وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ، وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ، وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ. وَ لَا تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ. صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ، وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ.
تُخالِفُ عَلى نَفْسِك: با خواسته هاى نفسانيت مخالفت ميكنى.تُنَافِحُ: دفاع ميكنى.الْخَلَف: عوض.
تُنافِحُ: دفاع كنى
و بدان، اى محمد بن ابى بكر، تو را بزرگترين سپاهيانم، يعنى مردم مصر، والى گردانيدم، پس موظّف هستى كه با نفس خود مخالفت كنى و از دين خويش حمايت نمايى. حتى اگر يك ساعت از زندگيت در اين جهان باقى نمانده باشد.براى خشنودى يكى از آفريدگان خدا را به خشم مياور. زيرا خشنودى خدا جانشين هر چيز شود و چيزى جانشين خشنودى خدا نشود.نماز را در وقتى كه برايش معين شده به جاى آر و به سبب فراغت از كار نماز را پيش مينداز و به سبب اشتغال به كارهاى ديگر نماز را به تأخير ميفكن و بايد كه همه كارهاى تو تابع نماز تو باشد.
اى محمّد بن ابو بكر، آگاه باش كه من تو را به بزرگترين لشكرم كه لشكر مصر است سرپرستى دادم، شايسته توست كه با نفس خود مخالفت ورزى، و از دينت دفاع كنى گرچه از زندگيت بيش از يك ساعت نمانده باشد.خدا را به خاطر خشنودى احدى از مردم خشمگين مساز، كه خشنودى حق جايگزين ديگر چيزهاست، و چيزى جانشين رضاى خدا نيست.نماز را در وقت معيّنش بخوان، و به خاطر بيكارى پيش از وقت اقامه نكن، و به علّت كار داشتن از وقت مقرّرش تأخير مينداز، و معلومت باد كه هر چيزى از عملت تابع نماز است.
4. اخلاق مديران اجرايى:اى محمد بن ابى بكر بدان كه من تو را سرپرست بزرگ ترين لشكرم يعنى لشكر مصر، قرار دادم. بر تو سزاوار است كه با خواسته هاى دل مخالفت كرده، و از دين خود دفاع كنى، هر چند ساعتى از عمر تو باقى نمانده باشد.خدا را در راضى نگهداشتن مردم به خشم نياور، زيرا خوشنودى خدا جايگزين هر چيزى بوده امّا هيچ چيز جايگزين خوشنودى خدا نمى شود.نماز را در وقت خودش به جاى آر، نه اينكه در بيكارى زودتر از وقتش بخوانى، و به هنگام درگيرى و كار آن را تأخير بيندازى، و بدان كه تمام كردار خوبت در گرو نماز است.
و بدان اى محمد، پسر ابو بكر كه من تو را بر مردم مصر والى گردانيدم، مردمى كه در نظرم بزرگترين سپاهيان منند. پس تو را بايد كه با نفس خويش به پيكار در آيى و دين خود را حمايت نمايى، هرچند كه در روزگار بيش از ساعتى نپايى.و خدا را به خاطر خشنودى هيچيك از آفريدگانش به خشم مياور، كه خشنودى خدا جاى نشين ديگر چيزهاست، و چيزى نيست -كه توان گفت- جاى نشين رضاى خداست.نماز را در وقت معين آن به جاى آر، و به خاطر آسوده بودن از كار پيش از رسيدن وقت آن را بر پاى مدار، و آن را واپس مينداز به خاطر پرداختن به كار، و بدان كه هر چيز از كار كه به جاى آرى، پيرو نماز توست كه بر پا مى دارى.
(9) و اى محمّد ابن ابى بكر بدان من ترا بر بزرگترين لشگرهايم اهل مصر فرمانروا گردانيدم، پس سزاوارى كه با نفس خويش مخالفت نموده از دين و كيشت دفاع كنى هر چند از روزگار برايت نمانده باشد مگر ساعتى،(10) و خدا را بخشم نياور با خوشنود ساختن يكى از آفريده هايش، زيرا عوض آنچه در غير خدا است در نزد او هست، و عوض آنچه در خدا است در غير او نيست (اگر خدا راضى باشد از ديگرى چه بيم، و اگر او راضى نباشد از غيرش چه اميد).(11) نماز را در وقتى كه براى آن تعيين گشته بجا آور و از جهت بيكارى آنرا پيش از وقت بجا نياور، و بجهت كار داشتن آنرا از وقتش مگذران، و بدان هر چيز از عملت پيرو نماز تو است (اگر نماز را نيكو بجا آوردى كارهاى ديگر را نيكو كنى، و هرگاه آنرا ضائع ساختى غير آنرا تباه تر گردانى).
اى محمد بن ابى بکر! بدان که من تو را سرپرست و والى بزرگ ترين بخش و امّت کشور (اسلام) نمودم و آن اهل مصرند، بنابراين شايسته است که با خواسته هاى دلت مخالفت کنى (چرا که جهاد با نفس برترين جهاد است) بر تو لازم است که از دينت دفاع کنى، هرچند بيش از يک ساعت از عمر تو باقى نمانده باشد.هرگز خداوند را براى جلب رضاى کسى از مخلوقش به خشم نياور چرا که خداوند جاى همه کس را مى گيرد و کسى نمى تواند جاى او را بگيرد.نماز را در اوقات خودش بجاى آر نه آنکه به هنگام بيکارى در انجامش تعجيل کنى و نه آنکه به هنگام اشتغال به کار آن را تأخير بيندازى و بدان تمام اعمالت تابع نماز تو خواهد بود (اگر نماز را آن گونه که بايد و شايد و به طور کامل انجام دهى اعمال ديگرت سامان خواهد يافت و در قيامت نيز نخست به نمازت مى نگرند (سپس به ساير اعمالت).
مأموريت سنگين و پر اهمّيّت:امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، بار ديگر محمد بن ابى بکر را مخاطب ساخته و چهار دستور مهم به او مى دهد. نخست به عنوان مقدمه مى فرمايد: «اى محمد بن ابى بکر! بدان که من تو را سرپرست و والى بزرگ ترين بخش و امّت از کشور (اسلام) نمودم و آن اهل مصرند»; (وَاعْلَمْ ـ يَا مُحَمَّدُ بْنَ أَبِي بَکْر ـ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ).اجناد جمع جند در اصل به معناى لشکر است ولى گاه به بخش هاى مختلف يک کشور يا به کسانى که در آن بخش زندگى مى کنند نيز اطلاق مى شود. به هر حال اين جمله به خوبى نشان مى دهد که امام(عليه السلام) براى اهل مصر اهمّيّت و احترام بسيارى قائل بود و آنها را بزرگترين گروه امّت اسلامى مى دانست، زيرا مصر يک سرزمين بزرگ تاريخى، داراى تمدنى کهن و مردمى آگاه و باهوش و پرتلاش است.آن گاه امام(عليه السلام) به بيان نخستين و مهم ترين توصيه خود مى پردازد و مى فرمايد: «بنابراين شايسته است که با خواسته هاى دلت مخالفت کنى (چرا که جهاد با نفس، برترين جهاد است)»; (فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ(1) أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِکَ).جهاد با نفس بر همه لازم است و بر واليان و استانداران و فرمانداران لازم تر، زيرا آنان هميشه در معرض وسوسه هاى نفس و شيطان قرار دارند و اگر در اين مبارزه مغلوب شوند، ظلم و فساد، مناطق تحت فرمانشان را فرا مى گيرد.سپس به بيان دومين دستور پرداخته مى فرمايد: «بر تو لازم است که از دينت دفاع کنى، هرچند بيش از يک ساعت از عمر تو باقى نمانده باشد»; (وَأَنْ تُنَافِحَ(2) عَنْ دِينِکَ، وَلَوْ لَمْ يَکُنْ لَکَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ).روشن است که بعد از جهاد اکبر که جهاد با نفس است براى حفظ دين بايد به سراغ جهاد اصغر رفت که جهاد با دشمن است. امام(عليه السلام) در اين قسمت به اندازه اى تأکيد مى کند که اگر تنها يک ساعت از عمر يا حکومت او باقى باشد در دفاع از دين دريغ ندارد و چيزى فروگذار نکند.آن گاه به سراغ دستور سوم رفته و مى فرمايد: «هرگز خداوند را براى جلب رضاى کسى از مخلوقش به خشم نياور، زيرا خداوند جاى همه کس را مى گيرد و کسى نمى تواند جاى او را بگيرد»; (وَلاَ تُسْخِطِ اللهَ بِرِضَى أَحَد مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَلَيْسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ).انسان بسيارى از اوقات بر سر دوراهى گرفتار مى شود; راهى به سوى رضاى خدا مى رود و راهى به سوى رضاى خلق، در آنجا که خلق چيزى زايد بر حق خود را بخواهند در اينجا مؤمنان خالص از غير آنها شناخته مى شوند; مؤمنان خالص در آن راه گام مى گذارند که رضاى خداست، زيرا مى دانند که با جلب رضايت و حمايت او هيچ کس نمى تواند کارى بر خلاف آنها انجام دهد در حالى که اگر براى جلب رضاى بعضى از زياده خواهان، رضاى خدا را زير پا بگذارند، کاملا بى دفاع خواهند ماند.آنچه را امام(عليه السلام) در سومين نصيحت به محمد بن ابى بکر فرمود، در روايت ديگر به عنوان يکى از نشانه هاى ايمان خالص آمده است. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لاَ يُرْضِيَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللهِ; از نشانه هاى سلامت ايمان مؤمن اين است که رضايت مخلوق را به بهاى به دست آوردن غضب پرودگار طلب نکند».(3)تجربه نشان داده آنها که مرتکب اين کار مى شوند سرانجام هم رضايت خالق را از دست مى دهند و هم رضايت مخلوق را و آنها که رضايت خالق را مى طلبند، هرچند در پاره اى از موارد سبب خشم مخلوق شوند، سرانجام هم رضاى خدا را به دست آورده اند و هم رضاى مخلوق را.از اين فراتر در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است: «مَنْ طَلَبَ رِضَا مَخْلُوق بِسَخَطِ الْخَالِقِ سَلَّطَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ ذَلِکَ الْمَخْلُوقَ; کسى که خشنودى مخلوقى را با خشم پرودگار طلب کند سرانجام خداوند متعال آن مخلوق را بر سر او مسلط مى کند (تا به او ستم نمايد)».(4)سپس امام(عليه السلام) در چهارمين توصيه خود به محمد بن ابى بکر به مسأله نماز که از مهم ترين ارکان اسلام است، مى پردازد و مى فرمايد: «نماز را در اوقات خودش بجاى آر، نه آنکه به هنگام بيکارى در انجامش تعجيل کنى و نه آنکه به هنگام اشتغال به کار آن را تأخير بيندازى و بدان تمام اعمالت تابع نماز تو خواهد بود (اگر نماز را آن گونه که بايد و شايد و به طور کامل انجام دهى اعمال ديگرت سامان خواهد يافت و در قيامت نيز نخست به نمازت مى نگرند سپس به ساير اعمالت)»; (صَلِّ الصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا، وَلاَ تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغ، وَلاَ تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَال اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَيْء مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاَتِکَ).بسيارى از شارحان نهج البلاغه گفته اند امام(عليه السلام) در نخستين سفارش در مورد نماز به اين نظر دارد که نماز را پيش از وقت (مثلا نماز ظهر را پيش از ظهر و نماز صبح را قبل از طلوع فجر) به جهت فراغت و بيکارى به جاى نياور; ولى با توجّه به اينکه کمتر کسى ديده ايم و شنيده ايم که نماز خود را قبل از ظهر يا قبل از غروب و طلوع فجر به جا آورد، زيرا اين مطلب بر همه حتى براى افراد کاهل نماز هم مسلم است که نماز قبل از وقت محتوايى ندارد، با توجّه به اين نکته، احتمال ديگرى در تفسير اين جمله هست که فرمايش امام(عليه السلام) ناظر به نماز اوّل وقت و آخر وقت است; مى فرمايد: چنان نباش که اگر بيکار باشى نماز را اوّل وقت بخوانى و اگر مشغول به کار باشى نماز را موکول به آخر وقت کنى، بلکه هميشه و در هر حال کار خود را تعطيل کن و نماز را در اوّل وقتش به جاى آور.در واقع اشاره به همان جمله معروف است که انسان به نمازش نگويد کار دارم بلکه به کارش بگويد نماز دارد. به يقين تقيد به نماز در اوّل وقت روح و جان و زندگى انسان را نورانى مى کند و کارهاى ديگر او از برکت نماز سامان مى يابد.در حديثى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است: «إِنَّ الصَّلاَةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ بَيْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِي حَفِظَکَ اللهُ وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِي غَيْرِ وَقْتِهَا بِغَيْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَکَ اللهُ; هنگامى که نماز در اوّل وقت خوانده شود به سوى صاحبش باز مى گردد در حالى که سفيد و نورانى است و به او مى گويد: مرا محفوظ داشتى خداوند تو را حفظ کند و هنگامى که در غير وقت و بدون رعايت حدود انجام شود به صاحبش باز مى گردد در حالى که سياه و تاريک است و به او مى گويد مرا ضايع کردى خدا تو را ضايع کند».(5)جمله «وَاعْلَمْ...» همان گونه که در بالا اشاره شد دو معنا دارد يکى اينکه در دنيا ساير اعمال انسان تابع نماز اوست اگر نماز را به درستى انجام دهد از برکت نماز ساير اعمال او نيز به درستى انجام خواهد گرفت و ديگر اينکه در آخرت همان گونه که در روايات آمده نخستين چيزى که مورد حساب قرار مى گيرد، نماز است و سپس ساير اعمال: «إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاَةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا; نخستين چيزى که بندگان با آن حساب مى شوند نماز است اگر نماز مقبول شد بقيّه اعمال نيز قبول مى شود».(6)*****پی نوشت:1 . «محقوق» از ريشه «حق» گرفته شده و در اينجا به معناى شايسته و سزاوار است.2 . «تنافح» از ريشه «منافحه» به معناى دفاع از چيزى گرفته شده و ريشه آن «نفح» بر وزن «فتح» است که غالباً به معناى نسيم ملايم و بوى خوش مى آيد و گاه به معناى دفع کردن چيزى است و «منافحه» از همين معنا گرفته شده است.3 . کافى، ج 2، ص 57، ح 2.4 . بحارالانوار، ج 74، ص 156، ح 132.5 . کافى، ج 3، ص 268، باب من حافظ على صلاته، ح 4.6 . همان مدرک.
سپس محمد بن ابى بكر را هشدار مى دهد كه با اعطاى فرمانروايى بزرگترين متصرفات و اقليمها به وى، نسبت به او احسان بزرگى را انجام داده است، تا با يادآورى اين احسان بتواند آنچه از سفارشها و وصيتها كه مى خواهد بر پايه آن استوار كند.6- آخرين اصل از مطالب اين عهدنامه آن است كه او را توجه داده است به چيزى كه سزاوار اوست و شايسته است كه آن را انجام دهد و آن مخالفت با نفس اماره است كه وى را به كارهاى زشت و فحشا و بقيه منهيات الهى وادار مى كند به عبادت و اطاعت خداوند رو بياورد كه عقل و شرع به آن حكم مى كنند و از دين خود دفاع كند و شياطين جن و انس را از آن دور كند و اگر از عمرش بجز يك ساعت باقى نمانده باشد سزاوار است آن مدت را به دفاع از دينش بسر برد.مطلب ديگر اين كه به خاطر خشنودى هيچ يك از آفريدگان، خدا را به خشم و غضب در نياورد يعنى هيچ كس را در گناه كه موجب سخط خداوند است اطاعت و پيروى نكند.«فانّ فى اللَّه... فى غيره»،در اين عبارت استدلال شده است بر اين كه فقط مراعات رضايت و خشنودى حق تعالى واجب است نه غير او، و جمله متن در حكم مقدمه نخست از قياس مضمر شكل اول مى باشد و تقدير كبرايش اين است: هر گاه چنين است كه خداوند جانشين هر چيزى غير از خود او مى باشد و هيچ چيز جاى خدا را نمى گيرد پس واجب است خشنودى او رعايت شود نه اين كه به خاطر جلب رضايت غير او، خشم و غضب وى انتخاب شود.در آخر به نماينده خود امر مى فرمايد كه نماز را در وقت معينش انجام دهد و چنان نباشد كه اگر قبل از وقت نماز بى كار باشد و فراغت داشته باشد آن را همان پيش از وقت انجام دهد و يا اگر هنگام نماز رسيد و گرفتارى برايش پيش آمد، نماز را به بعد از وقت موكول كند زيرا نماز از هر كار و شغلى مهمتر و ارزشمندتر است و بعد وى را آگاه كرده است كه هر عملى از اعمال نيك تابع و پيرو نماز است يعنى وقتى كه انسان رعايت نماز خود را بكند و هر كار آن را بموقع انجام دهد ناگزير كارهاى ديگر را هم بموقع و درست عمل مى كند، ولى هر گاه در نماز رعايت اين امور را نكند در غير آن بيشتر سهل انگارى خواهد كرد، به دليل اين كه نماز پايه استوار دين و بالاترين عبادتهاست چنان كه از پيامبر اكرم روايت شده است كه وقتى از آن حضرت در باره برترين اعمال سؤال شد فرمود: انجام دادن نماز در اول وقت، و فرمود اول چيزى كه بنده در قيامت نسبت به آن مورد محاسبه قرار مى گيرد نماز است و كسى كه نمازش درست و كامل باشد حساب ساير عبادات بر او آسان خواهد بود، اما كسى كه نمازش نادرست باشد هم در باره نماز و هم بقيه اعمال مورد محاسبه و مؤاخذه قرار مى گيرد.«قابل ذكر است كه امام (ع) در اين عهدنامه در باره نماز و ملحقاتش سخن طولانى داشته است كه مرحوم سيد رضى آن را ناتمام گذاشته و به همين مقدار كه در متن ذكر شد اكتفا كرده است ولى ما در اين شرح بقيه آن را براى مزيد فايده ذكر مى كنيم: به نمازت بنگر كه چگونه است، تو پيشواى جامعه ات مى باشى اگر آن را كامل انجام دهى يا سبك بشمارى مسئوليتش با توست. هر پيشوا كه در جامعه اى نماز اقامه كند و در نماز آنها نقص و كمبودى پيدا شود گناهش به گردن اوست، و بر آنان نقصى نيست اما اگر در تكميل و حفظ شرايطش كوشش كنى و نماز آنها درست بر قرار شود به تو نيز مثل پاداش ايشان داده شود و حال آن كه از پاداش آنها هم چيزى كاسته نشود. به وضو گرفتن نيز كه از شرايط درستى نماز است توجه كن: سه مرتبه آب را در دهان بگردان، و سه مرتبه استنشاق كن، صورتت را بشوى، و سپس دست راست و بعد از آن دست چپت را بشوى، و در آخر سر و دو پايت را مسح كن، زيرا من رسول خدا را ديدم كه چنين انجام مى داد، و بدان كه وضو نصف ايمان است.در باره اوقات نماز نيز دقّت كن و آن را در موقعش بجاى آور مبادا وقت بى كارى و فراغت تعجيل كنى و قبل از وقت نماز بخوانى و يا چون ببينى كه در وقت معيّن نماز، كار و گرفتارى دارى آن را از وقتش تأخير اندازى، چرا كه مردى در باره اوقات نماز از پيغمبر خدا سؤال كرد حضرت فرمود: جبرئيل نزد من آمد و وقت نماز ظهر را به من نماياند در حالى كه خورشيد از نصف النهار گذشته و بر ابروى راست او قرار گرفته بود و بعد وقت نماز عصر را موقعى به من نشان داد كه سايه هر چيز به اندازه خودش بود و نماز مغرب را وقتى انجام داد كه آفتاب غروب كرد و نماز عشا را در هنگامى كه خورشيد پنهان شده بود و نماز صبح را در سپيده دم هنگامى كه ستارگان درهم و مخلوط بودند بجاى آورد، پس تو نيز در اين اوقات نماز را بپاى دار، و اين روش نيك و راه روشن را ترك مكن، و سپس ركوع و سجود را با دقت انجام ده كه رسول خدا نماز را از همه مردم كاملتر و عملا با نشاطتر و آسانتر مى خواند، و بدان كه هر يكى از اعمالت پيرو نماز توست، پس هر كس نماز خود را تباه كند كارهاى ديگرش را بيشتر تباه مى كند.از خدايى كه همه چيز را مى بيند و خود، ديده نمى شود و در بلندترين ديدگاهها قرار دارد مى خواهم كه ما، و تو را از كسانى قرار دهد كه دوست مى دارد و از آنان راضى و خشنود است و نيز ما و تو را يارى فرمايد كه وى را سپاسگزار بوده و پيوسته به يادش باشيم به خوبى عبادتش كنيم و حقش را ادا كنيم و نيز از او خواهانم كه ما و تو را نسبت به هر چه براى دين و دنيا و آخرتمان برگزيده كمك و يارى فرمايد».
و اعلم يا محمّد بن أبي بكر، قد ولّيتك أعظم أجنادي في نفسي أهل مصر فأنت محقوق أن تخالف على نفسك و أن تنافح عن دينك و لو لم تكن لك إلّا ساعة من دهرك فلا تسخط اللّه برضا أحد من خلقه، فإنّ في اللّه خلفا من غيره و ليس من اللّه خلف في غيره. صلّ الصّلاة لوقتها الموقّت لها، و لا تعجّل وقتها لفراغ، و لا تؤخّرها عن وقتها لاشتغال، و اعلم أنّ كلّ شيء من عملك تبع لصلاتك.اللغة:(فاذا ولّيتك) أى ملكتك، من ولى الشيء بكسر العين في الماضي و المضارع ولاية و ولاية بكسر الواو و فتحها إذا قام به و ملك أمره.(أجناد) جمع الجند بمعنى العسكر. (محقوق) أى حقيق و جدير.(تنافح) نافحت عنه أى خاصمت عنه، و جاهدت و ذبت و دافعت، و يقال: نافحه إذا كافحه و دافعه.الاعراب:(و لا ينقص من صلاتهم شيئا) نقص لازم و متعدّ.الترجمة:بدان اى محمّد بن أبي بكر كه ترا بر بزرگترين سپاهيانم در نظرم يعنى مردم مصر ولايت دادم لذا برايت سزاوار اين است كه از خود روگردان باشى و دينت را نگهبان اگر چه ساعتى بيش از عمرت نمانده باشد پس خدا را بخرسند داشتن آفريده اش بخشم ميار چه عوض از خدا توان يافت و از غير او نى.نماز را به وقتش بخوان نه درگاه فراغ پيش از وقت، و نه در صورت اشتغال پس از آن، و بدان هر كارت پيرو نماز تست.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص345
ابن ابى الحديد مواردى از اين عهدنامه را كه ديگران از آن اقتباس كرده اند آورده است و از جمله در توضيح اين جمله كه على (ع) فرموده است: «در قبال راضى و خشنود كردن هيچ كس از خلق خدا، خدا را به خشم مياور...» مى گويد، مبرد در كتاب الكامل نظير اين موضوع را روايت كرده و گفته است كه چون حسن بن زيد بن حسن به ولايت مدينه گماشته شد به ابن هرمه گفت: من مانند كسانى نيستم كه دين خود را به اميد مدح و ثناى تو بفروشند يا از بيم هجو و نكوهش تو چنان كنند كه خداوند عز و جل از اينكه مرا از ذريه پيامبر خود قرار داده است، همه مدايح را به من ارزانى فرموده و از كارهاى نكوهيده بر كنار داشته است. از حقوق خداوند بر من اين است كه در مورد احكام و حقوق خداوند چشم پوشى نكنم و به خدا سوگند مى خورم كه اگر ترا پيش من مست بياورند، دو حد مى زنم، حد شراب خوردن و حد مستى و چون پيش من محترم هستى بر حد تو خواهم افزود، و ترك باده نوشى نيز بايد براى رضاى خداى عز و جل باشد تا بر آن كار يارى داده شوى و به خاطر مردم آن كار را ترك مكن كه به مردم واگذار خواهى شد.ابن هرمه اين ابيات را سرود: پسر رسول خدا مرا از باده نوشى نهى فرمود و مرا با آداب افراد گرامى مودب ساخت، او مرا گفت از بيم خدا نه از بيم مردم خوددار باش و آن را رها كن، چگونه ممكن است از باده نوشى شكيبايى پيشه سازم كه محبت من به آن در استخوانم ريشه دوانده است، چه كنم كه خوشى حلال را بر خود ناخوش و ناگوار مى بينم و خوشى دل من در همان حرام پليد است.