و من كتاب له (علیه السلام) إلى معاوية أيضاً:أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا وَ لَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلَّا فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا وَ لَهَجاً بِهَا، وَ لَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا، وَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ وَ نَقْضُ مَا أَبْرَمَ؛ وَ لَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى، حَفِظْتَ مَا بَقِيَ؛ وَ السَّلَامُ.
اللَهَج: شيفته شدن، حريص شدن.
لَهَج: شدت حرص و طمعنَقض: گشودنأبرَمَ: محكم كرده است
نامه اى از آن حضرت (ع):اما بعد. دنيا آدمى را چنان به خود مشغول مى دارد، كه از ديگر چيزها غافل مى گرداند. دنيا طلب از دنيا بهره اى نبرد، جز آنكه، آزمندى و شيفتگيش فزونى گيرد. و آنچه از دنيا به چنگش افتاده او را از آنچه هنوز به دستش نيفتاده، بى نياز نكند. پس از آن جدايى است، از آنچه گرد آورده يا شكستن و در هم ريختن آنچه محكم كرده و انتظام داده.اگر از آنچه گذشته است پند گيرى، باقى مانده را نگه توانى داشت. والسلام.
از نامه هاى آن حضرت است باز به معاويه:اما بعد، دنيا آدمى را از ديگر امور باز مى دارد، دنيادار به چيزى از دنيا نمى رسد جز آنكه درى از حرص و شيفتگى به آن به رويش باز مى گردد، دنيادار به آنچه از دنيادست يافته نسبت به آنچه به دست نياورده بى نياز نمى شود، و به دنبال آنچه فراهم نموده جدايى و فراق، و پنبه شدن رشته هاست. اگر از گذشته عبرت گيرى آنچه را مانده حفظ خواهى نمود. و السلام.
(نامه ديگرى به معاويه).هشدار به معاويه از دنيا پرستى:پس از ياد خدا و درود، همانا دنيا انسان را به خود سرگرم و از ديگر چيزها باز مى دارد. دنيا پرستان چيزى از دنيا به دست نمى آوردند جز آن كه درى از حرص به رويشان گشوده، و آتش عشق آنان تندتر مى گردد. كسى كه به دنياى حرام برسد از آنچه به دست آورده راضى و بى نياز نمى شود، و در فكر آن است كه به دست نياورده، امّا سر انجام آن، جدا شدن از فراهم آورده ها، و به هم ريختن بافته شده هاست. اگر از آنچه گذشته عبرت گيرى، آنچه را كه باقى مانده مى توانى حفظ كنى. با درود.
و از نامه آن حضرت است به معاويه:اما بعد، همانا دنيا -آدمى را- سرگرم مى سازد، تا جز بدان نپردازد. و دنيا دار به چيزى از دنيا نرسد، جز كه آزمندى و شيفتگى وى بدان فزون شود، و آنچه از دنيا بهره او گرديده وى را بى نياز نكند از آنچه بدان نرسيده، و از آن پس جدايى است از آنچه فراهم آورده، و در هم ريختن آنچه استوار كرده، و اگر آنچه گذشته است پندت آموخت، مانده را توانى اندوخت، و السّلام.
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است نيز به معاويه (كه او را پند مى دهد):(1) پس از ستايش خدا و درود بر حضرت مصطفى، دنيا (براى انسان) جاى سرگرم كردن و بازداشتن است از غيرش (آخرت) و دنيا خواه از چيز دنيا بهره نمى برد مگر حرص و شيفتگيش بر آن افزون مى گردد (هر چه بيابد بهره نبرده آرزوى بيشتر كند) و دنيا خواه بآنچه (كالاى دنيا) كه در آن يافته هرگز بى نياز نگردد از آنچه (نعمتهاى آخرت) را كه از آن بدست نياورده در صورتيكه پس از گرد آوردنش جدائى، و پس از استوار كردنش شكست و برهم ريختنى است،(2) و اگر از آنچه گذشته (از عمر خودت يا پيشآمدهاى روزگار) پند گيرى در باقى مانده خود را نگهداشته بهره مند خواهى شد، و درود بر آنكه شايسته است.
اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان) دنيا انسان را به خود مشغول و از غير خود بيگانه مى سازد. دنيا پرست به چيزى از دنيا نمى رسد جز آنکه درى از حرص را به رويش مى گشايد و آتش عشق او را به دنيا تندتر مى کند در حالى که دنياپرست هرگز به آنچه دارد در برابر آنچه به آن نرسيده قانع نيست (و دائماً در آتش حرص مى سوزد) و به دنبال آن جدايى از اموالى است که گردآورى کرده و واتابيدن آنچه را تابيده است. اگر از آنچه (در داستان پيشينيان و در گذشته عمر خودت) وجود داشته است عبرت گيرى آنچه را باقى است حفظ خواهى کرد والسّلام.
نامه ديگرى از امام(عليه السلام) به معاويه است.(1)
نامه در یک نگاه:همان گونه که در بحث سند نامه اشاره شد مخاطب این نامه به عقیده بسیارى از مورخان و شارحان عمرو بن عاص است. دینورى در کتاب الاخبار الطوال به این معنا تصریح کرده و نصر بن مزاحم در کتاب صفین علاوه بر این معنا بخشى از نامه را که مرحوم سیّد رضى به هنگام گزینش حذف کرده ذکر مى کند که در آن بخش امام(علیه السلام) صریحاً به عمرو بن عاص هشدار مى دهد که از معاویه پیروى نکند.به هرحال مخاطب در این نامه هر که باشد امام(علیه السلام) او را با تعبیرات دلنشین و بیدار کننده خود اندرز مى دهد که فریب دنیا را نخورد; دنیایى که هرگز دنیاپرستان به آنچه از آن دارند راضى نمى شوند و پیوسته براى رسیدن بیشتر به آن حرص مى زنند و در ضمن او را به عبرت گرفتن از تاریخ گذشتگان توصیه مى کند.
حرص در دنيا انسان را به جايى نمى رساند:امام(عليه السلام) در اين نامه بعد از حمد و ثناى الهى مخاطب خود را (خواه معاويه باشد يا عمرو بن عاص) به امور مهمّى توصيه مى کند.نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان) دنيا انسان را به خود مشغول و از غير خود بيگانه مى سازد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا).زيرا کار دنيا آن قدر پيچيده و متنوع و گوناگون و پر دردسر است که اگر انسان به سراغ آن برود تمام وقت انسان را به خود مشغول مى سازد تا آنجا که حتى از رسيدگى به سلامت خود و استراحت و رسيدن به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان و از آن فراتر رسيدن به انجام فرايض الهى باز مى دارد و کار آنها به جايى مى رسد که اگر اهل نماز باشند حتى نماز را در آخر وقت در حالى که در تمام رکعات فکرشان در مسائل دنيايى است با عجله تمام بجا مى آورند و گاه صبح هنگامى از خانه بيرون مى دوند که فرزندان آنها در خوابند و شب هنگامى باز مى گردند که باز آنها در خوابند و اين طبيعت دنياپرستى است.در دومين نکته به مسأله خطرناک حرص دنياپرستان پرداخته مى فرمايد: «دنياپرست به چيزى از دنيا نمى رسد جز آنکه درى از حرص را به رويش مى گشايد و آتش عشق او را به دنيا تندتر مى کند در حالى که دنياپرست هرگز به آنچه دارد در برابر آنچه به آن نرسيده قانع نيست (و دائماً در آتش حرص مى سوزد)»; (وَلَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلاَّ فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا، وَ لَهَجاً(2) بِهَا، وَلَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا).در بعضى از روايات، دنيا به آب شور دريا تشبيه شده که شخص تشنه هر قدر از آن بنوشد تشنه تر مى گردد. امام کاظم(عليه السلام) مى فرمايد: «مَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ; دنيا همانند آب درياست که هرقدر تشنه از آن مى نوشد تشنه تر مى شود و سرانجام او را به قتل مى رساند».(3) همان ضرب المثلى که در فارسى معروف است که مى گويند: بيش داران بيش خواهانند.قرآن مجيد اين مسأله را ضمن داستان گويايى بيان فرموده آنجا که مى گويد دو برادر به عنوان مخاصمه نزد حضرت داود پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند يکى از آنها گفت: «(إِنَّ هذا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنيها وَعَزَّنى فِى الْخِطابِ); اين برادر من است; او نود و نه ميش دارد و من (تنها) يک ميش دارم; اما او اصرار مى کند که: اين را نيز به من واگذار; و در سخن بر من غلبه کرده است».(4)حضرت داود(عليه السلام) در ميان آنها قضاوت کرد و گفت: به يقين او با درخواست ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش، بر تو ستم کرده و بسيارى از شريکان (و دوستان) به يکديگر ستم مى کنند مگر کسانى که ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند; ولى عدّه آنان کم است.(5)اين داستان نشان مى دهد که دنياپرستان آن قدر گرفتار حرص مى شوند که حتى به کمترين چيزى درباره برادر خود نيز راضى نيستند و به گفته شاعر:هفت اقليم ار بگيرد پادشاه *** همچنان در بند اقليمى دگردر حديث معروف قدسى نيز آمده است: «لَوْ کانَ لاِبْنِ آدَمَ وادِيانِ مِنْ ذَهَب لاَبْتَغى إلَيْهِما ثالِثاً وَلا يَمْلاَُ جَوْفَ ابْنَ آدَمَ إلاَّ التُّرابُ; هرگاه فرزند آدم دو دره پر از طلا داشته باشد خواهان دره ديگرى است و چشم آدم را جز خاک (به هنگامى که بميرد و دفن شود) پر نمى کند».(6)و به گفته شاعر:گفت چشمِ تنگِ دنيادوست را *** يا قناعت پر کند يا خاک گورحرص در واقع نوعى جنون است، چرا که بسيارى از حريصان براى يک زندگى مرفه همه چيز دارند به گونه اى که مى توانند تا آخر به راحتى زندگى کنند; اما جنون حرص آنها را راحت نمى گذارد و پيوسته آنها را به تلاش و زحمت هاى طاقت فرسا وا مى دارد آن گونه که گاه اگر همه کره زمين را به آنها بدهند آرزو دارند به آسمان ها دست بيندازند و کره ماه را نيز در اختيار خود بگيرند.لذا در دعاى بعضى از معصومان(عليهم السلام) آمده است: «أَعُوذُ بِکَ يَا رَبِّ مِنْ نَفْس لاَ تَشْبَعُ وَمِنْ قَلْب لاَ يَخْشَعُ وَمِنْ دُعَاء لاَ يُسْمَع; پروردگارا به تو پناه مى برم از نفسى که هرگز سير نمى شود و قلبى که خشوع در آن نيست و از دعايى که مستجاب نمى شود».(7) در واقع حرص منشأ اصلى همه اين مشکلات و عواقب دردناک است.اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم فرمود: «مَا فَتَحَ اللهُ عَلَى عَبْد بَاباً مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا إِلاَّ فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ مِنَ الْحِرْصِ مِثْلَهُ; خداوند هيچ درى از دنيا به روى کسى نمى گشايد جز اينکه درى از حرص نيز به روى او گشوده مى شود».(8)حضرت در سومين نکته مى فرمايد: «و به دنبال آن جدايى از اموالى است که گردآورى کرده و واتابيدن آنچه را تابيده است»; (وَمِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ، وَنَقْضُ مَا أَبْرَمَ!(9)).آرى چيزى نمى گذرد که انسان بايد بعد از آن همه تلاش و زحمت با تمام اموال نفيس خود وداع گويد و از آن همه تنها يک کفن سهم اوست که با خود به گور مى برد.قرآن مجيد درباره کاخ هاى فرعونيان و باغ ها و مزارع آبادشان مى فرمايد: «(کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَعُيُون * وَ زُرُوع وَمَقام کَريم * وَنَعْمَة کانُوا فيها فاکِهينَ * کَذلِکَ وَأَوْرَثْناها قَوْماً آخَرينَ); چه بسيار باغ ها و چشمه ها که به جا گذاشتند * و کشتزارها و قصرهاى پر ارزش * و نعمت هاى فراوان ديگر که در آن غرق شادمانى بودند! * اين چنين بود (ماجراى آنان) و ما اين (نعمت ها) را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم».(10)به دنبال اين سخن، امام(عليه السلام) در چهارمين نکته مى فرمايد: «اگر از آنچه (در داستان پيشينيان و در گذشته عمر خودت) وجود داشته است عبرت گيرى آنچه را باقى است حفظ خواهى کرد والسّلام»; (وَلَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِيَ، وَالسَّلاَمُ).اعتبار و عبرت اندوزى از سرنوشت پيشينيان از مسائل مهمّى است که مورد تأکيد فراوان قرآن مجيد و رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمه دين(عليهم السلام) است.قرآن مى فرمايد: «(أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِى الاَْرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الاَْبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتى فِى الصُّدُورِ); آيا آنان در زمين سير نکردند (تا آثار خاموش و بسيار عبرت آموز اقوام پيشين را ببينند) تا دل هايى داشته باشند که (حقيقت را) با آن درک کنند; و گوش هاى شنوايى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! زيرا (بسيار مى شود که) چشم هاى ظاهر نابينا نمى شود بلکه دل هايى که در سينه هاست (بر اثر غفلت و دنياپرستى) کور مى گردد».(11)اساساً بخش مهمى از آيات قرآن که بازگو کننده تاريخ اقوام پيشين است ناظر به همين مسأله است، زيرا هيچ درسى آموزنده تر از درس هاى برگرفته از تاريخ بشر نيست; ولى همان گونه که بسيارى از مردم به گفته قرآن از کنار آيات پروردگار در پهنه هستى بى تفاوت مى گذرند، از کنار آثار بازمانده پيشينيان نيز بى احساس عبور مى کنند و امروز که گردشگرى گسترش پيدا کرده، غالباً به عنوان آثار هنرى و تاريخى به آنها مى نگرند و صاحبان اين آثار پيوسته به آن افتخار مى کنند بى آنکه سرنوشت آينده خود را در اين آثار مطالعه کنند.******پی نوشت:1 . سند نامه: اين نامه را ابن اعثم کوفى در کتاب الفتوح و دينورى (متوفاى 282) در الاخبار الطوال و نصر بن مزاحم در کتاب صفين که همگى قبل از سيّد رضى مى زيسته اند در کتاب هاى خود آورده اند و جمعى از مورخان و شارحان نهج البلاغه، مخاطب اين نامه را عمرو بن عاص دانسته اند (براى توضيح بيشتر به مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 384 مراجعه شود).2 . «لَهَج» بر وزن «کرج» به معناى وابستگى شديد و شيفتگى در برابر چيزى است.3 . کافى، ج 2، ص 136، ح 24.4 . ص، آيه 23.5 . ص، آيه 24.6 . روضة الواعظين، ج 2، ص 429.7 . کافى، ج 2، ص 586، ح 24.8 . همان مدرک، ص 319، ح 12.9 . «أبْرَم» از ريشه «ابرام» به معناى تابيدن و محکم کردن چيزى است و در اصل به تابيدن ريسمان گفته شده سپس گسترش يافته و به هر کار محکم و متقن اطلاق مى شود در برابر نقض که به معناى واتابيدن و سست کردن و در هم ريختن است.10 . دخان، آيه 25-28.11 . حج، آيه 46.
از جمله نامه هاى آن حضرت به ديگران:«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا...»،نامه را با توجه به عيبها و كاستيهاى دنيا آغاز كرده تا ميل و رغبت به دنيا را كم كند و چند مورد از معايب دنيا را يادآور شده است:اول: دنيا باعث سرگرمى و اعراض از غير دنيا يعنى آخرت است و اين مطلب از آنچه گذشت روشن و آشكار است.دوم: دنيادار به چيزى از دنيا نمى رسد مگر اين كه براى حرص و آز دنيا و فريفتگى آماده تر مى گردد. و به همين مطلب اشاره فرموده است در حديث: «اگر فرزند آدم صاحب دو بيابان پر از طلا باشد در پى فراهم سومى خواهد بود و درون آدميزاد را چيزى پر نكند مگر خاك».سوم: دنيادار بدآنچه به دست آورده، از آنچه به دست نياورده است بى نياز نمى شود و اين خود از لوازم نقص دنياست، ديگر اين كه رسيدن به مقدارى از دنيا اگر باعث بى نيازى نشود، پس دنيا طلب هرگز روى بى نيازى را نخواهد ديد و بعد امام (ع) به دنبال آن چند مطلب را براى دورى و نفرت از دنيا بيان مى فرمايد:1- به دنبال تحصيل مال دنيا، جدايى از مالى كه جمع آورى شده، خواهد رسيد.2- آنچه پابرجا و استوار كرده اند درهم خواهد شكست.آن گاه امام (ع) بر ضرورت عبرت گيرى از گذشته عمر، يا از دگرگونيهاى دنيا و روزگاران گذشته براى بهره گيرى از باقيمانده عمر، هشدار داده است كه مى تواند آن را هدر دهد و يا با تلاش و كوشش، سعادت اخروى را بدان وسيله تحصيل كند. توفيق از خداست.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 138
المختار الثامن و الاربعون من كتبه عليه السّلام و من كتاب له عليه السّلام الى غيره [الى معاوية أيضا]:أمّا بعد، فإنّ الدّنيا مشغلة عن غيرها، و لم يصب صاحبها منها شيئا إلّا فتحت له حرصا عليها، و لهجا بها، و لن يستغنى صاحبها بما نال فيها عمّا لم يبلغه منها، و من وراء ذلك فراق ما جمع، و نقض ما أبرم! و لو اعتبرت بما مضى حفظت ما بقى، و السّلام. (65724- 65672)اللغة:اللّهج: الحرص الشّديد.المعنى:قال الشارح المعتزلي: و قد ذكر نصر بن مزاحم هذا الكتاب و قال: إنّ أمير المؤمنين عليه السّلام كتبه إلى عمرو بن العاص، و زاد فيه زيادة لم يذكرها الرّضي: «أمّا بعد، فانّ الدّنيا مشغلة عن الاخرة، و صاحبها منهوم عليها، لم يصب شيئا منها قطّ إلّا فتحت عليه حرصا، و ادخلت عليه مؤنة تزيده رغبة فيها و لن يستغنى صاحبها بما نال عمّا لم يدرك، و من وراء ذلك فراق ما جمع، و السّعيد من وعظ بغيره، فلا تحبط أجرك أبا عبد اللّه و لا تشرك معاوية، في باطله، فإنّ معاوية غمص النّاس و سفه الحقّ، و السّلام».
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 139
قال نصر: و هذا أوّل كتاب كتبه عليّ عليه السّلام إلى عمرو بن العاص فكتب إليه عمرو جوابه:أمّا بعد، فانّ الّذي فيه صلاحنا، و ألفة ذات بيننا، أن تنيب إلى الحقّ، و أن تجيب إلى ما ندعوكم إليه من الشّورى، فصبر الرّجل منّا نفسه على الحقّ، و عذره النّاس بالمحاجزة، و السّلام.قال نصر بن مزاحم: فكتب عليّ عليه السّلام إلى عمرو بن العاص بعد ذلك كتابا غليظا و هو الّذي ضرب مثله فيه بالكلب يتبع الرّجل، و هو مذكور في نهج البلاغة.أقول: ما ذكره عن نصر بن مزاحم صريح في أنّ هذا الكتاب موجّه إلى غير معاوية و تذكّر بالغ لعمرو بن عاص في الرجوع عن غيّه و هربه عن حبالة معاوية فانّه عليه السّلام نبّه على أنّ مشغلة الإنسان على وجهين:1- المشغلة الروحانية و الهدف الإنساني المجرّد عن الأميال المادّية و هي التقرّب إلى اللّه و تحصيل رضاه لأداء شكره و رسم العبوديّة تجاه عظمته ثمّ طلب رضوان اللّه و نيل المثوبات الاخرويّة و منها رعاية الوجهة الملكيّة و السّماويّة الرّاجعة إلى الرّوح الإنسانيّة الّتي هي من عالم القدس و التجرّد، و رعاية الأخلاق السامية البشريّة من طلب العلم و المعرفة و كشف الحقائق الكونيّة و رموز أنوار الوجود المطلق.2- المشغلة الدّنيويّة الشاملة لما فيها من الامور الماديّة المتنوّعة كالمال و الجمال و الجاه و الانانيّة و كلّما يرجع إلى الغرائز الحيوانيّة من الملادّ و الشّهوات و المكاره و الأسفات الّتي منشأها كلتا القوّتين الشهويّة و الغضبيّة، فبيّن عليه السّلام أنّ ما رامه مخاطبه بهذا الكتاب سواء كان عمرو بن عاص كما نصّ عليه نصر بن مزاحم أو معاوية أو غيرهما ممّن يتبعهما محبّ للدّنيا و شئونها من الثّروة و القدرة و الجاه، و بيّن أنّ الدّنيا مشغلة موبقة و مهلكة للشاغل بها و للطالب لها لأنّ صاحب الدّنيا كشارب الماء المالح كلّما ازداد شربا ازداد عطشا، و كالمبتلى بمرض الاستسقاء لا يرتوى من شرب الماء.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 140
قال الشارح المعتزلي: «و الأصل في هذا قول اللّه تعالى «لو كان لابن آدم واديان من ذهب لابتغى لهما ثالثا، و لا يملأ عين ابن آدم إلّا التراب» و هذا من القرآن الذي رفع و نسخت تلاوته».مضافا إلى أنّ للدّنيا شئون و حوائج لا تحصى و لا يؤثر نيل شأن من شئونها أو قضاء حاجة من حوائجها عن سائر الشئون و الحوائج. بل كلّما نال طالبها حاجة من حوائجها و شأنا من شئونها ازداد حوائج اخرى، فمن نال ثروتها يحتاج إلى حفظة يحفظونها و مخازن تحتويها، و من نال جاهها و ملوكيتها تحتاج إلى خدم و جند و أعوان، ثمّ بيّن أنّه من نال شيئا منها فلا يبقى له بل يفارقه و ينقطع منه إمّا بفناء ما ناله و زواله و هلاكه، و إمّا بموت صاحبه و طالبه، و عبّر عن الجامع بين الوجهين بقوله (و من وراء ذلك فراق ما جمع و نقض ما أبرم).الترجمة:أمّا بعد براستى كه دنيا از هر آنچه جز خودش بازدارنده است، دنيادار بچيزى از آن دست نيابد جز آنكه آزش بر آن بيفزايد و دلش بيشتر دربند آن باشد، و هرگز دنيادار بهر آنچه كه از آن بدست آرد بى نياز نگردد از آنچه را كه بدان دست نيافته است. و در دنبال آن همه جدا شدن از هر آنچه است كه فراهم آورده و شكست هر آنچه است كه محكم ساخته، و اگر تو از آنچه گذشته است عبرت پذير باشى آنچه را كه از عمر و فرصت برايت بجا است غنيمت شمارى و نگهدارى، و السّلام.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص111
از نامه آن حضرت است به معاويه در اين نامه كه چنين آغاز مى شود: «اما بعد انّ الدنيا مشغلة عن غيرها»، «و سپس همانا دنيا سرگرم دارنده از غير آن- آخرت- است.» ابن ابى الحديد چنين آورده است: اين گفتار نظير مثلى است كه گفته شده است سرگرم به دنيا همچون كسى است كه آب دريا را بياشامد كه هر چه بيشتر مى آشامد تشنگى او افزون مى شود و اصل در اين مورد، اين گفتار خداوند است كه فرموده است: «اگر براى آدمى دو صحراى انباشته از زر باشد به جستجوى سومى است و چشم آدمى را چيزى جز خاك انباشته نمى سازد» و اين از آياتى است كه تلاوت آن نسخ و متروك شده است.
نصر بن مزاحم اين نامه را آورده و گفته است كه امير المؤمنين آن را براى عمرو بن عاص نوشته است و در روايت او افزونى هايى هست كه سيد رضى آن را ذكر نكرده است و چنين است: «اما بعد، دنيا باز دارنده آدمى از آخرت است» و دنيا دار با حرص و آز گرفتار آن است، به هيچ چيزى از آن نمى رسد مگر آنكه براى او آزمندى بيشترى گشوده مى شود و گرفتارى هايى براى او مى آورد كه رغبت او را به آن مى افزايد. دل بسته به دنيا با آنچه به دست آورد از آنچه به آن نرسيده است بى نياز نمى شود، سر انجام هم جدايى از آنچه جمع كرده است خواهد بود سعادتمند كسى است كه از غير خود پند و عبرت گيرد، اينك اى ابا عبد الله مزد خويش را تباه مساز و در باطل معاويه شريك مشو كه معاويه مردم را خوار و زبون ساخته و حق را به تمسخر گرفته است، و السّلام».
نصر بن مزاحم مى گويد: اين نخستين نامه اى است كه على عليه السّلام به عمرو عاص نوشته است و عمرو عاص پاسخ داده است كه تو بايد به حق برگردى و شوراى پيشنهادى ما را بپذيرى، و على عليه السّلام پس از آن نامه درشتى به عمرو عاص نوشت و در همان نامه مثل او را چون سگى دانسته است كه از پى مرد حركت مى كند و در نهج البلاغه آمده است.