتلاء يافتند و به درجههاي عالي كمال صعود نمودند. آنان حقيقت معاني را فهميدند و زبان آنان به ذكر خداوندي گويا گشت. آنان وارسته از آلودگيها به اين دنيا وارد شدند و همانگونه كه وارد شدند، از آن خارج شدند.)
پس از آن از احوال مؤمن راستين آگاهى مى دهد، كه او در شب و روز پيوسته نفس خويش را متّهم مى گرداند و آن را دچار نقص و عيب مى بيند و سرزنش مى كند، و احوال آن را زير نظر مى گيرد و از آن خواهان اعمال شايسته بيشتر است، و ما به اين مطلب پيش از اين اشاره كرده ايم.بعد از آن به شنوندگان دستور مى دهد كه در روگردانيدن از شهوتها و لذّتهاى دنيا همانند بزرگان اصحاب كه بر شما پيشى گرفته اند و آنانى كه از پيش روى شما در گذشته و به بهشت رفته اند باشيد. واژه هاى «تقويض» (ويران كردن، عمود خيمه را بر چيدن) و «طىّ» (پيچانيدن، در نور ديدن) را براى آنها استعاره فرموده است، زيرا آنان مانند مسافر كه براى سفر دارايى خود را رها مى كند و خيمه اش را بر مى چيند، از علايق و دلبستگيهاى دنيا بريدند و به سوى آخرت كوچ كردند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 192
و اعلموا عباد اللّه أنّ المؤمن لا يصبح و لا يمسي إلّا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها، فكونوا كالسّابقين قبلكم، و الماضين أمامكم، قوّضوا من الدّنيا تقويض الرّاحل، و طووها طيّ المنازل.اللغة:و (الظنون) وزان صبور إمّا مبالغة من الظنّة بالكسر بمعنى التهمة يقال: ظننت فلانا أى اتّهمته فلا يحتاج حينئذ إلى الخبر أو بمعنى الضعيف و قليل الحيلة و جعل الشارح المعتزلي الظنون بمعنى البئر لا يدرى فيها ماء أم لا غير مناسب للمقام و إن كان أحد معانيه. و (قاض) البناء و قوضه أى هدمه أو التقويض نقض من غير هدم أو هو نقض الأعواد و الأطناب.الاعراب:جملة قوّضوا استيناف بياني لا محلّ لها من الاعراب.المعنى:نبّه على وصف المؤمنين و كيفيّة معاملتهم مع نفوسهم جذبا للسامعين إلى التأسّي بهم و تحريصا لهم على اقتفاء آثارهم و هو قوله: (و اعلموا عباد اللّه أنّ المؤمن لا يصبح و لا يمسى إلّا و نفسه ظنون) أى متّهمة (عنده) أى أنها ضعيفة قليلة الحيلة لا تقدر على أن تحتال و تعالج في أن تغره و تورده موارد الهلكة بل هو غالب عليها في كلّ حال (فلا يزال زاريا) أى عايبا (عليها) في كلّ حين (و مستزيدا لها) أى مراقبا لأحوالها طالبا للزيادة لها من الأعمال الصالحة في جميع الأوقات. (فكونوا كالسابقين قبلكم) إلى الجنّة (و الماضين أمامكم) من المؤمنين الزاهدين في الدّنيا و الرّاغبين في الاخرة (قوّضوا من الدّنيا تقويض الرّاحل) يعني أنهم قطعوا علايق الدّنيا و ارتحلوا إلى الاخرة كما أنّ الرّاحل إذا أراد الارتحال يقوّض متاعه و ينقض خيمته و يهدم بناءه (و طووها طىّ المنازل) أى طووا أيام
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 195
الدّنيا و مدّة عمرهم كما يطوى المسافر منازل طريقه.و محصّل الجملتين أنّ السابقين الأوّلين من المقرّبين و أصحاب اليمين لما عرفوا بعين بصائرهم أنّ الدّنيا ليست لهم بدار و أن الاخرة دار قرار لا جرم كانت همّتهم مقصورة في الوصول إليها، فجعلوا أنفسهم في الدّنيا بمنزلة المسافر، و جعلوها عندهم بمنزلة المنازل فاخذوا من ممرّهم ما يبلغهم إلى مقرّهم فلما ارتحلوا عنها لم يبق لهم علاقة فيها كما أنّ المسافر إذا ارتحل من منزل لا يبقى له شيء فيه فأمر المخاطبين بأن يكونوا مثل هؤلاء في الزّهد في الدّنيا و ترك العلايق و الامنيّات و الرغبة في العقبي و الجنّات العاليات و هي أحسن منزلا و مقيلا.الترجمة:و بدانيد اى بندگان خدا بدرستى كه مؤمن نه روز را بشب مى آورد و نه شب را بروز مگر اين كه نفس او متّهمست نزد او، پس هميشه آن مؤمن ايراد كننده است بر نفس خود، و طلب كننده است از براى او زيادة خيرات و مبرّات را، پس باشيد مثل سابقانى كه پيش از شما بودند و مثل گذشتگان در پيش از شما بر كندند از دنياى فاني همچو بر كندن كوچ كننده، و درنورديدند دنيا را مثل درنورديدن منزلها.