وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيكَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْكَ، يَدْعُوكَ إِلَى عَفْوِهِ وَ يَتَغَمَّدُكَ بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ. فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَكْرَمَهُ، وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيفٍ مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، وَ أَنْتَ فِي كَنَفِ سِتْرِهِ مُقِيمٌ وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ؛ فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ وَ لَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَيْنٍ فِي نِعْمَةٍ يُحْدِثُهَا لَكَ أَوْ سَيِّئَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْكَ أَوْ بَلِيَّةٍ يَصْرِفُهَا عَنْكَ؛ فَمَا ظَنُّكَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ؟ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ هَذِهِ الصِّفَةَ كَانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي الْقُوَّةِ مُتَوَازِيَيْنِ فِي الْقُدْرَةِ، لَكُنْتَ أَوَّلَ حَاكِمٍ عَلَى نَفْسِكَ بِذَمِيمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَسَاوِئِ الْأَعْمَالِ.
تَمَثّلْ: تصور كن، مجسم ساز.تَوَلِّيكَ: روى گردانى تو، اعراض تو.يَتَغَمَّدُكَ: ترا مى پوشاند.مَطْرِفُ عَيْنٍ: يك چشم بر هم زدن.
مُتَوَلٍّ: اعراض كنندهكَنَف: پناهگاهمَطرَف: لحظه و چشم بهم زدنذَميم: مذموم شده، سرزنش شدهمَساوِى: بدى ها
و در نظر آر، آن حالت را كه تو از او روى گردانيده اى و او به تو روى آورده است. تو را به بخشايش خويش فرا مى خواند و فضل و نعمتش تو را در برگرفته و تو از او به ديگرى روى نهاده اى.بلند و برتر است آن خداى توانا كه كريم و بزرگوار است و تو اى بنده بى مقدار ناتوان در نافرمانى او، چه گستاخى و حال آنكه، در پناه ستر و پوشش او غنوده اى و در فراخناى فضل و بخشايش او مى گردى. خداوند نه فضل و بخشايش خود را از تو دريغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت. بلكه، چشم بر هم زدنى، از نعمتى كه بر تو ارزانى مى دارد و پرده اى كه بر گناهان تو مى كشد يا بلايى كه از تو مى گرداند بى بهره نبوده اى. پس، چه گمان برى به او، اگر فرمانش برى؟به خدا سوگند، اگر اين حال ميان تو و ديگرى كه در قدرت و توان همسنگ تو مى بود، پديد آمده بود، تو خود نخستين كسى بودى كه خود را به سبب سوء اخلاق و زشتى رفتارت نكوهش مى كردى.
و در حال روى گرداندن از خدا روى آوردن او را به سوى خود مجسم كن كه تو را به عفوش دعوت مى كند، و به فضلش مى پوشاند، و تو از او روى مى گردانى و به غير او روى مى آورى.بلند مرتبه است خدايى كه با اين قدرتش چه كريم است و تو با اين ناتوانى و پستى چه جرأتى بر معصيت او دارى در حالى كه در پناه پوشش او مقيمى، و در فراخناى احسانش مى گردى، فضلش را از تو باز نداشته، و پرده حرمتت را ندريده است، بلكه در نعمتى كه براى تو ايجاد مى كند، و گناهى كه بر تو مى پوشاند، و بلايى كه از تو دور مى نمايد چشم به هم زدنى از لطفش محروم نيستى، پس به او چه گمان مى برى اگر او را بندگى كنى.به خدا قسم اگر اين برنامه بين دو نفر بود كه در قوّت و قدرت برابر بودند، تو اولين كسى بودى كه بر زشتى اخلاق و بدى اعمالت به زيان خود حكم مى كردى.
و ياد آر كه تو از خدا روى گردانى و در همان لحظه او روى به تو دارد، و تو را به عفو خويش مى خواند، و با كرم خويش مى پوشاند در حالى كه تو از خدا بريده به غير او توجّه دارى.پس چه نيرومند و بزرگوار است خدا و چه ناتوان و بى مقدارى تو، كه بر عصيان او جرأت دارى، در حالى كه تو را در پرتو نعمت خود قرار داده، و در سايه رحمت او آرميده اى، نه بخشش خود را از تو گرفته، و نه پرده اسرار تو را دريده است. بلكه چشم بر هم زدنى، بى احسان خدا زنده نبودى در حالى كه يا در نعمت هاى او غرق بودى، يا از گناهان تو پرده پوشى شد، و يا بلا و مصيبتى را از تو دور ساخته است، پس چه فكر مى كنى اگر او را اطاعت كنى.به خدا سوگند اگر اين رفتار ميان دو نفر كه در توانايى و قدرت برابر بودند وجود داشت (و تو يكى از آن دو بودى) تو نخستين كسى بودى كه خود را بر زشتى اخلاق، و نادرستى كردار محكوم مى كردى.(1)____________________________________(1). نفى تفكر: انديويدوآليسم ANDIVIDUALISM (اصالت فرد).
و به خاطر آر آن گاه كه تو روى از او گردانده اى او روى به تو گرداند و تو را به خواستن بخشايش از خود مى خواند و -جامه- كرم خويش بر تو مى پوشاند، و تو از او رويگردانى و ديگرى را خواهان.پس چه نيرومند است و بزرگوار، و چه ناتوانى تو و بى مقدار، و چه گستاخ در نافرمانى پروردگار. در سايه پوشش او مى آرامى، و در پهنه بخشايش او مى خرامى، نه بخشش خويش را از تو بريده، و نه پرده خود را بر تو دريده، بلكه چشم به هم زدنى بى احسان او به سر نبرده اى، در نعمتى كه بر تو تازه گردانيده، يا گناهى كه بر تو پوشانيده، يا از بلاييت رهانيده. -با نافرمانى اين چنين به نعمتش اندرى- پس چه گمان بدو برى، اگر وى را فرمان برى؟به خدا اگر اين رفتار ميان دو كس بود كه در قوّت برابر بودند، و در قدرت همبر -و تو يك تن از آن دو بودى-، نخست خود را محكوم مى نمودى كه رفتارت نكوهيده است و كردارت ناپسنديده.
(6) و در حال رو گردانيدنت از او رو آوردن او را بخود تصوّر كن (و از راه انديشه بنگر) كه ترا بعفو و بخشش خود خوانده بفضل و كرمش مى پوشاند و تو از او رو گردانيده بديگرى توجّه كرده اى، پس خداوند بلند و برتر و توانا است (و با اين حال) چه بسيار كريم است، و تو پست و ناتوانى و چه بسيار بر نافرمانى او دليرى، و حال آنكه تو در پناه پوشش (عفو و بخشش) او اقامت گزيده اى، و در فراخى فضل و احسانش مى گردى، و فضلش را از تو باز نداشته، و پرده (بخشش) خود را از (جلو گناهان) تو ندريده، بلكه در نعمت و بخششى كه براى تو پديد آورده يا گناه ترا كه پوشانده يا بلائى كه از تو دور گردانده يك چشم برهم زدن از لطف او دور نبوده اى (با اينكه در نافرمانى او مى كوشى) پس گمان تو باو چيست اگر (دستور) او را پيروى كنى،(7) و سوگند بخدا اگر اين صفت (رو آوردن خدا بتو و دورى نمودن تو از او) در دو شخصى بود كه در توانگرى مساوى و در توانائى برابر بودند (و يكى از آنها تو بودى كه از ديگرى كه بتو رو آورده بود دورى مى جستى) از خوهاى ناپسند و بدى كردارهايت بر زيان و بدى خود اوّل كسى بودى كه حكم مى دادى (پس چگونه اى در برابر خداوند سبحان كه حكم تو بر بدى خود سزاوارتر است).
خوب تصوّر کن در همان هنگام که تو از خداى خود روى مى گردانى او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد او تو را به عفو و بخشش خويش فرا مى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى که تو همچنان به او پشت کرده و به غير او روى مى آورى. بزرگ و بلندمرتبه است خدايى که با آن همه قدرت و قوت، اين قدر کريم است; ولى تو با آن حقارت و ضعف اين اندازه بر معصيت او جسور هستى در حالى که در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حرکت هستى (با اين همه نافرمانى) تو را از فضل خويش باز نداشته و پرده گناهانت را ندريده است، بلکه حتى يک چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى که براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى که پرده بر آن افکنده و يا بلا و مصيبتى که از تو دور نموده است.آرى با اين همه گناه که دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فکر مى کنى اگر اطاعتش مى کردى؟ به خدا سوگند اگر اين وضعى که تو با خدا دارى (که پيوسته عصيانش مى کنى و او همواره لطف و محبّت مى کند) در ميان دو نفر که در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين کسى بودى که خود را به سبب اخلاق ناپسند و کردار بد، محکوم و نکوهش مى کردى (به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نکوهيده تر است).
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 8، ص: 381-378
از او رحمت و از تو عصيان؟!امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، انسانها را به داورى بر خويشتن دعوت مى کند، و دلايل محکوميت او را بر مى شمرد. از جمله اينکه او از يک سو پيوسته در طريق نافرمانى گام مى نهد; ولى از سوى ديگر خداوند، همواره فضل و رحمتش را بر او فرو مى ريزد. مى فرمايد: «خوب تصور کن در همان هنگام که تو از خداى خود روى مى گردانى او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد او تو را به عفو و بخشش خويش فرا مى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى که تو همچنان به او پشت کرده و به غير او روى مى آورى»; (وَ تَمَثَّلْ(1) فِي حَالِ تَوَلِّيکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْکَ، يَدْعُوکَ إِلَى عَفْوِهِ، وَ يَتَغَمَّدُکَ(2) بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ).راستى اسف بار و شرم آور است که انسان مولاى کريمى داشته باشد که همواره انواع نعمتهايش شامل حال او گردد; ولى او پيوسته از او روى بگرداند، کارى که هيچ وجدانى اجازه آن را نمى دهد.اين همان چيزى است که در دعاى پرمحتواى افتتاح در ماه مبارک رمضان مى خوانيم: «يا رَبِّ، اِنَّکَ تَدْعُونى فَاُوَلّى عَنْکَ، وَتَتَحَبَّبُ اِلَىَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَيْکَ، وَتَتَوَدَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْکَ، کَاَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَيْکَ، فَلَمْ يَمْنَعْکَ ذلِکَ مِنَ الرَّحْمَةِ لى وَالاِْحْسانِ اِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ; پروردگارا! تو مرا فرا مى خوانى ولى من از تو روى مى گردانم، تو به من محبّت مى کنى; ولى من با تو دشمنى مى ورزم، تو به من دوستى مى کنى; ولى من پذيرا نمى شوم، گويا منّتى بر تو دارم; ولى اين احوال تو را از رحمت و احسان وتفضّل به جود و کرمت نسبت به من باز نمى دارد».در ادامه مى افزايد: «بزرگ و بلندمرتبه است خدايى که با آن همه قدرت و قوت، اين قدر کريم است; ولى تو با اين حقارت و ضعف اين اندازه بر معصيت او جسور هستى در حالى که در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حرکت هستى»; (فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَکْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيف مَا أَجْرَأَکَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي کَنَفِ(3) سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ!).اشاره به اينکه افراد قوى و نيرومند اگر راه خشونت را پيش گيرند جاى تعجّب نيست. تعجب در اين است که فرد ضعيف و زبون و ناتوانى در اين راه گام نهد; ولى خداوند با آن همه قدرت و عظمت نهايت محبّت را دارد و اين انسان با اين همه ضعف وناتوانى، اين همه جرأت و جسارت بر معصيت از خود نشان مى دهد در حالى که لحظه اى فضل و رحمت الهى از او قطع نمى شود و اين به راستى عجيب است!سپس مى افزايد: «(با اين همه نافرمانى) تو را از فضل خويش باز نداشته و پرده گناهانت را ندريده است، بلکه حتى يک چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى که براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى که پرده بر آن افکنده، و يا بلا و مصيبتى که از تو دور نموده است. آرى با اين همه گناه که دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فکر مى کنى اگر اطاعتش مى کردى؟»; (فَلَمْ يَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْن(4) فِي نِعْمَة يُحْدِثُهَا لَکَ، أَوْ سَيِّئَة يَسْتُرُهَا عَلَيْکَ، أَوْ بَلِيَّة يَصْرِفُهَا عَنْکَ! فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ!).اشاره به اينکه انسان از اين سه حالت خالى نيست: يا مشمول نعمتى است که بايد شکر آن را ادا کند يا مرتکب گناهى شده که خدا بر آن پرده افکنده و بايد از ستاريت او ممنون باشد و استغفار کند يا بلايى را از او دور ساخته که بايد قدر اين نعمت الهى را بشناسد. اينها همه در حالى است که او در طريق عصيان گام بر مى دارد و نسبت به اوامر و نواهى حق بى اعتناست. حال اگر انسان بينديشد که اين خداوند مهربان و فوق العاده کريم و رحيم اگر بندگان اطاعتش را مى کردند چگونه از آنها قدردانى مى نمود، اين همان مسئله «وجوب شکر منعم» است که به گفته علماى عقايد مى تواند انگيزه معرفة الله گردد.آنگاه امام از زاويه ديگرى به اين مسئله مى نگرد و براى بيدار ساختن مخاطبان خود به بيان ديگرى مى پردازد و مى فرمايد: «به خدا سوگند اگر اين وضعى که تو با خدا دارى (که پيوسته عصيانش مى کنى و او همواره لطف و محبّت مى کند) در ميان دو نفر که در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين کسى بودى که خود را به سبب اخلاق ناپسند و کردار بد، محکوم و نکوهش مى کردى (به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نکوهيده تر است)»; (وَ ايْمُ اللّهِ(5) لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ کانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي الْقَوَّةِ، مُتَوَازِيَيْنِ فِي الْقُدْرَةِ، لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِم عَلَى نَفْسِکَ بِذَمِيمِ الاَْخْلاَقِ، وَ مَسَاوِيءِ الاَْعْمَالِ).بعضى از شارحان نهج البلاغه عبارت فوق را به صورت صغرا و کبرا از شکل اوّل از قياسات منطقى دانسته اند; ولى ظاهر اين است که لحن عبارت بالا ناظر به قياس اولويّت است; يعنى دو نفر که هم طراز هم باشند معمولا ترس و وحشتى از هم ندارند. با اين حال اگر يکى از آنان پيوسته نيکى کند و ديگرى در برابر بدى کند سرانجام وجدان نفر دوم او را محکوم مى کند و به سوء اخلاق متهم مى سازد، حال اگر اين مسئله در ميان شخص بسيار بزرگ و فرد بسيار کوچکى باشد که از يک سو لطف و رحمت است بدون هيچ گونه نياز و ترس و وحشت و از سوى ديگر سرا پا نياز است و وحشت از مجازات در برابر نافرمانيها، به يقين در چنين شرايطى آن فرد کوچک نابکار بايد خود را بسيار ملامت کند که چرا در برابر آن همه بزرگوارى اين همه شرمسارى به بار آورده است.*****پی نوشت:1. «تمثّل» ـ همان طور که در خطبه قبل نيز اشاره شد ـ از ريشه «مثول» بر وزن «حلول» به معناى مجسم ساختن گرفته شده است.2. «يتغمّد» در اصل از ريشه «غمد» بر وزن «هند» به معناى غلاف شمشير گرفته شده و «تغمّد» به معناى در غلاف کردن است. سپس به معناى فراگرفتن و پوشاندن بکار رفته است و در جمله بالا نيز به همين معناست که «فضل خداوند تو را فرا گرفته، پوشانده است».3. «کنف» از ريشه «کنف» بر وزن «حرف» به معناى محفوظ داشتن است.4. «مطرف عين» از ريشه «طرف» بر وزن «حرف» به معناى چشم بر هم زدن گرفته شده است و «مطرف» مصدر ميمى و به همين معناى چشم به هم زدن است.5. «أيم» در اصل «أيمن» در نگاه بعضى از ارباب لغت جمع «يمين» به معناى سوگند است که نون آن ساقط شده و معناى جمله «أيم الله» اين است که به خدا سوگندها مى خورم.
«و تمثّل... يصرفها عنك»،حضرت در اين جمله ها نعمتهاى فراوان خداوند را كه به انسان عطا فرموده و او در عوض به جاى شكر و سپاس با گناه و معصيت كفران نعمت كرده است بازگو مى فرمايد، تا مگر آدمى به خود آيد و به ياد خدا افتد. به انسان دستور مى دهد كه در ذهنش تصور كند آن موقعى را كه او در حال رو گرداندن از خدا و فرو رفتن در معصيت است ولى خداى كريم با انواع نعمتها به او رو آورده و با كلام خود از زبان پيامبرانش او را دعوت به عفو مى كند و به فضل و رحمت خود آهنگ او مى كند و او را تحت پوشش و حمايت خويش قرار مى دهد، و با آن كه آدمى اين همه نعمتهاى فراوان را با نافرمانى و معاصى الهى ناسپاسى مى كند اما پروردگار متعال فضل و رحمتش را از او قطع نكرده و حتى او را يك چشم بر هم زدن از لطفش خالى نگذاشته است، بطورى كه هر لحظه يا نعمتى به او عطا مى كند، يا بديش را مى پوشاند و يا بلا و گرفتاريى را از وى بر طرف مى سازد. پس امام (ع) با اين هشدار بهترين آگاهى را به انسان داده است، زيرا حضور اين نعمتها در ذهن او، در حالتى كه وى رو به گناه و معصيت آورده است بهترين چيزى است كه او را به خدايش علاقه مند مى كند، دليل اين كه فرموده: تمثّل (تصور كن) آن است كه، خود روى آوردن خدا بر بنده در ذهن نيست بلكه مفهوم و تصوير آن در ذهن موجود است.كلمه «يدعوه» و «واو» در «وانت» از نظر نحوى حالند، و خلاصه و نتيجه معناى عبارتهاى گذشته اين است كه اى انسان وقتى كه در حال پشت كردن به خدا هستى و به گناه و معصيت رو آورده اى و در عين حال اين چنين مستغرق در نعمتهاى او مى باشى، پس اگر در حال اطاعت و عبادت او بوده و حسن ظن به وى داشته باشى به طريق اولى و بهتر و بيشتر مشمول فضل و رحمت ذات اقدس او خواهى بود.«و ايم اللَّه... الاعمال»،در اين قسمت امام (ع) براى بيدارى انسان كه نفس خود را در برابر نافرمانيها و گناهان ملامت كرده و از مخالفت فرمان الهى باز دارد، با يك برهان كه از شكل اوّل تشكيل شده، استدلال فرموده است كه خلاصه آن چنين است: اگر انسان به رفيقى كه در قدرت و مقام همانند اوست بدى و كم خدمتى كند، از شرم و حيا بر خود لازم مى داند كه نفسش را به دليل سوء رفتار و بد كرداريش مورد ملامت و سرزنش قرار دهد، پس در صورتى كه در برابر ولى نعمتى قرار دارد كه هر لحظه زير باران رحمت او و مشمول عنايات وى مى باشد، به طريق اولى بايد نفس خود را در برابر گناهان و تقصيراتش سرزنش كرده و از عصيان بازش دارد.
و تمثّل في حال تولّيك عنه إقباله عليك، يدعوك إلى عفوه، و يتغمّدك بفضله و أنت متولّ عنه إلى غيره. فتعالى من قويّ ما أكرمه، و تواضعت من ضعيف ما أجرأك على معصيته و أنت في كنف ستره مقيم، و في سعة فضله متقلّب، فلم يمنعك فضله، و لم يهتك عنك ستره، بل لم تخل من لطفه مطرف عين في نعمة يحدثها لك، أو سيّئة يسترها عليك، أو بليّة يصرفها عنك، فما ظنّك به لو أطعته، و أيم اللّه لو أنّ هذه الصّفة كانت في متّفقين في القوّة، متوازنين في القدرة لكنت أوّل حاكم على نفسك بذميم الأخلاق، و مساوي الأعمال.اللغة:و (الكنف) محرّكة الجانب و الظل، و فلان فى كنف اللّه أى فى حرزه و (الستر) بالكسر الساتر و بالفتح المصدر و (طرف) البصر طرفا من باب ضرب تحرّك، و طرف العين نظرها و الطرفة المرّة منه و مطرف العين يحتمل المصدر و الزمان.الاعراب:و مطرف عين منصوب على الظرفيّة. و قوله: يدعوك الى فضله استيناف بيانىّ و ليس حالا كما زعمه الشّارح البحرانى، و جملة و أنت متول فى موضع النّصب على الحال.المعنی:(و تمثل في حال توليك عنه إقباله عليك) أى تصوّر إقباله تعالى عليك بالفضل و الاحسان و الكرم و الامتنان في حال اعراضك عنه و المقابلة لذلك بالكفران و المخالفة و العصيان كما أوضحه بقوله (يدعوك إلى عفوه) بما
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 14، ص: 277
أنزله في كتابه من قوله «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» و قوله «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» و نحوه (و يتغمّدك بفضله) و كرمه (و أنت متولّ) و معرض (عنه إلى غيره) تعالى و مقبل إلى الدّنيا و راكن إليها و منهمك في لذّاتها و شهواتها. (فتعالى من قوىّ) و قادر على مؤاخذتك (ما أكرمه) و أجزل إحسانه و في بعض النسخ ما أحلمه أى صفحه عنك (و تواضعت من ضعيف) و حقير (ما أجرأك) و أعظم كفرانك و جار لك (على معصيته) و مخالفته (و أنت في كنف ستره مقيم) حيث ستر من شنايع أعمالك و قبايح ذنوبك ما لو كشف عن أدناها لافتضحت (و في سعة فضله متقلّب) حيث أسبغ عليك من نعمه الجسام و آلائه العظام ما لو شكرت على أقلّ قليلها لعجزت. (فلم يمنعك فضله) بكفرانك (و لم يهتك عنك ستره) بطغيانك (بل لم تخل من لطفه) و برّه (مطرف عين) أى مقدار حركة البصر (في نعمة يحدثها لك أو سيئة يسترها عليك أو بلية يصرفها عنك) و هذا تفصيل ضروب ألطافه تعالى الخفيّة و الجلية.و الغرض من قوله عليه السّلام: فتمثّل إلى هنا تذكير المخاطبين بعوائد نعمه و موائد كرمه و جميل آلائه و جزيل نعمائه و عموم نواله في حقّهم، مع ما هم عليه من الغفلة و الاعراض حثّا لهم بذلك على المداومة بالذكر و الطاعة، و التنبّه من نوم الغفلة و الجهالة، و المواظبة على دعائه و مناجاته بنحو ما في دعاء الافتتاح:فكم يا إلهي من كربة قد فرّجتها، و هموم قد كشفتها، و عثرة قد أقلتها، و حلقة بلاء قد فككتها، اللهمّ إنّ عفوك عن ذنبى و تجاوزك عن خطيئتي و صفحك عن ظلمي و سترك على قبيح عملي و حلمك عن كثير جرمي عند ما كان من خطائى و عمدى أطمعنى فى أن أسألك ما لا أستوجبه منك، فلم أر مولا كريما أصبر على عبد لئيم منك علىّ يا ربّ إنك تدعوني فأولّى عنك و تتحبّب إلىّ فأتبغض إليك و تتودّد إلىّ فلا أقبل منك، كأنّ لى التطوّل عليك فلم يمنعك ذلك من الرّحمة بي و الاحسان إلىّ و التفضّل علىّ بجودك و كرمك.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 14، ص: 278
هذا كلّه فضله و لطفه و احسانه عليك مع عصيانك و طغيانك (فما ظنك به لو أطعته) و كيف يؤيسك من كرمه مع طاعتك و قد قال «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» أم كيف يحرمك من نعمه مع توكّلك عليه و قد قال «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» أم كيف ينقص عطائه و حبائه مع شكرك و ذكرك و قد قال «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» .ثمّ أكّد جذبهم إلى التّعبد و الطاعة بأبلغ بيان و أحسن تقرير و عبارة فقال (و أيم اللّه لو أنّ هذه الصّفة) الّتي ذكرت من إقبال اللّه عليك و تولّيك عنه (كانت في) متماثلين من الناس (متّفقين في القوّة متوازنين في القدرة) متساويين في الدّرجة و الرّتبة و كنت أنت أحدهما (لكنت) لو أنصفت (أوّل حاكم على نفسك بذميم الأخلاق و مساوى الأعمال) حيث إنّه أقبل و تولّيت، و تحبّب و تعاديت، و وصلك فقطعت، و تدانى فتباعدت فكيف إذا كان الطرف المقابل هو اللّه القاهر القادر مالك الملوك ربّك و ربّ العالمين كلّهم، فحكومتك على نفسك و تعزيرك عليها حينئذ أولى و أحجى.الترجمة:و ممثل گردان پيش نظر خويش در حالى كه روى گردانيده از خداوند تعالى اقبال او را بر تو، مى خواند ترا بعفو خود، و مى پوشاند تو را بفضل خود، و تو روى گردانيده از او بسوى غير او و اقبال نمى كنى بر او.پس بلند است خداى توانا چه حليم است، و پستى بنده ضعيف چه دليرى بر معصيت خدا و حال آنكه در پناه عفو او اقامت كننده، و در فراخى فضل او گردنده و رونده، پس منع نكرد ترا با اين حال از فضل خود، و ندريد از تو پرده عفو خود را بلكه خالى نبودى از آثار لطف او يك چشم زدن در نعمتى كه احداث ميكند براى تو، يا بدئى كه مى پوشد بر تو، يا بلائي كه بازميگرداند از تو -با نافرمانى- پس چه گمان دارى بأو تعالى اگر اطاعت كنى او را.و بخدا قسم اگر آنكه اين صفت در دو شخص موافق در قوّت يكسان در قدرت مى بود و اين معامله با مثل خود بشرى مى كردى هر آينه بودى تو أوّل حكم كننده بر خود بأخلاق نكوهيده و أعمال ناپسنديده.