و من وصية له (علیه السلام) للحسن و الحسين (علیهما السلام) لما ضربَه ابنُ ملجم لعنه الله:أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا، وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا، وَ قُولَا بِالْحَقِّ، وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ، وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ، وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا (صلی الله علیه وآله) يَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ.
لَا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ انْ بَغَتْكُمَا: دنيا را نطلبيد، هر چند كه شما را طلب كند.زُوِىَ: گرفته شد.
لا تَبغِيا: با شدت حرص و طمع نجوئيدلا تأسَفا: حسرت و افسوس نخوريدزُوِىَ: گرفته شده، پنهان شده استعامَّة: همه، تمامى
وصيتى از آن حضرت (ع) به حسن و حسين عليهما السلام هنگامى كه ابن ملجم (لعنه الله) او را ضربت زد:شما را به ترس از خدا وصيت مى كنم و وصيت مى كنم كه در طلب دنيا مباشيد، هر چند، دنيا شما را طلب كند، بر هر چه دنيايى است و آن را به دست نمى آوريد يا از دست مى دهيد، اندوه مخوريد. سخن حق بگوييد و براى پاداش آخرت كار كنيد. ظالم را دشمن و مظلوم را ياور باشيد.شما دو تن و همه فرزندان و خاندانم را و هر كس را كه اين نوشته به او مى رسد، به ترس از خدا و انتظام كارها و آشتى با يكديگر سفارش مى كنم. كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شنيدم كه مى گفت: آشتى با يكديگر برتر است از يك سال نماز و روزه.
از وصيت هاى آن حضرت است به حسن و حسين عليهما السّلام وقتى كه ابن ملجم لعنة اللّه عليه به او ضربت زد:شما را به تقواى الهى سفارش مى نمايم، و اينكه دنيا را مجوييد گرچه دنيا شما را بجويد، و بر آنچه از دنيا از دستتان رفته متأسّف نباشيد. حق بگوييد، و براى ثواب الهى بكوشيد. دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد.شما و همه فرزندان و خاندانم و هر كه اين وصيتم به او مى رسد را به تقواى الهى، و نظم در زندگى، و اصلاح بين مردم سفارش مى كنم، چرا كه از جد شما (صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم مى فرمود: «اصلاح ذات البين از عموم نماز و روزه بهتر است».
(وصيّت امام عليه السلام به حسن و حسين عليهما السّلام پس از ضربت ابن ملجم كه لعنت خدا بر او باد مى باشد كه در ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر كوفه مطرح فرمود).1. پندهاى جاودانه:شما را به ترس از خدا سفارش مى كنم، به دنيا پرستى روى نياوريد، گر چه به سراغ شما آيد، و بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد اندوهناك مباشيد، حق را بگوييد، و براى پاداش الهى عمل كنيد و دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و كسانى را كه اين وصيّت به آنها مى رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ايجاد صلح و آشتى در ميانتان سفارش مى كنم، زيرا من از جدّ شما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه مى فرمود: «اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزه يك سال برتر است».
و از وصيّت آن حضرت (ع) است حسن و حسين عليهما السلام را چون پسر ملجم -كه نفرين خدا بر او باد- او را ضربت زد:شما را سفارش مى كنم به ترسيدن از خدا، و اين كه دنيا را مخواهيد هر چند دنيا پى شما آيد، و دريغ مخوريد بر چيزى از آن كه به دستتان نيايد، و حق را بگوييد و براى پاداش -آن جهان- كار كنيد، و با ستمكار در پيكار باشيد و ستمديده را يار.شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد، سفارش مى كنم به ترس از خدا و آراستن كارها، و آشتى با يكديگر، كه من از جدّ شما (ص) شنيدم كه مى گفت: «آشتى دادن ميان مردمان بهتر است از نماز و روزه ساليان».
از وصيّتهاى آن حضرت عليه السّلام است بحسن و حسين عليهما السّلام هنگاميكه ابن ملجم كه خدا او را از رحمتش دور گرداند، بآن بزرگوار ضربت زده بود (و در آن از خونخواهى نهى نموده و به كارهاى نيكو امر فرموده است):(1) شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش ميكنم، و اينكه دنيا را نخواهيد هر چند شما را بجويد (به كالاى دنيا دل نبنديد هر چند در دسترستان باشد) و اندوهناك نشويد بر چيزى از دنيا كه از شما گرفته شده باشد، و راست و درست سخن گوييد، و براى پاداش يافتن (در آخرت) كار كنيد، و ستمگر را دشمن و ستمديده را يار و مدد كار باشيد.(2) شما و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كه را كه نامه ام باو مى رسد سفارش ميكنم بتقوى و ترس از خدا، و مرتّب كردن و بهم پيوستن كارتان، و اصلاح زد و خوردى كه موجب جدائى بين شما گردد كه من از جدّ شما -صلّى اللّه عليه و آله- شنيدم مى فرمود: اصلاح ذات البين (چگونگى كه باعث پراكندگى است) از كلّيّه نماز و روزه بهتر است (زيرا با جدائى بين مردم امر دين منظّم نگردد، و دشمن چيره شود، و آبادى رو به ويرانى آرد).
من شما را به تقوا و پرهيزکارى (و ترس از مخالفت پروردگار) توصيه مى کنم و سفارش مى کنم و در پى زرق و برق دنيا نباشيد، هرچند دنيا به سراغ شما بيايد و بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد تأسف نخوريد. سخن حق بگوييد و براى اجر و پاداش الهى (نه براى چشم داشت از مردم) کار کنيد، همواره دشمن (سرسختِ) ظالم و يار و مددکار مظلوم باشيد.من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که اين وصيت نامه ام به آنها مى رسد به تقواى الهى و نظم در کارهاى خود و اصلاح ذات البين توصيه مى کنم، زيرا من از جدّ شما(صلى الله عليه وآله) شنيدم که مى گفت: «اصلاح ميان مردم از تمام نمازها و روزه ها برتر است».
لِلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ(علیهما السلام) لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَم لَعَنَهُ اللهُ.از وصاياى امام(عليه السلام) به امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) است، هنگامى که ابن ملجم ـ که لعنت خدا بر او باد ـ به آن حضرت ضربه زد.(1)
نامه در یک نگاه:این نامه که در حقیقت یکى از وصایاى جامع و پرمحتواى امام(علیه السلام) هنگامى است که در بستر شهادت افتاده بود، خطاب به فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام)، بلکه همه شیعیان، حاوى چند بخش مهم است:در بخش اوّل امام(علیه السلام) آنها را توصیه به تقوا و بى اعتنایى به زرق و برق دنیا و طرفدارى از حق و حمایت از مظلوم در برابر ظالم مى کند.در بخش دوم ـ که در آن صریحاً مى گوید: مخاطب من تمام فرزندان و خانواده و همه کسانى است که این نامه من تا دامنه قیامت به آنها مى رسد ـ بار دیگر توصیه به تقوا و سپس دعوت به نظم در همه کار و اصلاح در میان مردم و اهمّیّت آن دارد.در بخش سوم انگشت روى چند مسأله بسیار مهم گذارده و دعوت به کفالت ایتام و حفظ حقوق همسایگان و عمل به قرآن و اهتمام به امر نماز و حج و جهاد با مال و جان و زبان و ارتباط با یکدیگر و ترک جدایى ها و امر به معروف و نهى از منکر دارد.در آخرین بخش فرزندان عبدالمطلب را مورد خطاب قرار داده و تأکید مى کند که بعد از شهادت من خون مسلمانان را نریزید و به بهانه این شهادت از این و آن انتقام نگیرید. تنها قاتل من مسئول است و او باید کشته شود و سپس توصیه مى کند که پس از کشتن وى بدن او را مثله نکنید و به خاک بسپارید.
يار مظلوم و دشمن ظالم باشيد:اين دومين وصيّتِ امام(عليه السلام) است که در بستر شهادت خود بيان فرموده (وصيّتِ پرمعناى ديگرى هم از آن حضرت در نامه 23 گذشت).همان گونه که اشاره شد امام(عليه السلام) اين سخنان را در بستر شهادت به عنوان وصيت بيان فرمود و مى دانيم انسان در چنين حالتى سعى دارد خواسته هاى مهم خود را در عباراتى کوتاه بيان کند. وصيت امام(عليه السلام) به چگونگى تقسيم اموال و ثروت او نيست، چون مال و ثروتى از خود به يادگار نگذاشت. و اگر مقدارى مال داشت آنها را به صورت موقوفه در آورده بود. وصيت او درباره ارزش هاى اسلامى و فضايل انسانى و برنامه هاى واجب دينى است.گرچه مخاطب در اين بخش از وصيت تنها دو فرزندش حسن و حسين(عليهما السلام) هستند; ولى به قرينه بخش دوم اين وصيت نامه، ديگران نيز به اين خطاب مهم مخاطب اند.به هر حال امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين وصيت فرزندانش را به هفت موضوع مهم سفارش مى کند:نخست مى فرمايد: «من شما را به تقوا و پرهيزکارى (و ترس از مخالفت پروردگار) توصيه مى کنم»; (أُوصِيکُمَا بِتَقْوَى اللهِ).آرى همان گونه که بارها گفته ايم تقوا يعنى احساس مسئوليت درونى در برابر فرمان هاى الهى که خميرمايه تمام برنامه هاى انبيا و اولياست و بدون آن، کسى از وسوسه هاى شيطان و هواى نفس رهايى نمى يابد. کليد در بهشت تقواست و مرکب راهوار براى قرب الى الله پرهيزکارى است.حضرت در دومين و سومين توصيه مى فرمايد: «و سفارش مى کنم در پى زرق و برق دنيا نباشيد، هرچند دنيا به سراغ شما بيايد و بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد تأسف نخوريد»; (وَأَلاَّ تَبْغِيَا(2) الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْکُمَا، وَلاَ تَأْسَفَا عَلَى شَيْء مِنْهَا زُوِيَ(3) عَنْکُمَا).البته دنيا بخش هايى دارد: بخشى براى زندگى انسان ضرورى است. بخش ديگرى رفاه معقولانه است; ولى بخشى بالاتر از اينها براى هواپرستى و تفاخر و مانند آن است. به يقين امام(عليه السلام) از بخش اوّل و دوم نهى نمى کند. منظور امام(عليه السلام) بخش سوم است. همان گونه که قرآن مجيد مى گويد: «(وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ); و زندگى دنيا جز متاع و سرمايه فريب نيست»(4) به يقين دنبال اين بخش از دنيا رفتن انسان را از خدا و آخرت دور مى سازد و آلوده انواع گناهان مى کند.اينکه مى فرمايد: به آنچه از دست رفت تأسف نخوريد، دليل روشنى دارد، زيرا تأسف بر از دست رفته ها چيزى را به انسان باز نمى گرداند و انسان را از فعاليّت هاى مثبت براى حفظ آنچه در دست دارد باز مى دارد.اين سخن در واقع برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(لِکَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ); (بدانيد آنچه از سوى خداوند مقدّر شده است به شما مى رسد) اين براى آن است که جهت آنچه از دست داده ايد تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد».(5)در حديث پرمعنايى مى خوانيم مردى با پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نماز خواند هنگامى که نماز تمام شد و آن مرد برگشت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به او اشاره کرد و فرمود: اين مرد از اهل بهشت است. عبد الله بن عمرو که از اصحاب حاضر در جلسه بود گفت: من به دنبال آن مرد رفتم و به او گفتم: عموجان ميهمان مى خواهى؟ گفت: آرى. ديدم خيمه اى و گوسفندى و نخلى براى امرار معاش دارد. هنگام عصر از خيمه اش بيرون آمد گوسفند را دوشيد و مقدارى رطب از نخل چيد و پيش روى من گذاشت. با يکديگر غذا خورديم او خوابيد و من بيدار ماندم. او صبح افطار کرد و من روزه (مستحبى) گرفتم و اين کار سه شبانه روز ادامه يافت. (من چيز مهمى در زندگى او نديدم) به او گفتم: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره تو فرمود: تو اهل بهشت هستى! بگو ببينم کار مهم تو چيست؟ گفت: نزد همان کسى که اين خبر را به تو داده است برو تا راز اين مطلب را براى تو بگشايد. من خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمدم و جريان را از آن حضرت سؤال کردم، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: نزد خودش بازگرد و به او بگو تا خودش سرّ اين مطلب را بگويد. نزد او آمدم و گفتم: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دستور داده است خودت به من خبر دهى. گفت: اکنون مانعى ندارد مى گويم. (بدان) اگر تمام دنيا مال من باشد و از من بگيرند غمگين نمى شوم و اگر تمام دنيا را به من بدهند شادى نمى کنم و شب هنگام که مى خوابم در دل من کينه و حسدى نسبت به هيچ کس نيست. عبد الله گفت: ولى به خدا سوگند من چنين نيستم همه شب عبادت مى کنم و روزها غالباً روزه دارم; اما اگر از مال دنيا گوسفندى به من داده شود شاد مى شوم و اگر از من گرفته شود غمگين مى گردم و خداوند تو را برترى آشکارى بر ما داده است.(6)آرى طبيعت دنيا چنين است که روزى به دست مى آيد و روزى از دست مى رود نه اقبال آن قابل اطمينان است و نه ادبار آن.در حديثى مى خوانيم: ابن عباس مى گويد: بعد از کلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از کلام هيچ کس به اندازه نامه اى که امام على بن ابى طالب(عليه السلام) نوشت بهره نگرفتم ايشان در نامه اى به من نوشت: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمَرْءَ يَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ يَکُنْ لِيُدْرِکَهُ وَيَسُرُّهُ دَرْکُ مَا لَمْ يَکُنْ لِيَفُوتَهُ فَلْيَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ وَلْيَکُنْ أَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَا وَمَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاکَ فَلاَ تَکُن بِهِ فَرِحاً وَمَا فَاتَکَ مِنْها فَلاَ تَأْسَ عَلَيْهِ حُزْناً وَلْيَکُنْ هَمُّکَ فِيمَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَالسَّلاَمُ; اما بعد (از حمد و ثناى الهى) انسان گاهى به سبب از دست رفتن چيزى ناراحت مى شود در حالى که (بر حسب تقدير الهى و عالم اسباب) امکان وصول به آن وجود نداشته است و شادمان مى شود از چيزى که هرگز از دست رفتنى نبوده است، بنابراين شادى تو بايد به چيزى باشد که از آخرتت به دست آوردى و تاسف تو بر چيزى باشد که از آخرت از دست مى دهى. والسلام».(7)در چهارمين و پنجمين توصيه مى فرمايد: «سخن حق بگوييد و براى اجر و پاداش الهى (نه براى چشم داشت از مردم) کار کنيد»; (وَقُولاَ بِالْحَقِّ، وَاعْمَلاَ لِلاَْجْرِ).طرفدارى از حق همان چيزى است که در آيات متعدّدى از قرآن به آن تصريح شده و حتى در سوره «عصر» بر توصيه کردن يکديگر به بيان حق تکيه شده است: (وَتَواصَوا بِالحَقّ).قابل توجّه اينکه حق معناى بسيار وسيعى دارد که هر واقعيّت اعتقادى، اخلاقى و حکمى را شامل مى شود و از سويى حق خدا بر خلق و حق مردم بر يکديگر و حق متقابل حکومت و مردم و حق انسان بر خويشتن را نيز در بر مى گيرد.اما عمل براى اجر و پاداش الهى همان خلوص نيّت است که انسان چشم طمع از خلق برگيرد و ديده به پاداش الهى بدوزد و هر عملى را خالص براى او انجام دهد.سپس در ششمين و هفتمين توصيه به مسأله بسيار مهمى اشاره کرده مى فرمايد: «و همواره دشمن (سرسختِ) ظالم و يار و مددکار مظلوم باشيد»; (وَکُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً).اين توصيه در واقع تأکيدى است بر طرفدارى از حق که در جمله هاى پيشين آمد. چه حقى از اين بالاتر که انسان مظلوم را در برابر ظالم يارى دهد تا مظلوم به حقش برسد و ظالم از ظلمش دست بر دارد و جالب اينکه ظالم و مظلوم در اين دو جمله، مطلق است و تنها مسلمانان را شامل نمى شود و به اين ترتيب هر مظلومى در جهان بايد زير چتر حمايت مسلمانان قرار گيرد و از ظلم هر ظالم و ستمگرى بايد پيشگيرى شود و اگر مدعيان حقوق بشر تنها به اين دو دستور عمل مى کردند به راستى دنيا گلستان بود. اين در حالى است که مى بينيم آنها هرجا منافع نامشروعشان اقتضا کند در کنار ظالم مى ايستند و بر ضد مظلوم مى جنگند، هرچند در شعارها مدعى حمايت از مظلوم اند.در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهُمُّ بِظُلْمِ أَحَد غَفَرَ اللهُ مَا اجْتَرَمَ; کسى که صبح کند در حالى که نخواهد به احدى ظلم و ستم کند خدا همه گناهان او را مى بخشد».(8)در واقع اکثر گناهان را مى توان نوعى از انواع ظلم شمرد و کسى که ظلم را در تمام اشکالش ترک کند از گناهان رهايى مى يابد.در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «وَمَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کَانَ مَعِي فِي الْجَنَّةِ مُصَاحِبا; کسى که حق مظلوم را از ظالم بستاند در بهشت با من همنشين خواهد بود».(9)در حديثى از امام امير المؤمنين(عليه السلام) در غررالحکم مى خوانيم: «أحْسَنُ العَدْلِ نُصْرَةُ المَظْلُومِ; برترين عدالت يارى مظلومان است».(10)حتى امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاى 38 صحيفه سجاديه به پيشگاه خداوند (به عنوان يک سرمشق عمومى) عرضه مى دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْکَ مِنْ مَظْلُوم ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْه; خداوندا من پوزش مى طلبم درباره مظلومى که در حضور من مورد ستم قرار گرفت و من ياريش نکردم».******برترين اصلاح ذات البين است:امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيت نامه مخاطبان خود را گسترش داده و افزون بر فرزندانش امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)، جميع فرزندان و خانواده و خويشاوندان و تمام کسانى را که تا دامنه قيامت اين وصيت نامه به دست ايشان مى رسد، مخاطب قرار داده مى فرمايد: «من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که اين وصيت نامه ام به آنها مى رسد، به تقواى الهى و نظم در کارهاى خود و اصلاح ذات البين توصيه مى کنم، زيرا من از جد شما(صلى الله عليه وآله) شنيدم که مى گفت: اصلاح ميان مردم از تمام نمازها و روزه ها برتر است»; (أُوصِيکُمَا، وَجَمِيعَ وَلَدِي وَأَهْلِي وَمَنْ بَلَغَهُ کِتَابِي، بِتَقْوَى اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِکُمْ، وَصَلاَحِ ذَاتِ(11) بَيْنِکُمْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّکُمَا(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ: «صَلاَحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ وَالصِّيَامِ»).در اين بخش از نامه، امام(عليه السلام) به سه امر مهم سفارش فرموده است: نخست بار ديگر بر تقواى الهى و پرهيزکارى تأکيد نموده که راه نجات، هميشه از آن مى گذرد و تنها زاد و توشه انسان در سفر آخرت و معيار شخصيت هر کس و کرامت او در پيشگاه خدا به مقتضاى (إِنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ أتْقاکُمْ) است.در دومين سفارش به نظم کارها به صورت کلى و گسترده اشاره کرده که شامل نظم و امنيّت اجتماعى، اقتصادى، سياسى و نظم در عبادات و امور مربوط به خانواده و تعليم و تربيت مى شود. مى دانيم بقاى عالم هستى در سايه نظمى است که خدا براى آن مقرّر کرده است. اگر در کرات و افلاک نظمى نبود به زودى از هم متلاشى مى شد و اگر دستگاه هاى مختلف بدن انسان بر اساس نظم خاص خود حرکت نکنند انسان به زودى بيمار مى شود و چشم از دنيا فرو مى بندد. هر جامعه اى که فاقد نظم لازم شود منقرض مى گردد و هر انسانى راه بى نظمى را پيش گيرد هرگز به جايى نمى رسد، هرچند داراى استعداد فراوان و امکانات زياد باشد.به عنوان نمونه در درون خون انسان بيش از بيست نوع فلز و شبه فلز به نسبت خاصى به هم آميخته شده و هر کدام مأموريت خود را انجام مى دهند. اگر اين ترکيب کمى به هم بخورد بيمارى ها شروع مى شود و به همين دليل تمام پزشکان براى پى بردن به ريشه هاى اصلى بيمارى، خون را در آزمايشگاه تجزيه مى کنند تا ببينند در کدامين قسمت نظم به هم خورده است.در مسائل فلکى گاه مى بينيم منجمان خسوف کامل را در فلان ساعت و فلان دقيقه و در فلان نقطه روى زمين از مدت ها قبل پيش بينى مى کنند و گروه عظيمى در آن لحظه و در همان نقطه براى رصد کردن خورشيد در حال کسوف جمع مى شوند. اگر نظم دقيق حاکم نبود چگونه اين پيش بينى ممکن بود. آنها مى گويند حتى براى هزاران سال بعد هم مى توانيم پديده هاى فلکى را پيش بينى کنيم.حال اگر انسان بخواهد در روابط اجتماعى راه بى نظمى را پيش گيرد، به يقين وصله اى ناهمرنگ در جهان هستى خواهد بود و چنين امر استثنايى و ناهماهنگ با آفرينش محکوم بر فناست.اما صلاح ذات البين که امام(عليه السلام) از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل فرموده که از نماز و روزه هم بالاتر است دليل روشنى دارد، زيرا اگر مسأله اصلاح در ميان دوستان و رفع کدورت ها و زدودن دشمنى ها و تبديل آن به صميميت و دوستى نباشد منجر به تشتت و تزلزل ميان آنها مى شود و به تعبير قرآن به فشل و سستى مى انجامد.به همين دليل اصلاح ذات البين از برترين عبادت ها شمرده شده حتى در روايتى به منزله «جهاد فى سبيل الله» عنوان گرديده که «جَعَلَ النَّبِىُّ(صلى الله عليه وآله) اَجْرَ المُصْلح بَيْنَ النّاسِ کَاَجْرِ المُجاهِدِ عِنْدَ النّاسِ; پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) پاداش کسى را که در ميان مردم صلح و صفا برقرار سازد، همچون کسى که در راه خدا جهاد مى کند، قرار داد».(12)بى شک جهاد موجب عزّت اسلام است و کسى که ميان مردم تفاهم ايجاد مى کند و جامعه اسلامى را به وحدت و اتّحاد سوق مى دهد کار او هم موجب عزت اسلام و مسلمانان است.امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «صَدَقَةٌ يُحِبُّهَا اللهُ إِصْلاَحُ بَيْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَتَقَارُبُ بَيْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا; بخششى را که خداوند دوست دارد همان اصلاح ميان مردم است هنگامى که ميان آنها فسادى شود و نزديک ساختن آنها به يکديگر است به هنگامى که از هم دور شوند».(13)اين حديث از امام صادق(عليه السلام) معروف است که به مفضل (يکى از ياران امام) دستور داده بود: «إِذَا رَأَيْتَ بَيْنَ اثْنَيْنِ مِنْ شِيعَتِنَا مُنَازَعَةً فَافْتَدِهَا مِنْ مَالِي; هنگامى که بين دو نفر از پيروان ما مشاجره اى ببينى (که مربوط به امور مالى باشد) از مال من بپرداز (و آنها را با هم صلح ده)، لذا در روايتى مى خوانيم که روزى دو نفر از شيعيان با هم اختلافى داشتند مفضل آنها را به منزل خود دعوت و چهارصد درهم به مدعى پرداخت کرد و نزاع را خاتمه داد سپس به آنها گفت: بدانيد اين از مال من نبود. از مال امام صادق(عليه السلام) بود که براى حل اين گونه مشکلات در اختيار من گذارده است.(14)با حديث ديگرى از احاديث فراوانى که در اين زمينه وارد شده اين بحث را پايان مى دهيم: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «ألا أُخْبِرُکُمْ بِأفْضَل مِنْ دَرَجَةِ الصِّيامِ وَالصَّلاةِ وَالصَّدَقَةِ؟ إصْلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ فَإنَّ فَسادَ ذاتِ الْبَيْنِ هِيَ الْحالِقَةُ; آيا به شما خبر بدهم به چيزى که از درجه روزه و نماز و صدقه (و زکات) بالاتر است؟ آن اصلاح ذات البين است، زيرا فساد و اختلاف در ميان مردم نابوده کننده است».(15)مرحوم علاّمه مجلسى پس از نقل روايت نبوى که در کلام امام(عليه السلام) به آن اشاره شده، از امالى شيخ طوسى نقل مى کند که پس از ذکر اين روايت مى نويسد: «منظور از «عامَّة الصلاة وَالصيام» در اينجا نمازها و روزه هاى مستحب و مندوب است»(16) گويا اين توضيح شيخ طوسى به قرينه روايت معتبرى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) است که فرمود: «هيچ کس بعد از انجام واجبات، عملى بهتر از اصلاح در ميان مردم انجام نداده است».(17)*****پی نوشت:1 . سند نامه: اين وصيت نامه را گروه زيادى پيش از سيد رضى از آن حضرت نقل کرده اند; از جمله ابومخنف (لوط بن يحيى مطابق نقل مقاتل الطالبين) و ابو حاتم سجستانى در کتاب المعمرون و طبرى در تاريخ معروف خود در حوادث سال 40 و کلينى در کتاب کافى و مسعودى در مروج الذهب و شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه و جمعى ديگر (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 379-381). در روايتى طبق آنچه نويسنده مصادر نهج البلاغه آورده، آمده است: هنگامى که طبيب معروف کوفه بعد از معاينه به امام(عليه السلام) عرض کرد که من از حيات شما مأيوسم، امام(عليه السلام) دستور داد دوات و قلمى آوردند و اين وصيت نامه را نوشت. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 379).2 . «تَبْغِيا» و «بَغَت» هر دو از ريشه «بُغاء» بر وزن «کلاه» به معناى طلب کردن گرفته شده است.3 . «زُوِىَ» از ريشه «زَىّ» بر وزن «حىّ» به معناى دور کردن و نهى کردن و گرفتن است و در جمله بالا «زُوِىَ» به معناى «گرفته شده» آمده است.4 . حديد، آيه 20.5 . حديد، آيه 23.6 . تفسير در المنثور، ذيل آيه 10 سوره حشر.7 . ميزان الحکمة، ج 3، باب حزن، روايت 3789. براى مطالعه بيشتر به تفسيرى که در همين کتاب ذيل نامه 22 آمده است مراجعه شود.8 . کافى، ج 2، ص 332، ح 8.9.، بحارالانوار، ج 72، ص 359.10 . غررالحکم، ص 446، ح 10210.11 . «ذات» در اصل به معناى خلقت و بنيه و اساس چيزى است، گرچه در اصطلاح فلاسفه به عين و حقيقت اشيا اطلاق مى شود، بنابراين اصلاح يا صلاح ذات البين اشاره به برطرف ساختن کدورت ها و کينه ها از ريشه و اساس است.12. تفسير ثعلبى، ج 9، ص 80.13. کافى، ج 2، ص 209، ح 1.14. همان مدرک، ح 3 و 4.15. کنزالعمال، ح 5480 و مجموعه ورام، ج 1، ص 39.16. بحارالانوار، ج 73، ص 44.17. همان مدرک، ص 43.
از وصاياى امام (ع) به امام حسن و امام حسين (ع) موقعى كه ابن ملجم (خدايش او را از رحمت خود دور كند) آن بزرگوار را ضربت زد:«أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ ...»،امام (ع) آنان را به چند چيز سفارش كرده است:اول چيزى كه سفارش فرموده است، تقواى الهى است كه اساس همه كارهاى خير است.دوم: پارسايى در دنيا، و مبادا كه آنها در پى دنيا باشند، هر چند كه دنيا در پى آنان برآيد، يعنى با آنچه كه به صورت خير و نيكى در خود آماده ساخته و بر آنها رو آورد. كلمه «البغيه: رغبت» را به اعتبار آسان قرار گرفتن دنيا در اختيار آنان يعنى فراهم آمدن وسايل خير دنيايى براى ايشان، استعاره آورده است، از آن رو كه دنيا به اين اعتبار گويى طالب و راغب آنهاست.سوم: مبادا بر آنچه از دست داده و از خيرات دنيا محروم مانده اند افسوس خورند، كه اين تأسف نخوردن خود از لوازم پارسايى واقعى در دنياست.چهارم: آن كه نبايد جز حقّ را بگويند، و آن همان چيزى است كه از اوامر و نواهى خداوند شايسته گفتن است، و ديگر آن كه كار را براى اجر اخروى انجام دهند: يعنى گفتار و رفتارشان به اين دو محدود گردد.پنجم: آنكه با ستمگر دشمن، و ياور ستمديده باشند، و اين خود از لوازم گفتن حرف حقّ و عمل كردن به خاطر حق است، زيرا كسى كه طرفدار عدالت راستين است ناگزير بايد از ستمگر متمايل به سمت ظلم و جور دورى كند، و با او بستيزد تا اين كه او را به راه فضيلت عدالت بازگرداند، پس در اين صورت يار و ياور ستمديده خواهد بود.سپس دوباره براى تأكيد برمى گردد، و امام حسن و امام حسين (ع) و تمام فرزندان، خاندان و هر كس از بندگان خدا را كه وصيّتنامه اش به او برسد را، به تقوا و ترس از خدا سفارش مى كند، در حالى كه آن را تكرار نموده و در ادامه آن صفات و خصال ديگرى را نيز به شرح ذيل بيان مى كند:1- اصلاح و آشتى ميان دو طرف اختلاف. و كلمه: ذات كنايه از حالتى است كه باعث جدايى و دورى گردد. بعضى گفته اند: حالتى است بين دو كس، دو قبيله و يا مردى با خانواده اش. امام (ع) دستور آشتى دادن بين آن دو از فساد و تباهى داده است. و بعضى گفته اند: احتمال دارد، مقصود از بين در اينجا وصل و مقصود از: ذات، هواى نفس باشد، يعنى هواى نفسى را كه به شما ارتباط دارد، از فسادى كه گرفتار است نجات دهيد. و گفته شده است: كه كلمه: ذات كلمه اى است در غير محل و زايد، مانند آيه مباركه: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ».آشتى و اصلاح ذات البين از لوازم انس و محبّت در راه خداست، و آن خود فضيلتى است زير پوشش صفت عفّت و پاك نفسى.امام (ع) آنان را به اصلاح ذات البين وادار كرده است، به دليل روايتى كه خود از پيامبر خدا (ص) شنيده است و آن روايت اين است: «اصلاح ذات البين از نماز و روزه تمام عمر بالاتر است» و دليل برترى در اينجا همان است كه قبلا به اطّلاع رسيد كه مهمترين هدف شارع (ص) جمع آورى مردم در مسير حركت به سوى خدا و پيوند آنان در رشته دين خداست، و اين كار با رودررو شدن و اختلاف بين آنها و وجود فتنه در ميان آنها امكان ندارد، بنا بر اين، سازش و صلح ميان مردم از جمله مهمترين چيزهايى است كه وصول به هدفهاى شارع مقدس جز به وسيله آنها ميّسر نمى شود، و اين جهت در نماز و روزه، وجود ندارد، زيرا بدون نماز و روزه، رسيدن به هدف نام برده امكان پذير است، از اين رو برترى آن بر نماز و روزه ثابت شد. اين خبر به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى آن چنين است: هر چه كه اين طور باشد، پس بايد انجام داد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 129
المختار السادس و الاربعون و من وصية له عليه السلام للحسن و الحسين عليهما السلام لما ضربه ابن ملجم لعنه اللّه:أوصيكما بتقوى اللّه، و أن لا تبغيا الدّنيا و إن بغتكما، و لا تأسفا على شيء منها زوى عنكما، و قولا بالحقّ، و اعملا للأجر، و كونا للظّالم خصما، و للمظلوم عونا. أوصيكما و جميع ولدي و أهلي و من بلغه كتابي بتقوى اللّه، و نظم أمركم، و صلاح ذات بينكم، فإنّي سمعت جدّكما -صلّى اللّه عليه و آله- يقول: صلاح ذات البين أفضل من عامّة الصّلاة و الصّيام.اللغة:(لا تبغيا): لا تطلبا، (زوى عنكما): قبض عنكما، (صلاح ذات البين): الصلح بينكم و ترك الخصومة و ذات ها هنا زائدة مقحمة.المعنى:هذه وصيّة عامّة لأهل بيته و غيرهم من المسلمين نظمها في اثنتى عشرة مادّة و قدّم عليها وصيّة خاصّة لولديه الحسن و الحسين عليهما السّلام في ستّ موادّ تالية:1- ملازمة التقوى 2- ترك طلب الدنيا و إن أقبلت 3- ترك التأسّف على فوت امور الدنيا مهما كانت 4- ملازمة القول بالحقّ 5- العمل للثواب و إدراك أجر الاخرة 6- الخصومة مع الظالم و عون المظلوم للدّفاع عنه.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 131
و أمّا وصاياه العامّة:1- ملازمة التقوى 2- التزام النظم في كلّ الامور، فانّ عدم رعاية النظم يوجب عدم الوصول إلى المارب و الحوائج. 3- إصلاح ذات البين و ترك الخصومة و النزاع و النفاق.الترجمة:چون ابن ملجم ملعون ضربت بر سر آن حضرت زد بحسن و حسين عليهما السّلام چنين وصيّت كرد:من بشما وصيّت مى كنم كه پرهيزكار باشيد و بدنبال دنيا نرويد و گر چه دنيا بدنبال شما آيد، بهر چه از دنيا كه از دست شما بدر رفت افسوس مخوريد، حق بگوئيد، براى ثواب آخرت كار كنيد، دشمن ظالم باشيد و كمك كار مظلوم. من بشما و همه فرزندان و خاندانم و بهر كس اين نامه من بدو رسد وصيّت مى كنم كه: تقوا پيشه سازيد و كارهاى خود را منظّم داريد و با هم خوب باشيد و خوب رفتار كنيد زيرا از جدّ شما صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: صلح و صلاح ميان مسلمانان بهتر است از همه گونه نماز و روزه.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص113
از وصيت آن حضرت است به حسن و حسين عليهما السّلام پس از آنكه ابن ملجم كه نفرين خدا بر او باد او را ضربت زد. در اين وصيت كه چنين آغاز مى شود: «اوصيكما بتقوى الله و الّا تبغيا الدنيا و ان بغتكما»، «شما را سفارش مى كنم به بيم از خدا و اينكه دنيا را مجوييد هر چند دنيا پى شما آيد.» ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و اصطلاحات به مناسبت سفارش اكيد امير المؤمنين عليه السّلام در مورد همسايه مبحثى اخلاقى در اين زمينه آورده است كه به ترجمه گزينه هايى از آن بسنده مى شود. ...