طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا، حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا، فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ، "أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ". فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ، وَ لْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُكَ.
الْبُؤْس: سختى.الْغُمْضُ: خواب.الْكَرَى: چرت.افْتَرَشَتْ ارْضَهَا: زمين را فرش قرار داد، يعنى براى او زير اندازى نيست.تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا: دست را بالش قرار داد.تَجَافَتْ: دور شد.مَضَاجِع: جمع «مضجع»، خوابگاهها، محلهاى خواب.الْهَمْهَمَة: زمزمه.تَقَشّعَتْ: زائل و محو شد.لِتَكْفُفْ اقْرَاصُكَ: بايد قرصهاى نانت، تو را نيرو دهد و نگاه دارد (نه غذاهاى رنگارنگ اعيان و اشراف).
عَرَكَت: ماليدهَجَرَت: ترك نمودغُمض: خواب، چشم بهم نهادنتَجافَت: كنار و جدا نموده استهَمهَمَت: آهسته صدا نمودهتَقَشَّعَت: ابر برطرف شد
خوشا به حال كسى كه وظيفه خود را نسبت به پروردگارش گزارده باشد و در بلاى خويش صابر باشد و شب هنگام خواب را بر چشم خود حرام كند، يا چون خواب بر او غلبه كند، زمين را نهالى و دستهاى خود را بالش سازد. در ميان مردمى كه از وحشت قيامت شب را زنده داشته اند و از جامه خواب دورى گزيده اند و لبهايشان به ذكر پروردگارشان مى جنبد و گناهانشان در اثر آمرزش خواستن فراوانشان ناچيز گشته است. «اينان حزب خداوندند و حزب خداوند رستگارند.» پس اى پسر حنيف، از خدا بترس. به همان چند قرص نان اكتفا كن تا از آتش رهايى يابى.
خوشا به حال كسى كه واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشكلات را تحمل نموده، و در شب از خواب خوش دورى كرده، تا وقتى كه خواب بر او چيره شود زمين را فرش خود گرفته، و دست را بالش زير سر كند، در ميان جمعيتى كه ترس از قيامت ديده هايشان را بيدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، و لبهاشان به ذكر پروردگارشان آهسته و آرام گوياست، و گناهانشان به كثرت استغفار از بين رفته، «اينان حزب خدايند، و بدانيد كه حزب خدا رستگارانند». پسر حنيف از خدا پروا كن، و قرص هاى نان خودت تو را بس باشد، تا اين روش موجب خلاصى ات از آتش جهنم گردد.
خوشا به حال آن كس كه مسئوليّت هاى واجب را در پيشگاه خدا به انجام رسانده و در راه خدا هر گونه سختى و تلخى را به جان خريده، و به شب زنده دارى پرداخته است، و اگر خواب بر او چيره شده بر روى زمين خوابيده، و كف دست را بالين خود قرار داده، و در گروهى است كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته، و لبهايشان به ياد پروردگار در حركت و با استغفار طولانى گناهان را زدوده اند: «آنان حزب خداوند، و همانا حزب خدا رستگار است». پس از خدا بترس اى پسر حنيف، و به قرص هاى نان خودت قناعت كن، تا تو را از آتش دوزخ رهائى بخشد.
خوشا كسى كه آنچه پروردگارش بر عهده وى نهاده، پرداخته است و در سختى اش با شكيبايى ساخته، و به شب ديده برهم ننهاده، و چون خواب بر او چيره شده بر زمين خفته و كف دست را بالين قرار داده در جمعى كه از بيم روز بازگشت ديده هاشان به شب بيدار است، و پهلوهاشان از خوابگاه بركنار، و لبهاشان به ياد پروردگار و گناهانشان زدوده است از آمرزش خواستن بسيار. «آنان حزب كردگارند و بدانيد كه حزب كردگار رستگارند.» پس پسر حنيف از خدا بترس و گرده هاى نانت تو را كفايت است اگر به رهايى از آتش دوزخت عنايت است.
(15) خوشا نفسى كه آنچه پروردگارش واجب كرده اداء كند، و در سختى شكيبا باشد، و در شب از خواب دورى گزيند تا زمانيكه خواب و پينكى بر او غلبه نمايد زمين را فرش پنداشته دستش را بالش قرار دهد، در گروهى كه ترس بازگشت (روز رستخيز) چشمهاشان را بيدار داشته، و پهلوهاشان را از خوابگاهها دور ساخته، و لبهاشان بذكر و ياد پروردگارشان آهسته گويا است، و به بسيارى استغفار (و درخواست آمرزش) گناهانشان (مانند ابرهاى پراكنده) پراكنده شده است (در قرآن كريم سوره 58 آیه 22 مى فرمايد: «أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» يعنى) آنان حزب و گروه خدا هستند، بدانيد كه حزب خدا رستگارند.(16) پس اى پسر حنيف از خدا بترس (شكم چرانى مكن) و چند قرص نانت بايد ترا بس باشد تا سبب رهائيت از آتش گردد.
خوشا به حال آن کس که وظيفه واجب خود را در برابر پروردگارش انجام داده و مشکلات را با تحمل از ميان برداشته و خواب را در (بخشى از) شب کنار گذارده و آن گاه که بر او غلبه کند، روى زمين دراز کشد و کف دست را بالش خود کند (و مختصرى استراحت نمايد). (اين انسان) در زمره گروهى باشد که (اين اوصاف را دارند:) خوف معاد خواب را از چشم هايشان ربوده و پهلوهايشان براى استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته و همواره لب هايشان آهسته به ذکر پروردگارشان مشغول است، بر اثر استغفارهاى طولانى گناهانشان از ميان رفته است. «آنها حزب خدا هستند، آگاه باشيد که حزب الله رستگارانند». بنابراين اى پسر حنيف از خدا بترس و بايد همان قرص هاى نان تو، تو را از غير آن (و شرکت در ميهمانى هاى اشرافى) باز دارد تا سبب خلاصى تو از آتش دوزخ گردد.
اى فرماندار! از شرکت در ميهمانى هاى اشرافى بپرهيز!امام(عليه السلام) در هفتمين و آخرين بخش از اين نامه پر معنا توصيف بليغى درباره انسان هاى کامل و به تعبير ديگر «حزب الله» دارد، حضرت سه عمل و چهار صفت را براى آنها بيان مى کند و مى فرمايد: «خوشا به حال آن کس که وظيفه واجب خود را در برابر پروردگارش انجام داده و مشکلات را با تحمل از ميان برداشته و خواب را در (بخشى از) شب کنار گذارده و آن گاه که بر او غلبه کند روى زمين دراز کشد و کف دست را بالش خود کند (و مختصرى استراحت نمايد)»; (طُوبَى(1) لِنَفْس أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا، وَ عَرَکَتْ(2) بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا(3) وَهَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا(4)، حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْکَرَى(5) عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ(6) کَفَّهَا).اشاره به اينکه کسانى محبوب درگاه پروردگار هستند که به هنگام روز به انجام فرايض و تکاليف فردى و اجتماعى مى پردازند و به هنگام شب با خداى خود خلوت مى کنند و به در خانه او مى روند و به راز و نياز و مناجات مى پردازند و هنگامى که خواب بر آنها غلبه مى کند به استراحت مختصرى قناعت مى کنند آن هم نه در رختخواب هاى گران قيمت و بر بالش هاى نرم، بلکه بر زمين دراز مى کشند و دست را بالش خود قرار مى دهند.اشاره به اينکه عابد کسى نيست که شب و روز در گوشه اى مشغول عبادت باشد. عابد کسى است که به هنگام روز به اداى فرايض فردى و اجتماعى مى پردازد و شب هنگام به در خانه خدا مى رود همان گونه که در حديثى از امام سجاد(عليه السلام) آمده است که: «مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ; کسى که عمل به واجبات الهى کند عابدترين مردم است».(7)همين معنا به صورت جامع ترى در کلام پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «يَا عَلِيُّ ثَلاَثٌ مَنْ لَقِيَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ بِهِنَّ فَهُوَ مِنْ أَفْضَلِ النَّاسِ مَنْ أَتَى اللهَ بِمَا افْتَرَضَ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ وَمَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ النَّاسِ وَمَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاسِ; پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) خطاب به اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: يا على کسى که خدا را در قيامت ملاقات کند در حالى که اين سه کار را انجام داده باشد با فضيلت ترين مردم است: کسى که در صحنه محشر وارد شود در حالى که واجبات خود را انجام داده باشد عابدترين مردم است و کسى که از محرمات الهى بپرهيزد با تقواترين مردم است و کسى که به آنچه خدا به او داده است قانع باشد توانگرترين مردم است».(8)جمله «افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَتَوَسَّدَتْ کَفَّهَا» اشاره به نهايت قناعت آنهاست که آنها انتظار ندارند در بسترهاى نرم و راحت آسوده بخوابند; به علاوه چنين بسترهايى کمتر به انسان اجازه مى دهد که سحرگاهان از خواب برخيزد و رو به درگاه خدا آورد.آن گاه در ادامه اين سخن مى افزايد: «(اين انسان) در زمره گروهى باشد که (اين اوصاف را دارند:) خوف معاد خواب را از چشم هايشان ربوده و پهلوهايشان براى استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته و همواره لب هايشان آهسته به ذکر پروردگارشان مشغول است، بر اثر استغفارهاى طولانى گناهانشان از ميان رفته است»; (فِي مَعْشَر أَسْهَرَ(9) عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ، وَ تَجَافَتْ(10) عَنْ مَضَاجِعِهِمْ(11) جُنُوبُهُمْ، وَ هَمْهَمَتْ(12) بِذِکْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ، وَتَقَشَّعَتْ(13) بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ).اين تعبيرات در واقع برگرفته از قرآن مجيد است آنجاکه در اوصاف مؤمنان واقعى مى فرمايد: «(تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ); پهلوهايشان از بسترها دور مى شود (و شبانگاه به پا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند) و پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند و از آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى کنند».(14)در جاى ديگر مى فرمايد: «(کانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ * وَبِالاَْسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ); آنها کمى از شب را مى خوابيدند * و در سحرگاهان استغفار مى کردند».(15)در ادامه اين سخن با استفاده از آيه اى از قرآن مجيد اين افراد را به عنوان حزب الله معرفى کرده مى فرمايد: «آنها «حزب الله»اند; بدانيد «حزب الله» پيروزان و رستگارانند»; (أُولئِکَ حِزْبُ اللهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).(16)سرانجام، امام(عليه السلام) نامه پربار و آموزنده خود را با اين جمله که خطاب به عثمان بن حنيف و هدف همه انسان هاى طالب سعادت است پايان داده مى فرمايد: «بنابراين اى پسر حنيف از خدا بترس و بايد همان قرص هاى نان تو، تو را از غير آن (و شرکت در ميهمانى هاى اشرافى) باز دارد تا سبب خلاصى تو از آتش دوزخ گردد»; (فَاتَّقِ اللهَ يَا ابْنَ حُنَيْف، وَلْتَکْفُفْ(17) أَقْرَاصُکَ، لِيَکُونَ مِنَ النَّارِ خَلاَصُکَ).زيرا آلوده آن گونه ميهمانى ها و سفره ها شدن که گرسنگان هرگز به آن راه ندارند و مدعوين آن تنها اشراف و ثروتمندانند و غالباً آلوده به مال حرام، تو را از ياد خدا و قيامت و از ياد محرومان دور مى سازد و بار سنگين گناه را بر دوش تو مى نهد و سبب گرفتارى تو در قيامت مى شود.در تاريخ مروج الذهب آمده است که روزى «شريک بن عبد الله» بر «مهدى عباسى» وارد شد. مهدى به او گفت: بايد يکى از سه کار را بپذيرى! شريک سؤال کرد: آن سه کار چيست؟ گفت: يا بايد منصب قضاوت را از طرف من بپذيرى يا به فرزندانم تعليم دهى و حديث بياموزى و يا لا اقل يک وعده غذا مهمان من باشى. شريک فکرى کرد و گفت: از همه ساده تر يک وعده ميهمان بودن است. مهدى عباسى او را نزد خود نگه داشت و به آشپز خود دستور داد که انواعى از غذاهاى لذيذ مغز که با شکر مخصوص و عسل تهيّه مى شد براى او فراهم سازد.هنگامى که شريک آن غذاى چرب و شيرين را خورد سرآشپز خليفه گفت اين پيرمرد بعد از اين غذا روى سعادت نخواهد ديد. فضل بن ربيع (وزير مهدى) گفت: اتفاقاً همين گونه شد; شريک بعد از اين داستان، هم تعليم اولاد خليفه را به عهده گرفت و هم منصب قضا را پذيرفت و جالب اينکه روزى شريک با مسئول پرداخت امور مالى گفت وگو کرد و از کمبود حقوق خود شکايت داشت. مسئول امور مالى گفت: مگر خيال مى کنى به ما مال التجاره اى فروختى که اين گونه طلب کارى مى کنى؟ شريک گفت: آرى به خدا سوگند از مال التجاره گران بهاتر به شما فروختم من دينم را به شما فروختم.(18)آرى ممکن است لقمه چرب و لذيذ حرام، آثار عجيبى در انسان بگذارد. اگر شريک عاقلانه با اين مسأله برخورد مى کرد و تنها تعليم فرزندان خليفه را بر عهده مى گرفت، اى بسا ممکن بود آنها را به حقيقت اسلام آشنا سازد و از ظلم و ستم آنها در آينده بکاهد.******نکته ها:1. زهد در عين بهره گيرى از مواهب الهى:با مطالعه دقيق اين نامه پرسش پيش مى آيد که آيا استفاده کردن از سفره هاى رنگين و نعمت هاى گوناگون الهى از ديدگاه اسلام ممنوع است يا مجاز و آيا ميان زهد اسلامى و بهره گيرى از مواهب پروردگار تضادى وجود دارد؟ سخن در اين زمينه بسيار است. فشرده و عصاره آن را مى توان چنين بيان کرد:روايات زيادى داريم که تشويق به زهد مى کند و مى گويد: «اَلزَّهادَةُ فِي الدُّنْيا لَيْسَتْ بِتَحْريمِ الْحَلالِ وَلا إزالَةِ الْمالِ وَلکِنَّ الزَّهادَةَ فِي الدُّنْيا أنْ لا تَکُونَ بِما في يَدَيْکَ أوْثَقُ مِمَّا فِي يَدِ اللهِ; زهد در دنيا به اين نيست که حلال را بر خود حرام کنى و اموال خويش را ضايع گردانى; ولى زهد در دنيا اين است که به آنچه دارى بيش از آنچه نزد خداست دلبسته نباشى».(19)در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده است: «الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِم; زهد، کوتاه کردن دامنه آرزوها و شکر هنگام برخوردارى از نعمت ها و پرهيزکارى در برابر حرام هاست».(20)در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «ثَلاَثَةُ أَشْيَاءَ لاَ يُحَاسِبُ اللهُ عَلَيْهَا الْمُؤْمِنَ طَعَامٌ يَأْکُلُهُ وَثَوْبٌ يَلْبَسُهُ وَزَوْجَةٌ صَالِحَةٌ تُعَاوِنُهُ وَتُحْصِنُ فَرْجَهُ; سه چيز است که خداوند روز قيامت مؤمن را بر آن محاسبه نمى کند: غذايى که آن را مى خورد و لباسى که مى پوشد و همسر صالحى که او را کمک مى کند و از آلودگى به گناه حفظ مى نمايد».(21)از اين روايت معلوم مى شود که استفاده از اين مواهب منافاتى با زهد ندارد و همچنين آيات و روايات ديگر که ذکر همه آنها در خور کتابى مستقل است.اما در برابر اينها، در رواياتى مى خوانيم که توصيه به ترک لذات دنيا شده و ترک استفاده مشروع از مواهب گسترده الهى نيز نيکو شمرده شده است. از جمله:در حديث معروفى مى خوانيم که على(عليه السلام) در شب شهادت خود بعد از آنکه به نان و نمک افطار کرد و از آنچه غير از آن در سفره بود صرف نظر فرمود، خطاب به دخترش چنين گفت: «يَا بُنَيَّة مَا مِنْ رَجُل طَابَ مَطْعَمُهُ وَمَشْرَبُهُ وَمَلْبَسُهُ إِلاَّ طَالَ وُقُوفُهُ بَيْنَ يَدَيِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ; دخترم هيچ کس نيست که از طعام خوب و نوشيدنى گوارا و لباس نيکو استفاده کند مگر اينکه روز قيامت در پيشگاه خداوند عزّوجلّ مدت زيادى براى حساب بايد بايستد».(22)در حديث ديگرى که در کنز العمال از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده، آمده است: «فِي حَلالِها حِسابٌ وفِي حَرامِها عِقابٌ، فَدَعِ الْحَلالَ لِطُولِ الْحِسابِ وَدَعِ الْحَرامَ لِطُولِ الْعَذابِ; در حلال دنيا حساب و در حرامش عقاب است، بنابراين از پاره اى از حلال ها به موجب طول حساب صرف نظر کنيد و از حرام به سبب طول عذاب چشم بپوشيد».(23)به نظر مى رسد جمع ميان اين آيات و روايات به يکى از طرق زير است:1. استفاده از مواهب الهى حکمى است عام و روى آوردن به زهد حکمى است براى خواص.2. روايات زهد براى اين است که روى آيات و روايات بهره گيرى از نعمت هاى مادّى تأثير بگذارد و از افراط و فرو رفتن در آن بکاهد; مبادا مردم غرق در لذات شوند و راه افراط را بپويند.3. پيشوايان دين و اسوه ها و قدوه ها بايد زندگى خود را همچون زندگى ضعفاى امّت قرار دهند تا سختى معيشت، زياد آنها را آزار ندهد.4. پوييدن راه زهد آرامش روحى به همه حتى غير پيشوايان مى دهد، چرا که غرق ناز و نعمت بودن در حالى که ديگران در زحمتند روح را آزار مى دهد و از نظر عاطفى ناپسند است.5. با توجّه به اينکه حلال حساب دارد، گروهى زندگى ساده را بر زندگى مرفه ترجيح مى دهند تا طول وقوف در عرصه قيامت براى حساب نداشته باشند.درباره حقيقت زهد و جمع ميان اين دستور اسلامى و برخوردارى از مواهب الهى که در آيات و روايات به آن اشاره شده است، در ذيل خطبه 81، جلد سوم همين کتاب نيز بحث هايى آمده است. همچنين مى توانيد به کتاب دائرة المعارف فقه مقارن، جلد دوم، «بحث زهد و شکوفايى اقتصادى» مراجعه کنيد.6. افزون بر همه گرايش به زهد و چشم پوشى از پاره اى لذات مادّى يکى از عوامل پرورش روح و تزکيه نفوس است، همان گونه که در بحث رياضت نفس در شرح همين نامه آمده است.2. حزب الله کيانند؟آنچه امام(عليه السلام) در پايان اين نامه درباره حزب الله بيان فرموده برگرفته از آيات قرآن مجيد است. اين تعبير در دو آيه از قرآن مجيد آمده نخست در آيه 56 سوره مائده است که مى فرمايد: «(وَمَنْ يَتَوَلَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ); و کسانى که ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان(24) را بپذيرند (پيروزند;) زيرا حزب خدا (گروه خداپرستان) پيروزند».در اين آيه پذيرش ولايت الهى و اولياى الهى از اوصاف حزب الله شمرده شده است.در آيه 22 سوره مجادله نيز مى فرمايد: «(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الاْيمانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); هيچ قومى را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى که با دشمنان خدا و پيامبرش دوستى کنند، هرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند; آنان کسانى هستند که خدا ايمان را بر صفحه دل هايشان نوشته و با روحى از ناحيه خود آنها را تأييد فرموده، و آنها را در باغ هايى بهشتى وارد مى کند که نهرها از پاى درختانش جارى است. جاودانه در آن مى مانند; خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند; آنها «حزب الله»اند; بدانيد «حزب الله» پيروزان و رستگارانند».در آيه نخست همان گونه که اشاره شد حزب الله به عنوان ولايت پذيرى خدا و اولياى الهى وصف شده اند و در اين آيه با وصف «بغْض فى الله» و عداوت با دشمنان حق معرفى شده اند. از مجموع اين دو آيه، مسأله «حُبّ فى الله» و «بُغْض فى الله» به عنوان اوصاف آنها استفاده مى شود. آنچه امام(عليه السلام) در اين نامه آورده که حزب الله را به عنوان سحرخيزان و شب زنده داران و عابدان و زاهدان معرفى کرده در واقع با آنچه در قرآن آمده است لازم و ملزوم يکديگرند.******پی نوشت:1 . «طُوبى» مؤنث «اَطْيب» است و مفهوم گسترده اى دارد که پاکيزه ترين و بهترين همه نيکى ها را شامل مى شود و در اين گونه موارد شبيه دعاست که براى افرادى گفته مى شود.2 . «عَرَکَت» از ريشه «عَرْک» بر وزن «أرک» در اصل به معناى مالش دادن است سپس به تأثيرگذارى بر هر چيزى که در نتيجه نابود شود و از بين رود اطلاق شده است.3 . «بُؤس» به معناى هرگونه ناراحتى در مقابل نعمت و راحتى است.4 . «غُمْض» اين واژه از «غُموض» گرفته شده که به معناى چشم پوشى و ديده بر هم نهادن و مخفى شدن است سپس به حالت خواب که انسان در آن حالت ديده بر هم مى نهد اطلاق شده و در جمله بالا همين معنا اراده شده است.5 . «کَرَى» به معناى خواب و خوابيدن است.6 . «توسّد» از ريشه «وسادة» به معناى بالش گرفته شده است.7 . کافى، ج 2، ص 84، روايت 7.8 . من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 358، ح 5762.9 . «أسْهَرَ» از ريشه «سَهَر» بر وزن «سفر» به معناى بيدار ماندن است.10 . «تَجافَتْ» از ريشه «تَجافى» به معناى دورى گزيدن گرفته شده و ريشه اصلى آن «جفاء» به معناى دورى کردن است.11 . «مَضاجِع» جمع «مضجع» به معناى خوابگاه است.12 . «هَمْهَمَتْ» از ريشه «هَمْهَمة» به معناى سخن گفتن آهسته است.13 . «تَقَشَّعَتْ» از ريشه «تَقَشَّع» بر وزن «توقع» به معناى از ميان رفتن و پراکنده شدن است از ريشه «قَشْع» بر وزن «مشق» به معناى بر طرف ساختن گرفته شده است.14 . سجده، آيه 16.15 . ذاريات، آيه 17 و 18.16 . مجادله، آيه 22.17 . «وَلْتَکْفُفْ» از ريشه «کفّ» به معناى بازداشتن گرفته شده; ولى در بسيارى از نسخ نهج البلاغه و شروح آن «وَلْتَکْفِکَ» از ريشه «کفايت» آمده است; يعنى قرص هاى نان تو براى تو کافى باشد و به سراغ سفره هاى رنگين نروى.18 . مروج الذهب، ج 3، 310.19 . اين سخن از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در سنن ترمذى، ص 2443 آمده. اين حديث در وسائل الشيعة ج 11، ص 315، حديث 13 بابُ اِسْتحبابِ الزُّهْدِ فِى الدُّنْيا وَحَدَّ الزُّهْدِ از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل شده است.20 . نهج البلاغه، خطبه 81.21 . بحارالانوار، ج 79، ص 299.22 . همان مدرک، ج 42، ص 276.23 . کنزالعمال، ح 8566 .24 . مؤمنان در اينجا به قرينه آيه قبل اشاره به اميرمؤمنان على(عليه السلام) است که آيه ولايت و بخشيدن خاتم در حال رکوع در شأن آن حضرت نازل شده است.
دوم- عبارت: و عركت بجنبها بؤسها [در سختيها بردبار و نستوه باشد]، كنايه از پايدارى در برابر ناگواريهاست. مى گويند: ع«رك فلان بجنبه الاذى»، هر گاه كسى را كه باعث اذيّت اوست ناديده گرفته و در برابر آزار او شكيبا باشد.و اين عمل خود مستلزم شمارى از فضايل اخلاقى از قبيل: بردبارى، بخشندگى، گذشت، چشم پوشى، و فروخوردن خشم، و همچنين تحمّل ناراحتى، پاكدامنى و امثال اينهاست.سوم- جمله: «ان تهجر باللّيل غمضها» (در شب از خواب دورى گزيند)، كنايه است از شب زنده دارى با عبادت پروردگار و سرگرم بودن به ذكر خدا تا وقتى كه خواب بر او غلبه كند آن گاه زمين را فرش و كف دستش را بالش خود قرار دهد: يعنى هيچ زحمتى براى آماده ساختن بستر و بالش نرم به خود راه نمى دهد، بلكه از هر نوع زحمتى به دور، و از هر نوع آرايشى بركنار و از هر رفاه و آسايشى منزّه است.عبارت: «فى معشر» مى تواند متعلّق به هر يك از افعالى كه مربوط به نفس است، بوده باشد، يعنى: من كه اين كارها را انجام دادم از جمله كسانى هستم كه شأن اينان چنين است، و آنها را با چهار ويژگى معرّفى فرموده است: اوّل: ترس از معاد، خواب را از چشمهاى آنان ربوده است.دوم: آنان خواب و استراحت ندارند، اين عبارت كنايه از مشغول بودن آنها در تمام شب به ذكر پروردگارشان است، مثل آيه مباركه: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ».سوم: و لبهاى آنان آهسته به ذكر پروردگارشان گوياست مثل آيه مباركه: «يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً».چهارم: و با استغفار فراوان گناهانشان را پراكنده سازند، و اين قسمت چهارم لازمه و يا نتيجه سه قسمت اوّل است، كلمه تقشّع، [پراكندگى ابرها] را براى از بين رفتن گناهان، استعاره آورده است، و وجه مشابهت آن است كه گناهان و هيأتهاى جسمانى در سياه كردن صفحه هاى جانها و پوشاندن و ممانعت آنها از پذيرش انوار الهى، نظير ابرهاى متراكمى است كه صفحه زمين را از پذيرش نور خورشيد و آمادگى براى روييدن گياه، و امثال آن، مانع گردد.پس كلمه: (تقشّع) را استعاره آورده است براى از بين رفتن و محو شدن گناهان از صفحات دلها. همه اين عبارات براى آن است كه امام (ع) مى خواهد مردم را وادار به اطاعت پروردگار كند و آنان را به ورود در جرگه اولياى خدا جذب نمايد. توفيق در دست خداست.
طوبى لنفس أدّت إلى ربّها فرضها، و عركت بجنبها بؤسها، و هجرت في اللّيل غمضها، حتّى إذا غلب الكرى عليها افترشت أرضها و توسّدت كفّها، في معشر أسهر عيونهم خوف معادهم، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم، و همهمت بذكر ربّهم شفاههم، و تقشّعت بطول استغفارهم ذنوبهم «أولئك حزب اللّه، ألا إنّ حزب اللّه هم المفلحون 22- المجادلة». فاتّق اللّه يا ابن حنيف، و لتكفك أقراصك، ليكون من النّار خلاصك. (65262- 65016)منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 125اللغة:(عركت بجنبها): أى تحمل الشدّة في العبادة ناقلا من جنب إلى جنب.المعنى:... فلا بدّ من حفظ الامتياز، و هو ملازمة الجوع و الخوف من اللّه و العبادة في جوف الليل، و الهمهمة بذكر اللّه بالشفاه، و غسل الذنوب بالاستغفار في باب اللّه.