جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص65
از نامه آن حضرت به يكى از عاملان خود در اين نامه كه چنين آغاز مى شود: «اما بعد فانى كنت اشركتك فى امانتى»، «اما بعد، من تو را در امانت خويشتن شريك ساخته بودم»، ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و اصطلاحات، بحث زير را آورده است.
اختلاف نظر در اينكه اين نامه براى چه كسى نوشته شده است:
مردم در باره اينكه اين نامه براى چه كسى نوشته شده است، اختلاف كرده اند، بيشتر ايشان گفته اند آن شخص عبد الله بن عباس كه خدايش بيامرزد، بوده است و در اين مورد به برخى از الفاظ نامه استناد كرده اند، نظير اين عبارت «و از هر كس به خويشتن نزديكتر ساختم و ميان افراد خاندانم هيچ كس از تو بيشتر مورد اعتماد نبود.»، و اين گفتار على عليه السّلام كه «و چون ديدى روزگار پسر عمويت را بيازرد.»، و اينكه براى بار دوم گفته است «با پسر عمويت ستيز كردى و باژگونه شدى.»، و براى بار سوم فرموده است «با پسر عمويت يارى نكردى.»، و اين سخن «كه جز تو را پدر مباد»، و اين سخنى است كه جز براى او از سوى على عليه السّلام گفته نمى شود و براى ديگران مى فرموده است تو را پدر مباد. و اين سخن كه «اى كسى كه در نظر ما از خردمندان شمرده مى شد.»، و اين سخن كه «اگر حسن و حسين چنين مى كردند.»، همه دليل بر آن است كه اين نامه براى كسى نوشته شده است كه در نظر على عليه السّلام همچون حسن و حسين عليهما السّلام بوده است. كسانى كه اين عقيده را دارند، روايت مى كنند كه عبد الله بن عباس در پاسخ اين نامه نامه اى براى على عليه السّلام نوشته كه چنين بوده است: اما بعد، نامه ات به من رسيد كه آنچه را از بيت المال بصره برداشته ام بر من گناهى بزرگ شمرده بودى و حال آنكه به جان خودم سوگند كه حق من در بيت المال بيشتر از چيزى است كه برداشته ام، و السّلام.
گويند على عليه السّلام در پاسخ او نوشت: اما بعد، اين از شگفتيهاست كه نفس تو كار را چنان در نظرت بيارايد كه تصور كنى براى تو در بيت المال حقى بيشتر از حق يك مرد از مسلمانان وجود دارد. بنابر اين اگر باطل تو را اين چنين اميدوار سازد و مدعى چيزى شوى كه هرگز از گناه رهايت نمى كند و حرام را براى تو حلال قرار مى دهد، به راستى هدايت شده كاميابى خواهى بود. اينك به من خبر رسيده است كه مكه را وطن خود ساخته و در آن رحل اقامت انداخته اى، كنيزكان كم سن و سال مكه و مدينه و طائف را مى خرى خود با چشم خويش آنان را بر مى گزينى و مال ديگرى را به بهاى آنان مى پردازى. خدايت هدايت كناد، به سعادت خود برگرد و به سوى پروردگار
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص66
خود بازگرد و توبه كن و از اموال مسلمانان خود را بيرون آر و به سوى ايشان باز گرد كه به زودى از كسانى كه با ايشان الفت گرفته اى جدا مى شوى و آنچه را گرد آورده اى رها مى سازى و در شكافى كه آماده و داراى فرش و تشك نيست، پنهان مى شوى. در آن حال از دوستان جدا گشته و در خاك مسكن گرفته اى و با پرداخت حساب روياروى خواهى بود، از آنچه از خود باز گذاشته اى بى نياز و نسبت به آنچه پيش فرستاده باشى نيازمندى، و السّلام.
گويند ابن عباس در پاسخ نوشت: اما بعد، همانا كه براى من بسيار سخن گفتى و به خدا سوگند اگر من خدا را ديدار كنم در حالى كه همه گنجينه هاى زمين را از زرينه و سيمينه و زرناب تصرف كرده باشم، براى من خوشتر از آن است كه با او در حالى ديدار كنم كه خون مردى مسلمان بر عهده ام باشد، و السّلام.
ديگران كه گروهى اندك اند، مى گويند، اين غير ممكن است و هرگز نبوده است و عبد الله بن عباس از على عليه السّلام جدا نشده است و با او ستيز و مخالفتى نكرده است و همواره تا هنگامى كه على عليه السّلام كشته شد، امير بصره بوده است.
اينان مى گويند: يكى از چيزهايى كه به اين كار دلالت دارد، مطلبى است كه ابو الفرج على بن حسين اصفهانى نقل مى كند و آن نامه اى است كه ابن عباس پس از كشته شدن امير المؤمنين عليه السّلام از بصره به معاويه نوشته است، ما هم پيش از اين آن نامه را نقل كرده ايم. اين گروه مى گويند چگونه ممكن است كار بدان گونه باشد و حال آنكه معاويه نتوانسته است او را فريب دهد و به سوى خود بكشد و خود مى دانيد كه او چگونه بسيارى از كارگزاران امير المؤمنين عليه السّلام را فريب داد و با بخشيدن اموال، آنان را به خود جلب كرد و آنان هم ميل به او پيدا كردند و على عليه السّلام را رها ساختند. معاويه اختلاف و تفاوتى را كه ميان آن دو پديد آمده بود، مى دانست و به همين سبب هم ابن عباس را استمالت نكرد و به سوى خود نكشيد و هر كس سيره خوانده باشد و تاريخ بداند از ستيز ابن عباس با معاويه پس از رحلت على عليه السّلام آگاه است و مى داند كه معاويه چه سخنان كوبنده و ستيز سختى از ابن عباس شنيده و ديده است، و چه ستايشى از على عليه السّلام مى كرده و همواره فضايل و خصايص او را بازگو مى كرده است، به علاوه
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص67
مناقب و مآثر فراوانى از على عليه السّلام از سوى ابن عباس انتشار يافته است و اگر ميان ايشان گرد كدورتى مى بود، حال بدين گونه نبود. بلكه بر عكس آنچه كه تا كنون مشهور و مشهود است، مى بود. در نظر خود من هم- ابن ابى الحديد- اين بهتر و درست تر به نظر مى رسد.
قطب راوندى مى گويد: اين نامه به عبيد الله بن عباس نوشته شده است، نه عبد الله بن عباس و اين درست نيست زيرا عبيد الله كارگزار على عليه السّلام بر يمن بوده است. و داستان او را با بسر بن ارطاة در مباحث گذشته بيان كردم و چيزى هم در باره او نقل نشده است كه اموالى را برداشته يا از اطاعت بيرون رفته باشد.
به هر حال موضوع اين نامه براى من دشوار است. اگر چيزهايى را كه نقل شده است، تكذيب كنم و بگويم اين نامه جعلى است كه آن را بر على عليه السّلام بسته اند با همه راويانى كه در باره صدور اين نامه سخن گفته اند و در بيشتر كتابهاى سيره آن را آورده اند، مخالفت كرده ام، و اگر اين نامه را مربوط به عبد الله بن عباس بدانم، آنچه كه از ملازمت اطاعت او از امير المؤمنين عليه السّلام در زمان زندگى و پس از شهادت او مى دانم مرا از اين كار باز مى دارد، و اگر آن را براى كس ديگرى غير از عبد الله بن عباس بدانم، نمى دانم به كدام يك از خويشاوندان على عليه السّلام برگردانم و اين نامه هم نشان مى دهد كه مخاطب آن از خويشاوندان و پسر عموهاى امير المؤمنين است و به هر حال من در اين موضوع متوقفم.