الحَثُّ على العمل:الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ، وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ. إِنَّ لَكُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِكُمْ، وَ إِنَّ لَكُمْ عَلَماً فَاهْتَدُوا بِعَلَمِكُمْ، وَ إِنَّ لِلْإِسْلَامِ غَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى غَايَتِهِ، وَ اخْرُجُوا إِلَى اللَّهِ بِمَا افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَقِّهِ وَ بَيَّنَ لَكُمْ مِنْ وَظَائِفِهِ، أَنَا شَاهِدٌ لَكُمْ وَ حَجِيجٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْكُمْ.
عَلَماً: نشانه، مقصود در اينجا قرآن است.اخْرُجُوا الَى اللَّه مِنْ حَقِّهِ: حق خدا را ادا كنيد، «خرج الى فلان من دَينه»، يعنى بدهى خود را به فلانى پرداخت كرد.وَظَائِفِهِ: تكاليف الهى مانند روزه، نماز، زكوة.حَجِيج: كسى كه در اقامه دليل غالب شود.
حَجيج: حجت آور، مدافع
كارى كنيد، كارى كنيد. كار به پايان بريد، كار به پايان بريد. پايدارى ورزيد، پايدارى ورزيد شكيبايى كنيد، شكيبايى كنيد. پارسا باشيد، پارسا باشيد.هر آينه شما را سرانجامى است. به سوى سرانجام خويش رويد تا بدان برسيد. شما را نشانه اى است، به نشانه خود راه جوييد. اسلام را هدفى است، به هدف اسلام بگراييد.به سوى خدا رويد و حق او را در آنچه بر شما واجب ساخته و احكامى كه برايتان مقرر داشته است، بگزاريد. من گواه شمايم و در روز قيامت از سوى شما حجت مى آورم.
عمل عمل سپس عاقبت عاقبت پايدارى پايدارى آن گاه صبر صبر پاكدامنى پاكدامنى قطعا براى شما پايانى است، خود را به آن برسانيد، و شما را نشانه اى است، به آن هدايت جوييد، و اسلام را هدفى است به آن برسيد، با انجام آنچه خداوند از حق خود بر شما واجب نموده، و تكاليفى كه براى شما بيان داشته به خداوند روى آوريد، من شاهد شمايم، و روز قيامت به نفع شما اقامه حجت مى كنم.
3. تشويق به اعمال نيكو:عمل صالح عمل صالح سپس آينده نگرى آينده نگرى و استقامت استقامت آنگاه، بردبارى بردبارى و پرهيزكارى پرهيزكارى؛ براى هر كدام از شما عاقبت و پايان مهلتى تعيين شده، با نيكوكارى بدانجا برسيد.همانا پرچم هدايتى براى شما بر افراشتند، با آن هدايت شويد، و براى اسلام نيز هدف و نتيجه اى است به آن دسترسى پيدا كنيد، و با انجام واجبات، حقوق الهى را ادا كنيد، كه وظائف شما را آشكارا بيان كرده و من گواه اعمال شما بوده و در روز قيامت از شما دفاع مى كنم و به سود شما گواهى مى دهم.
به كار -برخيزيد- به كار -برخيزيد-. پس به پايان رسانيد به پايان رسانيد و پايدار مانيد پايدار مانيد پس شكيبايى شكيبايى پس پارسايى پارسايى.شما را پايانى است، خود را بدان برسانيد. براى شما نشانه اى است، آن را راهنماى خود دانيد. اسلام را مقصدى است تا بدان مقصد برانيد.از عهده حقّ خدا برآييد، با گزاردن آنچه بر شما واجب داشته، و -انجام دادن- وظيفتها كه بيان كرده -و بر شما نگاشته-. من گواه شمايم و روز رستاخيز از شما پشتيبانى مى نمايم.
قسمت دوم خطبه:(12) كار نيكو كار نيكو (خدا را بسيار عبادت و بندگى كنيد و به اندك آن اكتفاء ننمائيد) پس آنرا بپايان برسانيد، آنرا بپايان برسانيد، و استوار باشيد، استوار باشيد (در امر دين استقامت داشته باشيد و از راه راست پا بيرون ننهاده بهر طرف رو نياوريد، و در معاصى) شكيبائى گزينيد شكيبائى گزينيد (و از پيروى خواهشهاى نفس خوددارى نمائيد) بپرهيزيد، بپرهيزيد (از آنچه خدا نهى فرموده دورى كنيد) شما را عاقبت و خاتمه اى هست، خود را بآن (بهشت جاويد) برسانيد، و براى شما پرچم و نشانه اى است (پيغمبر اكرم و اوصياء آن حضرت) پس (براى رسيدن بحسن عاقبت) به نشانه خودتان هدايت و رستگار شويد،(13) و اسلام را فائده و سودى است (سيادت و سعادت هميشگى) آنرا بدست آوريد، و بخدا رو آوريد و حقّ او را آنچه بر شما واجب كرده و احكام خود را كه برايتان (در قرآن و سنّت) بيان فرموده انجام دهيد، من روز قيامت براى شما گواه، و (براى نجات و رهائى از عذاب) از طرف شما حجّت و دليل مى آورم.
عمل کنيد، عمل کنيد ; سپس به پايان رسانيد، به پايان رسانيد، اعتدال، اعتدال ; سپس شکيبايى، شکيبايى ; و پارسايى، پارسايى. (بدانيد) براى شما پايان و مقصدى است ; خود را به آن برسانيد و براى شما نشانه اى قرار داده شده; به وسيله آن راه را پيدا کنيد و اسلام هدفى دارد به هدف آن برسيد. با انجام دادن فرايضى که خدا بر شماست و وظايفى که براى شما تبيين کرده، حق او را ادا کنيد که (اگر چنين کنيد) من مدافع شما در روز قيامت خواهم بود!
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 566-563
با اين شرط من مدافع شما در قيامتم!بعد از بيان ويژگى ها و اهمّيّت فوق العاده قرآن مجيد در عبارت پيشين، اين خطبه امام(عليه السلام) در اين جا به بيان اين حقيقت مى پردازد که هدف نهايى نزول قرآن، عمل کردن به آن بوده است; نه تنها تلاوت و قرائت ; مى فرمايد: «عمل کنيد، عمل کنيد ; سپس به پايان رسانيد، به پايان رسانيد، اعتدال، اعتدال ; سپس شکيبايى، شکيبايى ; و پارسايى، پارسايى» (الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ، وَالاِْسْتِقَامَةَ(1) الاِسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَالْوَرَعَ الْوَرَعَ!).اين مراحل پنج گانه که امام(عليه السلام) در اين گفتار کوتاه بيان فرموده است، در حقيقت عصاره برنامه سير و سلوک الى الله و تکامل انسان مطرح شده است.نخست، انسان بايد به سراغ برنامه هاى عملى برود، سپس آن ها را نيمه کاره نگذارد و به انتها برساند و در ضمن، مراقب باشد که از راه راست منحرف نشود و بعد از آن در برابر هواى نفس و وسوسه هاى شيطان صبر و شکيبايى به خرج دهد و از اين مرحله نيز فراتر برود; ورع و پارسايى در برابر شبهات نيز به کار بندد و به اين ترتيب به سرمنزل مقصود برسد.بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: در جمله هاى پنج گانه ياد شده دوّمى و چهارمى با ثم عطف شده و سوّمى و پنجمى با واو ; به دليل اين که رسيدن به نهايت مقصود بعد از عمل ممکن مى شود و از آن جا که استقامت و اعتدال، کيفيّت عمل است با «واو» عطف شده و چون صبر در برابر معصيت است و آن چه قبل از آن آمده درباره اطاعت است به «ثمّ» عطف شده و از آن جا که صبر و ورع همراه يکديگرند با «واو» عطف شده است.(2) البتّه تفسيرهاى ديگرى هم براى تعبيرات فوق ذکر شده يا ممکن است ذکر شود.در ادامه اين سخن به هدف دار بودن برنامه هاى پنج گانه ذکر شده و نشانه وصول به اين هدف اشاره کرده، مى فرمايد: «براى شما پايان و مقصدى است ; خود را به آن برسانيد و براى شما نشانه اى قرار داده شده; به وسيله آن راه را پيدا کنيد و اسلام هدفى دارد به هدف آن برسيد» («إِنَّ لَکُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِکُمْ»، وَ إِنَّ لَکُمْ عَلَماً فَاهْتَدُوا بِعَلَمِکُمْ، وَ إِنَّ لِلاِْسْلاَمِ غَايَةً فَانْتَهُوا إِلى غَايَتِهِ).امام(عليه السلام) در اين عبارت به نکته مهمى اشاره مى کند و آن هدفدار بودن زندگى انسان و همچنين هدفمند بودن برنامه هاى دينى است. خداوند ما را بيهوده نيافريد و برنامه هاى تشريعى الهى يقيناً مقصد مهمى را دنبال مى کند و آن، سعادت انسان در دنيا و آخرت است.امام(عليه السلام) مى فرمايد: بکوشيد تا به اين هدف نايل شويد. مبادا در ميان راه غافل شويد و توقف کنيد و به سر منزل مقصود نرسيد ; چه اين که نشانه هاى راه، روشن و برنامه ها حساب شده است.منظور از «عَلَم» (نشانه) يا اشاره به وجود مبارک خود آن حضرت و انبيا و اوليا در هر عصر و زمان است که راه را به همگان نشان مى دهند و يا منظور، قرآن مجيد و به تعبيرى ديگر کتاب و سنّت است و يا همه اينها.و در پايان اين قطعه به صورت يک نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: «با انجام دادن فرايضى که خدا بر شماست و وظايفى که براى شما تبيين کرده، حق او را ادا کنيد که (اگر چنين کنيد) من مدافع شما در روز قيامت خواهم بود!» (وَاخْرُجُوا(3) إِلَى اللهِ بِمَا افْتَرَضَ عَلَيْکُمْ مِنْ حَقِّهِ، وَ بَيَّنَ لَکُمْ مِنْ وَظَائِفِهِ. أَنَا شَاهِدٌ لَکُمْ، وَ حَجِيجٌ(4) يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْکُمْ).منظور از «شاهد» اين است که امام(عليه السلام) در قيامت بر اعمال نيک و اداى حقوق الهى و استقامت آن ها در راه هدف و صبر و ورع و تقوا گواهى مى دهد و منظور از «حجيج» اين است که در پاسخ سؤالاتى که فرشتگان الهى در دادگاه عدل خدا مطرح مى کنند من از طرف شما جوابگو خواهم بود!اين تعبيرات برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(يَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِمْ); روز قيامت هر گروهى را با امام و رهبرشان فرا مى خوانيم(5) و درباره پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در جاى ديگر مى خوانيم: «(وَجِئْنَا بِکَ شَهِيداً عَلَى هَؤُلاَءِ) ; در قيامت تو را گواه بر پيامبران قرار خواهيم داد».(6)****پی نوشت:1. «الاستقامة» به معناى ملازم طريق مستقيم بودن و ثبات بر مسير صحيح است و بعضى ارباب لغت آن را به معناى اعتدال تفسير کرده اند که هر دو به يک معنا بازگشت مى کند و گاه به معناى استوار و پابرجا بودن نيز آمده است که در جمله مزبور هر دو احتمال وجود دارد و جمع ميان اين دو نيز مانعى ندارد.2. شرح نهج البلاغه، علامه خويى، جلد 10، صفحه 204.3. «اخرجوا» از ماده «خروج» به معناى بيرون رفتن است و از آن جا که اداى حق انسان را از زير بار مسئوليت خارج مى کند اين واژه، هنگامى که با «مِنْ» متعدى شود به معناى اداى حق آمده است.4. «حجيج» از ماده «حج» به معناى غلبه کردن آمده است و «حجيج» به کسى مى گويند که با دليل و برهان برطرف مقابل غالب آيد.5. اسراء، آيه 71.6. نحل، آيه 89.
«العمل. العمل. ثم النهايه النهايه، و الاستقامه الاستقامه، ثم الصبر الصبر، و الورع الورع ان لكم نهايه فانتهوا الي نهايتكم …» (اهتمام بورزيد به كار، برخيزيد به كار، برخيزيد براي كار. كار را ناتمام نگذاريد و در تصميمي كه گرفتيد براي كار استقامت بورزيد، استقامت. سپس شكيبا باشيد، شكيبا، پرهيزكاري، پرهيز كاري. قطعا براي شما نهايتي است تا وصول به آن تكاپو كنيد).آنچه كه براي انسان در اصلاح ارتباطات چهارگانه ضرورت اساسي دارد كه مفيد است و تكميل آن:در سخنان اميرالمومنين عليهالسلام و دوران زندگي مبارك او اهتمام به عمل مفيد و صالح از درخشندگي كامل برخوردار است. اگر كسي بخواهد ارزش و عظمت كار را به طور صحيح بفهمد، به زندگاني اميرالمومنين (ع) و عشق او به كار مراجعه كند. ما در نهجالبلاغه بيش از 300 جمله درباره عظمت و ضرورت كار با كلماتي مانند (عمل) و (فعل)، (سعي)، (شغل)، (كدح)، (سبق) مشاهده ميكنيم. نمونهاي از جملات ماده (عمل) به قرار زير است:1- فمن عمل في ايام امله قبل حضور اجله فقد نفعه عمله (هر كس در روزگار آرزوهايش پيش از فرا رسيدن مرگ عمل كرد، عمل او براي او سودمند خواهد بود.)2- طوبي لمن ذكر المعاد و عمل للحساب (خوشا به حال كسي كه معاد را متذكر شد و براي روز حساب (محاسبهاي كه خواهد شد) عمل كرد.)3- العلم مقرون بالعمل فمن علم عمل (علم حقيقي و مفيد همراه عمل است. لذا اگر كسي از (چنين) علمي برخوردار شد (قطعا) عمل خواهد كرد)4- و من عمل لدينه كفاه الله امر دنياه (هر كس كه در كارهايش با هدفگيري ديني عمل كند (يعني براي سعادت دنيا و آخرتش بكوشد) خداوند امور دنيوي او را كفايت ميكند)5- عملوا فيها بما يبصرون (پارسايان در اين دنيا به آنچه كه بينايي داشتند عمل كردند)6- من احب عباد الله … قد الزم نفسه العدل، فكان اول عدله نفي الهوي عن نفسه. يصف الحق و يعمل به. (از محبوبترين مردم در نزد خداوند كسي است كه … نفس خود را به عدالت ملزم ساخته است و نخستين گام او در عدالت، نفي هوي و هوس از نفس خويشتن است، حق را توصيف نموده و به آن عمل ميكند.)7- اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل (امروز (اين زندگاني ميدان) عمل است و حسابي نيست و فردا (قيامت و آغاز ابديت) حساب است و عملي نيست)8- ان افضل الناس عند الله من كان العمل بالحق احب اليه و ان نقصه و كرثه من الباطل و ان جز اليه فائده و زاده (بهترين مردم نزد خداوند متعال كسي است كه عمل به حق در نزد او محبوبتر باشد- اگر چه براي او موجب نقص و ناگواري (ظاهري) باشد- از عمل به باطل اگر چه براي او سود آور باشد و بر خواستههايش بيفزايد)9- و اعلم ان لكل عمل نباتا و كل نبات لا غني به عن الماء، و المياه مختلفه فما طاب سقيه، طاب غرسه و حلت ثمرته، و ما خبث سقيه، خبث غرسه و امرت ثمرته. (و بدان كه براي هر عملي روييدني است و هيچ روييدني از آب بينياز نيست و آبها مختلف است. هر روييدني كه آبياري آن پاك باشد كشتكار آن پاك و ميوه آن شيرين ميشود و هر آنچه كه آبياري آن پليد باشد كشتكارش پليد و ميوه آن تلخ ميگردد)10- من قصر في العمل ابتلي بالهم (هر كس در عمل كوتاهي بورزد به اندوه آن كوتاه ورزيدن مبتلا ميگردد).از طرف ديگر آيات قرآن مجيد درباره لزوم كار و كوشش و تقلا در اين زندگاني براي تحصيل مقاصد قانوني به قدري فراوان و صريح است كه جاي هيچگونه ترديدي براي ضرورت كار و تكاپو نميگذارد و با مشاهده آيات قرآني و سخنان علي و ديگر ائمه معصومين عليهمالسلام و بيانات بزرگترين حكما و عرفاي اسلام در لزوم كار و كوشش مفيد در اين زندگي، نوبت به ياوهگوييهاي اشخاص بياطلاع يا غرض ورز نميرسد كه ميگويند: دين اسلام با تثبيت اعتقاد به قضا و قدر، جايي براي سعي و كوشش نگذاشته است!به عنوان نمونه روايت بسيار معروف را كه از امام معصوم عليهالسلام نقل شده است در نظر ميگيريم، روايت چنين است: «اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا و اعمل لاخرتك كانك تموت غدا» (عمل كن براي دنيايت گويي براي ابد در اين دنيا زندگي خواهي كرد و عمل كن براي آخرتت مانند اين كه فردا از اين دنيا خواهي رفت). اين نوع نگرش و هدفگيري درباره كارهاي دنيوي و اخروي را ميتوانيم از زندگاني اميرالمومنين عليهالسلام و ديگر پيشوايان راه حق و حكماي وارسته بياموزيم كه شخصيتهاي آنان به مرحلهاي از قدرت رسيده بود كه اشراف به دنيا و آخرت در كارهاي آنان كاملا قابل مشاهده بود. مولوي درباره عظمت كار در موارد مختلف مضامين بسيار عالي را مطرح كرده است. از آنجمله:گفته شد حكمت در اظهار جهان آن كه دانسته برون آيد عيانآنچه ميدانست تا پيدا نكرد بر جهان ننهاد رنج طلق و درديك زمان بيكار نتواني نشست تا بدي يا نيكيي از تو بخستاين تقاضاهاي كار از بهر آن شد موكل تا شود سرت عيانورنه كي گيرد گلابه تن قرار چون ضميرت ميكشد آن را به كارتا سه تو آن كشش را شد نشان هست بيكاري چو جان كندن تمامگه تناقضگاه ناز و گه نياز گاه سوداي حقيقت گه مجازمرد غرقه گشته جاني ميكند دست را در هر گياهي ميزندتا كدامش دست گيرد در خطر دست و پايي ميزند از بيم سردوست دارد يار اين آشفتگي كوشش بيهوده به از خفتگيآن كه او شاه است او بيكار نيست ناله از وي طرفه كاو بيمار نيستبهر اين فرمود رحمان اي پسر كل يوم هو في شان اي پسراندرين ره ميتراش و ميخراش تا دم آخر دمي فارغ مباشتا دم آخر دمي آخر بود كه عنايت با تو صاحب سر بودهر كه ميكوشد اگر مرد و زنست گوش و چشم شاه جان بر روزنست****«ثم النهايه النهايه …» (سپس عمل را تا مقصد نهايي آن ادامه بدهيد).شرط من جا بالحسن ني كردنست بل حسن را نزد يزدان بردنستهدفگيري در كارهايي كه ضروري و مفيد تشخيص داده شده و تهيه وسايل و مقدمات بايد به طور كامل و صحيح باشد كه مانع از ادامه كار تا وصول به نتيجه آن نباشد تا به سبب آن عمر آدمي تلف شود و قدرت و انرژي بيهوده مستهلك گردد.استقامت- سستي و ترديد و تلون و امروز و فردا كردن و نظم و انضباط كار را از دست دادن، ضد استقامت در كار است، هيچ انسان تكاپوگر هدفدار در اين زندگاني بدون استقامت، راه به مقصد نبرده است.صبر و شكيبايي- هيچ كار بااهميتي در اين دنيا بدون زحمت و تلاش و بدون گذر از سنگلاخها، به نتيجه مطلوب نميرسد. آسايشطلبان و رفاهجويان و كامكاران كه ميخواهند بدون زحمت و مشقت به نتايج مطلوب برسند يا همواره در نوميديها غرق ميشوند و يا از دسترنج و تلاش ديگران براي خود سود ميبرند!براي شما مقصد نهايي وجود دارد- در وسط راه نخوابيم، اميد خود را به فرداها نبنديم، حركت آگاهانه از يك مبدا، مقصدي را به دنبال دارد. خود را به نابينايي زدن چاره مشكلات حركت نيست. مجموع اطلاعات و معارف بشري اين حقيقت را اثبات كرده است كه:روزگار و چرخ و انجم سر به سر بازيستي گر نه اين روز دراز دهر را فرداستي (ناصرخسرو)هر انسان داراي مغز و روان معتدل با يك احساس دروني ناب، اين حقيقت عظمي را درمييابد كه: اين روح يا (من) كه در درون دارد، راهي يك مقصد مهم است كه پديدهها و مقاصد اين دنيا ظرفيت آن را ندارد. براي شما نشانهاي واضح است كه به وسيله آن بايد هدايت شويد … هر كسي كه از يك بينايي دروني برخوردار باشد و خود را به كوري نزند، قطعي است كه در مسير زندگاني خود مشعلهايي فروزان و نشانههايي راهنما را خواهد ديد كه عقل و وجدان وي تبعيت از آنها را الزام مينمايند. اين يك حقيقت كاملا صحيح است كه عالم هستي براي آگاهان كتابي است كاملا قابل خواندن و تعلم، اگر چه متاسفانه اكثريت مردم از خواندن و بهرهبرداري از اين كتاب خود را محروم ميسازند:ما خلقت الجن و الانس اين بخوان جز عبادت نيست مقصود از جهانگر چه مقصود از كتاب آن فن بود گر تواش بالش كني هم ميشودليك ازو مقصود اين بالش نبود علم بود و دانش و ارشاد و سودگر تو ميخي ساختي شمشير را برگزيدي بر ظفر ادبير رادين اسلام هدف و غايتي بزرگ دارد. تا رسيدن به آن غايت بكوشيد. گمان نكنيد اسلام تنها نظم طبيعي شما را به عهده گرفته است، اگر چه نظم زندگي طبيعي نيز مورد اهتمام اين دين مقدس است. غايت حركت بر مبناي دين اسلام، تامين آن (حيات معقول) است كه تا جاذبه ربوبي كشيده شده است. با اداي تكاليف كه حق خداوندي براي شما مقرر كرده است، رو به پيشگاه خداوندي حركت كنيد. شما انسانها مسافر ديار حق و حقيقتيد. هدف را گم نكنيد، و وصول به آن هدف و غايت بدون مراعات حقوق خدا و انسانها با مراعات تكاليفي كه براي شما مقرر شده است، امكانپذير نيست. من شاهد شما هستم و در روز قيامت از طرف شما احتجاج خواهم نمود.در آياتي متعدد از قرآن مجيد شهادت پيامبر اكرم (ص) بر مردم باايمان وارد شده است، چنان كه در بعضي از همين آيات شهادت مردم باايمان بر ديگر انسانها نيز مطرح گشته است مانند آيه 143 از سوره البقره: «و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا (و بدينسان شما را امتي معتدل قرار داديم تا بر ساير مردم شاهد شويد و پيامبر بر شما شاهد شود). با نظر به مجموع منابع تفسير اين نوع آيات، و معناي امت، مقصود از (شهيد و شاهد) مكتب معتدل و فطري است كه در هيچ مورد نه افراطي دارد نه نفريطي، بنابراين، وجود حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم ملاك و تجليگاه عاليترين قله امت اسلامي ميباشد و امت او نيز به جهت انتساب به خدا و به ملاك اعلا و تجسم عاليترين مرحله كمال كه رسول خدا (ص) است، ملاك كمال اسلامي براي ساير مردم (شاهد و شهيد) ميباشند. با توجه به اين معني اميرالمومنين علي عليهالسلام هم به جهت ارتباط روحي شديد با پيامبر اكرم (ص) ملاك و تجليگاه مكتب معتدل و فطري اسلام است و هم به عنوان باعظمتترين مرد باايمان در امت اسلامي.
پس از اين امام (ع) شنوندگان را به ملازمت در عمل و مداومت در به جا آوردن كارهاى شايسته سفارش مى كند، سپس از آنها مى خواهد كه با سعى در انجام دادن وظايف الهى خود براى رسيدن به عاقبتى نيكو و فرجامى پسنديده تلاش كنند، يعنى پايان كار خود و سر انجام اعمال و هدف از آنها را در نظر گيرند زيرا چگونگى كارها بسته به پايان آنهاست، بعد به استقامت يعنى پايدارى در عمل و شكيبايى بر آن دستور مى دهد، و مراد از شكيبايى بر طاعت ايستادگى در برابر خواهشهاى نفس است، تا مبادا انسان در برابر لذّات ناشايست گردن نهد و در نتيجه از راه راست بيرون رود.پس از آن امام (ع) به ورع سفارش مى كند، ورع، عبارت از ملازمت در انجام دادن اعمال خوب و پسنديده است، اين كه آن بزرگوار، «نهايت» و «صبر» را با ادات «ثمّ» كه براى تراخى مى آيد عطف كرده براى اين است كه نهايت و عاقبت، متأخّر از صبر و مرحله پايانى كار است، علاوه بر اين صبر امرى عدمى و جدا از عمل است كه معنايى وجودى دارد، بر خلاف استقامت در كار كه كيفيّت عمل مى باشد و بر خلاف ورع كه جزيى از عمل است، تكرار اين الفاظ براى تأكيد مى باشد و نصب آنها بنا به قاعده اغراء است.سپس امام (ع) به منظور خود از ذكر «نهايت» اشاره مى كند كه آن عبارت از غايت و مقصدى است كه براى انسان تعيين شده، و به آنها سفارش مى كند كه خود را به اين مقصد برسانند. اين هدف همان چيزى است كه آدميان براى رسيدن به آن آفريده شده اند و عبارت از اين است كه آدمى در اين جهان خود را از پليديهاى شيطان پاكيزه كرده و خويشتن را لايق وصول به آستانه كبريايى حقّ گرداند، و اين سخن مدلول حديث نبوى (ص) است كه فرموده است: «اى مردم براى شما نشانه هايى است، خود را به آنها برسانيد، و در آفرينش شما غايت و هدفى است به آن دست يابيد.» مراد از غايت همان نهايت است كه امير مؤمنان (ع) ذكر فرموده است، و منظور از معالم، مقامات بهشت و منازل فرشتگان است، همچنين در عبارت «إنّ لكم علما فاهتدوا بعلمكم» مقصود همين نهايت و غايت است، واژه علم را در اين جا براى نفس نفيس خويش استعاره فرموده است، پس از اين گوشزد مى كند كه براى اسلام مقصد و هدفى است و بايد خود را به آن برسانند و اين غايت همان سرانجام كار است كه در بالا توضيح داده شد.فرموده است: «و اخرجوا إلى اللّه... وظائفه»:مقصود اين است كه در آنچه خداوند بر شما واجب گردانيده حقّ او را ادا كنيد و ايفاى حق او را در واجبات و تكاليف اين است كه عمل از روى اخلاص و براى رضاى او انجام گردد. پس از اين شنوندگان را به فرمانبردارى و پيروى از دستورهاى خود ترغيب مى كند و تذكّر مى دهد كه او در روز رستاخيز گواه و مدافع آنها خواهد بود.برخى از شارحان گفته اند: اگر چه روز قيامت جاى احتجاج و مجال استدلال نيست، ليكن ذكر آن بدين جهت است كه اگر امام (ع) در آن روز شاهد و گواه آنها باشد مانند اين است كه به سود آنها اثبات دليل كرده و احتجاج به عمل آورده است.ما در اين باره مى گوييم: چون در قيامت، امام هر قومى از جانب آنها طرف خطاب الهى و شاهد بر اعمال آنان است، چنان كه خداوند متعال فرموده است: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» و نيز «وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ» و اين همان موقفى است كه اعمال، مورد باز خواست خداوند و سؤال و جواب قرار مى گيرد، لذا مقصود امير مؤمنان (ع) از احتجاج، همين موقف بازپرسى و پاسخگويى است، و رهايى از اين بازخواستها و خلاصى از پاسخ اين پرسشها شبيه اين است كه كسى مورد بازپرسى قرار گرفته با حجّت و دليل مقبول از بازخواست، رهايى و پيروزى يافته باشد، و بر حسب عادت، برهان زمانى اقامه مى شود كه انسان در مقام احتجاج و مورد مؤاخذه قرار گرفته باشد و اگر از دادن پاسخ خوددارى كند نشانه اين است كه از ارائه دليل درمانده است و در باره اين كه احتجاج و گواهى چگونه صورت مى گيرد آنانى كه به معاد جسمانى معتقدند آن را مقاليّه يعنى از طريق گفتگو و مكالمه مى دانند و ديگران آن را حاليّه دانسته اند، يعنى زبان حال آنها گوياى اين مقال است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 191
العمل العمل، ثمّ النّهاية النّهاية، و الاستقامة الاستقامة، ثمّ الصّبر الصّبر، و الورع الورع، إنّ لكم نهاية فانتهوا إلى نهايتكم، و إنّ لكم علما فاهتدوا بعلمكم، و إنّ للإسلام غاية فانتهوا إلى غايته، و اخرجوا إلى اللّه ممّا افترض عليكم من حقّه، و بيّن لكم من وظائفه، أنا شاهد لكم، و حجيج يوم القيمة عنكم.الاعراب:و قوله: العمل العمل و ما يتلوه من المنصوبات المكرّرة انتصابها جميعا على الاغراء أو عامل النصب محذوف أى ألزموا العمل فحذف العامل و ناب أوّل اللّفظين المكرّرين منابه.المعنى:ثمّ تخلّص من أوصاف القرآن و فضايله إلى الأمر بملازمة الأعمال فقال (العمل العمل) أى لازموا العمل الصّالح و رافبوا عليه (ثمّ النهاية النهاية) أى بعد القيام بالأعمال الصالحة لاحظوا نهايتها و خاتمتها و جدّوا في الوصول إليها (و الاستقامة الاستقامة) و هو أمر بالاستقامة على الجادّة الوسطى من العمل و الثبات على الصراط المستقيم المؤدّى إلى غاية الغايات و أشرف النهايات أعني روضات الجنات (ثمّ الصبر الصّبر و الورع الورع) أى بعد مواظبة الأعمال الصالحة و ملاحظة نهاياتها و الثبات على ما يوصل إليها من الأعمال لا بدّ من الصبر عن المعاصي و الكفّ عن الشّهوات و الورع عن محارم اللّه.و مما ذكرناه ظهر لك نكتة العطف في ثاني المكرّرات الخمسة و رابعها بثمّ و في ثالثها و خامسها بالواو، توضيح ذلك أنّ النهاية لما كانت متراخية عن العمل عطفها بثمّ، و الاستقامة لما كانت كيفيّة العمل عطفها بالواو، و هذه الثلاثة أعني العمل و النّهاية
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 205
و الاستقامة كلّها ناظرة إلى طرف العبادة، و لما كان الصّبر متعلّقا بالمعصية عطفه بثم لغاية الافتراق بين العبادات و المعاصي، و لما كان بين الصّبر و الورع تلازما عطف الورع بالواو أيضا.و هذا أولى مما قاله الشّارح البحراني حيث قال: و إنّما عطف النهاية و الصّبر بثمّ لتأخّر نهاية العمل عنه و كون الصّبر أمرا عدميّا و هو في معنى المتراخي و المنفكّ عن العمل الّذى هو أمر وجوديّ، بخلاف الاستقامة على العمل فانه كيفية له و الورع فانه جزء منه، انتهى هذا.و فصّل ما أجمل لقوله و (إنّ لكم نهاية) و هى غرفات الجنان و رضوان من اللّه المنّان (فانتهوا إلى نهايتكم) و امضوا إليها (و إنّ لكم علما) هاديا إلى تلك النهاية و هو الرّسول الأمين و أولياء الدّين أو الأعم منهم و من ساير دلائل الشّرع المبين (فاهتدوا بعلمكم) للوصول إليها (و إنّ للاسلام غاية فانتهوا إلى غايته) و هي النهاية المذكورة (و اخرجوا إلى اللّه مما افترض عليكم من حقّه و بين لكم من وظايفه) أى أخرجوا متوجّهين إليه سبحانه ممّا فرضه عليكم من حقوقه الواجبة و أوضحه لكم من عباداته و تكاليفه الموظفة المقرّرة في ساعات اللّيالي و الأيّام.و قوله (أنا شاهد لكم و حجيج يوم القيامة عنكم) تأكيد لأداء الفرائض و الواجبات يعني انكم إذا خرجتم إلى اللّه من حقوقه و وظايفه فأنا أشهد لكم يوم القيامة بخروجكم منها و مقيم للحجّة عن جانبكم بأنّكم أقمتم بها، و قد مضى تفصيل تلك الشهادة و الاحتجاج في شرح الخطبة الحادية و السّبعين.الترجمة:مواظبت نمائيد بر عملها و مسارعت نمائيد بنهايت و عاقبت كار، و ملازمت نمائيد براستكارى پس از آن و منصف باشيد با صبر و تحمل، و ترك نكنيد ورع و پرهيزكارى را، بدرستى كه شما راست نهايت و عاقبتي پس منتهى شويد بسوى نهايت خود، و بدرستى كه شما راست علم و نشانه پس هدايت يابيد با علم خود، و بدرستى كه مر اسلام راست غايت و نهايتي پس منتهى شويد بسوى غايت او، و خارج بشويد بسوى خداوند تعالى از چيزى كه واجب نموده بر شما از حق خود و بيان نموده است شما را از وظيفهاى خود، من شاهد هستم از براى شما و حجّت آورنده ام در روز قيامت از جانب شما.