وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ؛ لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً. وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ -وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ- مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لَا مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً وَ لَا سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لَا وَطِيءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ [الْمُقْتَعِدِ] الْمُتَقَعِّدِ، وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ:فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُيَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌ فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ
الْمُحِلّوُن: كسانيكه جنگ را (با امام) حلال و جايز مى دانند.مُقِراً لِلضَّيْمِ: كسى كه به ظلم راضى شود و به آن تن دهد.وَاهِناً: ضعيف، سست.السَّلِس: سهل، آسان.الزِّمَام: عنان.الْوَطِيء: نرم.الْمُتَقَعِّد: كسى كه همواره بر پشت مركب سوار است.صَلِيب: شديد، سخت.يَعِزُّ عَلَىَّ: بر من سخت و دشوار مى باشد.الْكَآبَة: اثر اندوه در صورت.عَادٍ: دشمن.
مُحِلِّين: حلال دانندگان قتالوَطِىء الظَهر: نرم پشت، راممُقتَعِد: نشيمن كنندهكَآبَة: محزونى و دردمندى
پرسيده بودى كه در پيكار با اين قوم چه راهى دارم؟ به خدا سوگند با اين مردم پيمان شكن مى جنگم تا خدا را ديدار كنم. افزونى پيرامونيان بر عزّتم نيفزايد و پراكنده شدنشان به وحشتم نيفكند. و مپندار كه فرزند پدرت، هر چند مردم رهايش كنند، در برابر دشمن تضرع و خشوع كند يا از ناتوانى زير بار ستم رود يا زمام خود به دست ديگرى دهد و يا به كس سوارى دهد. بلكه او چنان است كه آن شاعر بنى سليم گفته است:فان تسألينى كيف انت فاننى صبور على ريب الزمان صليبيهز علىّ ان ترى بى كآبة فيشمت عاد او يساء حبيب«اگر از من بپرسى كه چگونه اى گويم در برابر سختى روزگار شكيبا و پايدارم، بر من دشوار است كه اندوهناكم ببينند تا دشمن سرزنش كند و دوست غمگين گردد.»
اما نظرم را در باره جنگ پرسيدى، نظرم جنگ با كسانى است كه پيمان شكستند تا جايى كه خدا را ملاقات نمايم، بسيارى جمعيت در پيرامونم باعث عزّتم نگردد، و متفرق شدن از اطرافم موجب وحشتم نشود.گمان مبر كه پسر پدرت اگر چه مردم او را رها كنند به زارى و فروتنى افتد، يا از روى سستى تن به ستم دهد، يا زمام امورش را به دست كشاننده اى بسپارد، يا پشت زندگيش را براى سوارى اين و آن خم كند، بلكه فرزند پدرت چنان است كه شاعر بنى سليم گفته: «اگر از من سؤال كنى كه در چه حالى جواب مى دهم: در برابر حوادث زمانه صبور و استوارم» «بر من دشوار است كه مرا محزون بينند، تا دشمن به شماتت خيزد يا دوست اندوهگين گردد».
2. اعلام مواضع قاطعانه در جنگ:امّا آنچه را كه از تداوم جنگ پرسيدى، و رأى مرا خواستى بدانى، همانا رأى من پيكار با پيمان شكنان است تا آنگاه كه خدا را ملاقات كنم. نه فراوانى مردم مرا توانمند مى كند، و نه پراكندگى آنان مرا هراسناك مى سازد. هرگز گمان نكنى كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت، و يا در برابر ستم سست مى شود، و يا مهار اختيار خود را به دست هر كسى مى سپارد، و يا از دستور هر كسى اطاعت مى كند، بلكه تصميم من آنگونه است كه آن شاعر قبيله بنى سليم سروده: «اگر از من بپرسى چگونه اى، بدان كه من در برابر مشكلات روزگار شكيبا هستم، بر من دشوار است كه مرا با چهره اى اندوهناك بنگرند، تا دشمن سرزنش كند و دوست ناراحت شود».(1)___________________________(1). شعر از عبّاس بن مرداس سلمى است.
و رأى مرا در باره پيكار پرسيدى، من چنان مى بينم كه بايد با آنان كه پيمان را شكستند و كمر به جنگ با من بستند، پيكار كنم تا خدا را ديدار كنم. فراوانى مردم پيرامونم بر عزّت من نيفزايد، و پراكندگى آنان از گردم، مرا هراسان ننمايد. و مپندار كه پسر پدرت هر چند مردم او را رها كنند خود را زار و فروتن نمايد و نه سست به زير بار ستم در آيد، و نه رام مهار خود را به دست كشنده بگذارد، و نه پشت خود را براى سوارى هر كه خواهد خم دارد. ليكن او چنان است كه آن مرد از بنى سليم گفته: اگر از من پرسى چگونه اى من شكيبايم در سختى روزگار و پايدار بر من دشوار است كه مرا اندوهناك بينند تا دشمن سرزنش كند و دوست اندوهناك شود.
(3) و آنچه از رأى من در باره جنگ (با دشمنان) پرسيدى (و گفتى كه جنگ با دشمن توانا بى كمك روا نيست) پس انديشه من جنگ با كسانيست كه جنگ را جائز مى دانند (عهد و پيمان الهىّ را شكسته بر خلاف دستور خدا و رسول رفتار مى نمايند) تا اينكه بخدا پيوندم (در راه او كشته شوم) انبوهى مردم گرد من بر ارجمنديم و پراكندگى ايشان از من خوف و ترسم را نمى افزايد (خواه كسى مرا يارى نمايد خواه دورى گزيند در مقابل دشمن دين ايستاده خواست خدا را انجام مى دهم) و پسر پدرت (امام عليه السّلام) را گمان مدار -هر چند مردم او را رها كنند- (كمك و يارى نكنند در پيش دشمن) خوار و فروتن باشد، و نه رونده زير بار زور از سستى و ناتوانى، و نه (چون شتر رام) سپارنده مهار بدست كشنده، و نه پشت دهنده براى سوارى كه بر آن بر آمده سوار شود (خلاصه در برابر دشمن از هيچ سختى رو نمى گردانم) و لكن (سخن در باره قريش و خويشاوندان) مانند آنست كه برادر بنى سليم (شخصى از قبيله بنى سليم عبّاس ابن مرداس سلمىّ كه به محبوبه خود چنانكه باو نسبت داده اند) گفته:يعزّ علىّ أن ترى بى كآبة فيشمت عاد أو يساء حبيبيعنى اگر از من بپرسى چونى، بر سختى روزگار بسيار شكيبا و توانا هستم، دشوار است بر من كه غمّ و اندوهى در من ديده شود تا دشمنى شاد يا دوستى اندوهگين گردد (پس از اينرو سخن از قريش در ميان نمى آورده درد دل و رنجش خود را از بد رفتاريهاى آنان اظهار نمى كنم).
و اما آنچه درباره جنگ از من پرسيده اى و رأيم را خواسته اى، عقيده من اين است، با کسانى که پيمان شکنى (و نقض بيعت) و پيکار با ما را حلال مى شمرند مبارزه کنم تا آن گاه که خدا را ملاقات نمايم (و چشم از جهان بپوشم) (در اين راه) نه کثرت جمعيّت مردم در اطرافم بر عزت و قدرت من مى افزايد و نه پراکندگى آنها از اطراف من موجب وحشتم مى شود. (برادر!) هرگز گمان مبر که فرزند پدرت ـ هرچند مردم او را رها کنند ـ از در تضرع و خشوع (در برابر دشمن) درآيد، يا در برابر ظلم و ستم سستى به خرج دهد، يا زمام خويش را به دست هر کس بسپارد، و يا به اين و آن سوارى دهد; ولى وضع من همان گونه است که شاعر بنى سليم گفته است:«هرگاه از من بپرسى چگونه اى؟ مى گويم: در برابر مشکلات زمان صبور و بااستقامتم! بر من سخت است که غم و اندوه در چهره ام ديده شود که موجب شماتت دشمن يا ناراحتى دوست گردد».
دست از مبارزه با خائنان بر نمى دارم:سخن امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه، ناظر به مطلبى است که عقيل در پايان نامه خود که سابقاً گذشت آورده بود که: «فرزند مادرم! نظر خود را درباره جنگ با مخالفان صريحا اظهار کن. اگر مى خواهى تا پاى مرگ بجنگى من و فرزندانم با تو هستيم و من هرگز دوست ندارم لحظه اى بعد از تو زنده بمانم»، امام(عليه السلام) مى فرمايد: «و اما آنچه درباره جنگ از من پرسيده اى و رأيم را خواسته اى، عقيده من اين است، با کسانى که پيمان شکنى (و نقض بيعت) و پيکار با ما را حلال مى شمرند بجنگم تا آن گاه که خدا را ملاقات کنم (و چشم از جهان بپوشم)»; (وَأَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللهَ).تعبير به «مُحِلِّينَ» يا اشاره به کسانى است که بيعت او را شکستند و در بصره پرچم جنگ جمل را برافراشتند و کسانى که بعدا به آنها پيوستند(1) و يا اشاره به ستمگران شام است که جنگ با او را در صفين حلال شمردند و بعد از واقعه صفين نيز همان راه نادرست شيطانى را ادامه دادند. ظاهر اين است که هر دو گروه را شامل مى شود.آن گاه امام(عليه السلام) براى اينکه اراده قاطع خود را در اين مبارزه پيگير به برادرش نشان دهد و به او اطمينان بخشد که مخالفت گروه زيادى از اين پيمان شکنان تأثيرى در اراده او ندارد مى فرمايد: «(در اين راه) نه کثرت جمعيّت مردم در اطرافم بر عزت و قدرت من مى افزايد و نه پراکندگى آنها از اطراف من موجب وحشتم مى شود»; (لاَ يَزِيدُنِي کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَلاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً).شعارى است آميخته با شعور و معرفت بسيار و برگرفته از آيات شريفه قرآن: (أَلَيْسَ اللهُ بِکَاف عَبْدَهُ)(2) و يا (وَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ)(3) و امثال آن و نشان مى دهد که اولياى الهى و مردان بزرگ الهى با تکيه بر پروردگار هرگز از انبوه مخالفان وحشت نمى کردند و از کثرت موافقان مغرور نمى شدند. اگر همه مسلمانان اين سخن بزرگ امام(عليه السلام) را شعار خويش سازند به يقين در برابر هجمه سياسى و نظامى و فرهنگى غرب، حالت انفعالى به خود راه نمى دهند و سرانجام در تمام اين جبهه ها پيروز خواهند شد.سپس امام(عليه السلام) در گفتارى پرمعنا و کوبنده، برادرش را خطاب کرده مى فرمايد: «(برادر) هرگز گمان مبر که فرزند پدرت ـ هرچند مردم او را رها کنند ـ از در تضرع و خشوع (در برابر دشمن) در آيد يا در برابر ظلم و ستم سستى به خرج دهد يا زمام خويش را به دست هر کس بسپارد و يا به اين و آن سوارى دهد»; (وَلاَ تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيکَ ـ وَلَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ ـ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً، وَلاَ مُقِرّاً لِلضَّيْمِ(4) وَاهِناً، وَلاَ سَلِسَ(5) الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ، وَلاَ وَطِيءَ(6) الظَّهْرِ لِلرَّاکِبِ الْمُتَقَعِّدِ).اين عبارت چهارگانه که امام(عليه السلام) بيان فرموده مراحل مختلف تسليم در مقابل دشمن را بيان مى دارد که هر يک از ديگرى بدتر است; نخست اينکه در برابر دشمن به تضرع و خشوع و تقاضا بنشيند و ديگر اينکه از قدرت دشمن بهراسد و سستى کند و تسليم شود و سوم اينکه افزون بر تسليم، زمام خود را به دست او بسپارد که تا هر جا خاطر خواه اوست ببرد و سرانجام اينکه پشت خود را خم کند و در مسير خواسته هاى دشمن به او سوارى دهد.چه تعبيرات دقيق و زيبا و گويايى که از نهايت فصاحت و بلاغت کلام امام(عليه السلام) حکايت دارد و حضرت تسليم در برابر دشمن را در تمام اشکالش ترسيم کرده و از خود نفى مى کند.تعبير به «مُتَقَعِّدِ» که در بعضى از نسخ «مقتعد» آمده، به معناى کسى است که جايى را محل نشستن خود انتخاب کرده و اشاره به سوارى است که بر مرکب خود نشسته و تنها در مسير از آن استفاده نمى کند، بلکه در تمام حاجات خود از آن بهره مى گيرد; گاه مى ايستد و با کسى سخن مى گويد، گاه همان طور که سوار است چيزى مى خرد و گاه چيزى به ديگرى تحويل مى دهد. خلاصه بر مرکب نشسته و بى خيال از سنگينى وزنش بر دوش مرکب همه کارهاى خود را سواره انجام مى دهد.امام(عليه السلام) در پايان اين نامه براى تأکيد بيشتر بر عزم راسخ و اراده آهنين خود در برابر دشمن به شعر شاعرى از طايفه بنى سليم متمثل مى شود و مى فرمايد: «ولى وضع من همان گونه است که شاعر بنى سليم گفته است:هرگاه از من بپرسى چگونه اى مى گويم: در برابر مشکلات زمان صبور و بااستقامتم.بر من سخت است که غم و اندوه در چهره ام ديده شود که موجب شماتت دشمن يا ناراحتى دوست گردد»; (وَلَکِنَّهُ کَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيم:فَإِنْ تَسْأَلِينِي کَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي *** صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ(7) الزَّمَانِ صَلِيبُ(8)يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي کَآبَةٌ(9) *** فَيَشْمَتَ(10) عَاد(11) أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ).يکى از شعراى فارسى زبان دو شعر بالا را به اين صورت سروده است:الا اى آنکه مى پرسى ز حالم *** صبورم من به سختى هاى عالمنخواهم غم ببينى در رخ من *** که گردد دوست غمگين، شاد دشمندر اينکه اين شعر از کيست اختلاف نظر است; ابن ابى الحديد در شرح خود مى گويد آن را به عباس بن مرداس سلمى نسبت داده اند; ولى اظهار مى دارد که من آن را در ديوان او نديدم.مرحوم تسترى در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: اين دو بيت از صخر عمرو سلمى است و جريان چنين بود که بعضى از دشمنانش با نيزه به پهلوى او زدند. او يک سال در بستر خوابيده بود و محل زخم عفونت کرده بود و به صورت لخته بزرگى روى زخم آشکار شده بود آن را با کاردى بريدند شايد بهبودى يابد. شنيد خواهرش درباره صبر او سخن مى گويد او در پاسخ خواهرش اين دو بيت و اشعار ديگرى را سرود.(12)******پی نوشت:1 . در صحاح اللغة آمده است که مُحل به کسى مى گويند که پيمان خود را شکسته و از آن خارج شده است.2 . زمر، آيه 36 .3 . مائده، آيه 44 .4 . «ضيم» به معناى ظلم و ستم و مصدر آن نيز بر همين وزن است که به معناى ظلم کردن و قهر و غلبه نمودن است.5 . «سلس» به معناى مطيع و منقاد و گاه به معناى سهل و آسان مى آيد.6 . «وطىء» صفت مشبهه است و به معناى نرم و ملايم و تسليم است.7 . «ريب» گاهى به معناى شک و گاه به معناى حوادث مشکل روزگار مى آيد.8 . «صليب» به معناى محکم از ريشه «صلب» آمده است.9 . «کآبة» به معناى غم و اندوه و انکسار ناشى از آن است.10 . «يشمت» از ريشه «شماتت» به معناى شاد شدن دشمن است.11 . «عاد» به معناى دشمن از ريشه «عداوت» گرفته شده است.12 . شرح نهج البلاغه علاّمه تسترى، ج 7، ص 502.
سوم: عبارت: «و امّا ما سئلت عنه...»،(و اما آنچه را كه در مورد آن از من سؤال كردى، تا آخر) تقرير پرسش و پاسخ است و در اين بخش از نامه به چند مورد از فضايل خود، توجّه داده است:1- به نيروى دينى خود نسبت به كسانى كه پيمان الهى را وقعى ننهاده و پيمان شكنى كرده اند.2- شجاعت خود را، كه نه انبوه مردم پيرامونش با وجود آن شجاعت، باعث زيادى عزّت، و نه پراكنده شدن آنها موجب ترس و وحشت او خواهد شد، و با وجود چنان شجاعتى، جايى براى ترس، ناتوانى و تسليم به دشمن نمى ماند، ولى با اين همه، آن بزرگوار همچون گوينده آن شعر است.شعر به عبّاس بن مرداس سلمى نسبت داده شده است، و به منزله تمثيل و تشبيه است، اصل (مشبّه به) گوينده شعر و فرع (مشبّه) امام (ع) است و انگيزه مقايسه ويژگيهاى نامبرده است، و حكم (وجه شبه) شجاعت و دليرى امام است كه از صولت او بايد بر حذر بود. توفيق از جانب خداست.
و أمّا ما سألت عنه من رأيي في القتال، فإن رأيي قتال المحلّين حتّى ألقى اللّه، لا يزيدني كثرة النّاس حولي عزّة، و لا تفرّقهم عنّي وحشة، و لا تحسبنّ ابن أبيك- و لو أسلمه النّاس- متضرّعا متخشّعا، و لا مقرّا للضّيم واهنا، و لا سلس الزّمام للقائد، و لا وطىء الظّهر للرّاكب المقتعد، و لكنّه كما قال أخو بني سليم:فإن تسأليني كيف أنت؟ فإنّني صبور على ريب الزّمان صليب يعزّ علىّ أن ترى بي كابة فيشمت عاد أو يساء حبيب (63540- 63370)اللغة:(المحلّين): الناقضين للبيعة يقال لمن نقض عهده و بيعته: محلّ و لمن حفظه: محرم، (الضيم): الظلم (واهنا): ضعيفا، (المقتعد): الرّاكب على ظهر البعير.المعنى:3- أبدى رأيه صريحا في القتال مع المحلّين و هم الخارجون من الميثاق
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 61
و البيعة يعني البغاة و المخالفين مع الإمام المفترض الطاعة، و يقال لكلّ من خرج عن الإسلام أو حارب في الحرم أو في الأشهر الحرم: محلّ، و بيّن أنّه لا ينقاد للعتاة و لا يقرّ بالضّيم و لا يعرضه و هن و فتور مهما قلّ ناصره و كثر أعداؤه.الترجمة:أمّا اين كه از نظر من در باره جنگ پرسيدى، راستى كه رأى من بر آنست كه با شكننده هاى عهد و ميثاق ديانت بجنگم تا بخدا برسم، فزونى مردم در دنبال من براى من عزتى نيفزايد، و جدا شدن آنها از من مايه هراس من نگردد گمان مبر پسر پدرت- و گر چه همه مردمش از دست بدهند و او را تنها بگذارند- زاري و زبوني پيشه سازد و بستم ستمكاران تن در دهد و سست گردد و مهارش را آرام بدست پيشوائى سپارد و پشت خود را براى را كبى هموار گيرد و خم كند، ولى او چنانست كه شاعر بنى سليم سروده:اگر پرسى كه چونى راست گويم كه در ريب زمان سخت و شكيبا نخواهم در رخ من غم ببينى كه دشمن شاد گردد، دوست رسوا